13-آذر-1399, 21:13
(13-آذر-1399, 07:17)مسعود عطار منش نوشته: این بیان زمانی درست است که اصاله الحقیقه اصلی مستقل از اصاله الظهور باشد و غلبه اش هم مستقلا ملحوظ باشد و الا اگر از شاخه های اصاله الظهور شد با عدم جریان اصاله الظهور (بخاطر علم به مراد و ظهور) دیگر موضوع اصاله الحقیقه هم منتفی است ولو غلبه هم در کار باشد فتدبر.
جعل عقلائی که مؤونه ای ندارد؛ آن اصالة الحقیقه ای که برای کشف مستعمل فیه و بالتبع کشف مراد متکلم است، یک اصل است؛ لکن چرا عقلاء برای کشف موضوع له الفاظ یک اصالة الحقیقه ی دیگری به مناط کشف موضوع له نه مراد، جعل نکردند با اینکه یا مستقلا و یا به تبع ظن به مستعملات حقیقی ظن به موضوع له نیز برایشان حاصل میشود و لی این ظن را وقعی نمینهند؟ بله اصالة الحقیقه کاشف از مراد معنا ندارد، لکن اصالة الحقیقه دیگری به مناط کشف موضوع له علی رغم وجود ظن، چه محذوری داشت که جعل نشد؟ نکته ای جز انفتاح به ذهن نمیرسد. شما فقط اصالة الحقیقه کاشف از مراد را مد نظر قرار میدهید در حالیکه نزاع همین است که چرا عقلاء از این جعل به یک جعل دیگری و از این ظن به ظن ملازم آن پل نمیزند. شخص استعمال رو در نظر نگیر بلکه نوع استعمال رو در نظر بگیر یعنی در مجموعه لغات، غلبه استعمالات حقیقی نسبت به مجازی موجب جعل اصالة الحقیقه مرادی شده است، ولی ملازم همین غلبه که غلبه و ظن به وضع است موجب نشده که عقلا اصالة الحقیقه وضعی جعل کنند که ثمره اش در شخص استعمالات ظاهر میشود. ثمره این جعل اگر انجام میشد این بود که در جایی که مستعمل فیه نیز مشخص است اصالة الحقیقه کاشف از وضع جاری شود.