(11-دي-1398, 11:36)عرفان عزیزی نوشته: ملازمه بین حسن و قبح و وجوب شرعی یک بحث است، و ملازمه بین مصلحت و مفسده با وجوب و حرمت شرعی بحثی دیگر است. باب مصالح و مفاسد باب عقل نظری است، ولی باب حسن و قبح باب عقل عملی است. مصلحت و مفسده امر تکوینی هستند مثل درد دل در اثر خوردن فلان چیز؛ ولی حسن و قبح این گونه نیست چه بسا که عده ای نیت یا علم را در حسن و قبح داخل کنند، در حالی که مصلحت و مفسده این طور نیست زیرا یک أمر تکوینی است.جلسه ی 27
نقل قول:محمدتقی اکبرنژاد:
به من گفت که شما میگویید که فقه و اخلاق این تمایزات را ندارند، ببینید فقه مُعَذِّر است اما اخلاق سعادت بخش است اصلاً مأموریت علم این است که انسان را سعادتمند کند یعنی یک سعادت عینی که در بیرون میشود به آن اشاره کرد نه صرفاً یک مفهومی که من ممکن است در این عالَم هیچ تجربه ای از آن نداشته باشم، هیچ رشدی به من ندهد، هیچ تأثیری در حال من نداشته باشد و فقط در آخرت باعث میشود که کتک نخورم، معذر یعنی این،
گفتم آیا قبول داری که احکام تابع مصالح و مفاسد هستند، گفت آره، گفتم وقتی تو این را میپذیری که حکم فقهی دایر مدار مصلحت و مفسده است یعنی چه؟ یعنی چه این سعادت بخش نیست؟ شما داری تلفظ میکنی و میگویی مصلحتی بوده است خارج از این حکم به باعث ایجاد این حکم شده که معنایش این است که سعادت بخش است و حال من را بهتر میکند، من باید عینیت این را در بیرون ببینم و باید این کار فقهی من اثر داشته باشد
شما وقتی میگویید که من کار فقهی میکنم با یک حالتی با تو برخورد میکنند و میگویند پس فهمیدم تو در چه عالَمی هستی، یعنی نمیشود با تو مفاهمه کرد و حرف زد چون تو عقلانیت را تعطیل کردی، چون برای آنها این است که تو دنبال سعادت دیگر نیستی و فقط دنبال معذر هستی و فقط میخواهی یک چیزی بگویی که کتکت نزنند ولو اینکه کارت هیچ خاصیتی هم نداشته باشد، این فقهی که بخواهد با عدالتش با شمر بودن قابل جمع شود چه فقهی[است]، ما خودمان را در حوزه برای چه داریم هلاک میکنیم، توجه میکنید؟ از دل این فقه درمیآید که شما نماز را بخوانید و یک عمر هم نماز بخوانید و هیچ وقت هم توجهی به خدا پیدا نکنید میگوید نماز درست است و هیچ مشکلی هم ندارد و به هیچ عقوبتی هم گرفتار نمیشوید ولو اینکه هیچ صلاح و سدادی هم نداشته، صلاحی ایجاد نکرد این عمل صالح نیست، ببینید کلمه عمل صالح برای نمازی که اثر مثبتی در تو نداشته صدق نمیکند، عمل صالح عملی است که تو را درست میکند روایت میگوید به اندازه ای که نمازت مقبول است از معصیت دور هستی، دقت میکنید؟ یعنی میشود فقه ظاهر، در معاملاتش شما میتوانید با جابجا کردن یک کلمه و اضافه کردن یک دستمال یک گناه کبیره مسلم را موضوعش را عوض کنید، این فقه میتواند همه اینها را قبول کند، خیلی راحت میتوانید با یک هدیه دادن از خمس فرار کنید و خیلی راحت قبل از اینکه سال زکاتی شما برسد و به پایان سال برسید با یک بازی هایی زکات را دور بزنید، یعنی شما همیشه با واژه ها درگیر هستید و اصلاً برایت مهم نیست که آن مصلحت و اثرگذاری چه شد!
بنا باشد که ما فقه را تبدیل کنیم به یک علم خشک و بیروحی که با واژه ها داریم حرام و حلال خدا را عوض میکنیم و جابجا میکنیم و بعد دنبال معذر هستیم بالاخره میگوید من این قوطی کبریت را اینجا بگذارم از عذاب الهی در امان هستم اگرچه خود من بهتر از هر کسی میدانم که ماهیت ربا و تأثیرات غلط ربا در فضای اقتصاد هیچ تأثیری نکرد با این کبریتی که من اینجا[جابجا کردم] یا دستمالی که در این معامله اضافه کردم، این را من هم خوب میدانم و خودِ آن معاملهکننده هم میداند، من کاری با این ندارم فقط میخواهم خداوند روز قیامت یقه من را نگیرد که این ربا شد، همین، این فقه بدرد نمیخورد.
مثلاً یک نمونه دیگر برایتان بگویم که شاید یکی از مهمترین دستاویزهای روایی در حوزه اخلاق و فقه است که اولین بار ظاهراً ملاصدرا مطرح میکند و بعد فیض کاشانی و اینها این روایت را سرِ دست گرفتند قبل از آن این بحث نبود، همه تان احتمال شنیدید که برای اثبات اینکه در علم سه گانه ی عقاید و اخلاق و فقه را داریم استناد میشود به این روایت که«إنما العلم ثلاثة آیة محکمة فریضة عادلة سنة قائمة» ببینید اصلاً من یک چیزی را به تان بگویم حالا منهای هر چیزی همین که موافقین وجود اخلاق مستقل از فقه به این روایت استناد کردند این یعنی تهِ اینکه دستشان خالی است، یعنی اگر علم سه بُعد دارد باید در قرآن خیلی روشن منعکس شود و صد بار باید آمده باشد، شما باید کُدهای قرآنی به روشنی برایش داشته باشید، شما باید دهها روایت واضح برایش اقامه کنید، نفس اینکه این همه آیه و روایت را رها کردیم و به این روایت استناد کردیم برای وجود علم سومی به اسم اخلاق یعنی تهِ همین چیزی که آقای رحیمی اشاره کردند که هرجا رفتیم عین و اثری ندیدیم
اینجا کلیک کنید
قطع قلم به قیمت نان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق
گیرم درین میانه به جایی رسیده ی
گیرم که زود دکه دکان می کنی رفیق
کفاره اش ز گندم عالم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق
خود بستمش به سنگ لحد مرده توش نیست
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق
گفتی گمان کنم که درست است راه من
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق