امتیاز موضوع:
  • 2 رای - 4 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تفاوت خلق و خوی امیرالمومنین علیه السلام با عمر
#1
درس خارج فقه جلسه 51 مورخ 6/10/1400
شوخ طبعی و ظرافت، موضوعی است که حضرت امیر علیه السلام به آن معروف بوده است و گاهی اوقات دشمنان از آن سوء استفاده می کردند. چنانچه حضرت امیر علیه السلام در مواجهه با کینه توزی معاویه بیان می کند: « يَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَة وَ أَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَة ...» بین دو مطلب خلط می شده، یکی ظرافت طبع و خوش طبعی و دیگری عدم پایبندی به وظایف و دستورات. هر چند گاهی شوخ طبعی ناشی از بی قید بودن و بی مبالاتی است اما تلازمی بین شوخ طبعی و بی مبالاتی نیست و می توان در عین مقیّد بودن کامل به شریعت و وظیفه شناس بودن، شوخ طبع نیز بود چنانچه حضرت علیه السلام ذیل آن کلام دارد، من چگونه تلعابه هستم درحالی که به روز قیامت اعتقاد دارم؟ متأسفانه گروه های تروریستی مثل داعش از اسلام چهره عبوس و خشن نشان دهند. در حالی که وظیفه شناسی و جدّیت و پایبندی به شریعت با شوخ طبعی منافاتی ندارد و با هم قابل جمع است.
بنده مطلبی را از مرحوم آقای احمدی میانجی شنیدم که در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید این مطلب را یافتم. به وسیله خلیفه دوم، فرهنگ خشونت در جامعه ترویج می شود. او دینداری را با خشونت همراه کرده بود. در برخی از منابع بین درّه عمر که تازیانه او بوده و شمشیر حجاج مقایسه شده و گفته شده: « درة عمر أهيب من سيف الحجاج‏» در زمان او که دینداری را با درّه می شناختند، طبیعی است که شوخ طبعی حضرت امیر علیه السلام را «تلعابه» تلقی کنند.
ابن ابی الحدید، بحثی را درباره سبب غلظت و فظاظه، دارد و می نویسد:
و نحن نذكر بعد كلاما كليا في سبب الغلظة و الفظاظة و هو الخلق المنافي للخلق الذي كان عليه أمير المؤمنين‏
ایشان سه صفحه بحث می کند به چه علت، اخلاق تند می شود؟ و اولین نفری که برای اخلاق تند مثال می زند، عمر بن خطاب است. او می نویسد:
و كان عمر بن الخطاب إذا غضب على واحد من أهله لا يسكن غضبه حتى يعض يده عضا شديدا حتى يدميها.
«یعض یده» ابهامی دارد که آیا دست خودش را گاز می گرفت یا دست اهل را؟ آقای احمدی میانجی آن را ید اهل معنا می کردند و برای بنده تردید وجود داشت. از ذیل این متن، به نظر می رسد برداشت آقای احمدی میانجی صحیح است:
و ذكر الزبير بن بكار في الموفقيات أن سُرّية جاءت لعبد الرحمن أو لعبيد الله‏ بن عمر بن الخطاب إليه تشكوه فقالت يا أمير المؤمنين أ لا تعذرني من أبي عيسى قال و من أبو عيسى قال ابنك عبيد الله قال ويحك و قد تكني بأبي عيسى ثم دعاه فقال أيها اكتنيت بأبي عيسى؟ فحذر و فزع و أخذ يده فعضها ثم ضربه و قال ويلك و هل لعيسى أب أ تدري ما كنى العرب أبو سلمة أبو حنظلة أبو عرفطة أبو مرة.
«سُرّیه» به معنای کنیز است و «سَرّیه» گروهی است که به جنگ فرستاده می شود در مقابل غزوه. در این نقل آمده که کنیزی برای فرزند عمر بوده و از اربابش «ابو عیسی» پیش عمر شکایت می کند. عمر از اینکه پسرش کنیه «ابو عیسی» را برای خودش قرار داده، بسیار ناراحت می شود و کنیه های عجیب و غریبی را در عرب به عنوان کنیه های خوب بیان می کند. قیافه عمر وحشتناک بوده است و هیکل بزرگی داشته و چشم سرخ داشته است. شاید علت سرخی چشم، شراب خواری باشد که قبل از اسلام شراب خوار بوده و پس از آن نیز نبیذ را ترک نمی کرده است. قیافه عمر در حلیه الاولیاء ابو نعیم تشریح شده است. هر زمان عمر عصبانی می شد، پسران او نیز از او می ترسیدند. ظاهر ادامه نقل این است که ید عبید الله را گاز گرفت و او را کتک زد. از این تعبیر می توان فهمید که « يعض يده عضا شديدا حتى يدميها» به معنای گاز گرفتن دست اهل است. شبیه به همین تعبیر را زبیر نیز در ادامه نقل کرده است.
در معرفه الصحابه ابی نعیم، ج 1، ص: 69 دارد: «كَانَ عُمَرُ إِذَا غَضِبَ فَتَلَ شَارِبَهُ»
در برخی از نقل ها دارد که یک یهودی پیش عمر شکایت کرد و نام متشاکی را آورد. عمر به شدت عصبانی شد و متشاکی وقتی دید عمر عصبانی شده به یکی از صحابه پناه آورد. خلیفه اعلام کرد که چه کسی یهودی را اذیّت کرد است؟ به او گفته شد: عصبانیت خود را فروکش کنید و بگذارید حرفش را بزند. متشاکی گفت: من این بلا را سر یهودی آوردم اما داستانی داشت و این یهودی به زن مسلمان تجاوز کرده و خود زن نیز شاهد است. پدر و مادر زن پیش عمر شهادت دادند و عمر نیز یهودی را به دار آویخت و گفت: قرارداد صلح ما اینگونه نبود که شما به زن های مسلمان تجاوز کنید.
طبق این نقل، عمر اینقدر عصبانی می شد که از خود بیخود می شد و افراد سعی می کردند تا عصبانیت عمر فروکش کند. از همین نقل، مجعول بودن نقلی که در منابع عامه وارد شده، روشن می شود. در برخی از منابع عامه از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده: "اتقوا غضب عمر بن الخطاب! فإنه إذا غضب غضب الله له". این نقل مجعول است. آیا غضبی که منشأ می شود شخص مرتکب خلاف شود و همه از آن می ترسیدند، غضب الله است؟ این نقل، شبیه سازی با کلام پیامبر صلی الله علیه و آله در حق حضرت زهرا سلام الله علیها است که «ان الله لیغضب لغضب فاطمه» یکی از کارهای متعارف اهل سنت، شبیه سازی فضائل اهل بیت علیهم السلام برای خلفاست. مثلا «الحسن و الحسن سیدا شباب اهل الجنه» را با «الفلان و الفلان سیدا کهول الجنه» شبیه سازی کردند. خود اهل سنت نقل کردند که وقتی عمر غضب پیدا می کرد از خود بی خود می شد و هیچ چیز را نمی شناخت. آیا این غضب، غضب الهی است؟
مرحوم فیروزآبادی در کتاب السبعه من السلف، فصل اول را در قول ابی بکر «ان لی شیطانا یعترینی فاذا غضبتُ فاجتنبونی» قرار داده است. ذیل آن می نویسد:
ثم یبقی الکلام فی انّ المراد بهذا الشیطان، شیاطین الجن او شیاطین الانس؟ الظاهر الثانی اللهم العن شیطان ابی بکر. قولوا آمین ایها المسلمین جمیعا
اللهم العن شیطان ابی بکر، قولوا آمین ایها المسلمون!
«اذا غضبت فاجتنبونی» اشاره به فرهنگی دارد که در آن زمان بین خلفا بوده و به تعبیر ابن ابی الحدید «هو الخلق المنافي للخلق الذي كان عليه أمير المؤمنين‏»
پاسخ
 سپاس شده توسط علی آمنی
#2
(10-تير-1401, 17:59)مسعود عطار منش نوشته: درس خارج فقه جلسه 51 مورخ 6/10/1400
.... متأسفانه گروه های تروریستی مثل داعش از اسلام چهره عبوس و خشن نشان دهند. در حالی که وظیفه شناسی و جدّیت و پایبندی به شریعت با شوخ طبعی منافاتی ندارد و با هم قابل جمع است....

یکی از موارد مبهم بحث های جدی ، معنای انسانی و حقوق بشری رابطه عبد و مولا است. درس های فقه و اصول پایه استدلال این است که عبد که یک انسان است باید مطیع محض مولای خود که انسان غیرمعصومی هست باشد. به گونه ای ترجمه انگلیسی متون فقهی اصولی را دچار چالش جدی کرده است. زیرا اگر متون فقهی که هر چند صفحه آن این مسأله تکرار می شود همین گونه ترجمه شوند و گفته شود در سال 1401 شمسی این درس فقهی اصولی برگزار شده است. سوال جدی برای خوانندگان متن انگلیسی ایجاد می کند. برای بنده جای این سوال است که حوزه های علمیه ای که در کشورهایی مثل انگلستان یا آلمان یا آمریکا تأسیس شده اند. اگر یک فرد غیر طلبه در درس حاضر شود و مطابق عرف معمول درس های فقه و اصول، برای استدلال به موارد بسیار متعدد، تکرار دائمی اینکه عبد باید در تمام موارد (اگر خواسته خلاف شرع نباشد) مطیع مولای خود باشد را بشنود چه تصوری از دین اسلام پیدا می کند
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ
#3
اگر در نظر گرفته شود که عبید و اماء در شبانه روز فقط هشت ساعت موظف به خدمت به مولای خود هستند و از نظر میزان احترام به مولا یا هتک مولا وظیفه ای مشابه کارمندان و کارگران معمولی نسبت به صاحب کار خود دارند، شیوه استدلال در بسیاری فصول اصول فقه تغییر خواهد کرد.

نقل قول:خارج فقه استاد محمدی قائینی، جلسه صد و سیزدهم ۳ اردیبهشت ۱۳۹۷
این که گفته می‌شود مساله عبید و اماء الان محل ابتلاء نیست حرف صحیحی نیست....
از این جهت که اگر الان هم اممی وجود داشته باشند در آنها برده داری وجود داشته باشد در برخی از مسائل بر اساس قاعده الزام می‌توان به برده داری حکم کرد. مثلا اگر اقوامی باشند که شیعه نباشند یا مسلمان نباشند و خودشان برده داری داشته باشند یک شیعه می‌توانند بر اساس قاعده الزام، از آنها عبد بخرد و احکام عبد بر او مترتب است.
علاوه که در همین کتاب قصاص حکمی را همه علمای شیعه قبول دارند این است که اگر ذمی مسلمانی را بکشد ولی دم می‌تواند او را استرقاق کند و در این مساله هیچ اختلافی وجود ندارد.
بنابراین این مساله همین الان هم قابل تحقق است

منبع:
http://www.qaeninajafi.ir/component/k2/i...02-03.html
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ
#4
(10-تير-1401, 17:59)مسعود عطار منش نوشته: شوخ طبعی و ظرافت، موضوعی است که حضرت امیر علیه السلام به آن معروف بوده است و گاهی اوقات دشمنان از آن سوء استفاده می کردند. چنانچه حضرت امیر علیه السلام در مواجهه با کینه توزی معاویه بیان می کند: « يَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَة وَ أَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَة ...» بین دو مطلب خلط می شده، یکی ظرافت طبع و خوش طبعی و دیگری عدم پایبندی به وظایف و دستورات. هر چند گاهی شوخ طبعی ناشی از بی قید بودن و بی مبالاتی است اما تلازمی بین شوخ طبعی و بی مبالاتی نیست و می توان در عین مقیّد بودن کامل به شریعت و وظیفه شناس بودن، شوخ طبع نیز بود چنانچه حضرت علیه السلام ذیل آن کلام دارد، من چگونه تلعابه هستم درحالی که به روز قیامت اعتقاد دارم؟ ...


شاید معنای صفات لطافت و خوش طبعی که به أمیرالمومنین (ع) نسبت داده می شود به معنی شوخ طبعی نباشد. اگر می گوییم فلانی شوخ طبع است لازم است حداقل ده مورد از شوخ طبعی ها را که در تاریخ نقل شده باشد نقل کنیم و نقل دو یا سه مورد کافی نیست. زیرا به گونه ای صفت شوخ طبعی در مورد أمیرالمومنین (ع) مطرح می شود که گویا دهها مورد شوخ طبعی از ایشان برای ما نقل شده است. احتمالاً معنای آن نوعی خوش طبعی در کار اداری است که در تضاد با اعمال خشونت و غلظت در کار اداری قرار می گیرد. نه جوک گفتن زیرا به نظر نمی رسد شوخ طبعی زیادی از ایشان در تاریخ برای ما نقل شده باشد.
یعنی شیوه حکمرانی ایشان نرمی بوده است نه اینکه منش ایشان جوک گفتن بوده است.
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ
#5
احسنت
پاسخ
#6
[عکس: hijab1.png]


http://www.hoseini.org/hijab1.png
http://www.hoseini.org/esteftaat-Farsi.asp

http://www.hoseini.org/Hijab.book.arabic.pdf

http://www.hoseini.org/hijab.book.pdf
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ
#7
بنابر مدّعای حسینی نسب برای باقی ماندن حکم وجوب پوشش سر، برقرار ماندن نظام برده داری لازم است. زیرا در صورت برچیده شدن همیشگی برده داری دیگر وجهی برای واجب بودن پوشش سر بانوان باقی نمی ماند. (بنابر ادّعای حسینی نسب و نه این بنده خدا)
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  فرق گذاشتن میان اسناد وضع و رفع حکم به ائمه علیهم السلام و پیامبر صلواة الله علیه در سید محمد نظام آبادی 0 97 5-آبان-1402, 17:41
آخرین ارسال: سید محمد نظام آبادی
  ناروایی انکار وجود تقیه در روایات علی ابن موسی علیه السلام سید محمد نظام آبادی 0 114 1-آبان-1402, 15:01
آخرین ارسال: سید محمد نظام آبادی
  نکته علمی:  تفاوت ترک استفصال با ترک استیضاح haqiqi.1410 11 1,058 15-اسفند-1401, 17:45
آخرین ارسال: خیشه
  نوآوری علمی:  عدم اعتبار قبول متصدّق علیه در صدقه، مضاف بر ایجاب haqiqi.1410 0 173 14-دي-1401, 17:02
آخرین ارسال: haqiqi.1410
  حقیقی نبودن استغفار معصومین علیهم السلام مسعود عطار منش 0 384 30-مرداد-1401, 06:14
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  تفاوت تقیه جهتی و تقیه دلالی مسعود عطار منش 0 236 2-بهمن-1400, 13:16
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  تفاوت مرجح بودن یا مرجع بودن اصل، در عمل به احد المتعارضین مسعود عطار منش 0 331 18-دي-1400, 13:15
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  تفاوت بحث انقلاب نسبت با بحث شاهد جمع مسعود عطار منش 0 349 28-آبان-1400, 15:18
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  تفاوت انقلاب نسبت با شاهد جمع محمود رفاهی فرد 7 1,823 24-شهريور-1399, 07:58
آخرین ارسال: عرفان عزیزی
  تقیه ی امیرالمومنین! عرفان عزیزی 5 3,445 14-ارديبهشت-1399, 12:17
آخرین ارسال: عرفان عزیزی

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان