11-آبان-1402, 16:07
(آخرین تغییر در ارسال: 11-آبان-1402, 16:12 توسط مسعود عطار منش.)
درس خارج اصول جلسه4 مورخ8مهر1402
مرحوم آقای صدر در ادامه به تمایزات دیدگاه خود با سائر دیدگاهها میپردازند. ایشان میفرماید تحلیل ارائه شده برای وضع سه نتیجه را در پی دارد:
[1] مصباح الأصول ( مباحث الفاظ - مكتبة الداوري )، ج1، ص: 50
[2] حاشیۀ مباحث الاصول ج1 ص1 ص104
[3] بحوث في علم الأصول، ج1، ص: 83
[4] حاشیۀ مباحث الاصول ج1 ص1 ص105
مرحوم آقای صدر در ادامه به تمایزات دیدگاه خود با سائر دیدگاهها میپردازند. ایشان میفرماید تحلیل ارائه شده برای وضع سه نتیجه را در پی دارد:
1- نتیجۀ اول آن است که حقیقت وضع، یک امر حقیقی و واقعی است نه یک امر اعتباری و نه تعهّد و مانند آن. ما در حقیقت در صدد ارائۀ تحلیلی از همان مسلک واقعی و حقیقی بودن وضع هستیم که این امر واقعی را توجیه و تبیین کند؛ یعنی چه اتفاقی می افتد که چنین امر واقعی و حقیقی ای رخ میدهد و سائر مسلکهایی که در کلمات آقایان بیان شده، سرّ و لبّ دلالت لفظ بر معنا را نمایان نمیکند.
2- نکتۀ دوم ان است که وضع، دلالت تصوری ایجاد میکند نه دلالت تصدیقی. ما یک دلالت وضعیه داریم که مستقیماً ناشی از وضع است. سؤال این است که دلالت وضعیه، چه نوع دلالتی است؟ آیا وقتی لفظ شنیده میشود تصور معنا به ذهن مخاطب می آید یا وقتی لفظ شنیده میشود قصد متکلم نسبت به معنا به ذهن مخاطب میآید؟ بر اساس مسلک تعهّد در دلالت وضعیه قصد معنا وجود دارد؛ بر اساس این مسلک، ما ملازمۀ بین لفظ، و قصد معنا را تعهّد میکنیم در نتیجه دلالت وضعیه، از مقولۀ دلالات تصدیقیه به شمار میرود یعنی از طریق لفظ به قصد و ارادۀ معنا توسط متکلم پی میبریم. ولی سائر مسلکها همچون اعتبار لفظ بر معنا _به تقریبات مختلف آن که به جهت رعایت اختصار از آن عبور کردیم_ یا مسلک واقعیّ بودن وضع که توسط مرحوم شهید صدر مطرح شد، دلالت وضعیه را ذیل دلالات تصوریه میگنجاند یعنی با شنیدن لفظ صرفاً تصور معنا در ذهن ایجاد میشود نه اینکه متکلم نیز آن معنا را قصد کرده باشد. ایشان میفرماید حقیقت وضع، اقتران بین لفظ و معنا است؛ نتیجۀ این تحلیل آن است که با شنیده شدن لفظ از یک موجود بی شعور نیز معنای آن تصور میشود؛ به عبارت دیگر شنیده شدن لفظ، بدون توجه به این که لافظش کیست، منشأ تصور معنا میشود و این انتقال ذهن، حاصل اقتران اکیدی است که بین لفظ و معنا وجود دارد. خطور نمودن معنا در اثر شنیدن لفظ، ربطی به آن ندارد که لافظش ذیشعور باشد یا فاقد شعور؛ همچنین اگر لافظش ذی شعور است تفاوتی ندارد که لفظ را با قصد معنا بکار برده باشد یا بدون قصد معنا؛ چون حقیقت وضع ایجاد اقتران اکید است و این اقتران اکید بین ذات لفظ _من أیّ لافظ صدر_ و بین معنا برقرار میشود بنابراین دلالت وضعیه، دلالت تصوریه است.
3- نکتۀ سومی که به عنوان تمایز مطرح میکنند، در تقریرات آقای هاشمی بسیار متفاوت از تقریرات آقای حائری بیان شده است لذا با توجه به این که این نکته در تحلیل فرمایش مرحوم آقای صدر اهمیّت زیادی دارد، هر دو تقریر را میخوانیم. آقای هاشمی چنین تقریر نموده است:
و يستخلص مما سبق توقف فعلية الدلالة الوضعيّة غالبا على العلم بالوضع، لأنه إنما تتحقق الدلالة بالإشراط و الاقتران فلا بد و أن يعيش الشخص ذهنيا حالة الأشراط و الاقتران بين اللفظ و المعنى لينتقل إلى المعنى عند سماع اللفظ و هذا يكون غالبا على أساس العلم بالوضع، و قد يحصل على أساس تلقيني، كأن تقرن أمام طفل مثلا بين اللفظ و المعنى على نحو خاص فتحصل العلقة في ذهنه عن طريق هذا التلقين فتؤثر هذه العلقة أثرها و إن لم يكن الطفل عالما بنفس هذه العلقة.[3]
عبارت آقای حائری در صدد بیان این است که فهم معنی متوقف بر علم به وضع است ولی این توقف نکته ای دارد که اصل مطلب همین نکته است:
قد اشتهر أن الدلالة علی اساس الوضع مشروطة بالعلم بالوضع و قد اتضح بما ذکرنا معنی اشتراطها بالعلم و سرّ ذلک فإنک عرفت أن روح الوضع هو اقتران اللفظ بالمعنا فی الذهن إذن ففی الحقیقة لم یتمّ الوضع بعد فی حق الجاهلین بالوضع.[4]
ایشان میفرماید وضع برای اقتران اکید است و این اقتران اکید برای جاهلین به وضع ایجاد نشده است در نتیجه وضع یک پدیدهای است که یک سرش به واضع مرتبط است یعنی واضع باید کاری کند که این وضع ایجاد شود ولی کار واضع تمام العلۀ نیست بلکه جزءالعلة است و جزء دیگر علت هم علم به وضع است؛ پس حقیقت وضع که اقتران اکید است در اثر عملیات واضع، به اضافۀ علم مخاطب به وضع شکل میگیرد؛ إذن ففی الحقیقة لم یتمّ الوضع بعد فی حق الجاهلین بالوضع یعنی بدون علم به وضع هنوز وضع تمام نشده است. لعدم تحقق الاقتران المخصوص بین اللفظ و المعنی فی أذهانهم و تتمّ الدلالة عندهم غالباً بأن یعلموا بالوضع بمعنی أنّهم إذا علموا بانشاء اعتبار او تنزیل مثلاً او قرن سابق فی ذهن الأخرین بین اللفظ و المعنی فقد تحقق الاقتران فی اذهانهم ایضاً و علموا بالوضع و تتمّ الدلالة عندهم و قد تتّفق تمامیّة الدلالة من دون علم بالوضع بهذا المعنی و در ادامه همان بچه ای را مثال میزنند که گاهی علم به وضع ندارد اما نیازی به علم به وضع نیست و اقتران اکید در ذهنش ایجاد میشود؛ مثلاً مادر آن شیء خارجی را در مقابل بچه گرفته و نامش را تکرار میکند تا این اقتران در ذهن بچه شکل بگیرد.
این چکیدۀ فرمایشات مرحوم آقای صدر با ضمیمه نمودن برخی توضیحات بود[1] مصباح الأصول ( مباحث الفاظ - مكتبة الداوري )، ج1، ص: 50
[2] حاشیۀ مباحث الاصول ج1 ص1 ص104
[3] بحوث في علم الأصول، ج1، ص: 83
[4] حاشیۀ مباحث الاصول ج1 ص1 ص105