امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بررسی تاریخی-اجتماعی مسأله ی قیام در اندیشه ی شیعه
#21
(8-مرداد-1400, 16:04)سید محمد صادق رضوی نوشته: روایات در این زمینه خیلی زیاد هستند. اما در فایلی برخی مهمترها را گلچین کرده ام که پیوست شده

6- وَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ التَّيْمُلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ وَ مُحَمَّدٌ ابْنَا عَلِيِّ بْنِ يُوسُفَ عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي الْأَسْوَدِ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ لَيْسَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ أَحَدٌ يَدْفَعُ ضَيْماً وَ لَا يَدْعُو إِلَى حَقٍّ إِلَّا صَرَعَتْهُ الْبَلِيَّةُ حَتَّى تَقُومَ عِصَابَةٌ شَهِدَتْ بَدْراً لَا يُوَارَى قَتِيلُهَا وَ لَا يُدَاوَى جَرِيحُهَا قُلْتُ مَنْ عَنَى أَبُو جَعْفَرٍ ع بِذَلِكَ قَالَ الْمَلَائِكَةَ.


همین روایت را نعمانی در بیان کاملتری از ابو الجارود آورده است (حدیث قبل از حدیث 6 در غیبت نعمانی): «2- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُمَارَةَ الْكِنَانِيِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ ع أَوْصِنِي فَقَالَ أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَنْ تَلْزَمَ بَيْتَكَ وَ تَقْعُدَ فِي دَهْمَاءِ هَؤُلَاءِ النَّاسِ وَ إِيَّاكَ وَ الْخَوَارِجَ مِنَّافَإِنَّهُمْ لَيْسُوا عَلَى شَيْ‏ءٍ وَ لَا إِلَى شَيْ‏ءٍ- وَ اعْلَمْ أَنَّ لِبَنِي أُمَيَّةَ مُلْكاً لَا يَسْتَطِيعُ النَّاسُ أَنْ تَرْدَعَهُ وَ أَنَّ لِأَهْلِ الْحَقِّ دَوْلَةً إِذَا جَاءَتْ وَلَّاهَا اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَمَنْ أَدْرَكَهَا مِنْكُمْ كَانَ عِنْدَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى‏ وَ إِنْ قَبَضَهُ اللَّهُ قَبْلَ ذَلِكَ خَارَ لَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا تَقُومُ عِصَابَةٌ تَدْفَعُ ضَيْماً أَوْ تُعِزُّ دِيناً إِلَّا صَرَعَتْهُمُ الْمَنِيَّةُ وَ الْبَلِيَّةُ حَتَّى‏ تَقُومَ‏ عِصَابَةٌ شَهِدُوا بَدْراً مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا يُوَارَى قَتِيلُهُمْ وَ يُرْفَعُ صَرِيعُهُمْ وَ لَا يُدَاوَى جَرِيحُهُمْ قُلْتُ مَنْ هُمْ قَالَ الْمَلَائِكَةُ.»


این روایت صریحا در توضیح لزوم خانه نشینی گفته شده است [در قضای الهی] بنی امیه دولتی دارد که کسی نمی‌تواند آن را از بین ببرد. 

آیا می‌توان از چنین روایتی اطلاق استفاده کرد؟

چرا روایت کاملتر که در آن اشاره به بنی امیه آمده است را ذکر نکرده‌اید و روایت مختصرتر را که قرائن در آن حذف شده است را ذکر کرده‌اید؟ مگر بنا نبود که همه‌جانبه قضایا را تحلیل کنیم؟

علاوه بر این که عبارت انتهایی حدیث 6 ظاهراً برگرفته از عبارتی از امیرالمؤمنین است که سید رضی در نهج البلاغه بخش‌هایی از آن را آورده است؛ اما ابن ابی الحدید گفته سید بخش دیگرش را حذف کرده است و کامل آن این است:

«و الذي نفس علي بيده لا تقوم عصابة تطلب لي أو لغيري حقا أو تدفع عنا ضيما إلا صرعتهم البلية حتى تقوم عصابة شهدت مع محمد ص بدرا لا يودى قتيلهم و لا يداوى جريحهم و لا ينعش صريعهم.»

خلاصه این که این عبارت در مورد کسی که حق امیرالمؤمنین را هم طلب کند یا از اهل بیت ستمی را دفع نماید، آمده است. یعنی هر کسی که حتی بخواهد از امیرالمؤمنین هم ظلمی را برطرف نماید، دچار بلیه می‌شود. پس آیا رفع ظلم از امیرالمؤمنین هم حرام است؟! یا این روایات در صدد بیان امر دیگری است؟ (مثلاً این که دفع ستم از امیرالمؤمنین نشانه‌ی ایمان است و مؤمن دائماً بلا می‌بیند یا مطالب دیگر؟)
پاسخ
#22
(8-مرداد-1400, 16:04)سید محمد صادق رضوی نوشته: روایات در این زمینه خیلی زیاد هستند. اما در فایلی برخی مهمترها را گلچین کرده ام که پیوست شده

7- أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الصَّبَّاحِ بْنِ الضَّحَّاكِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ عَنْ أَبِي الْمُرْهِفِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَلَكَتِ الْمَحَاضِيرُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا الْمَحَاضِيرُ قَالَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُقَرَّبُونَ وَ ثَبَتَ الْحِصْنُ عَلَى أَوْتَادِهَا كُونُوا أَحْلَاسَ بُيُوتِكُمْ فَإِنَّ الْغَبَرَةَ عَلَى مَنْ أَثَارَهَا وَ إِنَّهُمْ لَا يُرِيدُونَكُمْ بِجَائِحَةٍ إِلَّا أَتَاهُمُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ إِلَّا مَنْ‏ تَعَرَّضَ‏ لَهُمْ‏.

در حدیث 7 عبارات «المحاضیر» و «المقربون» معنای روشنی ندارند و طبق برخی از معانی که شراح حدیث ارائه داده‌اند، مطلوب شما حاصل نمی‌شود:

علامه مجلسی گفته است: «لعلّ المراد ذمّ الاستعجال في طلب الفرج بقيام القائم عليه السلام و الاعتراض على التأخير، أي هلك المستعجلون، و ربّما يقرأ بالصاد من حصر النفس و ضيق الصدر، كما قال تعالى: (حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ)». (مرآة العقول، ج13، ص 292)

فیض کاشانی گفته است: «هلكت المحاصير، أي المستعجلون، كذا فسّر في خبر آخر عن أبي جعفر عليه السلام مضى في كتاب الحجّة، و هو إمّا بالمهملات من الحَصَر بالتحريك بمعنى ضيق الصدر في مقابلة انشراح الصدر و البصيرة في الدين و الثبات على الأمر، و إمّا بالمعجمة بين المهملتين من الحضر بمعنى العدْو».(الوافي، ج 24، ص 253)

در مورد مقربون هم علامه مجلسی فرموده است: «نجا المقرّبون، بفتح الراء؛ فإنّهم أهل التسليم و الانقياد لايعترضون على اللَّه تعالى فيمايقضى عليهم؛ أو بكسر الراء، أي الذين يقولون: الفرج قريب و لا يستبطئونه».  (مرآة العقول، ج13، ص 292)

اگر به ترجمه‌ای که ارائه شده است هم توجه شود، دیده می‌شود که عبارت روایت روشن نبوده و برای توضیح مطالبی بین ترجمه متن اصلی اضافه شده است. 

با وجود این احتمالات چطور می‌توان به این روایت برای حرمت قیام استدلال کرد؟
پاسخ
#23
(8-مرداد-1400, 16:04)سید محمد صادق رضوی نوشته: روایات در این زمینه خیلی زیاد هستند. اما در فایلی برخی مهمترها را گلچین کرده ام که پیوست شده

روایت 8 برگرفته از مقدمه‌ی صحیفه‌ی سجادیه است و اگر کسی آن مقدمه را بخواند، خواهد دید که این عبارات از امام صادق مربوط به زمانی است که یحیی بن زید بعد از شهادت پدرش زید بن علی راه خراسان را پیش گرفته، شهید شده و بعد از او هم پسر عموهایش در صدد قیام علیه بنی امیه هستند:

«متوكّل بن هارون قال لقيت يحيى بن زيد بن عليّ- عليه السّلام- و هو متوجّه إلى خراسان بعد قتل أبيه فسلّمت عليه فقال لي: من أين أقبلت قلت: من الحجّ فسألني عن أهله و بني عمّه بالمدينة و أحفى السّؤال عن جعفر بن محمّد- عليه السّلام- فأخبرته بخبره و خبرهم و حزنهم على أبيه زيد بن عليّ- عليه السّلام- فقال لي: قد كان عمّي محمّد بن عليّ- عليه السّلام- أشار على أبي بترك الخروج و عرّفه إن هو خرج و فارق المدينة ما يكون إليه مصير أمره فهل لقيت ابن عمّي جعفر بن محمّد عليه السّلام قلت: نعم. قال: فهل سمعته يذكر شيئا من أمري قلت: نعم. قال: بم ذكرني خبّرني، قلت: جعلت فداك ما أحبّ أن أستقبلك بما سمعته منه. فقال: أ بالموت تخوّفني! هات ما سمعته، فقلت: سمعته يقول: إنّك تقتل و تصلب كما قتل أبوك و صلب. فتغيّر وجهه و قال: يمحوا اللّه ما يشاء و يثبت و عنده أمّ الكتاب، يا متوكّل إنّ اللّه عزّ و جلّ أيّد هذا الأمر بنا و جعل لنا العلم و السّيف فجمعا لنا و خصّ بنو عمّنا بالعلم وحده. فقلت: جعلت فداءك إنّي رأيت النّاس إلى ابن عمّك جعفر- عليه السّلام- أميل منهم إليك و إلى أبيك فقال: إنّ عمّي محمّد بن عليّ و ابنه جعفرا- عليهما السّلام- دعوا النّاس إلى الحياة و نحن دعوناهم إلى الموت فقلت: يا ابن رسول اللّه أ هم أعلم أم أنتم فأطرق إلى الأرض مليّا ثمّ رفع رأسه و قال: كلّنا له علم غير أنّهم يعلمون كلّ ما نعلم، و لا نعلم كلّ ما يعلمون‏»

یحیی بن زید در سال 125 در جوزجان افغانستان به شهادت رسید. البته یحیی در آن دیدار صحیفه را به متوکل بن هارون می‌سپارد و از او می‌خواهد که اگر اتفاقی برایش افتاد آن را به دست عموزاده‌هایش، محمد و ابراهیم پسران حسن مثنی، برساند.
متوکل این کار را در محضر امام صادق ع انجام می‌دهد. امام به آنها خبر می‌دهد که «فَوَاللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمَا سَتَخْرُجَانِ كَمَا خَرَجَ، وَ سَتُقْتَلَانِ كَمَا قُتِلَ» آنها که رفتند، امام برای متوکل روایتی را از پیامبر نقل می‌کنند که طول حکومت بنی‌امیه را الف شهر بیان کرده و می‌فرمایند: «قَالَ: فَأَطْلَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيَّهُ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ تَمْلِكُ سُلْطَانَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مُلْكَهَا طُولَ هَذِهِ الْمُدَّةِ فَلَوْ طَاوَلَتْهُمُ الْجِبَالُ لَطَالُوا عَلَيْهَا حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ تَعَالَى بِزَوَالِ مُلْكِهِمْ، وَ هُمْ فِي ذَلِكَ يَسْتَشْعِرُونَ عَدَاوَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ بُغْضَنَا. أَخْبَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ بِمَا يَلْقَى أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلُ مَوَدَّتِهِمْ وَ شِيعَتُهُمْ مِنْهُمْ فِي أَيَّامِهِمْ وَ مُلْكِهِمْ.» 

یعنی قضای الهی بر این تعلق گرفته که آنها 1000 ماه حکومت کنند. بر همین اساس حضرت در ادامه می‌فرمایند: «ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ-: مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا.»

آیا با این توضیحات و قرائن، اطلاقی در این عبارت نسبت به قیام های بعد از 1000 ماه وجود دارد؟ 

بله با بریدن متن، می‌توان اطلاق ساخت، اما ادعا این بود که به متون به شکل گزینشی نگاه نکنیم.
پاسخ
#24
(8-مرداد-1400, 16:04)سید محمد صادق رضوی نوشته: روایات در این زمینه خیلی زیاد هستند. اما در فایلی برخی مهمترها را گلچین کرده ام که پیوست شده

9- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ وَاحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع إِلَّا كَانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ أَنْ يَسْتَويَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْيَانُ فَعَبِثُوا بِهِ.


10- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْجُعْفِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّى الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: مَثَلُ خُرُوجِ الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ كَخُرُوجِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَثَلُ مَنْ خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ مَثَلُ فَرْخٍ طَارَ فَوَقَعَ مِنْ وَكْرِهِ فَتَلَاعَبَتْ‏ بِهِ‏ الصِّبْيَانُ‏.


حدیث 9 و 10 که یکی از امام سجاد و دیگری با همان عبارت در کلام امام باقر ع است نشان می‌دهد که مراد حضرت قیام‌هایی است که به نتیجه نرسیده و موجب تلاعب صبیان واقع می‌شود. قاعدتاً این روایات در مورد قیامی که به نتیجه برسد و مستقر شود و دشمنان را دفع نماید و اهدافش را در میان دشمنان پی بگیرد نیست یا حداقل روایت آن اطلاقی که به نظر مستدل رسیده است ندارد؛ زیرا خبر از یک حقیقت در مورد قیا‌م‌ها می‌دهد که بالوجدان مشاهده می‌کنیم واقع نشده است. مثلاً آیا صفویه مورد تلاعب صبیان واقع شد؟! 

اگر کسی فکر کند بالأخره همین جنگ‌ها و مشکلاتی که این حکومت‌ها با آن روبه‌رو هستند، مصداق تلاعب صبیان است، اشتباه آشکاری مرتکب شده است زیرا این جنگ‌ها و مشکلات در زمان حکومت امیرالمؤمنین هم وجود داشت و بعید است مستدل ملتزم شود که حکومت ایشان هم مصداق این روایات بوده و خلافت ظاهری امیرالمؤمنین هم مورد تلاعب صبیان واقع شده است.

با توجه به این قرائن به نظر می‌رسد مراد از این روایات قیام‌های فراوانی است که علویون در قرن دوم هجری انجام داده‌اند و عمده یا همه‌ی آنها توسط حکومت عباسی (و بعضاً توسط حکومت اموی) سرکوب شد.

به این مسأله در روایتی اشاره شده است: «عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى الْعَلَوِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع أَنَّ ابْنَ عَبَّاسٍ بَعَثَ إِلَيْهِ مَنْ يَسْأَلُهُ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا فَغَضِبَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع وَ قَالَ لِلسَّائِلِ وَدِدْتُ أَنَّ الَّذِي أَمَرَكَ بِهَذَا وَاجَهَنِي بِهِ ثُمَّ قَالَ نَزَلَتْ فِي أَبِي وَ فِينَا وَ لَمْ يَكُنِ الرِّبَاطُ الَّذِي أُمِرْنَا بِهِ بَعْدُ وَ سَيَكُونُ ذَلِكَ ذُرِّيَّةً مِنْ نَسْلِنَا الْمُرَابِطُ ثُمَّ قَالَ أَمَا إِنَّ فِي صُلْبِهِ يَعْنِي ابْنَ عَبَّاسٍ وَدِيعَةً ذُرِئَتْ لِنَارِ جَهَنَّمَ سَيُخْرِجُونَ أَقْوَاماً مِنْ دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً وَ سَتُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَاءِ فِرَاخٍ مِنْ فِرَاخِ آلِ مُحَمَّدٍ ع تَنْهَضُ تِلْكَ الْفِرَاخُ فِي غَيْرِ وَقْتٍ وَ تَطْلُبُ غَيْرَ مُدْرَكٍ وَ يُرَابِطُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَصْبِرُونَ وَ يُصَابِرُونَ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ.» (الغيبة للنعماني، ص 199)

با توجه به این قرائن باز هم اطلاقی برای این روایت شکل نمی‌گیرد.
پاسخ
#25
(8-مرداد-1400, 16:04)سید محمد صادق رضوی نوشته: روایات در این زمینه خیلی زیاد هستند. اما در فایلی برخی مهمترها را گلچین کرده ام که پیوست شده

11- [سند طولانی است...عن أحمد بن هلال عن الحسن بن محبوب عن عمرو بن أبي المقدام عن جابر بن يزيد الجعفيّ قال قال أبو جعفر محمّد بن عليّ الباقر ع‏ يا جابر الزم‏ الأرض‏ و لا تحرّك يدا و لا رجلا حتّى ترى علامات أذكرها لك إن أدركتها أوّلها اختلاف بني العبّاس و ما أراك تدرك ذلك و لكن حدّث به من بعدي عنّي و مناد ينادي من السّماء و يجيئكم الصّوت من ناحية دمشق بالفتح و تخسف‏ قرية من قرى الشّام تسمّى الجابية و تسقط طائفة من مسجد دمشق الأيمن و مارقة تمرق من ناحية التّرك و يعقبها هرج الرّوم و سيقبل إخوان التّرك حتّى ينزلوا الجزيرة و سيقبل مارقة الرّوم حتّى ينزلوا الرّملة فتلك السّنة يا جابر فيها اختلاف كثير في كلّ أرض من ناحية المغرب فأوّل أرض تخرب أرض الشّام‏... 
و يبعث السّفيانيّ جيشا إلى الكوفة و عدّتهم سبعون ألفا فيصيبون من أهل الكوفة قتلا و صلبا و سبيا فبينا هم كذلك إذ أقبلت رايات من قبل خراسان‏ و تطوي المنازل طيّا حثيثا و معهم نفر من أصحاب القائم ثمّ يخرج رجل من موالي أهل الكوفة في ضعفاء فيقتله أمير جيش السّفيانيّ بين الحيرة و الكوفة و يبعث السّفيانيّ بعثا إلى المدينة فينفر المهديّ منها إلى مكّة.... [روایت ادامه دارد]


روایت یازدهم بر خلاف نظر شما دلیل مشروعیت قیام قبل از ظهور است؛ چون ذیل روایت یازدهم در علائم ظهور -که شما آن‌ها را در انتهای حدیث ذکر نکرده‌اید- قیام‌هایی قبل از ظهور حضرت اثبات شده است و تصریح شده است که برخی از یاران حضرت در آن قیام هستند: «وَ يَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ جَيْشاً إِلَى الْكُوفَةِ وَ عِدَّتُهُمْ سَبْعُونَ أَلْفاً فَيُصِيبُونَ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ قَتْلًا وَ صُلْباً وَ سَبْياً فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ أَقْبَلَتْ رَايَاتٌ مِنْ قِبَلِ خُرَاسَانَ وَ تَطْوِي الْمَنَازِلَ طَيّاً حَثِيثاً وَ مَعَهُمْ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ...» آیا این کسانی که رایات خراسانی را حمل می‌کنند و از اصحاب حضرت هم در بینشان هستند، طاغوت هستند؟! و آیا رایات خراسان یکدفعه و بدون هیچ سابقه‌ای اینطور سازمان یافته به سمت عراق حرکت می‌کنند؟

مجدداً به مطالبی که ذیل حدیث پنجم بیان شد، مراجعه شود.
پاسخ
#26
(8-مرداد-1400, 16:04)سید محمد صادق رضوی نوشته: روایات در این زمینه خیلی زیاد هستند. اما در فایلی برخی مهمترها را گلچین کرده ام که پیوست شده


12- عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّلِ بْنِ جَمِيلٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ قَالَ: اسْكُنُوا مَا سَكَنَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أَيْ لَا تَخْرُجُوا عَلَى أَحَدٍ فَإِنَّ أَمْرَكُمْ لَيْسَ بِهِ خَفَاءٌ أَلَا إِنَّهَا آيَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْسَتْ مِنَ النَّاسِ أَلَا إِنَّهَا أَضْوَأُ مِنَ‏ الشَّمْسِ‏ لَا تَخْفَى عَلَى بَرٍّ وَ لَا فَاجِرٍ أَ تَعْرِفُونَ الصُّبْحَ فَإِنَّهَا كَالصُّبْحِ لَيْسَ بِهِ خَفَاء.


در روایت دوازدهم قرینه‌ای وجود دارد که ظاهراً از آن غفلت شده است؛ حضرت دلیل «اسكنوا ما سكنت السماوات و الأرض» را بیان کرده‌اند: «فإن أمركم لیس به خفاء ألا إنها آية من الله عز و جل لیست من الناس ألا إنها أضوأ من الشمس لا تخفی علی بر و لا فاجر أ تعرفون الصبح فإنها كالصبح لیس به خفاء» چرا تا زمانی که زمین و آسمان آرام است، نباید قیام کنیم، چون قیام حضرت امرش مثل نور خورشید و مثل روز روشن خواهد بود. از این تعلیل معلوم می‌شود که آن چیزی که حضرت از آن نهی کرده‌اند این است که هر کسی که علمی برداشت و ادعا شد که فلان مهدی آل محمد است با او راه نیفتید و بر کسی خروج نکنید؛ زیرا امر خروج حضرت (حضرت مهدی واقعی) مثل روز روشن است. آیا این روایت در صدد نفی هر حق‌خواهی است؟!
پاسخ
#27
(8-مرداد-1400, 16:04)سید محمد صادق رضوی نوشته: روایات در این زمینه خیلی زیاد هستند. اما در فایلی برخی مهمترها را گلچین کرده ام که پیوست شده

14- انْظُرُوا أَهْلَ‏ بَيْتِ‏ نَبِيِّكُمْ‏ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ‏ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا

در فایل ارسالی حدیث 13 خالی است.

روایت چهاردهم روایتی از نهج البلاغه است که تقطیع، قرائن صدور آن را از بین برده است. کامل آن در منابع دیگر مانند کتاب سلیم و الغارات آمده است. حضرت بعد از واقعه‌ی نهروان خطبه خواندند:

«ابن حبيش گويد كه على عليه السّلام در نهروان سخن مى‏راند... سپس گفت: پيش از آنكه مرا از دست بدهيد هر چه خواهيد از من بپرسيد. من يا مى‌‏ميرم يا كشته مى‌‏شوم. نه، كشته مى‏‌شوم.

مردى برخاست و گفت: يا امير المؤمنين، براى ما از بلا سخن بگوى...

مردى ديگر بر خاست و گفت: يا امير المؤمنين، براى ما از فتنه‏‌ها سخن بگوى. گفت: فتنه‏‌ها چون فراز آيند شناخته نشوند كه حق چيست و باطل چيست و چون بازگردند، آنگاه حقيقتشان آشكار شود. آرى، چون مى‏‌آيند ناشناخته‌‏اند و چون پشت مى‏‌كنند، شناخته. فتنه‏‌ها چون توفنده بادهايند كه بر سر راه خود بر شهرى مى‏‌وزند و ويرانش مى‏‌كنند و شهر ديگر كه بر سر راهشان نيست در امان ماند. آگاه باشيد كه وحشتزاترين فتنه‏‌ها بر شما- به نظر من- فتنه بنى اميه است كه فتنه‏اى است كور و تاريك و چهره به گل فرو پوشيده، آشوبگريش همگانى است و بليه‏اش خاص. هر كه در وى بنگرد و بشناسدش گرفتار بلايش شود و هر كه از او ديده بردوزد در امان ماند. در آن گيرودار اهل باطل بر اهل حق چيره شوند و زمين پر از دشمنى و ستم و بدعت شود. به هوش باشيد كه نخستين كسى كه آن را از تخت جبروتش فرو مى‏‌كشد و ستونهاى بناى اقتدارش را درهم مى‌‏شكند و ميخهاى خيمه‏‌اش را بر مى‏‌كند خداست، آن آفريدگار جهانيان. به خدا سوگند. پس از من بنى اميّه را سروران نابكار خود خواهيد يافت. آنان همانند ماده شترى سالخورده‌اند كه دوشنده خود را گاز مى‏‌گيرد و دست بر زمين مى‏‌كوبد و لگد مى‏‌پراند تا از شيرش كس بهره‏‌مند نگردد. همواره چنين خواهند كرد تا در بلاد شما جز پيروانشان يا مردمى كه آنها را زيانمند به حال خود ندانند باقى نماند. و همواره چنين خواهند بود تا آنگاه كه يارى خواستن شما از آنان چون يارى خواستن برده باشد از سرورش كه چون مى‏‌بيندش سر تعظيم فرود مى‏آورد و چون از نظرش دور مى‏‌شود زبان به دشنامش مى‏‌گشايد. به خدا سوگند اگر جمع شما را بپراكنند و هر يك از شما را در زير سنگى پنهان سازند، خداوند شما را گرد مى‏‌آورد تا در بدترين روزهايشان شرنگ انتقام به كامشان بچكانيد. آگاه باشيد كه پس از من گروه‌هايى چند پديد آيند و در هم آميزند، در حالى كه به سوى يك قبله نماز مى‏‌گزارند و حج و عمره خويش يكسان به جاى مى‏آورند، ولى دلهايشان با هم يكى نيست و هر كس را رأيى و راهى ديگر است. آنگاه انگشتان در هم كرد و بايستاد.

مردى از جاى بر خاست و گفت: يا امير المؤمنين اين به چه معنى است؟
گفت: يعنى اين، آن را مى‏‌كشد و آن اين را. مردمى نادان، نه چراغ هدايتى فرا راه خود دارند و نه پرچمى افراشته كه بدان راه جويند. ما خاندان پيامبر از اين ورطه بركناريم زيرا نه خود بدان پيوسته‏‌ايم و نه ديگران را به آن فرا مى‌‏خوانيم.
مردى از جاى بر خاست و گفت: يا امير المؤمنين، در چنين روزگارى چه بايدمان كرد؟ گفت: به خاندان پيامبر خود بنگريد، اگر در خانه نشسته‌‏اند در خانه بنشينيد و اگر شما را به يارى خوانده‌‏اند ياريشان كنيد، تا پاداش يابيد. ولى بر آنان پيشى مگيريد تا گرفتار بلا نشويد.
يكى ديگر بر خاست و گفت: يا امير المؤمنين، از آن پس چه خواهد شد؟ گفت: خداوند به وسيله مردى از ما، خاندان پيامبر، فتنه را مى‏‌شكافد، آنسان كه پوست را بر تن كسى كه به شكنجه در چرم گاوش گرفته‏‌اند مى‏‌شكافند. پدرم فداى آن فرزند بهترين كنيزان باد كه به خواريشان افكند و جام لبريز شوكران مرگ به كامشان مى‏‌ريزد و جز زخم شمشير برّان عطايشان ندهد» (ابتدای کتاب الغارات)

همانطور که مشاهده می‌شود این روایت ناظر به دوران بنی‌امیه و حداکثر بنی عباس است و اطلاقی نسبت به دوران غیبت از آن قابل استفاده نیست.
پاسخ
#28
(8-مرداد-1400, 16:04)سید محمد صادق رضوی نوشته: روایات در این زمینه خیلی زیاد هستند. اما در فایلی برخی مهمترها را گلچین کرده ام که پیوست شده

15- حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الرَّيَّانِ قَالَ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانُ الْوَاسِطِيُّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ الْكُوفِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ حَدِيثٌ كَانَ يَرْوِيهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ فَقَالَ ع لِي وَ مَا هُوَ قُلْتُ رَوَى عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ أَنَّهُ لَقِيَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فِي السَّنَةِ الَّتِي خَرَجَ فِيهَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ هَذَا قَدْ آلَفَ الْكَلَامَ وَ سَارَعَ النَّاسُ إِلَيْهِ فَمَا الَّذِي تَأْمُرُ بِهِ قَالَ فَقَالَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْكُنُوا مَا سَكَنَتِ‏ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ‏ قَالَ وَ كَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ يَقُولُ وَ اللَّهِ لَئِنْ كَانَ عُبَيْدُ بْنُ زُرَارَةَ صَادِقاً فَمَا مِنْ خُرُوجٍ وَ مَا مِنْ قَائِمٍ

قَالَ فَقَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ الْحَدِيثَ‏ عَلَى مَا رَوَاهُ عُبَيْدٌ وَ لَيْسَ عَلَى مَا تَأَوَّلَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ إِنَّمَا عَنَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بِقَوْلِهِ مَا سَكَنَتِ السَّمَاءُ مِنَ النِّدَاءِ بِاسْمِ صَاحِبِكُمْ وَ مَا سَكَنَتِ الْأَرْضُ مِنَ الْخَسْفِ بِالْجَيْش‏.


اصل روایت 15 ناظر به خروج محمد بن عبدالله بن الحسن (نفس زکیه) است. پدر محمد او را مهدی نامید و در ابواء برای او بیعت گرفت. منصور عباسی جزء بیعت کنندگان با محمد بود و تنها مخالف با او امام صادق ع بود. در روایتی دلیل مخالفت امام صادق با این قیام خطاب به پدر نفس زکیه اینطور بیان شده است: «فقال عبد اللّه اجتمعنا لنبايع المهديّ محمّد بن عبد اللّه قال و جاء جعفر بن محمّد فأوسع له عبد اللّه بن الحسن إلى جنبه فتكلّم بمثل كلامه فقال جعفر لا تفعلوا فإنّ هذا الأمر لم يأت بعد ان كنت ترى يعني عبد اللّه أنّ ابنك هذا هو المهديّ فليس به و لا هذا أوانه و إن كنت إنّما تريد أن تخرجه غضبا للّه و ليأمر بالمعروف و ينهى عن المنكر فإنّا و اللّه لا ندعك و أنت شيخنا و نبايع ابنك في هذا الأمر
فغضب عبد اللّه بن الحسن و قال لقد علمتُ خلافَ ما تقول و اللّه ما أَطلَعَكَ على غيبه و لكن يَحمِلُكَ على هذا الحسد لابني فقال ما و اللّه ذاك يحملني...‏» (الإرشاد، ج 2، ص 192)

در شرایطی که نفس زکیه با عنوان مهدی آل محمد قیام کرده است، حضرت فرموده است: «اسكنوا ما سكنت السماء و الأرض» لذا حضرت ناظر به قیام مذکور هستند و می‌فرمایند برای قیام حضرت تا زمانی که آسمان از نداء و زمین از خسف ساکن است، اقدام نکنید. یعنی هر کسی که بدون این نشانه‌ها ادعای مهدی بودن داشته باشد، کذب است. این چه ربطی دارد به قیام برای اجرای احکام اسلامی در زمان غیبت؟!

نکته‌ی جالب این است که منصور عباسی که در ابتدا با نفس زکیه بیعت کرده بود، بعداً که به خلافت رسید با او جنگید و او را به شهادت رساند. (مصداقی از روایت «مَثَلُ مَنْ خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ مَثَلُ فَرْخٍ طَارَ فَوَقَعَ مِنْ وَكْرِهِ فَتَلَاعَبَتْ بِهِ الصِّبْيَانُ»)

روایت دیگری که فضا را تا حدی روشن می‌کند، روایتی از بصائر الدرجات و کافی است: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ عِنْدِي الْجَفْرُ الْأَبْيَضُ قَالَ قُلْنَا وَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ فِيهِ قَالَ فَقَالَ لِي زَبُورُ دَاوُدَ وَ تَوْرَاةُ مُوسَى وَ إِنْجِيلُ عِيسَى وَ صُحُفُ إِبْرَاهِيمَ وَ الْحَلَالُ وَ الْحَرَامُ وَ مُصْحَفُ فَاطِمَةَ مَا أَزْعُمُ أَنَّ فِيهِ قُرْآناً وَ فِيهِ مَا يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْنَا وَ لَا نَحْتَاجُ إِلَى أَحَدٍ... وَ عِنْدِي الْجَفْرُ الْأَحْمَرُ وَ مَا يُدْرِيهِمْ مَا الْجَفْرُ قَالَ قُلْنَا جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ فِي الْجَفْرِ الْأَحْمَرِ قَالَ السِّلَاحُ وَ ذَلِكَ أَنَّهَا تُفْتَحُ لِلدَّمِ يَفْتَحُهَا صَاحِبُ السَّيْفِ لِلْقَتْلِ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي يَعْفُورٍ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَيَعْرِفُ هَذَا بَنُو الْحَسَنِ؟ قَالَ إِي وَ اللَّهِ كَمَا يَعْرِفُونَ اللَّيْلَ أَنَّهُ لَيْلٌ وَ النَّهَارَ أَنَّهُ نَهَارٌ وَ لَكِنْ يَحْمِلُهُمُ الْحَسَدُ وَ طَلَبُ الدُّنْيَا وَ لَوْ طَلَبُوا الْحَقَّ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ.» (الكافي، ج 1، ص 240)
پاسخ
#29
(8-مرداد-1400, 16:04)سید محمد صادق رضوی نوشته: روایات در این زمینه خیلی زیاد هستند. اما در فایلی برخی مهمترها را گلچین کرده ام که پیوست شده

وصيته ع لأبي جعفر محمد بن النعمان الأحول‏قال أبو جعفر قال لي الصّادق ع إنّ اللّه جلّ و عزّ عيّر أقواما في القرآن بالإذاعة...


ثمّ قال المذيع علينا سرّنا كالشّاهر بسيفه علينا رحم اللّه عبدا سمع بمكنون علمنا فدفنه تحت قدميه‏...

يا ابن النّعمان إنّي لأحدّث الرّجل منكم بحديث فيتحدّث به عنّي فأستحلّ بذلك لعنته و البراءة منه فإنّ أبي كان يقول و أيّ شي‏ء أقرّ للعين من التّقيّة إنّ التّقيّة جنّة المؤمن و لو لا التّقيّة ما عبد اللّه...

ثمّ قال إنّ من كان قبلكم كانوا يتعلّمون الصّمت و أنتم تتعلّمون الكلام كان أحدهما إذا أراد التّعبّد يتعلّم الصّمت قبل ذلك بعشر سنين فإن كان يحسنه و يصبر عليه تعبّد و إلّا قال ما أنا لما أروم بأهل‏ إنّما ينجو من أطال الصّمت عن الفحشاء و صبر في دولة الباطل على الأذى أولئك النّجباء الأصفياء الأولياء حقّا و هم المؤمنون إنّ أبغضكم إليّ المتراسّون [ای المذیعون]‏ المشّاءون بالنّمائم الحسدة لإخوانهم ليسوا منّي و لا أنا منهم إنّما أوليائي الّذين سلّموا لأمرنا و اتّبعوا آثارنا و اقتدوا بنا في كلّ أمورنا

ثمّ قال و اللّه لو قدّم أحدكم مل‏ء الأرض ذهبا على اللّه ثمّ حسد مؤمنا لكان ذلك الذّهب ممّا يكوى به في النّار

يا ابن النّعمان إنّ المذيع ليس كقاتلنا بسيفه بل هو أعظم وزرا بل هو أعظم وزرا بل هو أعظم وزرا

يا ابن النّعمان إنّه من روى علينا حديثا فهو ممّن قتلنا عمدا و لم يقتلنا خطأ

يا ابن النّعمان إذا كانت‏ دولة الظّلم‏ فامش‏ و استقبل من تتّقيه بالتّحيّة فإنّ المتعرّض للدّولة قاتل نفسه‏ و موبقها إنّ اللّه يقول‏ و لا تلقوا بأيديكم إلى التّهلكة

يا ابن النّعمان إنّا أهل بيت لا يزال الشّيطان يدخل فينا من ليس منّا و لا من‏ أهل ديننا فإذا رفعه و نظر إليه النّاس أمره الشّيطان فيكذب علينا و كلّما ذهب واحد جاء آخر يا ابن النّعمان من سئل عن علم فقال لا أدري فقد ناصف العلم‏...
فو اللّه لقد قرب هذا الأمر ثلاث مرّات فأذعتموه فأخّره اللّه و اللّه ما لكم سرّ إلّا و عدوّكم أعلم به منكم

يا ابن النّعمان ابق على نفسك فقد عصيتني لا تذع سرّي فإنّ المغيرة بن سعيد كذب على أبي و أذاع سرّه فأذاقه اللّه حرّ الحديد و إنّ أبا الخطّاب كذب‏ عليّ و أذاع سرّي فأذاقه اللّه حرّ الحديد و من كتم أمرنا زيّنه اللّه به في الدّنيا و الآخرة و أعطاه حظّه و وقاه حرّ الحديد و ضيق المحابس...

و أنتم قد قرب أمركم فأذعتموه في مجالسكم يا أبا جعفر ما لكم و للنّاس كفّوا عن النّاس و لا تدعوا أحدا إلى هذا الأمر...


يا ابن النّعمان إن أردت أن يصفو لك ودّ أخيك فلا تمازحنّه و لا تمارينّه و لا تباهينّه‏ و لا تشارّنّه و لا تطلع صديقك من سرّك إلّا على ما لو اطّلع عليه عدوّك لم يضرّك فإنّ الصّديق قد يكون عدوّك يوما....


روایت 16 (قسمت مشخص شده با رنگ نارنجی) برشی از توصیه‌های نسبتا مفصل امام صادق ع به محمد بن نعمان المومن الطاق است. تقریباً همه‌ی این وصیت بیش از 1000 کلمه‌ای بر محور لزوم حفظ اسرار شیعیان و عدم بازگویی آن برای دیگران و تقیه است و کسانی که اسرار ائمه را منتشر کرده‌اند را در حد قاتلان ائمه و بدتر از آنها قرار داده است.

حضرت در این کلمات مکرر از این که شیعیان برخی سخنان ایشان را پخش کرده‌اند شکوه کرده‌اند و بر لزوم تعبد با سکوت و پاسخ ندادن به هر سؤالی سخن گفته‌اند. حضرت گفته‌اند که ظهور منجی تاکنون سه بار نزدیک شده بود که به خاطر حفظ نکردن اسرار به تأخیر افتاده است.

همچنین درباره‌ی حسادت و سخن‌چینی شیعیان نسبت به برادرانشان و نیز از نفوذ در میان شیعیان و اطرافیان ائمه سخن گفته‌اند. در این بین حضرت فرموده‌اند که از کسی که از او تقیه می‌کنی، با تحیت استقبال کن؛ چون کسی که متعرض دولت شود، خودش را به هلاکت افکنده است. 

این مضامین در ابتدای وصیت عام امام صادق ع به شیعیان هم دیده می‌شود، وصیتی که «أَنَّهُ كَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَةِ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ النَّظَرِ فِيهَا وَ تَعَاهُدِهَا وَ الْعَمَلِ بِهَا فَكَانُوا يَضَعُونَهَا فِي مَسَاجِدِ بُيُوتِهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا مِنَ الصَّلَاةِ نَظَرُوا فِيهَا» و در ابتدای روضه‌ی کافی نقل شده است.

از کنار هم گذاشتن این توصیه‌ها این مطلب روشن می‌شود که در آن زمان شیعیان لوازم صمت را رعایت نمی‌کرده‌اند و کلماتی از ائمه را منتشر می‌کرده‌اند که ممکن بوده جان امام را به خطر بیندازد. حکومت هم به دنبال همین بوده است تا اطلاعاتی از آنها به دست آورد و آنها را زندانی نماید.

همین مسأله باعث بروز مشکلاتی برای شیعیان و حتی برای امام معصوم می‌شده است. چنان که در روایات آمده است که امام کاظم ع به خاطر سعایت برخی از برادرزاده‌هایش به زندان افکنده شد.

در زمانی که حکومت اینچنین به دنبال مچ‌گیری از شیعیان است حضرت فرموده‌اند که اولاً در نقل اخبار دقت کنید و ثانیاً «إِذَا كَانَتْ دَوْلَةُ الظُّلْمِ فَامْشِ وَ اسْتَقْبِلْ مَنْ تَتَّقِيهِ بِالتَّحِيَّةِ فَإِنَّ الْمُتَعَرِّضَ لِلدَّوْلَةِ قَاتِلُ نَفْسِهِ وَ مُوبِقُهَا إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَة» چون تعرض به دولت باعث گرفتاری خواهد شد و چیزی هم گیرتان نمی‌آید.


آیا از این مسأله می‌توان یک حکم عام استفاده کرد که در مقابل هر دولت ظالمی -ولو قدرت بر شکست دادن او داریم- سکوت کنیم؟! ادعا نمی‌کنیم که این روایت خاص است اما قرینه‌های احتمالی باعث منعقد نشدن اطلاق می‌شود.
پاسخ
#30
(8-مرداد-1400, 16:04)سید محمد صادق رضوی نوشته: روایات در این زمینه خیلی زیاد هستند. اما در فایلی برخی مهمترها را گلچین کرده ام که پیوست شده


17- بِهَذَا الْإِسْنَادِ [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ يَحْيَى الطَّوِيلِ صَاحِبِ الْمِنْقَرِيِ] قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّمَا يُؤْمَرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يُنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ مُؤْمِنٌ فَيَتَّعِظُ أَوْ جَاهِلٌ فَيَتَعَلَّمُ وَ أَمَّا صَاحِبُ‏ سَوْطٍ أَوْ سَيْفٍ فَلَا.

18- َ قَالَ مَسْعَدَةُ وَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْحَدِيثِ الَّذِي جَاءَ عَنِ النَّبِيِّ ص إِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ‏ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ مَا مَعْنَاهُ قَالَ هَذَا عَلَى أَنْ يَأْمُرَهُ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ وَ هُوَ مَعَ ذَلِكَ يُقْبَلُ مِنْهُ وَ إِلَّا فَلَا.



حدیث 17 و 18 مربوط به باب امر به معروف است. در یکی از مطلق امر و نهی حاکم (صاحب شمشیر و شلاق) نهی کرده است و در دیگری از کلمه‌ی عدلی که امام جائر قبول کند را افضل جهاد دانسته است. این روایات و برخی مشابهاتش منشأ شده است تا در باب امر به معروف گفته شود که شرط وجوب امر و نهی، امن از ضرر یا عدم وجود مفسده است. (درس‌های خارج فقه استاد شب‌زنده‌دار، سال 95-96) اما در هر حال گفته شده است که این شرط در مواردی که می‌دانیم شارع راضی به ترک فعلی نیست، اعتباری ندارد. مواردی مثل قتل معصوم، هدم کعبه یا از بین رفتن اساس اسلام. در واقع علما اطلاقی برای این روایات نسبت به جایی که اساس اسلام از بین می‌رود نمی‌دیده‌اند یا برایشان چنین اطلاقی مشکوک بوده است؛ پس به نظر علما نمی‌توان به اطلاق این روایات برای عدم مشروعیت قیام تمسک کرد.
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  برتری شیعه فاسق از سنی عادل مهدی خسروبیگی 2 1,691 30-ارديبهشت-1399, 17:56
آخرین ارسال: مهدی خسروبیگی
  بررسی حرمت استماع غیبت shahed 3 5,609 4-بهمن-1397, 11:13
آخرین ارسال: عالم
  بررسی کلام علامه طباطبایی در بحث اعتباری بودن اوامر توسط استاد سید احمد مددی خیشه 0 2,342 5-دي-1397, 15:13
آخرین ارسال: خیشه
  بررسی دلیل استحاله جعل ولایت فقیه به صورت عام محمد 68 2 4,536 11-مهر-1397, 18:10
آخرین ارسال: رضا
  تقیه مداراتی و بررسی ادله تقیه نسبت به شمول آن 82036 2 5,247 5-آذر-1396, 12:35
آخرین ارسال: 82036
  بررسی اصول متلقاه درکلام استاد شمس meisam 0 4,101 26-مرداد-1396, 00:10
آخرین ارسال: meisam
  بررسی نظریه اصول متلقاه در کلام استاد شمس سید رضا حسنی 0 3,601 25-مرداد-1396, 19:57
آخرین ارسال: سید رضا حسنی
  ماندگاری حقیقت شیعه در بیان ایت الله حکیم و فیاض تلخاب لی 0 3,722 24-مرداد-1396, 00:18
آخرین ارسال: تلخاب لی
Star نکته علمی:  عقل اجتماعی و استنباط در مسائل فقه سیاسی(ویرایش میشود) م. مظفری 0 4,049 5-دي-1393, 23:53
آخرین ارسال: م. مظفری
Star نکته علمی:  عقل اجتماعی و استنباط در مسائل فقه سیاسی(ویرایش میشود) م. مظفری 0 4,370 5-دي-1393, 23:52
آخرین ارسال: م. مظفری

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان