26-دي-1397, 23:57
مرادتان (یا مراد استاد) از «غرض مولی بر مقید باشد» کدامیک است؟:
الف) غرض مولی این است که در کلامش قیود را ذکر کند.
ب) مراد جدی مولی (مخبر عنه) امری مقید است.
اگر مقصود «الف» است، روشن است که عدم ذکر قید نقض غرض است، اما ارتباطش با اصالة الاطلاق روشن نخواهد بود، چرا که این نکته که «مولی قصد دارد کلامش را مقیدا بیان کند» خودش باید بازگشت به نکتهای عقلائی مانند این که «مولی (متکلم) به هنگام تکلم، غرضش این است که مراد جدیاش را بیان کند» داشته باشد (تا بتوان اصل را بر آن دانست) و این که کسی که غرضش این است که مراد جدیاش را بیان کند، به تبع آن غرضش این خواهد بود که قیود را ذکر کند، خود روشن نیست و نیاز به استدلال دارد.
غرضم این است که این که بگوییم «غرض متکلم این است که قیود را ذکر کند» خودش اول الکلام است و باید روشن گردد که ارتباطش با «در مقام بیان مراد» بودن چیست؟
اما اگر مقصود «ب» است، دیگر نمیتوان گفت که تکلم به صورت مطلق نقض غرض است! چرا که تنها در صورتی تکلم به صورت مطلق نقض غرض خواهد بود که محرز باشد که برداشت مخاطب از کلام مطلق خواهد بود (و طبعا این برداشت مخالف مراد متکلم است)، حال این که طبق بیان شما، اطلاق کلام خود متوقف بر اثبات نقض غرض است و دور لازم میآید.
به عبارت دیگر، طبق بیان شما، اثبات اطلاق متوقف بر این است که عدم ذکر قید نقض غرض باشد و اثبات این که عدم ذکر قید نقض غرض است، متوقف بر این است که برداشت مخاطبین از کلام، مطلق باشد. (چرا که اگر برداشت مخاطب مطلق نباشد، دیگر نقض غرض نخواهد بود!)
مانند این که چنین ادعایی کنیم:
اصل این است که متکلم معنای حقیقی لفظ را اراده کرده است، چرا که اگر معنای مجازی را اراده کرده باشد نقض غرض است. چرا که مخاطب از کلام وی معنای حقیقی را خواهد فهمید.
حال این که «مخاطب از کلام وی معنای حقیقی را خواهد فهمید» خود متفرع بر اصالة الحقیقة است.
موفق باشید
الف) غرض مولی این است که در کلامش قیود را ذکر کند.
ب) مراد جدی مولی (مخبر عنه) امری مقید است.
اگر مقصود «الف» است، روشن است که عدم ذکر قید نقض غرض است، اما ارتباطش با اصالة الاطلاق روشن نخواهد بود، چرا که این نکته که «مولی قصد دارد کلامش را مقیدا بیان کند» خودش باید بازگشت به نکتهای عقلائی مانند این که «مولی (متکلم) به هنگام تکلم، غرضش این است که مراد جدیاش را بیان کند» داشته باشد (تا بتوان اصل را بر آن دانست) و این که کسی که غرضش این است که مراد جدیاش را بیان کند، به تبع آن غرضش این خواهد بود که قیود را ذکر کند، خود روشن نیست و نیاز به استدلال دارد.
غرضم این است که این که بگوییم «غرض متکلم این است که قیود را ذکر کند» خودش اول الکلام است و باید روشن گردد که ارتباطش با «در مقام بیان مراد» بودن چیست؟
اما اگر مقصود «ب» است، دیگر نمیتوان گفت که تکلم به صورت مطلق نقض غرض است! چرا که تنها در صورتی تکلم به صورت مطلق نقض غرض خواهد بود که محرز باشد که برداشت مخاطب از کلام مطلق خواهد بود (و طبعا این برداشت مخالف مراد متکلم است)، حال این که طبق بیان شما، اطلاق کلام خود متوقف بر اثبات نقض غرض است و دور لازم میآید.
به عبارت دیگر، طبق بیان شما، اثبات اطلاق متوقف بر این است که عدم ذکر قید نقض غرض باشد و اثبات این که عدم ذکر قید نقض غرض است، متوقف بر این است که برداشت مخاطبین از کلام، مطلق باشد. (چرا که اگر برداشت مخاطب مطلق نباشد، دیگر نقض غرض نخواهد بود!)
مانند این که چنین ادعایی کنیم:
اصل این است که متکلم معنای حقیقی لفظ را اراده کرده است، چرا که اگر معنای مجازی را اراده کرده باشد نقض غرض است. چرا که مخاطب از کلام وی معنای حقیقی را خواهد فهمید.
حال این که «مخاطب از کلام وی معنای حقیقی را خواهد فهمید» خود متفرع بر اصالة الحقیقة است.
موفق باشید