10-آبان-1391, 18:37
یک اشکال به مثالی که برای بیان مبنای عدم نیاز به احراز اتحاد کبری فرمودند دارم.
در مورد شهادت به عدالت یک نفر، هیچ نیازی نیست که مبنای ما با بینه و یا خود فردی که به عدالت او شهادت داده می شود یکی باشد.
اگر عدالت را ملکه بدانیم که واضح است و اگر هم بنای بر ترک حرام بدانیم، باز هم همین طور است.
به این بیان که عدالت زمانی است که این فرد کاری را که گناه کبیره می داند انجام ندهد و اصرار بر گناهی که صغیره می داند نداشته باشد و اگر خلاف مروة را منافی عدالت می داند، انجام ندهد؛ چنین کسی ملکه عدالت را دارد و یا بگوییم بناء بر ترک معاصی را دارد.
حال اگر او کاری را گناه صغیره می داند و اتفاقا انجام می دهد (اصرار ندارد) آیا این با ملکه ی عدالت منافاتی دارد؟! چنین فردی اگر بداند که این کار گناه کبیره است، با توجه به ملکه ای که دارد، قطعا آن را ترک خواهد کرد، پس انجام آن منافاتی با عدالت ندارد.
پس در باب شهادات اصلا اختلاف مبانی مختلفی که گفته شده مطرح نیست.
در مورد شهادت به عدالت یک نفر، هیچ نیازی نیست که مبنای ما با بینه و یا خود فردی که به عدالت او شهادت داده می شود یکی باشد.
اگر عدالت را ملکه بدانیم که واضح است و اگر هم بنای بر ترک حرام بدانیم، باز هم همین طور است.
به این بیان که عدالت زمانی است که این فرد کاری را که گناه کبیره می داند انجام ندهد و اصرار بر گناهی که صغیره می داند نداشته باشد و اگر خلاف مروة را منافی عدالت می داند، انجام ندهد؛ چنین کسی ملکه عدالت را دارد و یا بگوییم بناء بر ترک معاصی را دارد.
حال اگر او کاری را گناه صغیره می داند و اتفاقا انجام می دهد (اصرار ندارد) آیا این با ملکه ی عدالت منافاتی دارد؟! چنین فردی اگر بداند که این کار گناه کبیره است، با توجه به ملکه ای که دارد، قطعا آن را ترک خواهد کرد، پس انجام آن منافاتی با عدالت ندارد.
پس در باب شهادات اصلا اختلاف مبانی مختلفی که گفته شده مطرح نیست.