22-ارديبهشت-1403, 11:17
درس خارج اصول جلسه 64 مورخ 18 دی 1402
ما یک بحث قرینه داریم و یک بحث تعدّد دالّ و مدلول. مقولۀ قرینه باید از مقولۀ تعدّد دالّ و مدلول تفکیک شود.
تعدد دال و مدلول این است که قسمتی از معنا به وسیلۀ یک دالّ افاده شده و قسمت دیگری از آن به وسیلۀ دالّ دیگر؛ بر خلاف قرینه که خودش دالّ بر معنا نیست بلکه زمینۀ دلالتگری دالّ دیگر را فراهم میکند.
برای مثال «رأیت اسداً یرمی» از مقولۀ قرینه است یعنی «یرمی» خودش مستقیماً بر رجل شجاع دلالت نمیکند بلکه زمینهساز دلالت «اسد» بر رجل شجاع میگردد. بنابراین اگر در جایی از لفظ «اسد« رجل شجاع فهمیده شود و شک کنیم رجل شجاع معنای بدون قرینۀ «اسد» است یا معنای با قرینۀ «أسد» است، شک در قرینه داشته و این بحثهایی که تا کنون مطرح کرده بودیم، جریان مییابد.
ولی گاهی مطلب به این شکل نیست که در قرینه شک داشته باشیم بلکه احتمال میدهیم قسمتی از معنا توسط یک دالّ و قسمتی از معنا توسط دالّ دیگر افاده شده باشد. برای مثال گاهی تناسبات حکم و موضوع در مسأله خودش مستقیماً دالّ بر معنا است. همچنین سکوت متکلم که یک امر عدمی محسوب میشود گاهی خودش یک دالّ محسوب میشود چون دال حتما لازم نیست امر ایجابی باشد. بدین ترتیب گاهی اوقات شک میکنیم این معنایی که از جمله فهمیدیم از خود این لفظ فهمیدیم یا به مددّ یک دالّ دیگری همچون سکوت آن را فهمیدهایم؟ خصوصاً سکوت متکلم، به دلیل اینکه امر عدمی است بیشتر مورد غقلت و فراموشی واقع شده و نادیده انگاشته میشود.