یکی از طلابی که سطح یک حوزه علمیه را تمام کرده است مدعی شده که در کتاب شوخی های اهل بیت مطالبی وجود دارد.
حجتالاسلام والمسلمین دکتر علی نصیری از اساتید مراکز تخصصی حوزه و استاد سطوح عالی حوزه در پاسخی به این طلبه چنین نوشته است:
صحت روایت فوق و استناد این واقعه به حضرت امیر(ع) با توجه به علم لدنی اهل بیت (ع) محل تأمل است
حجتالاسلام والمسلمین دکتر علی نصیری از اساتید مراکز تخصصی حوزه و استاد سطوح عالی حوزه در پاسخی به این طلبه چنین نوشته است:
نقل قول:محتمل است آقای رائفیپور در انتساب مدعای خود به اهل بیت(ع) از کتاب «المستطرف في كل فن مستظرف» از شهابالدين محمد بن احمد ابوالفتح ابشيهى شافعی بهره گرفته باشد که در این صورت باید تاکید کرد اساساً مطالب آن برای جامعه شیعه فاقد ارزش است. از نمونه روایات بیاساس و بسی زشت در زمینه مسائل جنسی که در این کتاب آمده و متاسفانه پای اهل بیت(ع) نیز در آن به میان کشیده شده است، روایت گونه ذیل است: «روي أنه جاء رجل إلى علي(ع) فقال له إن لي إمرأة كلما جامعتها تقول قتلتني. فقال اقتلها بهذه القتلة و علي إثمها»(المستطرف في كل فن مستظرف، ج ۲، ص ۷۸۹)
عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَذْيِ فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً ع كَانَ رَجُلًا مَذَّاءً فَاسْتَحْيَا أَنْ يَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ص لِمَكَانِ فَاطِمَةَ ع- فَأَمَرَ الْمِقْدَادَ أَنْ يَسْأَلَهُ وَ هُوَ جَالِسٌ فَسَأَلَهُ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص لَيْسَ بِشَيْءٍ.» (تهذیب الاحکام، ج ۱، ص ۱۷)
به استناد این روایت حضرت امیر(ع)، به رغم ابتلاء به «مذی» که مربوط به خروج آب شبیه منی قبل از جنابت و به نوعی ناظر به مسئله جنسی است، از روی شرم و ادب مستقیماً با پیامبر اکرم(ص) وارد سخن نشد و پرسش خود را درباره حکم آن از طریق دوست خود؛ مقداد پیجویی کرد.حال باید پرسید: وقتی حضرت امیر(ع) برای دریافت حکم شرعی مذی از طریق دوست خود؛ یعنی مقداد کمک می گیرد تا مرزهای ادب، شرم و اخلاقِ نزیه به صورت شایسته رعایت گردد، چگونه میتوان پذیرفت که اهل بیت (ع) در مقام مزاح در زمینه مسائل جنسی مطالبی بس زشت و زننده را بر زبان جاری کنند که نتوان آنها را حتی برای کهنسالان بازگو کرد؟
https://iqna.ir/00HGuB
صحت روایت فوق و استناد این واقعه به حضرت امیر(ع) با توجه به علم لدنی اهل بیت (ع) محل تأمل است
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق