28-مهر-1402, 21:26
(آخرین تغییر در ارسال: 28-مهر-1402, 21:29 توسط Payam_Khajei.)
محقق عراقی فرمودند: ما یک مبنایی در اصول داریم که با این مبنا خیلی از مشکلات را میخواهیم حل کنیم، نام این مبنا حصه توأمه است. حصه توأمه چیست؟
ما یک مثالی از فلسفه بزنیم بعد بیاییم سراغ علم اصول. در فلسفه گفتند حرارتی که از آتش صادر میشود نه حرارت مطلقه است و نه حرارت مقیده، حرارت مطلقه نیست که شامل آن حرارتی بشود که صادر از این آتش نباشد، حرارت با قید صدور از این آتش هم از این آتش صادر نمیشود، ذات حرارت از این آتش صادر میشود ولی یک ذات متضیقه است، یک ذاتی که تضیق قهری دارد، لاینطبق الا بر حرارت صادره از این آتش، پس نه مطلق است نه مقید، بلکه ذات متضیقه است.
گاهی هم تعبیر میکنند به "قضیه حینیه"، یعنی در مقابل قضیه مشروطه و قضیه مطلقه، قضیه حینیه است.
[محقق عراقی از این مبنا برای حل مشکل اخذ علم به حکم در موضوع حکم در مثل وجوب قصر بر عالم به حکم وجوب قصر استفاده کرده است که جهت اختصار حذف شد. در صورت تمایل متن پیوست مطالعه شود.]
[اشکال استاد شهیدی به مبنای حصه توأمه:]
این فرمایش محقق عراقی که میخواهد با این مبنا مشکلات علم اصول را در جاهای مختلف حل کند به نظر ما، لایسمن و لایغنی من جوع، به نظر ما این مبنا اصلا منتج نتیجه صحیحه نیست.
اشکال اساسی این مبنا:
فرق است بین مفهوم کلی و موجود شخصی؛ موجود شخصی مثل هذا الجالس، اشاره به آن میکنیم و این موجود شخصی با عوارض مشخصهاش تضیق قهری پیدا کرده، هذا الجالس مرد است و لو ما لحاظ مرد بودنش را نکردیم، این ممکن است چون وجود او تضیق برای او درست کرد و ما اشاره میکنیم به انسان شخصی موجود میگوییم هذا الجالس، این ممکن است. اما در مفهوم کلی، مفهوم کلی بدون لحاظ تقید آن قابل تضیق نیست. شما وقتی میگویید المسافر العالم بوجوب القصر بعد بگویید این مسافر، می گوییم کدام مسافر؟ ما اصلا در خارج مسافری نداریم تا بگویید این مسافر. این مسافر یعنی این مسافری که لحاظ شده است تقیدش به این قید و اتصافش به این وصف که عالم به وجوب قصر باشد، بالاخره این وصف را لحاظ میکنید و لو اجمالا. میگویید آنی که در دفتر نوشتیم، آن مسافری که در دفتر نوشتیم، در دفتر هم قبلا نوشتید المسافر العالم بوجوب القصر، بالاخره عنوان اجمالی به این "موصوف به این وصف" است ، یعنی اخذ این وصف در موضوع است، ما معنای دیگری نمیفهمیم. مفهوم کلی بدون تقیدش و لحاظ تقیدش به وصف زاید قابل تضیق نیست.
این اشکال به مبنای ایشان است.
بنظر ما قضیه حینیه در خطاب جعل به نظر ما غیر معقول است. ظرف در جعل شرعی بازگشت به قید است، توجیه دیگری ندارد. جعل یا مطلق است یا مقید، اهمال هم که غیر معقول است، حال تعبیر کنید قضیه حینیه یا تعبیر کنید قضیه شرطیه، چه فرقی میکند. وضوء به شرط ایصال به نماز واجب است یا وضوء در حین ایصال به نماز واجب است؛ چه فرقی میکند؟ بالاخره شما وقتی میخواهید وضوء مطلق را واجب نکنید وضوء در حال ایصال به نماز را واجب بکنید باید قید بزنید، همین که فی حال الایصال یعنی قید است. اینجا هم المسافر فی حین کونه عالما بوجوب القصر خود این قید است، چه فرقی میکند؟
درس خارج اصول، 1 مهر 1402
ما یک مثالی از فلسفه بزنیم بعد بیاییم سراغ علم اصول. در فلسفه گفتند حرارتی که از آتش صادر میشود نه حرارت مطلقه است و نه حرارت مقیده، حرارت مطلقه نیست که شامل آن حرارتی بشود که صادر از این آتش نباشد، حرارت با قید صدور از این آتش هم از این آتش صادر نمیشود، ذات حرارت از این آتش صادر میشود ولی یک ذات متضیقه است، یک ذاتی که تضیق قهری دارد، لاینطبق الا بر حرارت صادره از این آتش، پس نه مطلق است نه مقید، بلکه ذات متضیقه است.
گاهی هم تعبیر میکنند به "قضیه حینیه"، یعنی در مقابل قضیه مشروطه و قضیه مطلقه، قضیه حینیه است.
[محقق عراقی از این مبنا برای حل مشکل اخذ علم به حکم در موضوع حکم در مثل وجوب قصر بر عالم به حکم وجوب قصر استفاده کرده است که جهت اختصار حذف شد. در صورت تمایل متن پیوست مطالعه شود.]
[اشکال استاد شهیدی به مبنای حصه توأمه:]
این فرمایش محقق عراقی که میخواهد با این مبنا مشکلات علم اصول را در جاهای مختلف حل کند به نظر ما، لایسمن و لایغنی من جوع، به نظر ما این مبنا اصلا منتج نتیجه صحیحه نیست.
اشکال اساسی این مبنا:
فرق است بین مفهوم کلی و موجود شخصی؛ موجود شخصی مثل هذا الجالس، اشاره به آن میکنیم و این موجود شخصی با عوارض مشخصهاش تضیق قهری پیدا کرده، هذا الجالس مرد است و لو ما لحاظ مرد بودنش را نکردیم، این ممکن است چون وجود او تضیق برای او درست کرد و ما اشاره میکنیم به انسان شخصی موجود میگوییم هذا الجالس، این ممکن است. اما در مفهوم کلی، مفهوم کلی بدون لحاظ تقید آن قابل تضیق نیست. شما وقتی میگویید المسافر العالم بوجوب القصر بعد بگویید این مسافر، می گوییم کدام مسافر؟ ما اصلا در خارج مسافری نداریم تا بگویید این مسافر. این مسافر یعنی این مسافری که لحاظ شده است تقیدش به این قید و اتصافش به این وصف که عالم به وجوب قصر باشد، بالاخره این وصف را لحاظ میکنید و لو اجمالا. میگویید آنی که در دفتر نوشتیم، آن مسافری که در دفتر نوشتیم، در دفتر هم قبلا نوشتید المسافر العالم بوجوب القصر، بالاخره عنوان اجمالی به این "موصوف به این وصف" است ، یعنی اخذ این وصف در موضوع است، ما معنای دیگری نمیفهمیم. مفهوم کلی بدون تقیدش و لحاظ تقیدش به وصف زاید قابل تضیق نیست.
این اشکال به مبنای ایشان است.
بنظر ما قضیه حینیه در خطاب جعل به نظر ما غیر معقول است. ظرف در جعل شرعی بازگشت به قید است، توجیه دیگری ندارد. جعل یا مطلق است یا مقید، اهمال هم که غیر معقول است، حال تعبیر کنید قضیه حینیه یا تعبیر کنید قضیه شرطیه، چه فرقی میکند. وضوء به شرط ایصال به نماز واجب است یا وضوء در حین ایصال به نماز واجب است؛ چه فرقی میکند؟ بالاخره شما وقتی میخواهید وضوء مطلق را واجب نکنید وضوء در حال ایصال به نماز را واجب بکنید باید قید بزنید، همین که فی حال الایصال یعنی قید است. اینجا هم المسافر فی حین کونه عالما بوجوب القصر خود این قید است، چه فرقی میکند؟
درس خارج اصول، 1 مهر 1402