(7-ارديبهشت-1400, 00:13)سید محمد صادق رضوی نوشته: بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی تاریخی-اجتماعی مسأله ی قیام در اندیشه ی شیعه
در این ارائه، سیر تاریخی بحث قیام در زمان ائمه علیهم السلام و روش سیاسی آنان به ترتیب از امیر المؤمنین علیه السلام تا زمان غیبت بررسی شده است.
برخی مسائل این ارائه:
- قیام مختار، زید و دیگر سادات مورد تأیید ائمه علیهم السلام نبوده است.
- هیچ یک از امامان معصوم علیهم السلام در قیامها شرکت، همراهی و یا توصیه ای نداشته اند.
- حتی مذاهب دیگر هم می دانستند که شیعه اهل قیام نیست.
- تصریح علمای شیعه به اینکه در مذهب ما قیام مسلحانه وجود ندارد.
برای مشاهده ی این مباحث به وبلاگ قیام در عصر غیبت یا کانال تلگرام آثار کهن شیعه مراجعه کنید.
فرمودهاید که «حتی مذاهب دیگر هم میدانستند که شیعه اهل قیام نیست.»
اگر مرادتان این است که دیگران میدانستند که خصوص ائمهی شیعه قیام نمیکنند، درست است و اتفاقاً شواهد شما همین را نشان میدهد. از جمله قول قاضی ابویوسف برای نجات امام کاظم ع.
اما اگر منظورتان این است که شیعیان قیام نمیکنند نظر باطلی است و خلاف مسلمات تاریخی است. چطور وقتی از زمان امام حسن مجتبی ع تا پایان دولت عباسی (حداقل) پیوسته شیعیان و علویون قیام میکردهاند، کسی قبول میکرده است که شیعیان قیام نمیکنند؟!
کافی است به کتاب «مقاتل الطالبیین» ابوالفرج اصفهانی نگاهی بیندازید تا متوجه حجم قیامهای شیعیان و علویون و استمرار آن بشوید. ابوالفرج تنها اخبار طالبیانی را گرد آورده که مرگشان دلایلی سیاسی داشته، یا قیامهایی را روایت کرده که هدف آنان اجرای عدالت بوده است و این تعداد به صدها نفر رسیده است و در زمان متأخر بیشتر هم میشده است.
این حجم از قیام چطور در میان شیعیان شکل گرفته است؟ آیا آنها تحت تأثیر القائات کمونیستها آزادیخواه شده بودند؟! چطور این افراد -به قول شما- مطابق سلوک ائمه شیعه تربیت نشده بودند و جان خود و حیثیت جامعهی شیعی را در معرض خطر قرار میدادند؟! آیا نباید در این انگاره که ائمه همیشه همه را به سکوت، صبر، تقیه و تحمل ستم و پذیرش ظلم و ... توصیه میکردهاند، شک کنیم؟ آیا غیر از این است که از قیام سید الشهدا الگو گرفتند و قیام کردند و اینطور فهمیده بودند که در مقابل ظلم نباید سکوت کرد حتی اگر به شهادت و شکست ظاهری ختم شود؟ وگرنه چطور میشود که زید بن علی با 300 نفر قیامش را علیه بنی امیه شروع نماید؟!!
قیامهای شیعیان همواره تهدیدی یا دردسری برای خلفای اموی و عباسی بوده است و انگیزهی مأمون برای ولیعهد کردن امام رضا همین آرام کردن قیامها بوده است. امام هادی و عسکری را هم به همین دلیل در سامراء تحت نظر گرفته بودند.
به نظر ما این قیامها مطلوب ائمه نبوده است و روایات ناهیه، نهی از شکلگیری همین قیامها میکردهاند؛ اما علت آن این بوده است که کسانی که خروج میکردند، مشت بر سندان میکوفتند و نه تنها نتیجهی خاصی به دست نمیآوردند، بلکه زحمت را برای بازماندگان بیشتر میکردند. با این حال ظاهراً کشتهشدگان این قیامها -اگر برای رضا خدا قیام میکردند- شهید محسوب میشدند و ثواب و اجر ویژهای داشتهاند. در هر حال این رسم میان شیعیان بوده است و آنها ساکت نمیشدهاند.
بعد از شروع دوران غیبت هم باز شیعیان در مقابل ظلم و جور ساکت نبودهاند. در ابتدای غیبت صغری (بین سالهای 255 تا 270ق) قیام زنگیان در محدودهی بصره رخ داد که غلامان و بردگان زنگی به دور علی بن محمد علوی (صاحب زنج) جمع شدند و قیامی شیعی را شکل دادند.
در اوایل قرن چهارم آل بویه از شمال تا جنوب ایران کنونی را با خروج بر بنی عباس به دست آوردند و حکومتی تشکیل دادند که حدود 120 سال دوام پیدا کرد. آنها در سال 334ق. وارد بغداد شدند و عملاً زمام امور را به دست گرفتند و حتی سه بار خلیفهی عباسی را عزل کردند و دیگری را به جای او نشاندند. آیا اینها تعرض به سلطان جائر نیست؟ با روی کار آمدن آنها عزاداری روز عاشورا و جشن عید غدیر رایج شد؛ حی علی خیر العمل به اذان بازگشت و سنت زیارت قبور ائمه شیعه و استفاده از مهر و تربت امام حسین ع رواج بیشتری یافت.
تقریباً در همین زمان (333 تا 393 ق) حمدانیان به عنوان یک حکومت شیعی دوازده امامی به مدت 60 سال بر موصل و حلب حکومت کردند.
در محلهی شیعه نشین کرخ بغداد دو و نیم قرن (از قرن سوم به بعد) بین شیعیان و اهل سنت (مخصوصاً حنابله) درگیری و کشت و کشتار و غارت بوده است. صدها نفر کشته شدند، چند بار بازارهای شیعیان به آتش کشیده شد، شیخ مفید تبعید شد، کتابخانهها آتش زده شد، نماز جمعه شیعیان چند بار تعطیل شد، سید مرتضی از آنجا گریخت، به خانهی شیخ طوسی حمله شد، در آهنین حرم کاظمین به سرقت رفت و ... در این مدت شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی در این محله زندگی میکردهاند. چطور به شیعیان یاد ندادند که هر کس تقیه نکند از دین خارج است؟!
فاطمیون مصر که شیعیان اسماعیلی بودند، با قیام علیه عباسیان دو قرن و نیم (۲۹۷ق تا ۵۶۷ق) بر شمال آفریقا و گاهی بر شام و غرب عربستان حکومت کردند و در تمام این مدت با عباسیان درگیر بودند.
خواجه نصیر الدین طوسی عالم بزرگ شیعی که عقاید شیعه را با کتاب تجرید الاعتقاد تثبیت کرده است، با هلاکوی کافر در فتح بغداد و انقراض عباسیان (656 ق) همراهی کرد و روش کشتن خلیفهی عباسی را به دیگران یاد داد.
سربداران در مقابل ظلم مغول قیام کردند و نیم قرن حکومت کردند. شهید اول، کتاب مشهور خود یعنی اللمعة الدمشقیه را به نام سلطان علی مؤید سربداری آخرین امیر سربداران تألیف کرده به خراسان فرستاد تا شیعیان آن دیار بر طبق فتاوی او که در آن کتاب مندرج است عمل نمایند.
صفویه بر اساس عقاید شیعی در ایران شکل گرفت و نشو و نمای آن مثل همهی سلسلههای دیگر با جنگ و خروج و قیام بود. بعد از صفویه، قاجارهای شیعی هم همین روش را پیش گرفتند. مشروطه هم قیام علیه سلطان بود.
فرمودهاید که از زمان مشروطه، گروهها برای تبلیغ عقاید خود، به آموزههای اسلامی تمسک کردند و آنها را رنگ شیعی زدند. همهی مواردی که بالا ذکر شد قبل از مشروطه بوده است و همگی با قیام علیه حکام موجود حکومت تشکیل شده است و اینطور نبوده است که مثلاً در مزایده حکومت را برنده شوند! همهی آنها با تعرض به سلطان همراه بوده است و جالب است که این قیامها توسط علمای بزرگ تأیید شده است. آیا این علما از روایات منع از قیام یا از احادیث رایات اطلاعی نداشتهاند یا ما در فهم مدلول این روایات دچار کژفهمی شدهایم؟
پس از مشاهدهی این وقایع این احتمال در ذهن تقویت میشود که این همه اصرار ائمه برای خروج نکردن به گونهای که به گوش علمای سایر مذاهب برسد و حکومتیها هم آن را ببینند، شاید از این روی بوده است که وقتی به ائمه تهمت مقدمهچینی برای قیام را زدند، بگویند که خیر، ما بارها اعلام کردهایم که قیام نشود و دستشان برای حفظ جان خودشان و شیعیان باز باشد. برای استدلال به روایات و شواهد تاریخی این احتمال هم باید رد شود که کار سختی است.