(8-ارديبهشت-1399, 06:06)عرفان عزیزی نوشته: ظاهر موثقه ی سکونی که از امام صادق نقل می کند و ایشان هم از امیرالمومنین این است که اگر از شخصی سوال شد که زنت را طلاق دادی؟و او گفت بله درهمین زمان طلاق داده است با مراجعه ی به فتاوای عامه کشف می شود که این روایت تقیه ای است.... .سوال دیگر این است که حضرت امیر با این که حاکم بودند چطور تقیه می کردند؟درجواب از این سوال نقل قولی از رجال کشی نقل می شود تا فضای زمان حضرت بیشتر معلوم شود در مقدمهی رجال کشی چنین آمده است: امام باقر فرمود امیرالمومنین با دشمنانش می جنگید و حال آنکه دربین اصحابش 5نفر به حق معرفت وامامت ایشان آگاه بودند. صاحب قاموس الرجال درذیل این حدیث نقل می کند که درجنگ صفین منادی اهل شام می گفت به همراه ما طیب فرزند طیب است عبید الله ابن عمر. ودرسپاه امیرالمومنین منادی اهل عراق می گفت به همراه ما طیب ابن طیب است محمد بن ابی بکر.لذا تقیه ی حضرت امیر هم وجیه است.98/11/6
بله روشن است که امام را به چشم حاکم و سلطان نگاه می کردند نه امام معصوم، ولی این چه ارتباطی به استفتای فقهی از امام معصوم دارد؟ بطور مثال خلیفه دوم نیز امیرالمؤمنین را به عنوان امام معصوم قبول نداشته است ولی هیچ ایرادی نمی دیده است که مشکلات فقهی خود را از امیرالمؤمنین بپرسد و سپس با افتخار و علنی بگوید لولا علی لهلک عمر
چون اختلاف بر سر امامت منصوص امیرالمؤمنین بود ولی بر سر مقام فقاهت که خود خلیفه دوم همیشه به استفتا فقهی از امیرالمؤمنین افتخار می کرده است چه رسد به دیگران
نقل قول:مردم و اطرافيان اميرالمؤمنين را ميخواستند و اميرالمؤمنين مسئله ميگفت و عمر را ساکت ميکرد و يا حق الله و حق الناس بوده و معمولاً در رجمها و قصاصها و ديات بوده است. اما خوبيش به اين بود که حرف اميرالمؤمنين را ميشنيد و نداريم جايي که شيعه يا سني نقل کند که عمر مخالفت اميرالمؤمنين کرده باشد و گفتهي اميرالمؤمنين را عمل نکرده باشد... معمولاً از تاريخ به خوبي فهميده ميشود و قضاوتهاي اميرالمؤمنين و از روايتهاي سني و شيعه به خوبي فهميده ميشود که عمر در مقابل اينگونه مسائل با اميرالمؤمنين مخالفت نميکرد و هرچه اميرالمؤمنين ميفرمودند قبول ميکرد.https://www.eshia.ir/feqh/archive/text/m...91/920328/
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق