امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 1 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
«تقریر» برائت/ ادله احتیاط/ اخبار تثلیث 95.10.18
#41
1395/10/01

بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر آیه و جاهدوا فی الله حق جهاده
در جلسه قبل اشاره شد: باید در بحث از آیات قرآنی اموری تتبعی مانند رجوع به کتب لغت، رجوع به کتب تفسیری و رجوع به روایاتی که در ذیل آیه وارد شده است، رعایت شود. رجوع به قول اهل لغت از باب حجیت تعبدی قول اهل لغت نیست بلکه با رجوع به کتب لغت در بسیاری از موارد اطمینان به معنا ایجاد می شود. رجوع به کتب تفسیری نیز از باب حجیت تعبدی قول آنها نیست بلکه در جایی که تمام مفسرین مشهور و مورد اعتماد تفسیری را ارائه داده اند، استظهار بر خلاف آن دشوار است و در مواردی که اتفاقی وجود ندارد، تفسیر مفسّرین در فهم معنای آیه الهام بخش است. موضوع حجیت، فهم نوع مردم معاصر نزول آیه است و کلام مفسرین می تواند موجب نزدیک شدن به فهم متعارف زمان صدور باشد. به خصوص در مواردی که اتفاق مفسرین بر معنایی وجود دارد، اطمینان به فهم متعارف زمان صدور ایجاد می شود.
از سویی دیگر باید به روایاتی که ذیل آیه وارد شده است نیز در فهم معنای آیه، رجوع کرد. در روایات گاه با اثبات حجیت از باب صحت سند یا تکرر روایات و اطمینان به صدور استدلال می شود و گاه به روایت برای شناخت معنای واژه استدلال می شود که در این فرض اگر حجیت ثابت نشود، در عرض سایر متون آن عصر برای اثبات معنای لغت، اعتبار دارد.
کتب لغت
راغب در مفردات می نویسد: «و الْجِهَادُ و الْمُجَاهَدَةُ: استفراغ الوسع في مدافعة العدو، و الْجِهَادُ ثلاثة أضرب:- مجاهدة العدو الظاهر.- و مجاهدة الشيطان.- و مجاهدة النفس. و تدخل ثلاثتها في قوله تعالى: وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَ‏ جِهادِهِ‏ [الحج/ 78]، وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏ [التوبة/ 41]، إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏ [الأنفال/ 72]»[1] راغب جهاد را به معنای به کار گرفتن نهایت تلاش در مقابله با دشمن ترجمه کرده و دشمن را به سه قسم دشمن ظاهری، شیطان و نفس تقسیم کرده است.
سید علی خان در الطراز الاول، فی الله در آیه شریفه را «من اجله»[2] معنا کرده است و طریحی در مجمع البحرین فی الله را «فی عباده الله»[3] ترجمه کرده که متناسب با معنای کلی جهاد است. البته این احتمال وجود دارد که فی عباده الله به معنای لاجله باشد که در اینصورت با معنای خاص جهاد، قابل تطبیق است.
استعمال آیه در روایات
در مراجعه به آیات علاوه بر روایاتی که مستقیما این آیه را به کار برده است، به مواردی که اقتباس از آیه نیز بوده رجوع شده است تا بتوان معنایی دقیق تر از آیه را استنباط کرد. رجوع به موارد اقتباس شده از آیه در فهم معنای آیه بسیار سودمند است. بنده در مقاله سرچشمه های حدیث، یکی از سرچشمه های حدیث که در فهم معنای حدیث، تأثیر گذار است را آیات قرآنی بیان کرده ام. عکس این مطلب نیز ثابت است و برای فهم معنای آیه، روایاتی که اقتباس شده از آیه هستند بسیار سودمند هستند.
با رجوع به آیات دو مطلب روشن است. معنایی که شهید صدر بیان کرده اند و آیه را به معنای «بذل غایه الجهد فی معرفه الله» تفسیر کرده اند، معنایی است بعید که حتی احتمال آن نیز نمی رود. ثانیا ظاهرا جهاد به معنای پیکار با عدو است و امکان دارد جهاد با نفس را نیز شامل شود. این مطلب از مجموع موارد استعمال آیه در روایات، به دست می آید که مراد از جهاد پیکار است حال یا مطلق پیکار یا خصوص پیکار با دشمن خارجی و در هر صورت این مطلب کشف می شود که آیه ارتباطی به احتیاط در شبهات بدویه ندارد.
در وقعه صفین از زبان امیر مؤمنین ع در وصف پیامبر ص دارد: حَتَّى مَضَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ مُطِيعاً لِلَّهِ صَابِراً عَلَى مَا أَصَابَهُ مُجَاهِداً فِي‏ اللَّهِ‏ حَقَ‏ جِهادِهِ‏ حَتَّى أَتَاهُ الْيَقِينُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ [4] ظاهرا «مجاهدا فی الله حق جهاده» در فضای «صابرا علی ما اصابه» است که در این صورت معنایی که شهید صدر ارائه داده اند، از معنای آیه دور خواهد بود.
در غارات در زیارتنامه حضرت امیر ع وارد شده است: أشهد أنّك جاهدت في‏ اللَّه‏ حقّ‏ جهاده‏ و عملت بكتابه و اتّبعت سنن نبيّه حتّى دعاك اللَّه الى جواره و قبضك إليه باختياره[5] این که مراد مشغول بودن حضرت تا پیش از شهادت در شناخت خدا و معرفه الله باشد، بسیار بعید است.
در کافی در گفت و گوی زید و امام باقر ع عبارتی وارد شده است که به روشنی می توان از آن اختصاص معنای جهاد به پیکار را استظهار کرد: قَالَ فَغَضِبَ‏ زَيْدٌ عِنْدَ ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ لَيْسَ الْإِمَامُ مِنَّا مَنْ جَلَسَ فِي بَيْتِهِ وَ أَرْخَى سِتْرَهُ وَ ثَبَطَ عَنِ الْجِهَادِ وَ لَكِنَّ الْإِمَامَ مِنَّا مَنْ مَنَعَ حَوْزَتَهُ وَ جَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ [6] ظاهرا ثَبَطَ در این روایت صحیح است و به معنای جهاد نکردن است نه ثبّط به معنای از جهاد بازداشتن. ظاهرا «جاهد فی سبیل الله» اقتباس از آیه است و به جای «فی الله» «فی سبیل الله» بیان شده است. این مطلب مؤید نکته ای که بیان شد اگر در آیه تقدیری وجود داشته باشد، بهترین تقدیر کلمه سبیل است.
باز هم در کافی وارد شده است: أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اتَّبَعْتَ الرَّسُولَ وَ نَصَحْتَ لِلْأُمَّةِ وَ تَلَوْتَ الْكِتَابَ‏ حَقَّ تِلاوَتِهِ‏ وَ جَاهَدْتَ‏ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِهِ‏ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ حتی اتاک الیقین[7] ظاهرا مراد از جهاد در این آیه واجب خاص است و واجب خاص چیزی جز پیکار با دشمن نیست.
روایت بعدی: إِنَّ النَّبِيَّ ص كَانَ إِذَا بَعَثَ أَمِيراً لَهُ عَلَى سَرِيَّةٍ أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏ الی ان قال: فَإِنْ أَعْطَوُا الْجِزْيَةَ فَاقْبَلْ مِنْهُمْ وَ كُفَّ عَنْهُمْ وَ إِنْ أَبَوْا فَاسْتَعِنِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِمْ وَ جَاهِدْهُمْ‏ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِه [8] ‏ در استعمالات در کلمه «سَرِيَّة» و سُرِیّه وجود دارد. اولی در مقابل غزوه است و به معنای جماعتی است که برای نبرد اعزام می شوند و دومی منسوب به سرّ یعنی جماع است و به معنای کنیز می باشد. در برنامه جامع الاحادیث در غالب موارد، صحیح ضبط شده است. البته در برخی از موارد، غلط نیز مشاهده شده است. در این روایت، برای «جاهد» مفعول «هم» ذکر شده است که از ذکر مفعول روشن می شود به معنای پیکار است و سیاق نیز مؤید این معناست.
امیر مؤمنین ع در مقام تحریک به جهاد و پیکار می فرماید: وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سُيُوفِ الْعَاجِلَةِ لَا تَسْلَمُونَ مِنْ سُيُوفِ الْآجِلَةِ  فَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصِّدْقِ فَإِنَّمَا يَنْزِلُ النَّصْرُ بَعْدَ الصَّبْرِ فَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏[9] جهاد فی الله در این روایت نیز با توجه به مقام که تحریک بر پیکار است، به معنای نبرد است.
روایت بعدی: عن عَمَّارٍ قَالَ: كُنْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي بَعْضِ غَزَوَاتِهِ وَ قَتَلَ عَلِيٌّ ع أَصْحَابَ‏ الْأَلْوِيَةِ وَ فَرَّقَ جَمْعَهُمْ وَ قَتَلَ عَمْرَو بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْجُمَحِيَّ وَ قَتَلَ شَيْبَةَ بْنَ نَافِعٍ أَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص‏ فَقُلْتُ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ إِنَّ عَلِيّاً قَدْ جَاهَدَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ فَقَالَ لِأَنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه‏[10] رایت در مقابل لواء به کار می رود. لواء نمادی از لشکر بوده است که از سایر پرچم ها بزرگ تر بوده و در سپاه واحد بوده است اما رایت پرچم های کوچک تری بوده است که در لشکر متعدد وجود داشته است. در باره حضرت اباالفضل ع عمدتا «صاحب لوائی» وارد شده البته در برخی از موارد «رایت» نیز گفته شده است که معمولا در یک لشکر کوچک تنها یک پرچم وجود داشته است. در این روایت عمار می گوید: حضرت امیر ع اصحاب الالویه را می کشد و همین مبارزه را عمار «جاهد فی الله حق جهاده» بیان کرده است.
روایت بعدی: جابر جعفی به امام باقر ع عرض می کند: قُلْتُ فَلِمَ قَعَدْتُمْ عَنْ حَقِّكُمْ وَ دَعْوَاكُمْ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُم ‏قَالَ فَمَا بَالُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَعَدَ عَنْ‏ حَقِّهِ‏ حَيْثُ لَمْ يَجِدْ نَاصِراً أَ وَ لَمْ تَسْمَعِ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ فِي قِصَّةِ لُوطٍ قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى‏ رُكْنٍ شَدِيدٍ[11] در این روایت، جهاد در مقابل قعود عن الحق بیان شده و حضرت ع نیز شرط جهاد را ناصر داشتن بیان کرده که روشن می شود مراد از جهاد، نبرد با دشمن است.
در کفایه الاثر پس از نقل ماجرایی از یحیی بن زید پسر زید شهید نقل می کند: ثُمَّ قَالَ رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ أَبِي‏ زَيْداً كَانَ وَ اللَّهِ أَحَدَ الْمُتَعَبِّدِينَ قَائِمٌ لَيْلَهُ صَائِمٌ نَهَارَهُ يُجَاهِدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقَّ جِهَادِهِ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَكَذَا يَكُونُ الْإِمَامُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَقَالَ يَا بَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ أَبِي لَمْ يَكُنْ بِإِمَامٍ وَ لَكِنْ كَانَ مِنْ سَادَاتِ الْكِرَامِ وَ زُهَّادِهِمْ وَ كَانَ مِنَ الْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ[12]
در تحف العقول ذیل نامه حضرت امیر ع به امام حسن ع وارد شده است: وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ‏ مِنْ‏ أَهْلِهِ‏ وَ أَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِلِسَانِكَ وَ يَدِكَ وَ بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ وَ جَاهِدْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏ وَ لَا تَأْخُذْكَ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ[13]
در تحف العقول ذیل خطبه معروف به دیباج وارد شده است: وَ جاهِدُوا أَنْفُسَكُمْ‏ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏ فَإِنَّهُ‏ شَدِيدُ الْعِقابِ* وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ[14] در این روایت، جهاد فی الله هم به معنای جهاد با نفس گرفته شده و هم به معنای جهاد فی سبیل الله و پیکار معنا شده است.
در کامل الزیارات ذیل زیاتنامه حمزه سید الشهدا وارد شده است: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَسَدَ اللَّهِ‏ وَ أَسَدَ رَسُولِهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ جَاهَدْتَ‏ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏ وَ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِه[15] در این تعبیر نیز ظاهرا مراد از «جاهدت فی الله»، پیکار و نبرد است.
در کامل الزیارات ذیل زیارتنامه حضرت امیر ع وارد شده است: اَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اتَّبَعْتَ الرَّسُولَ وَ تَلَوْتَ الْكِتَابَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ جَاهَدْتَ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ جُدْتَ بِنَفْسِكَ صَابِراً مُحْتَسِباً- مُجَاهِداً عَنْ دِينِ اللَّهِ[16] جمع «جاهدت فی الله» و «مجاهدا عن دین الله» مؤید استعمال جهاد در پیکار است.
در کامل الزیارات ذیل زیارتنامه امام صادق ع وارد شده است: أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً وَ أَنَّ قَاتِلَكَ فِي النَّارِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ‏ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏ لَمْ تَأْخُذْكَ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِم[17] این احتمال وجود دارد که «لَمْ تَأْخُذْكَ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِم» تفسیر «جَاهَدْتَ‏ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏» باشد کما اینکه در کتب تفسیری مانند جامع البیان طبری[18] آیه به همین معنا تفسیر شده است.
زیارت جامعه کبیره: وَ أَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جَاهَدْتُمْ‏ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏ حَتَّى أَعْلَنْتُمْ‏ دَعْوَتَهُ‏ وَ بَيَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ وَ أَقَمْتُمْ حُدُودَهُ وَ نَشَرْتُمْ شَرَائِعَ أَحْكَامِه[19]‏ جهاد در زیارتنامه مقدمه ای برای اعلان دعوت بیان شده و این با پیکار و نبرد تناسب دارد. «بَيَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ» امکان دارد عطف به «أَعْلَنْتُمْ‏ دَعْوَتَهُ» بوده یا به «جَاهَدْتُمْ‏ فِي اللَّهِ» عطف شده باشد.
در عیون اخبار الرضا ع ذیل قضیه زید بن موسی امام رضا ع در پاسخ مأمون به تنظیر زید بن موسی به زید بن علی در دفاع از زید بن علی، می فرماید: فَإِنَّهُ كَانَ مِنْ عُلَمَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ غَضِبَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَاهَدَ أَعْدَاءَهُ حَتَّى قُتِلَ فِي سَبِيلِه‏ الی ان قال: وَ كَانَ زَيْدٌ  وَ اللَّهِ مِمَّنْ خُوطِبَ بِهَذِهِ الْآيَةِ وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ‏ [20] زید بن موسی فرزند امام کاظم ع در بصره قیام می کند و خانه های بنی العباس را به آتش می کشد و به زید النار معروف می گردد. پس از مدتی دستگیر شده و او را پیش مأمون می برند. در برخی از منابع نقل شده که مأمون به زید می گوید بعد از قیام چرا خانه پسر عموهایت را آتش زدی و خانه دشمنان ما بنی امیه را آتش نزدی؟ زید که اهل شوخی بوده است در پاسخ می گوید: اشتباه کردم و در قیام بعدی خانه های آنها را آتش می زنم. مأمون به خاطر امام رضا ع از او می گذرد و امام ع نیز قسم یاد می کند که هیچ گاه با او سخن نگوید.[21] در این روایت امام رضا ع مقایسه زید بن موسی و زید بن علی را صحیح ندانسته و از زید بن علی تمجید می کند. مجموعه این نکات مؤید اراده پیکار از «جاهدوا فی الله» است.
روایت بعدی: عبد اللّه بن عبيد  باسناده، عن عمر بن الخطاب، أنه قال: كنا نقرأ فيما نقرأ: «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ»  في آخر الزمان، كما جاهدتم‏ في‏ أوله‏. فقيل له: فمتى يكون ذلك؟ فقال: إذا كان بنو أميّة الأمراء و بنو المغيرة الوزراء. و هذا التوقيف على بني أميّة، فليس ممّا يكون مثله موقوفا على‏ عمر لأنه من علم ما يكون، و لا يكون ذلك إلا ممّا سمعه عمر من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، و ان لم يرفعه إليه.[22] عبد الرحمن بن عوف از عمر درباره جهاد در آخر الزمان پرسش می کند و عمر آن زمان را زمانی دانسته که بنو امیه امراء و بنو مغیره وزراء می شوند. قاضی نعمان در ذیل روایت بیان کرده است که عمر علم غیب نداشته است و حتما این خبر را از پیامبر ص شنیده است. جدای از صحت و سقم این سخن، روشن است که «جاهدوا فی الله» در این حدیث به معنای پیکار و نبرد با دشمن است.
خلاصه
با توجه به معنای لغوی جهاد فی الله و هم چنین کلام مفسرین و استعمال آیه در روایات به نظر می رسد؛ جهاد به معنای پیکار است که این احتمال وجود دارد به معنای پیکار عام بوده و شامل پیکار با نفس و شیطان را نیز شامل شود. به هر حال آیه شریفه در مورد احتیاط در شبهات بدویه نیست و نمی توان به این آیه بر الزام احتیاط استدلال کرد.
آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم
آیه بعدی که برای لزوم احتیاط در شبهات بدویه به آن تمسک شده است، آیه 59 سوره نساء است. برای بهتر روشن شدن معنای آیه، آیه قبل و بعد را نیز با هم مرور می کنیم.
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلىَ أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَمْتُم بَينْ‏َ النَّاسِ أَن تحَْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكمُ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ سمَِيعَا بَصِيرًا(58)
يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنكمُ‏ْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فىِ شىَ‏ْءٍ فَرُدُّوهُ إِلىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَالِكَ خَيرٌْ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً(59)
أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلىَ الطَّغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَ يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَالَا بَعِيدًا(60)
تقریب استدلال به آیه
در این آیه شریفه در مورد تنازع در امر، دستور به ردّ به خدا و رسول ص داده شده است و موارد شبهات بدویه، در صورتی که علما اختلاف داشته و برخی قائل به حرمت و برخی قائل به اباحه بودند باید در آن احتیاط کرد و امر آن را به خدا و رسول ص ردّ کرد.
اشکال شهید صدر بر استدلال به آیه
شهید صدر در مقام اشکال به استدلال، آیه را موضوعا و محمولا بی ارتباط به بحث احتیاط در شبهات بدویه می داند. در بیان ایشان موضوع آیه بحث تنازع است و موضوع در لزوم احتیاط، شک در حکم است. از نظر محمولی نیز آیه حکم به ردّ به خدا و رسول ص کرده و لازمه ردّ، فحص از قول خدا و رسول ص است. پس آیه دال بر لزوم فحص است اما این که بعد از فحص و نرسیدن به حکم خدا و رسول ص وظیفه احتیاط است یا نه، آیه در مقام بیان آن نیست.[23]
بررسی بیان شهید صدر
به نظر می رسد؛ آیه بی ارتباط به شک نباشد و بتوان موضوع آن را شک دانست. می توان استدلال را این گونه تقریب کرد تا این اشکال دفع شود: در مورادی که بین فقها اتفاق در حکم وجود داشته باشد، یقین به حکم ایجاد می شود و در صورتی که بین فقها اختلاف باشد، هر چند هر یک از فقها به قول و نظریه خویش یقین داشته باشند اما؛ با اختلاف شک حاصل شده و باید برای از بین بردن این شک به خدا و رسول ص امر را ردّ کرد. در این تقریب، متنازعین نیز باید به خدا و رسول ص رجوع کنند و مراد از تنازع تنها تنازع بالفعل نیست و تنازع بالقوه را نیز شامل است. به این معنا که هر آنچه در آن زمینه اختلاف وجود دارد و در مواردی که اجماع بر حکم نباشد، زمینه تنازع وجود دارد.
اما اشکال دیگر شهید صدر که ردّ کردن به معنای احتیاط نیست، صحیح به نظر می آید. بنده در بحث تعادل و تراجیح، مفصل درباره معنای ردّ به خدا و رسول ص بحث کرده ام. به نظر می رسد؛ ردّ به خدا و رسول ص به این معناست که در موراد تنازع و برای حل تنازع، به کلام خدا و رسول ص رجوع کنید و ببینید آنها چه حکمی در مسأله دارند. این احتمال نیز در معنا ردّ به خدا و رسول ص وجود دارد که در شبهات موضوعیه، باید به حاکمی که خدا و رسول ص تعیین کرده اند رجوع کرد و نباید به حکام جور، رجوع داشت.
شهید صدر در بحوث[24] معنایی عجیب را برای آیه بیان کرده که در مباحث وجود ندارد. ایشان «فان تنازعتم» را به معنای این گرفته است که اگر با اولی الامر دعوا و نزاع پیش آمد به خدا و رسول رجوع کنید. این معنا نه تنها با ظاهر آیه در تنافی است بلکه با توجه به روایات متعدد این معنا صحیح نمی باشد. در روایات ما اولی الامر به ائمه معصومین ع تفسیر شده است و تفسیر شهید صدر با تفسیر اهل سنت که اولوا الامر را مطلق حاکم معنا کرده اند، تطابق دارد.
اگر شهید صدر با مراجعه به روایات، آیه شریفه را معنا می کردند به این اشتباه دچار نمی شدند. قرآن کلامی «حمال ذو وجوه»[25] است و آیات متشابهی دارد که خداوند می فرماید: « وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ»[26] پس باید برای تبیین معنای آیه، روایات نیز مد نظر باشد.
در جلسه آینده معنای ذکر شده در کلام شهید صدر را توضیح داده و روایات ذیل آیه را بیان خواهیم کرد.
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آل محمد
 

[1] مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص208
[2] الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغة العرب المعول، ج‏5، ص: 304
[3] مجمع البحرين، ج‏3، ص: 30
[4] وقعة صفين ؛ النص ؛ ص314 و الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 406
[5] الغارات (ط - الحديثة) ؛ ج‏2 ؛ ص847 و کامل الزیارات؛ ص: 39
[6] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص357
[7] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏4 ؛ ص570
[8] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏5 ؛ ص29
[9] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏5 ؛ ص40
[10] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ؛ ص120
[11][11] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ؛ ص247
[12] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ؛ ص308
[13] تحف العقول ؛ النص ؛ ص69
[14] تحف العقول ؛ النص ؛ ص152
[15] كامل الزيارات ؛ النص ؛ ص22
[16] کامل الزیارات؛ ص: 43
[17] كامل الزيارات ؛ النص ؛ ص233
[18] جامع البيان فى تفسير القرآن    ج‏17    142
[19] من لا يحضره الفقيه ؛ ج‏2 ؛ ص612
[20] عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج‏1 ؛ ص249
[21] عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص233
لَمَّا جِي‏ءَ بِزَيْدِ بْنِ مُوسَى أَخِي الرِّضَا ع إِلَى الْمَأْمُونِ وَ قَدْ خَرَجَ بِالْبَصْرَةِ وَ أَحْرَقَ دُورَ الْعَبَّاسِيِّينَ وَ ذَلِكَ فِي سَنَةِ تِسْعٍ وَ تِسْعِينَ وَ مِائَةٍ فَسُمِّيَ زَيْدَ النَّارِ قَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ يَا زَيْدُ خَرَجْتَ بِالْبَصْرَةِ وَ تَرَكْتَ أَنْ تَبْدَأَ بِدُورِ أَعْدَائِنَا مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ ثَقِيفٍ وَ عَدِيٍّ وَ بَاهِلَةَ وَ آلِ زِيَادٍ وَ قَصَدْتَ دُورَ بَنِي عَمِّكَ قَالَ وَ كَانَ مَزَّاحاً  أَخْطَأْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ كُلِّ جِهَةٍ وَ إِنْ عُدْتُ بَدَأْتُ بِأَعْدَائِنَا فَضَحِكَ الْمَأْمُونُ وَ بَعَثَ بِهِ إِلَى أَخِيهِ الرِّضَا ع وَ قَالَ قَدْ وَهَبْتُ جُرْمَهُ لَكَ فَلَمَّا جَاءُوا بِهِ عَنَّفَهُ وَ خَلَّى سَبِيلَهُ وَ حَلَفَ أَنْ لَا يُكَلِّمَهُ أَبَداً مَا عَاشَ.
[22] الدر المنثور؛ ج 4، ص: 371 و شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ؛ ج‏2 ؛ ص148
[23] مباحث الأصول، ج‏3، ص: 394
[24] بحوث في علم الأصول ؛ ج‏5 ؛ ص85
و يحتمل قويا إرادة النزاع بين الأمة و ولي الأمر في الأمور العامة لأنها وردت بعد قوله تعالى (أطيعوا اللَّه و الرسول و أولي الأمر منكم فان تنازعتم في شي‏ء فردوه إلى اللَّه و الرسول) فيكون تأكيدا لمزيد الطاعة و لزوم تحكيم اللَّه و الرسول في المنازعات....
[25] بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏2 ؛ ص245
نهج البلاغة مِنْ وَصِيَّتِهِ ع لِابْنِ عَبَّاسٍ لَمَّا بَعَثَهُ لِلِاحْتِجَاجِ عَلَى الْخَوَارِجِ لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ‏ ذُو وُجُوهٍ‏ تَقُولُ وَ يَقُولُونَ وَ لَكِنْ حَاجِّهِمْ بِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً.
[26] آل عمران؛ 7

پاسخ
#42
1395.10.04
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام شهید صدر در آیه: تنازع با اولی الامر
سخن در آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» بود. بیان شد این آیه دال بر وجوب احتیاط در شبهات بدویه نیست. درباره این آیه بحثی را شهید صدر بنابر تقریر آقای هاشمی بیان کرده است که باید بررسی شود. در بحوث فی علم الاصول آمده است:
و يحتمل قويا إرادة النزاع بين الأمة و ولي الأمر في الأمور العامة لأنها وردت بعد قوله تعالى (أطيعوا اللَّه و الرسول و أولي الأمر منكم فان تنازعتم في شي‏ء فردوه إلى اللَّه و الرسول) فيكون تأكيدا لمزيد الطاعة و لزوم تحكيم اللَّه و الرسول في المنازعات، و الوجه في تخصيص الرد حينئذ إلى اللَّه و الرسول فقط مع حذف أولي الأمر في التفريع رغم ولايتهم و الأمر بإطاعتهم في المفرع عليه يمكن ان يكون أحد افتراضين:
1- ان المنظور إليه النزاع في الكبريات و الشبهات الحكمية و في مثل ذلك يكون المرجع اللَّه و الرسول فقط لا أولي الأمر بما هم أولي الأمر.
2- ان المراد التنازع بين الأمة و أولي الأمر من الأمة، فان المذكور في المفرع عليه الأمر بإطاعة أولي الأمر منكم أي من الأمة فيراد بذلك التنازع الّذي قد يقع في شروط الولاة و اختياراتهم كبرويا أو صغرويا فيكون حل مثل هذا النزاع أيضا منحصرا في مراجعة اللَّه و الرسول و يكون أولي الأمر حينئذ جزءاً من الأمة المتنازعة فتكون الآية من أدلة ان الولاية تحدد من قبل اللَّه و الرسول لا من قبل الناس أنفسهم، و بذلك تكون الآية متعرضة لمسألة هامة من أصول المذهب و أجنبية بالمرة عن مسألة الاحتياط في الشبهات الفرعية.[1]
ایشان احتمال قوی را در اراده تنازع بین امت و ولات امر دانسته است اما این معنا بعید است و روایاتی نیز در مقام رد این معنا، وارد شده است. پیش از اشاره به روایات، بعید بودن این معنا را از سیاق خود آیه توضیح می دهیم.
عدم اراده تنازع با اولی الامر با دقت در معنای تفاعل
فاعل در باب تفاعل مثل تضارب زید و عمر طرفین است بر خلاف باب مفاعله که یکی فاعل و دیگری مفعول است. در باب مفاعله گفته می شود: کاتبت مع زیدا یا زیدا یا با حرف جر و بدون حرف جر، و در صورتی که  دو طرفی باشد تکاتبنا انا و زید گفته می شود و هر دو طرف باید فاعل قرار گیرند. بر همین اساس، «تنازعتم» به  معنای آن است که طرف نزاع خود فاعل تنازع و مردم هستند و اراده تنازعی که بین مخاطبین و افراد دیگر باشد، بر خلاف ظاهر تنازع است. از سویی دیگر، سیاق مقتضی آن است که مخاطب به «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» مامورین به رجوع به اولوا الامر در تنازع باشند. پس اولوا الامر از تنازع خارج است و نمی تواند مراد تنازع مردم و اولوا الامر باشد.
از طرفی دیگر، در صدر امر به اطاعت اولوا الامر شده است و صدر مقتضی آن است که امر اولوا الامر لازم الاتباع است. با این فرض آیا ممکن است مراد از تنازعتم، تنازع امت و اولوا الامر باشد؟ با توجه به این نکته به نظر می رسد، صدر آیه که امر به اطاعت مطلق کرده از تنازع با اولوا الامر نیز نهی کرده و معنا ندارد در ذیل، فرض تنازع امت و اولوا الامر بیان شده باشد. هر دو پاسخی که بیان شد در روایت برید از امام باقر ع وارد شده است:
عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع- عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ‏ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ‏[2] قَالَ إِيَّانَا عَنَى أَنْ يُؤَدِّيَ الْأَوَّلُ إِلَى الْإِمَامِ الَّذِي بَعْدَهُ الْكُتُبَ وَ الْعِلْمَ وَ السِّلَاحَ‏ وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ‏ الَّذِي فِي أَيْدِيكُمْ ثُمَّ قَالَ لِلنَّاسِ- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏[3] إِيَّانَا عَنَى‏ خَاصَّةً- أَمَرَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا- فَإِنْ خِفْتُمْ تَنَازُعاً فِي أَمْرٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ كَذَا نَزَلَتْ وَ كَيْفَ يَأْمُرُهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ وُلَاةِ الْأَمْرِ وَ يُرَخِّصُ فِي مُنَازَعَتِهِمْ إِنَّمَا قِيلَ ذَلِكَ لِلْمَأْمُورِينَ الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ- أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏.[4]
إِنَّمَا قِيلَ ذَلِكَ لِلْمَأْمُورِينَ الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ، اشاره به پاسخ اول و وَ كَيْفَ يَأْمُرُهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ وُلَاةِ الْأَمْرِ وَ يُرَخِّصُ فِي مُنَازَعَتِهِمْ، اشاره به پاسخ دوم است.
در وافی در توضیح این حدیث شریف وارد شده است: ردع بكلامه في آخر الحديث على المخالفين حيث قالوا معنى قوله سبحانه‏ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ‏ فإن اختلفتم أنتم و أولو الأمر منكم في شي‏ء من أمور الدين فارجعوا فيه إلى الكتاب و السنة وجه الرد أنه كيف يجوز الأمر بإطاعة قوم مع الرخصة في منازعتهم فقال ع إن المخاطبين بالتنازع ليسوا إلا المأمورين بالإطاعة خاصة و إن أولي الأمر داخلون في المردود إليهم‏[5]
در نتیجه صرف نظر از اینکه معنای مذکور در کلام شهید صدر بر خلاف متواتر روایات است و مخالف مذهب معروف شیعه است که مراد از «اولوا الامر» ائمه هستند، بر خلاف ظاهر آیه می باشد. این امکان وجود دارد که مراد شهید صدر معنایی دیگر بوده که در تقریرات درست منتقل نشده باشد. از برخی از الفاظ تقریرات معنایی دیگر قابل برداشت است که در ادامه توضیح خواهیم داد.
وجه عدم ذکر اولوا الامر در ذیل آیه
این پرسش نیازمند بررسی است که چرا در ذیل و در مقام امر به رجوع، اولوا الامر ذکر نشده است در حالی که لازمه امر به اطاعت مطلق اولوا الامر، رجوع به آنها نیز می باشد؟ حاج آقای والد در پاسخ به این پرسش بیانی دارند و بنده نیز احتمالی می دهم که مجموع این دو بیان شاید صحیح تر باشد.
حاج آقای والد در پاسخ به این پرسش می فرماید: امر به اطاعت مطلق خدا و رسول و اولوا الامر در صدر آیه و امر به رجوع به خدا و رسول، به این معناست که رجوع به اولوا الامر نیز عین رجوع به خدا و رسول ص است و اولوا الامر مطلبی را متفاوت و متناقض با کلام خدا و رسول ص بیان نمی کنند، چون آنها تنها مفسر کلام خدا و رسول ص و بیان کننده آن هستند و عدم ذکر اولوا الامر در ذیل آیه برای تفهیم همین معناست. نکته‌ای را که بنده به این پاسخ ضمیمه می کردم آن است که: فی شیء در ذیل آیه اطلاق دارد و یکی از مواردی که می تواند تنازع در آن باشد، تشخیص مصداق اولوا الامر است. روشن است در تعیین مصداق اولوا الامر نمی توان به خود اولوا الامر رجوع کرد و باید به خدا و رسول ص رجوع نمود. بنده در ابتدا، مراد از آیه را تنها تنازع در تعیین اولوا الامر معنا کردم که حاج آقای والد این معنا را مخالف اطلاق فی شیء دانستند. با ضمیمه این بیان به اطلاق «فی شیء» نتیجه آن است که چون یکی از مصادیق فی شیء تعیین مصداق اولوا الامر است و رجوع به اولوا الامر در تعیین مصداق معنا ندارد، در ذیل دیگر امر به رجوع به اولوا الامر در منازعات نشده است.
شاید شهید صدر نیز در مقام بیان همین نکته است و مراد ایشان، نزاع با اولوا الامر نیست بلکه نزاع در مورد تعیین اولوا الامر است. بیان این مطلب در کلام ایشان که حق تعیین اولوا الامر، با خدا و رسول است، می تواند اشاره به همین مطلب باشد.[6]
ذکر این نکته ضروری است که «فی شیء» امر رسول  و تعیین مصداق رسول را شامل نیست تا اشکال شود، مطابق این تفسیر نباید رد به رسول نیز ذکر می شد زیرا؛ مخاطب این آیه مؤمنین هستند و روشن است مؤمنین رسالت رسول خدا ص را پذیرفته و در آن تنازع ندارند.
مراد از امر در اولوا الامر
مراد از امر می تواند امر امامت، حکومت و رهبری جامعه باشد و «ال» امر، عهد و اشاره به موضوع مهم است که آن موضوع مهم، امر حکومت بر امت است که معنای اولوا الامر، صاحبان حکومت خواهد بود. یا مراد از الامر، امور مهمه و عامه است مانند «شاورهم فی الامر»[7] و مراد از اولوا الامر صاحبان امور مهم است. این احتمال نیز وجود دارد که مراد، امر در مقابل نهی باشد. یعنی کسانی که صاحب امر هستند.
مراد از صاحبان امر نیز یا کسانی است که تکوینا امر می کند یا امر حکومت به دست آنهاست که در این صورت مراد اُمراست. این معنا هر چند اهل سنت این معنا را از آیه استظهار کرده اند، خلاف ظاهر است و بسیار بعید است خداوند امر به اطاعت مطلق هر کسی که حکومت را به دست گرفته، کرده باشد. یا مراد از صاحبان امر کسانی است تشریعا حق امر یا حق حکومت یا حق رسیدگی به امور عامه را دارند و تعیین مصداق آن با خدا و رسول است. در روایت وارد شده است که بعد از نزول این آیه، مردم از اولوا الامر پرسش نمی کردند چون ذهن پرسشگری نداشتند اما عید غدیر و نصب عملی امیر مؤمنین ع تفسیر عملی این آیه شریفه است.
کلام فخر رازی در تفسیر آیه
فخر رازی بحث جالبی ذیل آیه دارد که آغازی خوب و انتهایی نا صحیح دارد. او می نویسد: از اطلاق امر به اطاعت، عصمت اولوا الامر فهمیده می شود. زیرا اگر اولوا الامر معصوم نباشد، در مواردی که خطای او روشن شده است، امر به اطاعت او معنا ندارد.[8] ایشان در نهایت مراد از اولوا الامر را اجماع امت دانسته است. او تفسیر روافض در تطبیق اولوا الامر به ائمه معصومین ع را نا تمام دانسته و سه اشکال بر این تفسیر وارد نموده است. 1. اطاعت از اولوا الامر، اطلاق دارد و  اگر مراد اطاعت از ائمه ع باشد، لازمه آن تقیید اطلاق اطاعت، به اطاعت بعد از شناخت است و این خلاف اطلاق آیه است و اگر مراد اطاعت حتی در زمان عدم شناخت باشد، تکلیف بما لا یطاق است. سیاق آیه نیز نافی مشروط بودن اطاعت به شناخت است زیرا اطاعت خدا و رسول ص اطاعتی مطلق است. 2. اولوا الامر جمع است در حالی که شیعیان در هر زمان تنها به یک امام قائل هستند و حمل اولوا الامر بر فرد، خلاف ظاهر است. 3. اگر مراد از اولوا الامر، امام بود باید امر به رد به امام می شد نه رد به خدا و رسول.[9]
بررسی کلام فخر رازی
اراده اجماع از اولوا الامر خلاف ظاهر است زیرا لازمه این معنا، اتحاد آمر و مأمور است و این معنایی بسیار عجیب از آیه است که بیش از این وارد بررسی آن نمی شویم.
اشکال اول هر چند ظاهری فنی دارد اما در آن بین شرائط واجب و وجوب خلط شده است. شبیه به هیمن اشکال، در تکلیف کفار به فروع بیان شده است که امر کافر به فروع در حالت کفر در حالی که شرط صحت فروع ایمان است، تکلیف بما لا یطاق است. در آنجا پاسخ داده شده است: کافر در حال کفر مکلّف به فروعات مانند نماز صحیح است به این معنا که باید مسلمان شود و نماز را به جای آورد نه اینکه در حین کفر مأمور به انجام نماز باشد. در این آیه نیز اطاعت اولوا الامر شده و مقدمه اطاعت شناخت است پس شناخت شرط واجب است نه وجوب و تحصیل شرط واجب بر عهده مکلف است و تکلیف مقیّد به آن نیست.
از سویی دیگر؛ خطاب در این آیه به مؤمنین است و ایمان در دیدگاه شیعه شامل معرفه الامام نیز هست. پس به کسی که امام را می شناسد امر به اطاعت امام شده و در آیه تقییدی لازم نمی آید. فخر رازی در مقام پاسخ به شیعه باید مطابق مبنای شیعه پاسخ دهد.
باید توجه داشت لازمه این معنا اختصاص وجوب اطاعت به شیعیان نیست و اهل سنت نیز مأمور به اطاعت امام ع هستند. برای توضیح این مطلب می گوییم: مؤمن به معنای کسی است که به اعتقادات لازم، اعتقاد دارد و  ایمان یعنی پذیرش اعتقادات لازم. پیش از آغاز امامت، اعتقاد به امام جزو عقاید لازمه نبوده است و ایمان متوقف بر آن نیست. در زمان فحص نیز عدم شناخت امام منافاتی با ایمان ندارد زیرا در زمان فحص اعتقاد ممکن نیست. پس در اول ازمنه امکان فحص عنوان مؤمن بر غیر شیعه صدق می کند و مخاطب به «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» می شود اما با تأخیر فحص، امر به اطاعت را معصیت کرده است و دیگر مؤمن بر او صدق نخواهد کرد. در نتیجه می تواند مخاطب این آیه اهل سنت نیز هستند حتی با این فرض که لازمه ایمان، معرفه الامام باشد.
اشکال دوم فخر رازی نیز وارد نیست زیرا؛ اولا اولوا الامر می تواند انحلالی باشد و مراد اطاعت ولی امر در هر زمان باشد . ثانیا حتی اگر اولی الامر مجموعی باشد چون مخاطب به اطاعت، شخص خاصی نیست بلکه مخاطب در تمام ازمنه است، بر مکلفین لازم است که امام تا زمان خود را اطاعت کند و اطاعت دستورات امام بعد از فوت نیز لازم است در زمانی می تواند اطاعت یک امام لازم باشد و در زمانی می تواند اطاعت دوازده امام، لازم باشد.  پس هر چند در هر زمان یک امام بیشتر نیست اما در طول ازمنه، ائمه متعدد است.
اشکال سوم از دو اشکال سابق عجیب تر است. زیرا بیان شد امر به مراجعه به خدا و رسول ص عین امر مراجعه به امام ع است زیرا؛ امام ع مفسر کلام خدا و رسول ص است و اساسا خداوند متعال به هدف افهام این مطلب، دیگر در ذیل اولی الامر را تکرار نکرده است.
در جلسه آینده درباره نحوه اثبات عصمت با توجه به این آیه سخن خواهیم گفت و با توجه به کثرت روایات ذیل آیه در تطبیق اولی الامر به ائمه معصومین ع، تنها آدرس آنها را بیان خواهیم کرد.
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آل محمد
 
 

[1] بحوث في علم الأصول ؛ ج‏5 ؛ ص85
[2] ( 1) النساء 62
[3] ( 2) النساء: 63.
[4] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص276
[5] الوافي ؛ ج‏3 ؛ ص524
[6] بحوث في علم الأصول ؛ ج‏5 ؛ ص85 فتكون الآية من أدلة ان الولاية تحدد من قبل اللَّه و الرسول لا من قبل الناس أنفسهم،
[7] آل عمران: 159
[8] مفاتيح الغيب، ج‏10، ص: 113
[9] مفاتيح الغيب    ج‏10    114
و أما حمل الآية على الأئمة المعصومين على ما تقوله الروافض ففي غاية البعد لوجوه: أحدها: ما ذكرناه أن طاعتهم مشروطة بمعرفتهم و قدرة الوصول إليهم، فلو أوجب علينا طاعتهم قبل معرفتهم كان هذا تكليف ما لا يطاق، و لو أوجب علينا طاعتهم إذا صرنا عارفين بهم و بمذاهبهم صار هذا الإيجاب مشروطا، و ظاهر قوله: أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ يقتضي الإطلاق، و أيضا ففي الآية ما يدفع هذا الاحتمال، و ذلك لأنه تعالى أمر بطاعة الرسول و طاعة أولي الأمر في لفظة واحدة، و هو قوله: وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ و اللفظة الواحدة لا يجوز أن تكون مطلقة و مشروطة معا، فلما كانت هذه اللفظة مطلقة في حق الرسول وجب أن تكون مطلقة في حق أولي الأمر. الثاني: أنه تعالى أمر بطاعة أولي الأمر، و أولو الأمر جمع، و عندهم لا يكون في الزمان إلا إمام واحد، و حمل الجمع على الفرد خلاف الظاهر. و ثالثها: أنه قال: فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ‏ و لو كان المراد بأولي الأمر الامام المعصوم لوجب أن يقال: فان تنازعتم في شي‏ء فردوه إلى الامام‏
 
پاسخ
#43
1395.10.05
بسم الله الرحمن الرحیم
آیه شریفه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم
سخن درباره آیه شریفه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ  وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَ الرَّسُولِ» بود. فخر رازی از این آیه عصمت اولوا الامر را اثبات کرده و آن را به اجماع حمل کرده است. بیان شد؛ حمل این آیه بر اجماع، صحیح نیست اما دلالت این آیه بر عصمت، تام است و در روایات نیز به این روایت بر عصمت استدلال شده است. به عنوان نمونه در کتاب سلیم وارد شده است: «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ نَبِيِّهِ فَقَالَ: أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏  لِأَنَّ اللَّهَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا يَأْمُرُ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ، وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ‏ مُطَهَّرُونَ‏ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ»[1]
اشکال به دلالت آیه بر عصمت
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان[2]، اشکالی را در دلالت آیه بر عصمت بیان کرده و به صدد پاسخ به آن است. ما اصل اشکال را مطرح کرده و به صورت اجمالی و مقداری متفاوت با بیان علامه، با این اشکال پاسخ می دهیم.
در مقام اشکال به استدلال به آیه بر عصمت بیان شده است: آیه دلالت بر وجوب اطاعت اولوا الامر در تمام دستورات آنها اعم از دستوراتی که علم به صحت یا علم به خطا یا شک به صحت و خطا وجود دارد، می کند. مواردی که علم به خطا وجود دارد، آیه با لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق، تخصیص می خورد  و موارد مشکوک در عام باقی است و اطاعت در این موارد لازم است.  و هیچ مانعی ندارد در موارد شک در موافقت قول اولوا الامر با قول خدا و رسول ص، امر به اطاعت اولوا الامر کرده باشد. مانند سایر اوامر ظاهریه که در مقام شک حجیت دارند. پس در برخی موارد امر به اطاعت مانع ندارد و در برخی دیگر با مخصص خارج شده است.
پاسخ به اشکال
لازمه پذیرش این سخن، قبول خلاف ظاهرهای متعدد در آیه است. امر به اطاعت مطلق است و مطابق این سخن باید به غیر از مواردی که علم به خطا وجود دارد، اختصاص داده شود. وحدت سیاق دال بر اتحاد اطاعت در خدا و رسول ص و اولوا الامر است. مطابق این سخن باید با وحدت سیاق مخالفت کرد و اطاعت خدا و رسول ص را مطلق دانست و اطاعت اولوا الامر را مقید فرض کرد. اطیعوا ظهور در حکم واقعی دارد و مطابق این اشکال باید اطیعوا را حمل بر جامع بین حکم ظاهری و واقعی کرد زیرا در مواردی که علم به صحت وجود دارد، امر به اطاعت واقعی است و در موارد شک، امر به اطاعت حکم ظاهری است. اگر علم داشتیم مراد از اولوا الامر، غیر معصوم و مثلا علما یا امراست، اعمال این خلاف ظاهرها می توانست صحیح باشد اما در فرضی که علم نداریم مراد از اولوا الامر کسیت، لازمه تفسیر اولوا الامر به غیر معصوم، پذیرش خلاف ظاهرهای متعددی است که مؤونه زایده داشته و در آن تکلف بسیار وجود دارد.
در ثانی حتی اگر اولوا الامر معنایی ظاهری داشت و فی نفسه از آن مثلا امرا استظهار می شد، از نظر عرفی پذیرش این خلاف ظاهرها صحیح نبوده و عرف همین را قرینه ای بر غلط بودن اراده امرا از اولوا الامر می‌دانست.
پس ظهور آیه در عصمت اولوا الامر است و همین معیّن معنای آن خواهد بود.
وجه تعین معنا به واسطه قرینه معیّنه و قرینه صارفه
به طور کلی در هر موردی که در لفظ چند معنا محتمل است و پذیرش یکی از این معانی موجب خلاف ظاهر در کلام است و با پذیرش دیگری خلاف ظاهری ایجاد نمی شود، عدم لزوم خلاف ظاهر موجب تعین معنای دوم خواهد بود. مثلا در «رأیت اسدا یرمی» علت قبول مجازی بودن معنای اسد، ندرت مورد و خلاف ظاهر بودن آن بر فرض اراده معنای حقیقی است و همین موجب تعیّن معنای مجازی است.  یا مثلا در مثال « رفتم کنار شیر و از شیر آب خوردم» در شیر فی نفسه دو احتمال وجود دارد، شیر آب و شیر بیابان. اما لازمه اراده معنای دوم آن است که مثلا مراد از آب را شیر بگیریم و بگوییم مراد آن است که این شخص نزدیک شیر بیابان شده است و از سینه شیر بیابان، شیر خورده است. این اتفاق چون اتفاقی است که هیچ گاه تحقق نمی یابد یا اگر تحقق یابد بسیار نادر است به حدی که در هر دوران شاید یک بار اتفاق بیافتد، سبب می شود معنای شیر در شیر آب، معیّن شود.
در آیه شریفه «اطیعوا الله...» نیز وحدت سیاق بین خدا و رسول ص و اولوا الامر در اطلاق حکم و اطلاق امر به اطاعت و ظهور حکم در واقعی بودن، سبب انحصار مراد از اولوا الامر در معصوم است و  این روش صحیحی نیست که ابتدا اولوا الامر به یک معنا گرفته شود و سایر قطعات روایت را با تکلف حمل بر خلاف ظاهر کرد. در نتیجه استدلال به آیه بر عصمت اولوا الامر همانگونه که فخر رازی هم پذیرفته، صحیح است.
اشکال شهید صدر به استدلال به آیه بر لزوم احتیاط
شهید صدر در مقام اشکال به استدلال به آیه بر لزوم احتیاط در شبهات بدویه، آیه را موضوعا و محمولا از احتیاط در شبهات بدویه خارج می داند. آیه موضوعا در مورد تنازع است و محمولا نیز امر به ردّ به خدا و رسول ص می کند نه امر به احتیاط. در بحث تعادل و تراجیح مفصّل در مورد معنای ردّ به خدا و رسول ص بحث کرده ایم که به اجمالی از آن اشاره می شود.
معنای ردّ به خدا و رسول
در آیه دو احتمال وجود دارد
یا آیه ناظر به عمل و حکم موارد شک نیست که در این صورت معنای آیه این است که برای به دست آوردن حکم موارد اختلافی به خدا و رسول ص مراجعه کنید و از خودتان در مسأله حکم ندهید. اما آیه از حکم مواردی که با رجوع به خدا و رسول ص به عللی مانند فقدان نص یا تعارض نصین یا اجمال دلیل، حکم مسأله روشن نشد ساکت است و ناظر به آن موارد نیست.
یا آیه علاوه بر نهی از تعیین حکم شرعی با ظن، ناظر به مقام عمل نیز هست. دلالت این آیه بر حکم مقام عمل به اطلاق مقامی است و روشن است که آیه به دلالت منطوقی حکم مقام عمل را بیان نکرده است. در نحوه اراده اطلاق مقامی دو احتمال وجود دارد. احتمال اول آن است که اطلاق مقامی آیه چون در مقام بیان حکم عملی مکلفین است، اقتضا می کند در مواردی که با رجوع به خدا و رسول ص، حکم روشن نشد احتیاط لازم است. آقای هاشمی در حاشیه بحوث[3] آیه را ناظر به جعل احتیاط دانسته و بیانی ارائه نداده است. به نظر تنها همین بیان می تواند موجب استظهار لزوم احتیاط از آیه باشد.
اما به نظر این احتمال صحیح نیست و احتمال دوم در این فرض متعین است. احتمال دوم آن است که در فرضی که با رجوع به خدا و رسول ص، حکم روشن نشد به وظیفه عملی خود در فرض نبود این اختلاف رجوع کنید. مثلا اگر در حکم نماز جمعه اختلاف وجود داشته باشد و برخی آن را واجب و برخی غیر واجب دانستند. در این فرض آیه امر به رجوع به خدا و رسول ص می کند و اگر با رجوع حکم مسأله روشن نشد، امر به رجوع به عمومات دارد. به این معنا که استدلال دو طرف اعتباری ندارد و باید کنار گذاشته شود و به آن مرجعی که در فرض نبود این استدلالات مرجعیت داشت، اخذ شود.
در موارد شبهات بدویه که برخی قائل به وجوب احتیاط از نظر شرع و برخی قائل به برائت هستند، آیه دال بر رجوع به خدا و رسول ص است که مشخص شود که آیا شرع احتیاط را جعل کرده یا برائت؟ اگر حکم شرعی روشن نشد و ادله احتیاط و برائت با هم تعارض داشت، آیه به اطلاق مقامی امر به رجوع به حکم عقل کرده و حکم عقل از سه حال خارج نیست.
یا عقل حکم به برائت و قبح عقاب بلا بیان، می کند که در این فرض حکم شبهات بدویه برائت است.
یا عقل حکم به حق الطاعه و احتیاط می کند که باید احتیاط در شبهات بدویه را قائل شد.
یا عقل ساکت است و حکمی ندارد. بیان شد سکوت عقل از این باب است که عقل حکم به لزوم رعایت اهتمامات شرعی دارد و ترخیص نیز یکی از موارد دارای اهمیت برای شارع است. عقل چون نمی داند در ظرف شک و در مقام حکم ظاهری، الزام برای شارع اهمیت دارد یا ترخیص، سکوت داشته و حکمی ندارد. با این بیان روشن شد تعیین آنچه برای شارع اهمیت دارد، سبب حکم عقل به اتباع همان شده و شک در ملاک مهم برای مولی سبب سکوت است. در این فضا بعید نیست ظن به ملاک مهم برای مولی، اعتبار داشته و عقل حکم به تبعیت آن کند و در موارد دوران امر بین محذورین حکم به تخییر کرده باشد.
در نتیجه اولا ظهور آیه در بیان وظیفه عملی نیست و تنها در مقام بیان تعیین حکم واقعی است. ثانیا اگر آیه در مقام بیان تعیین وظیفه عملی باشد، اطلاق مقامی در وجوب احتیاط ندارد و اطلاق مقامی آن دال بر رجوع به حکم عقل است و عقل حکم به عمل به ظن یا تخییر می کند. وجه این سخن آن است که اطلاق مقامی در واقع دلالت عرفیه سکوتیه است و باید دید عرف سکوت را مناسب افهام چه مدلولی می داند. به نظر ما از نظر عرفی، سکوت نمی تواند مُفهِم لزوم احتیاط باشد و سکوت برای افهام رجوع به اصل فوقانی مناسب تر است.
مصداق اولوا الامر
بیان شد؛ آیه دال بر عصمت اولوا الامر است اما برای آن مصداق تعیین نکرده است و برای تعیین مصداق آن باید به روایات مراجعه داشت. روایات متعددی وجود دارد که مصداق اولوا الامر را منحصر در ائمه معصومین ع بیان کرده است که به علت تعدد این روایات، در جلسه آینده تنها آدرس آنها را ذکر می کنیم. برخی از این روایات از نظر سندی صحیح بوده و برخی در سند مشکل دارند و برخی نکاتی فرعی دارند که نیازمند بحث و بررسی است. اما در این مقام برای ما تنها مضمون کلی اراده ائمه معصومین ع از اولوا الامر، مهم است و روایات بر این مضمون کلی متواتر هستند.
در جلسه آینده معنای اولوا الامر در آیه 83  سوره نساء[4] را بیان خواهیم کرد که به نظر عدم اراده حکّام از اولوا الامر در این آیه بسیار روشن تر است.
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آل محمد
 
 
 

[1] کتاب سلیم: كتاب سليم بن قيس الهلالي ؛ ج‏2 ؛ ص884
[2] الميزان فى تفسير القرآن، ج‏4، ص: 390
[3] بحوث في علم الأصول ؛ ج‏5 ؛ ص86
و لكن بناء على الاحتمال الثاني حيث ان النّظر يكون إلى الحكم الظاهري فيكون ظاهر وجوب الرد إليهم حينئذ وجوب الاحتياط عند عدم معرفة حكم اللَّه لأن هذا هو المناسب مع لسان الأمر بالرد إليهم إذا كان النّظر إلى مرحلة الحكم الظاهري و اما الرد إليهم لمعرفة الحكم الظاهري المجعول عند الشك فهذا هو الاحتمال الأول لأن معرفة حكم الشبهة كمعرفة حكم أي‏ موضوع آخر معرفة للحكم الواقعي للشبهة.
[4] وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلاً

پاسخ
#44
1395.10.06

بسم الله الرحمن الرحیم
روایات مفسّر اولوا الامر
در روایات متعددی اولوا الامر به ائمه معصومین ع تفسیر شده که آدرس آنها از این قرار است:
کتاب سلیم بن قیس؛ ج 2، ص: 616، ح 8، ص: 626، ح 10، ص: 644، ح 11، ص: 758، ح 25، ص: 841، ح 42، ص: 884، ح 54، 922، ح 67.  اصول سته عشر؛ ص:130 که در چاپ دارالحدیث، ص: 352 است. کتاب الزهد حسین بن سعید؛ ص:104، تفسیر قمی؛ ج 1، ص:141 و 145 ذیل سوره نساء دو موردی[1] که در آن اولوا الامر به کار رفته است.  محاسن؛ ج 1، ص: 166، ح 124، الغارات چاپ جدید؛ ص: 1، ح196،
تفسیر فرات کوفی که روایات متعددی در آن وارد شده است، از ص: 108، ح 105 تا ص:110، ح 112، روایات وارد شده در ذیل این آیه است.
تفسیر عیاشی؛ ج 1، ص: 246، ح 153، عمده احادیث در تفسیر عیاشی از ص: 249، ح 168 تا ص 254، ح 178، که مجموعا یازده حدیث است و ص: 260، ح 205 و 206 و ص: 327، ح 1138
المسترشد؛ ص: 397 و 494، الامامه و التبصره من الحیره؛ ص: 133، ح 145.
کافی؛ ج 1، ص: 187، ح 7، ص:189، ح 16 و ص: 205، ح 1 و ص :276، ح 1 و ص: 286، ح 1 و ص: 289، ح 4 و ص: 295،  ح 3 و  ج 2، ص: 19، ح 6 و ص: 21، ح 9 و ص: 415، ح1 و ص: 513، ح 1.
اثبات الوصیه؛ ص: 235،  کفایه الاثر؛ ص: 53، تحف العقول؛ ص: 427 و 434، الغیبه نعمانی؛ ص: 55 و 81، دعائم الاسلام؛ ج 1، ص:20 و 24 و 25 و 27، شرح الاخبار قاضی نعمان؛ ج 1، ص: 247 و 249 و 350 و ج 2، ص: 300.
امالی صدوق؛ مجلس: 79، ح 1، خصال؛ ص: 139 و 479،  عیون اخبار الرضا ع؛ ج 1، ص: 54 و 230 و 238 و ج 2، ص: 231،  ح 14، کمال الدین؛ ص: 222، ح 8، ص: 253، ح3، ص: 276 و 285 و 320 و 336، ح 9 و ص: 487، معانی الاخبار؛ ص: 394، ح 45. اعتقادات الامامیه صدوق؛ ص: 121، علل الشرایع؛ ج1، ص: 123.
اختصاص؛ ص: 277، امالی مفید؛ مجلس :41، ح 4، دلائل الامامه؛ ص: 436، ح 406،
تهذیب الاحکام؛ ج3، ص: 147،  مصباح المتهجد؛ ج1، ص: 81 و 242 و 518، امالی طوسی؛ ص: 121، ح188 که مجلس: 5، ح 1 است و ص: 545، ح 1168 که مجلس : 20، ح 4 است و ص:691، ح 1469 که  مجلس : 39، ح 12 است.
شواهد التنزیل؛ ج 1، ص: 187، ح 202 و ص: 190، ح 203.  در حاشیه از برخی از نسخ خطی شواهد التنزیل چند روایت دیگر که درباره اولوا الامر است، نقل شده است.
قصص القرآن راوندی؛ ص: 360، ح 436، ص: 365، ح 437 و 438، احتجاج 1، ص: 147 و 159 و 248 و 252 و 299 و ج 2، ص: 318 و 467،  اقبال چاپ قدیم؛ ج 1، ص:130 و 480،  سعد السعود؛ ص: 115، یقین سید بن طاووس؛ ص: 323 و 372 و 379، فلاح السائل؛ ص: 184.  تاویل الآیات؛ ص: 800،  ذیل سوره بینه، روایاتی که در تأویل الآیات و یقین که دقیقا از مصادر قبلی است، آدرس داده نشده است.
و آخرین آدرس، رجال کشی؛ ص: 424، ح 799.
مجموعا نزدیک به 120 آدرس بیان شد که حداقل یک چهارم آنها یعنی حدود 30 حدیث، جدید و غیر تکراری است. غالب این احادیث، احادیث مفصلی است که تنها دو حدیث را مرور می کنیم.
در المسترشد؛ ص: 397، در گفتگوی حضرت امیر ع با خوارج که ابن عباس سخن خوارج را برای حضرت ع نقل می کند و امام ع نیز در پاسخ خوارج آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» را قرائت می کند و ذیل آن می فرماید: « وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ الْبَيْتِ خَاصَّةً دُونَ غَيْرِهِمْ»[2]
روایت دیگر صحیحه ابی بصیر عن ابی جعفر ع است که در مصادر متعددی وارد شده است. این حدیث، در الامامه و التبصره من الحیره، ص: 134 وارد شده و شیخ صدوق از پدرش با سند الامامه و التبصره نقل می کند که امکان دارد از همان الامامه و التبصره روایت را اخذ کرده باشد. متن روایت: « الْحِمْيَرِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَجَّالِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَان‏ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ . قَالَ: الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ، إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَة»[3]
این روایت در عیون اخبار الرضا با سند دیگری نقل شده است: «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع قَالَ: أَوْصَى النَّبِيُّ ص إِلَى عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع ثُمَّ قَالَ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏  قَالَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ ع إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»[4]
در دلائل الامامه، همین روایت با همین صدر و با سند الامامه و التبصره، نقل شده است که روشن است در سند این نقل نیز اختصار رخ داده است. در دلائل الامامه وارد شده است: « وَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ‏  بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَجَّالُ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) أَنَّهُ قَالَ: أَوْصَى رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) إِلَى عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ هُمَا صَبِيَّانِ. ثُمَّ قَالَ: [وَ ذَلِكَ‏]  قَوْلُ اللَّهِ (تَعَالَى): يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏  وَ أَرَادَ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»[5]
نکته ای که از این روایت استفاده می شود، وجه جمع آوردن اولوا الامر است. پس از آنکه رسول اکرم ص، امیر مؤمنین ع، امام حسن ع و امام حسین ع را وصی خود قرار داد، امر به اطاعت اولوا الامر آمده و اشاره به این سه امام بزرگوار دارد.
با توجه به این تعداد روایت در تفسیر اولوا الامر به ائمه معصومین ع و برخی دیگر از روایات که از مجموعه صدر و ذیل آن، تفسیر اولوا الامر به ائمه معصومین ع استظهار می شود که آدرس آنها را نقل نکردیم، این تفسیر مسلما صحیح است و همین است که دیدگاه قطعی امامیه در کتب عامه، تفسیر اولوا الامر به ائمه معصومین ع، بیان شده است. به حدی این امر مسلّم است که امام ع در پاسخ به شخصی که اختلاف خود را با عامه در معنای آیه بیان کرده است، امر به مباهله نموده است.[6]
اولی الامر در آیه 83 سوره نساء
اولی الامر در آیه 83 سوره نساء نیز وارد شده است که آیات را از آیه 59 که آیه مورد بحث بود تا آیه 83، مرور می کنیم:
يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنكمُ‏ْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فىِ شىَ‏ْءٍ فَرُدُّوهُ إِلىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَالِكَ خَيرٌْ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً(59)  در این آیه امر به رجوع به خدا و رسول ص شده است.
أَلَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلىَ الطَّغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَ يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَالَا بَعِيدًا(60) در این آیه از مراجعه به طاغوت نهی شده است.
وَ إِذَا قِيلَ لهَُمْ تَعَالَوْاْ إِلىَ‏ مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ إِلىَ الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودًا(61) در این آیه نیامدن پیش پیامبر ص از نشانه های منافقین بیان شده است.
وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا(64) باز هم در این آیه بحث اطاعت از پیامبر اکرم ص بیان شده است.
فَلَا وَ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتىَ‏ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يجَِدُواْ فىِ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا(65) این آیه نیز امر به اطاعت از حکم پیامبر ص کرده است.
وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيهِْمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِّنهُْمْ وَ لَوْ أَنهَُّمْ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكاَنَ خَيرًْا لهَُّمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتًا(66) وَ إِذًا لاََّتَيْنَاهُم مِّن لَّدُنَّا أَجْرًا عَظِيمًا(67) وَ لَهَدَيْنَاهُمْ صرَِاطًا مُّسْتَقِيمًا(68)
در آیه 66 بیان شده است: اطاعت آنقدر اهمیت دارد که حتی اگر دستور به کشتن خودتان و خارج شدن از شهرتان به شما داده شود، باید اطاعت کنید.
وَ مَن يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُوْلَئكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِْم مِّنَ النَّبِيِّنَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشهَُّدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُوْلَئكَ رَفِيقًا(69) باز در این آیه برای مطیعین جایگاه ویژه ای تبیین شده است.
مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَن تَوَلىَ‏ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا(80)
وَ يَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُواْ مِنْ عِندِكَ بَيَّتَ طَائفَةٌ مِّنهُْمْ غَيرَْ الَّذِى تَقُولُ وَ اللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنهُْمْ وَ تَوَكلَ‏ْ عَلىَ اللَّهِ وَ كَفَى‏ بِاللَّهِ وَكِيلاً(81) در این آیه نیز کسانی که ابتدا قول به اطاعت داده اند اما با ایجاد مشکلات از اطاعت سرباز می زنند، مؤاخذه شده اند.
وَ إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلىَ الرَّسُولِ وَ إِلىَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنهُْمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنهُْمْ وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَنَ إِلَّا قَلِيلًا(83) أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ به امور امنیتی که موجب ایجاد ایمنی یا زمینه ایجاد ترس است، تفسیر شده است. همانگونه که مشاهده شد از آیه 59 که در آن اولی الامر استعمال شده بود، تا آیه 83 که بازهم در آن اولی الامر به کار رفته است، تمام آیات در فضای اطاعت و بیان فوائد آن و مضرّات ترک آن بود.
مراد از اولی الامر
در مورد مراد از این اولی الامر نیز چند تفسیر وجود دارد. برخی از عامه، مراد از اولی الامر در این آیه را با توجه به این که آیه در مقام جنگ است، امراء السرایا تفسیر کرده اند و از امیر لشکر تعدی کرده و فرمانروایان را نیز مراد دانسته اند.[7]
عدم اراده امراء السرایا از اولی الامر
برخی از عامه اولی الامر در آیه شریفه را به معنای امراء السرایا دانسته و بر آن این گونه استدلال آورده اند: جواز اذاعه یا حرمت اذاعه موضوعات ترس آور یا امید بخش، قضایای موضوعیه ای است که مرتبط با امرا و فرماندهان لشکر است و ارتباطی به رسول ص ندارد. شناخت سری بودن موضوع یا عدم سری بودن آن بر عهده امیر و فرمانده لشکر است.
برخی از عامه به این استدلال پاسخ داده اند که منشأ جواز یا عدم جواز افشای سر، تنها موضوعات خارجی باشد و می تواند به نحو شبهه حکمیه که در چه مواردی اذاعه سر حرام است و در چه مواردی حرام نیست، باشد. پس مراد از اولی الامر، علماست. پس مطابق این پاسخ، این آیه مختص به شبهات حکمیه است.
اما به نظر شیعه که ائمه معصومین ع هم مرجع در تشخیص موضوعات خارجی هستند و هم مرجع در تشخیص احکام کلی شرعی می باشند، با تفسیر اولی الامر به ائمه معصومین ع، لازم نیست شبهه را به شبهات موضوعیه یا شبهات حکمیه اختصاص داد.
استظهار عصمت اولی الامر از آیه
مرحوم شیخ طوسی در تبیان و به تبع ایشان بسیاری از علمای شیعه، ظاهر آیه را معصوم بودن اولی الامر دانسته اند زیرا در آیه بیان شده که ردّ به رسول ص و اولی الامر، موجب علم است ( لعلمه الذین یستنبطونه منهم) و منشأییت عمل از قول اولی الامر، کاشف از معصوم بودن آنهاست و نه قول امراء سرایا و نه قول علما،م موجب علم نیست.[8]
در برخی از روایات، «اولی الامر» و در برخی دیگر، «الذین یستنبطونه» به ائمه معصومین ع، تطبیق داده شده است و مطابق هر دو تفسیر، منشأییت علم از قول اولی الامر و در نتیجه عصمت اولی الامر از آن استفاده می شود.
احتمال اول در الذین یستنبطونه
احتمال اول آن است که مراد از الذین یستنبطونه، کسانی است که قدرت استنباط دارند. به این معنا که کسانی که یسألون الامام و یطلبون من الامام و صالحون للاستنباط، با رجوع به رسول و اولی الامر و دقت در کلام رسول و اولی الامر، تحصیل علم می کنند. در این فرض، ضمیر «منهم» به رسول و اولی الامر رجوع می کند و به معنای من کلامهم است و می تواند متعلق به لعلمه یا متعلق به یستنبطونه باشد.
احتمال دوم در الذین یستنبطونه
احتمال دوم آن است که مراد از الذین یستنبطونه، خود اولی الامر و من در منهم، من تبعیضیه باشد و مرجع ضمیر آن نیز اولی الامر است. مطابق این معنا، مراد از اولی الامر در صدر آیه تنها ائمه معصومین ع نیست ولی در ذیل آیه بیان شده است که اولی الامر واقعی، کسانی هستند که از مستنبط هستند و می توانند از قرآن و کلام پیامبر ص با استنباط تحصیل علم کنند. پس اولی الامر المستنبطین، ائمه معصومین ع هستند.
این تفسیر با امر به ردّ به رسول ص و اولی الامر تنافی ندارد زیرا هر چند روشن است خداوند متعال به ردّ به کسانی که به ناحق فرمانده و حاکم شده اند در کنار ردّ به رسول خدا ص، امر به ردّ نمی کند و در این تفسیر اولی الامر در صدر شامل حاکمان به ناحق نیز می شود، اما با توجه به ذیل آیه اولی الامر در صدر نیز به ائمه معصومین ع اختصاص پیدا می کند و در این آیه با توجه به صدر و ذیل آن، تنها امر به ردّ به خدا و ائمه معصومین ع شده است.
در نتیجه با توجه به هر دو تفسیر، کلام شیخ طوسی صحیح است و ردّ به اولی الامر موجب علم است و همین نشانگر معصوم بودن آنهاست.
این نکته نیز با توضیحات جلسات گذشته، روشن شد که آیه « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً» ارتباطی به لزوم احتیاط در شبهات بدویه ندارد.
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آل محمد
 

[1] النساء: 59 و 83
[2] المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام ؛ ص397
[3] الإمامة و التبصرة من الحيرة ؛ النص ؛ ص133
[4] عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص131
[5] دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ؛ ص436، ح 601، رقم 10.
[6] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص513
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي مَسْرُوقٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ إِنَّا نُكَلِّمُ النَّاسَ فَنَحْتَجُّ عَلَيْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ فَيَقُولُونَ نَزَلَتْ فِي أُمَرَاءِ السَّرَايَا فَنَحْتَجُّ عَلَيْهِمْ بِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ‏ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ  فَيَقُولُونَ نَزَلَتْ فِي الْمُؤْمِنِينَ وَ نَحْتَجُّ عَلَيْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- قُلْ‏ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏  فَيَقُولُونَ نَزَلَتْ فِي قُرْبَى الْمُسْلِمِينَ قَالَ‏ فَلَمْ أَدَعْ شَيْئاً مِمَّا حَضَرَنِي ذِكْرُهُ مِنْ هَذِهِ وَ شِبْهِهِ إِلَّا ذَكَرْتُهُ فَقَالَ لِي إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَادْعُهُمْ إِلَى‏ الْمُبَاهَلَةِ قُلْتُ وَ كَيْفَ أَصْنَعُ قَالَ أَصْلِحْ نَفْسَكَ ثَلَاثاً وَ أَظُنُّهُ قَالَ وَ صُمْ وَ اغْتَسِلْ وَ ابْرُزْ أَنْتَ وَ هُوَ إِلَى الْجَبَّانِ فَشَبِّكْ أَصَابِعَكَ مِنْ يَدِكَ الْيُمْنَى فِي أَصَابِعِهِ ثُمَّ أَنْصِفْهُ وَ ابْدَأْ بِنَفْسِكَ وَ قُلِ اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ الرَّحْمَنَ الرَّحِيمَ إِنْ كَانَ أَبُو مَسْرُوقٍ جَحَدَ حَقّاً وَ ادَّعَى بَاطِلًا فَأَنْزِلْ عَلَيْهِ حُسْبَاناً مِنَ السَّمَاءِ أَوْ عَذَاباً أَلِيماً  ثُمَّ رُدَّ الدَّعْوَةَ عَلَيْهِ فَقُلْ وَ إِنْ كَانَ فُلَانٌ جَحَدَ حَقّاً وَ ادَّعَى بَاطِلًا فَأَنْزِلْ عَلَيْهِ حُسْبَاناً مِنَ السَّمَاءِ أَوْ عَذَاباً أَلِيماً ثُمَّ قَالَ لِي فَإِنَّكَ لَا تَلْبَثُ أَنْ تَرَى ذَلِكَ فِيهِ فَوَ اللَّهِ مَا وَجَدْتُ خَلْقاً يُجِيبُنِي إِلَيْهِ‏
[7] مفاتيح الغيب    ج‏10    113
و الثاني: المراد أمراء السرايا، قال سعيد بن جبير: نزلت هذه الآية في عبد اللَّه بن حذافة السهمي إذ بعثه النبي صلى اللَّه عليه و سلم أميرا على سرية. و عن ابن عباس‏ أنها نزلت في خالد بن الوليد بعثه النبي صلى اللَّه عليه و سلم أميرا على سرية و فيها عمار بن ياسر، فجرى بينهما اختلاف في شي‏ء، فنزلت هذه الآية و أمر بطاعة أولي الأمر.
[8] التبيان فى تفسير القرآن    ج‏3    273
فأنه تعالى بين أنهم متى ردوه إلى أولي العلم علموه. و الرد إلى من ليس بمعصوم، لا يوجب العلم لجواز الخطأ عليه بلا خلاف سواء كانوا أمراء السرايا، أو العلماء

پاسخ
#45
1395.10.07

بسم الله الرحمن الرحیم
استدلال به آیه اتقوا الله حق تقاته بر لزوم احتیاط
یکی از آیاتی که به آن بر لزوم احتیاط در شبهات بدویه استدلال شده است، آیه شریفه « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[1] است.
معنای تقوا
مرحوم مطهری در ده گفتار، بحثی را در معنای تقوا دارد. ایشان تقوا را به معنای احتفاظ، خویشتن داری و محافظت از وارد شدن گزند و آسیب معنا کرده و به این عبارت راغب در مفردات استشهاد می کنند: « الوقایه حفظ الشیء مما یؤذیه و التَّقْوَى جعل النّفس في وِقَايَةٍ مما يخاف، هذا تحقيقه، ثمّ يسمّى الخوف تارة تَقْوًى، و التَّقْوَى خوفاً حسب تسمية مقتضى الشي‌ء بمقتضيه و المقتضي بمقتضاه،»[2] در این عبارت ترس مقتضی حفظ نفس بیان شده و تقوی به محافظت ترجمه شده است. مرحوم مطهری بیان کرده در فارسی، تقوی به پرهیزکاری و  متقی به پرهیزکار ترجمه شده است در حالی که این معنا دقیق نبوده و در هیچ جا به این معنا برخورد نشده است.
به نظر می رسد توقی به معنای تجنب نیز استعمال می شود. به این عبارت لسان العرب دقت کنید: «في حديث معاذ: و تَوَقَّ كَرائمَ أَموالِهم أَي تَجَنَّبْها و لا تأْخُذْها في الصدَقة لأَنها تَكْرُم على أَصْحابها و تَعِزُّ، فخذ الوسَطَ لا العالي و لا النَّازِلَ، و تَوقَّى و اتَّقى بمعنى؛ و منه‌ الحديث: تَبَقَّهْ و توَقَّهْ أَي اسْتَبْقِ نَفْسك و لا تُعَرِّضْها للتَّلَف و تَحَرَّزْ من الآفات و اتَّقِها»[3] در این کلام توقّ به معنای تجنّب از شیء معنا شده و در مثال های مانند اتقّ الذنوب و اتقّ المحرمّات نیز می تواند به معنای تجنّب باشد. این معانی، معانی ملازمی هستند و همانگونه که لازمه خوف توقّی و حفظ نفس از آن است لازمه خوف پرهیز و اجتناب نیز هست و هیچ اشکالی ندارد که تقوی به پرهیزکاری ترجمه شود.
معنای دیگری که برای تقوی بیان شده است، ترس از عذاب الهی است. در لسان العرب وارد شده است: «و قوله تعالى: هُوَ أَهْلُ‏ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ؛ أَي هو أَهلٌ أَن‏ يُتَّقَى‏ عِقابه‏ و أَهلٌ أَن يُعمَلَ بما يؤدّي إِلى مَغْفِرته»[4] ترس از معصیت نیز در غالب افراد از باب ترس از عقاب است. اما در برخی خود معصیت چون موجب فراغ و جدایی و دوری از قرب الهی است، ترس آور است.
اشکال به استدلال به آیه بر لزوم احتیاط
به نظر استدلال به آیه بر لزوم احتیاط صحیح نیست زیرا در مراد از آیه چند احتمال وجود دارد که تنها در یکی از احتمالات دال بر لزوم احتیاط است.
در این آیه «اتقوا الله» به معنای ترس است که چون ترس از خدا معنا ندارد، تجوزا چند احتمال وجود دارد. یا امر به ترس از معصیت خدا شده یا بیان شده از مخالفت با محرّمات واقعی خدا بترسید یا اراده شده از مخالفت با مبغوضات شارع اعم از محرمات و مکروهات بترسید و یا از عذاب الهی بترسید، مراد است.
اگر به معنای ترس از عذاب یا معصیت باشد، این امر ارشادی است و باید در رتبه سابق عذاب داشتن یا معصیت بودن انجام شبهات بدویه ثابت باشد.
اگر ترس از معصیت محرمات واقعی مراد باشد، حکمی تعبدی و مولوی است و برای وجوب احتیاط می توان به آن تمسک کرد. زیرا این مفاد دلالت می کند که در جایی که زمینه وارد شدن در حرام الهی است باید کاری کند که با محرّمات واقعی مخالفت نکند و این کار با احتیاط امکان پذیر است.
اگر مراد مخالفت با مبغوضات شارع باشد، امری ارشادی است که در برخی مراتب واجب و در برخی مراتب مستحب است. اگر مبغوض تحریمی باشد اجتناب واجب است و اگر کراهتی باشد ترس و اجتناب مستحب است.  مطابق این معنای متعدد، ثابت نیست اتقوا الله به معنای ترسیدن از مخالفت با احکام واقعی خدا باشد.
استدلال به آیه لا تقف ما لیس لک به علم بر لزوم احتیاط
گاه به آیه «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»[5] بر لزوم احتیاط استدلال شده است. به این تقریب که فتوا به حلیت یا عمل در شبهات بدویه، پیروی غیر علم است و جایز نیست.
اشکال به استدلال به آیه
به نظر این استدلال نیز صحیح نیست و در معنای آیه چندین احتمال وجود دارد که تنها در یکی از احتمالات مثبت لزوم احتیاط است. کلمه قفی به معنای پیروی و دنبال کردن است دنبال کردن گاه به عمل و گاه به فتوا اطلاق می شود. اگر در آیه از عمل نهی شده باشد؛
یا مراد این است که به آن چیزی که به حلیت واقعی آن علم ندارید عمل نکنید. این معنا مثبت لزوم احتیاط در شبهات بدویه است.
یا مراد این است که اگر به حلیت صادر از شارع اعم از حلیت واقعی و ظاهری علم ندارید، عمل نکنید. این مفاد مشابه حق الطاعه است و در مواردی که علم به اباحه شرعی نباشد، احتیاط لازم است و در مواردی که علم به اباحه شرعی وجود داشته باشد، عمل اشکالی ندارد.
یا مراد این است که از آن چیزی که به مُجاز بودن آن چه به اعتبار حکم شرعی و چه به اعتبار قبح عقاب بلا بیان، علم ندارید، عمل نکنید.  در این صورت آیه سکوت دارد و مثبت لزوم احتیاط در هیچ صورتی نیست.  در نتیجه اگر مراد از لا تقف نهی از عمل باشد، مطابق احتمال اول دال بر احتیاط بوده و با ادله برائت تنافی دارد، مطابق احتمال دوم، مثبت حق الطاعه و احتیاط عقلی است که محکوم ادله برائت است و طبق احتمال سوم، نه مثبت احتیاط است نه مثبت برائت. با وجود این احتمالات، دلالت آیه در این فرض بر لزوم احتیاط تام نیست.
اگر مراد از لا تقف نهی از فتوا باشد؛
یا مراد این است که به حلیت واقعی چیزی که حلیت واقعی آن را نمی دانید و به حلیت ظاهری چیزی که حلیت ظاهری آن را نمی دانید، فتوا ندهید. این معنا مثبت لزوم احتیاط و نافی آن نیست زیرا هم اخباری و هم اصولی، مدعی فتوی به علم هستند.
یا مراد این است که به حلیت ظاهری آن چیزی که حلیت واقعی آن را نمی دانید، فتوی ندهید. مطابق این احتمال هر چند آیه دال بر لزوم احتیاط است اما این احتمال، خلاف ظاهر است. زیرا؛ ظاهر وحدت مرحله علم و مرحله افتاست به این معنا که اگر علم به حلیت ظاهری ندارید فتوا به حلیت ظاهری ندهید یا اگر علم به حلیت واقعی ندارید فتوا به حلیت واقعی ندهید.
پس آیه یا مجمل است یا معنایی دارد که مثبت لزوم احتیاط نیست.
بررسی آیاتی که بر لزوم احتیاط به آنها استدلال شده است، تمام شد و وارد بررسی روایات می شویم.
استدلال به روایات بر لزوم احتیاط
شهید صدر روایات متعددی را بیان و بحث کرده است که ما تنها روایاتی را که از جهاتی نکته قابل توجه علمی دارد، بررسی می کنیم.
شهید صدر[6] روایت را چند طائفه کرده است. یکی از طوائف، روایاتی است که در آن کبرایی ذکر شده که از آن وجوب استفاده نمی شود.
روایت من اتقی الشبهات استبرأ لدینه
یکی از روایاتی که کبرایی کلی را بیان کرده است، روایت « وَ قَالَ ص‏ مَنِ اتَّقَى الشُّبُهَاتِ فَقَدِ اسْتَبْرَأَ لِدِينِهِ‏»[7] است. شهید صدر بیان می کند: مفاد این روایت آن است که دوری از شبهات مصداق استبراء دین است اما آیه استبراء دین واجب است یا مستحب، روایت ساکت است.
توضیح؛ استبراء دین به معنای طلب پاک کردن دین از آلودگی است و آلودگی دین مراتبی دارد. آلودگی می تواند تحریمی باشد یا کراهتی. پاک کردن دین از آلودگی تحریمی واجب و پاک کردن از آلودگی کراهتی مستحب است. اگر مراد از حدیث این باشد که اتقای شبهات استبراء دین از محرمّات است، روایت قابل استدلال است اما این معنا ثابت نیست.
بررسی کلام شهید صدر
مشکل روشی در زمان شهید صدر وجود داشته که تتبع کامل انجام نمی شده و تنها به یک منبع حدیثی رجوع می شده است. البته نبود نرم افزارهای امروزی در آن دوران، رجوع به منابع متعدد را سخت می کرده است. با رجوع به کتبی که این روایت در آن ذکر شده است، روشن شد چند تعبیر برای این روایت وجود دارد.
با تعبیر «من اتقی الشبهات استبرأ لدینه» در کتب متعددی وارد شده که برخی از شهید و برخی از شهید در ذکری نقل کرده اند. نضد القواعد؛ ص: 132 و عوالی اللئالی؛ ج1، ص: 394 و الاصول الاصلیه؛ ص: 264 و الفصول المهمه؛ ج 1، ص: 520 و الفوائد الطوسیه؛ ص: 506 و وسائل الشیعه؛ ج 27 ص: 173. ولی در ذکری چاپی، کلمه لعرضه نیز در انتهای حدیث وجود دارد.[8]
این روایت به نظر تقطیع شده روایت نعمان بن بشیر که یکی از متون حدیث تثلیث است، می باشد و  باید ذیل روایت تثلیث از آن بحث کرد. در تذکره الفقهاء؛ ج12، ص: 154 روایت نعمان بن بشیر نقل شده و در حاشیه به صحیح بخاری و صحیح مسلم و سنن ترمزی ارجاع داده است. در منتهی المطلب؛ ج 15، ص: 466 نیز این روایت نقل شده و در حاشیه به صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابی داودريال سنن ترمزی، سنن ابن ماجه، سنن دارمی، مسند احمد، سنن بیهقی، مصنّف ابن شیبه و کنز العمّال با تصریح به وجود اختلافی در برخی از این منابع، ارجاع داده است. روایت نعمان بن بشیر در تذکره این گونه وارد شده است: «قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله: «الحلال بيّن، و الحرام بيّن، و بين ذلك أمور متشابهات لا يعلمها كثير من الناس، فمن اتّقى الشبهات استبرأ لدينه و عرضه، و من وقع في الشبهات وقع في الحرام، كالراعي حول الحمى يوشك أن يقع فيه، ألا إنّ لكلّ ملك حمى، و حمى اللّه محارمه»[9] از ذیل روایت استفاده می شود که مراد از استبراء دین، پاکی آن از حرام است زیرا بیان کرده است: «من وقع في الشبهات وقع في الحرام»
حمی در روایت به معنای غرقگاه و مکانی حفاظ شده که حق ورود به آن وجود ندارد. غرقگاه های الهی محرمات است و این روایت دلالت دارد که نباید وارد این غرقگاه ها شوید و انجام شبهات، نزدیک شدن در غرقگاه است که احتمال ورود در غرقگاه وجود دارد پس نباید به شبهات نزدیک شوید. در این روایت، انجام شبهات به چوپانی که گوسفندان خود را می چراند، تنظیر شده است. به این معنا که نفس خود را در زمین شبهات نچرانید و از شبهات خارج شوید.
با توجه به تقطیع روایت نعمان بن بشیر، روایت مورد بحث روایت مجزایی نیست و همان حدیث تثلیث است که باید ذیل بحث از حدیث تثلیث، از آن بحث کرد.
روایت اخوک دینک فاحتط لدینک بما شئت
روایت دیگری که به آن بر لزوم احتیاط در شبهات بدویه استدلال شده است، روایت منقول در امالی شیخ طوسی از امام رضا ع است: « إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) قَالَ لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ فِيمَا قَالَ: يَا كُمَيْلُ، أَخُوكَ دِينُكَ، فَاحْتَطْ لِدِينِكَ بِمَا شِئْتَ»[10]
قرینیت بما شئت بر استحباب
شهید صدر استدلال به روایت را بر لزوم احتیاط تام ندانسته است زیرا در این روایت، مقدار احتیاط به اراده و خواست مکلف واگذار شده و امر واجب را نمی توان واگذار کرد. پس احتیاط در این روایت مستحب است. و احتمال اراده معنای کنایی، موجب اجمال در معنای روایت است و نمی تواند مثبت احتیاط باشد.[11]
روایت در کتب فقهی
خوشبختانه شهید صدر این روایت را جامع الاحادیث و وسائل نقل کرده است که متن صحیحی است. در بسیاری  از کتب فقهی این روایت بدون بما شئت نقل شده است که صحیح نیست. الحدائق الناضره؛ ج 2، ص: 76، الدرر النجفیه؛ ج1، ص: 106و ج 2، ص: 126، الاصول الاصلیه؛ ص: 262، مکاسب؛ ج 3، ص: 250، الرسائل الاحمدیه؛ ج 1، ص: 389 و ج 2، ص: 57، موسوعه الامام الخویی؛ ج 16، ص: 189. در برخی از این کتب از امالی ابن الشیخ و در برخی از امالی شیخ روایت نقل شده است.
توضیحی در ارتباط با امالی شیخ طوسی
امالی دو قطعه داشته است قسمت اول و دوم. گاه قسمت اول که جزء جزء است نه مجلس مجلس، به ابن الشیخ نسبت داده می شود در حالی که طبق تحقیق، تمام امالی متعلق به خود شیخ طوسی است و همین امالی پدر را پسر شیخ طوسی، ابو علی طوسی به شاگردانش املا کرده و چون نسخ باقی مانده از قسمت اول از املای ابن الشیخ و نسخ باقی مانده از قسمت دوم از املای خود شیخ است، قسمت اول امالی به امالی ابن الشیخ مشهور شده است. حاجی نوری ادعا می کند قرائنی وجود دارد که نشان می دهد، قسمت دوم امالی را نیز پسر شیخ به شاگردانش املا کرده است.
تفاوت قسمت اول و دوم در آن است که قسمت اول جزء جزء و مفصل تر است و برخی از اجزاء آن حدود 20 صفحه است و قسمت دوم مجلس مجلس بوده و کوتاه تر است. البته در چاپ جدید امالی، قسمت اول نیز به صورت مجلس، تنظیم شده است.
تذکر این نکته نیز مفید است که امالی چاپ شده، شامل تمام امالی نیست. در بحار علامه مجلسی مکرّر روایاتی را از امالی شیخ نقل کرده که اسناد آن دقیقا با اسناد شیخ مطابقت دارد ولی در امالی چاپ شده، وجود ندارد. به خصوص قسمت دوم امالی که بسیار کم نسخه بوده و نسخی که در اختیار ناشر بوده است، ناقص بوده و مقداری افتادگی و سقط دارد.
قسمت اول امالی شیخ از امالی مفید گرفته شده و شیخ مفید تا سال 409 یا 410 سه یا چهار سال پیش از وفات، روایاتی را به شاگردان خود املا می کرده است که شیخ طوسی در اواسط املای امالی، وارد مجلس شیخ مفید شده است.
دلالت روایت بر احتیاط درباره برادر دینی
به نظر می رسد؛ این روایت ارتباطی به لزوم احتیاط ندارد. در این روایت، برادر به دین تنزیل شده است نه دین به برادر. یعنی همانگونه که نمی گذاری دینت آسیب ببیند، نگذار برادر دینی ات، دچار آسیب شود. پس این روایت در مقام سفارش به رعایت درباره رعایت برادران دینی است نه سفارش درباره دین و در این روایت، احتیاط در دین مفروض گرفته شده و حکم به احتیاط در مورد برادر دینی شده است، اما در کجا احتیاط در دین لازم است باید از دلیل دیگر استفاده شود و این روایت از بیان آن ساکت است.
مؤید این سخن دو مطلب است:
  1. به نظر می رسد این روایت، قطعه ای از روایت مفصلی باشد که در تحف العقول و بشاره المصطفی وارد شده است. در این روایت، مطلبی درباره احتیاط در دین وجود ندارد اما در چند مورد امر به رعایت برادر دینی دارد. مثلا وارد شده است: « يَا كُمَيْلُ الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ وَ لَا شَيْ‌ءَ آثَرُ عِنْدَ كُلِّ أَخٍ مِنْ أَخِيهِ يَا كُمَيْلُ إِنْ لَمْ تُحِبَّ أَخَاكَ فَلَسْتَ أَخَاهُ»[12] بعید نیست این روایت نیز ادامه روایت تحف العقول باشد.
  2. این معنا را با حاج آقای والد مطرح کردم و ایشان این معنا را اظهر دانستند و بیان کردند: در تنزیل باید شیء خفی به شیء جلی تنزیل شود و محافظت از دین روشن تر از محافظت از برادر دینی است. نه اینکه محافظت از برادری دینی روشن تر باشد.
در نتیجه در این روایت، برادر دینی به دین تنزیل شده و بیان شده هر میزان در دینت احتیاط می کنی در دین تنزیلی خود یعنی برادر دینی ات احتیاط کن. اما این که در چه مواردی احتیاط در دین لازم است، روایت نسبت به آن سکوت دارد و نمی توان از این روایت لزوم احتیاط در شبهات بدویه را نتیجه گرفت.
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آل محمد
 
 

[1] آل عمران: 102
[2] مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص881
[3] لسان العرب، ج‏15، ص: 401
[4] لسان العرب ؛ ج‏15 ؛ ص402
[5] الإسراء : 36
[6] مباحث الأصول، ج‏3، ص: 397
[7] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ؛ ج‏1 ؛ ص394
[8] ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌2، ص: 444
[9] تذكرة الفقهاء (ط - الحديثة)؛ ج‌12، ص: 154 مجموعة ورام ؛ ج‏2 ؛ ص267 النُّعْمَانُ بْنُ بَشِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ أَهْوَى النُّعْمَانُ بِإِصْبَعَيْهِ إِلَى أُذُنَيْهِ‏ أَنَّ الْحَلَالَ بَيِّنٌ وَ الْحَرَامَ بَيِّنٌ وَ بَيْنَهُمَا مُشْتَبِهَاتٌ لَا يَعْلَمُهُنَّ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ فَمَنِ اتَّقَى الشُّبُهَاتِ اسْتَبْرَأَ لِدِينِهِ‏ وَ عِرْضِهِ وَ مَنْ وَقَعَ فِي الشُّبُهَاتِ وَقَعَ فِي الْحَرَامِ كَالرَّاعِي يَرْعَى حَوْلَ الْحِمَى يُوشِكُ أَنْ يَرْتَعَ فِيهِ أَلَا وَ لِكُلِّ مَلِكٍ حِمًى أَلَا وَ إِنَّ حِمَى اللَّهِ مَحَارِمُهُ أَلَا وَ إِنَّ لِلْجَسَدِ مُضْغَةً إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ كُلُّهُ وَ إِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ كُلُّهُ أَلَا وَ هِيَ الْقَلْب‏
[10] الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 110 و الأمالي (للمفيد) ؛ النص ؛ ص283
[11] مباحث الأصول ؛ ج‏3 ؛ ص398
قال لكميل بن زياد: (أخوك دينك فاحتط لدينك بما شئت) . فالاحتياط و إن وقع في هذا الحديث متعلّقا للأمر إلّا أنّه بقرينة توكيل مقدار الاحتياط إلى مشيئة المكلّف يفهم أنّ المقصود هو الأمر الاستحبابيّ، إذ لا معنى لكون المقدار الواجب موكولا أمره إلى المكلّف من حيث الزيادة و النقصان، إذن فكأنّ الحديث في مقام بيان أنّ الدين كالأخ أمر مهمّ، فبأيّ مرتبة تحتاط من أجله فهو أمر حسن، كما أنّ الاحتياط من أجل الأخ بأيّ مرتبة بلغ فهو أمر حسن، و لا أقلّ من الإجمال، بمعنى أنّ في الحديث احتمالين: أحدهما ما ذكرناه، و الآخر كون تعليق المقدار على المشيئة كنائيّا لا بمعناه المطابقي، و ذلك نظير قولك: (هذا أخوك، فإن شئت فاحفظه).
[12] تحف العقول، النص، ص: 173 و  بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة)، النص، ص: 26

پاسخ
#46
1395.10.08
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام شهید صدر درباره روایات احتیاط
شهید صدر[1] استدلال به روایاتی که برای لزوم احتیاط در شبهات بدویه به آنها استدلال شده است را ناتمام دانسته و اکثر آنها را با توجه به نکات موجود در آنها، بی ارتباط با لزوم احتیاط می دانند. ایشان به هشت نکته در روایات اشاره می کند که علی سبیل منع الخلو در این روایات وجود دارد و ممکن است در برخی از طوائف، چند نکته از این نکات موجود باشد. در ادامه این نکات ذکر شده و مورد بررسی قرار می گیرد.
نکته اول: نبود رائحه الزام
در برخی از روایات، حتی اگر ارتباطی با احتیاط داشته باشد، رائحه الزام وجود ندارد. به عبارتی دیگر، کبرایی که از آن لزوم استفاده شود، وجود ندارد.
نکته دوم: دلالت بر عدم جواز استقلال از ائمه ع
برخی از روایات در مقام حاکم قرار دادن ائمه ع در فهم احکام و عدم اعتماد به ذوق شخصی است.[2]
نکته سوم: اختصاص به تمکن از لقای امام ع
برخی، لزوم احتیاط را در فرض وجود امام ع بیان کرده است مانند مقبوله عمر بن حنظله بعد از بیان مرجّحات، امر به «ارجه حتی تلقی امامک» کرده است. حتی اگر امر به ارجاه، دال بر لزوم احتیاط باشد در خصوص فرض تمکن از لقای امام ع این امر وجود دارد.[3]
نکته دیگری که در روایت عمر بن حنظله وجود دارد و مانع استدلال به آن بر لزوم احتیاط است، اختصاص آن به باب تنازع و جایی است که احتیاط در آن امکان ندارد. سوال در این روایت، درباره تنازع در دین و میراث و چگونگی قضاوت قاضی است. روشن است که مال مورد تنازع، متعلق به یکی از متنازعین است و احتیاط در آن امکان ندارد.
نکته چهارم: دلالت بر لزوم فحص و تعلم
برخی از این روایات نیز در مقام بیان لزوم فحص و تعلم است و ارتباطی به احتیاط ندارد.[4]
نکته پنجم: دلالت بر حرمت قول به علم
برخی دیگر، در مقام بیان تحریم قول به غیر علم است به این معنا که فتوای بدون علم، حرام است. این روایات نمی تواند دال بر لزوم احتیاط باشد زیرا؛ در صورتی که اصولی افتای به اباحه واقعی بدهد، این روایات نافی عمل اوست در حالی که اصولی تنها افتا به اباحه ظاهری شرعی یا عقلی می دهد و بر این افتا علم دارد.[5]
نکته ششم: دلالت بر حرمت حرکت بدون علم
برخی دیگر، دال بر آن است که در حرکت و جری عملی باید علم باشد. مانند این روایت: « مَنْ هَجَمَ عَلَى أَمْرٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ جَدَعَ أَنْفَ نَفْسِهِ» «انف نفسه»[6]
 شهید صدر لحن خاصی در تفسیر این دسته از روایات دارد ولی تعبیر ما این است که نهایت مفاد این روایات لزوم علم به جواز ظاهری یا واقعی به حکم عقل و شرع، برای جواز حرکت است و دلالت بر لزوم تحصیل علم به جواز واقعی ندارد و اصولی در شبهات بدویه علم به اباحه شرعی یا عقلی دارد و افتای به اباحه می دارد و فتوای به اباحه با مضمون این روایت، تنافی ندارد.
نکته هفتم: عدم اخذ شک در موضوع روایت
در موضوع برخی دیگر، شبهه و شک اخذ نشده است. مثل «دع ما يريبك الى ما لا يريبك»[7] روشن نیست این روایت، درباره امور شرعی باشد و امکان دارد معنای آن این باشد که مثلا در انتخاب دو تجارت که یکی قطعا بدون خطر و دیگری محتمل الخطر است، تجارت اول را انتخاب کن. بنابراین این روایت تنها بیان کننده قاعده و قانونی اخلاقی است.[8]
این تقریب به نظر صحیح نیست زیرا؛ ناظر بودن شارع مقدس به امور غیر مرتبط با شرع، مستبعد است. اشکالی که به نظر بر استدلال به این روایت وجود دارد، آن است که ظهور متعلق در تعمیم و شمول آن نسبت به مواردی که علم به جواز و عدم لزوم احتیاط داریم، موجب از بین رفتن ظهور در الزام است. شبیه این بیان را مرحوم حاج شیخ در «اتقوا الله حق تقاته» دارند به این تقریب که اتقوا الله شامل مستحبات و واجبات است و از آنجا که تقوای در مستحبات واجب نیست یا باید از ظهور امر در وجوب رفع ید کرده و آن را حمل بر استحباب کنیم یا با تخصیص، مستحبات را از آیه خارج کنیم و چون تخصیص اولی نیست و استعمال امر در جامع، کثیر است، امر در این آیه به جامع مطلوبیت حمل می شود و لا اقل، اجمال داشته از آن وجوب استظهار نمی شود. [9]  
عدم اولویت تخصیص بر حمل بر استحباب
در دوران امر بین تصرف در ماده و تصرف در هیئت، بسیاری تصرف در ماده و تخصیص را به لحاظ جمع عرفی، مقدم بر تصرف در هیئت دانسته اند. مثلا در اکرم العالم و لا یجب اکرام زید العالم، تخصیص اکرم العالم به واسطه دلیل دوم، مقدم بر حمل اکرم العالم بر استحباب یا جامع مطلوبیت است.
اما قول صحیح آن است که قانون عامی وجود ندارد و باید اظهر را شناخت و آن را تقدیم داد و گاه تخصیص اظهر است و گاه حمل امر به استحباب یا جامع مطلوبیت، اظهر است.
 در «دع ما یریبک الی ما لا یریبک»  امکان دارد گفته شود: اطلاق و شمول حدیث نسبت به مستحبات به حدی قوی است که نمی توان مستحبات را از آن خارج کرد و باید در هیئت تصرف کرده و آن را حمل بر جامع مطلوبیت کرد و امکان دارد گفته شود: این ظهور به حدی نیست که موجب تقدیم تصرف در هیئت شود اما موجب اجمال شده و نمی توان از آن وجوب را استفاده کرد.
معنای ریب
در معنای ریب، این احتمال وجود دارد که مراد از آن، خطر مهم و احتمال امر الزامی و تحریم باشد. کما این که مریب، به کسی گفته می شود که کار خراب است. پس مراد از ما یریبک اضرار به نحو محرّم است. بنا براین احتمال، می توان به روایت بر لزوم احتیاط، استدلال کرد.
اما به نظر، «ریب» شامل ضرر دنیوی که شرعا حرام نیست، نیز می باشد. این روایت شبیه همان ضرب المثل فارسی است که گفته شده: «سری که درد نمی کند، دستمال نمی بندند.» این روایت بر آن دلالت دارد که در مواردی که انسان مردّد بین دو راه است که مثلا یکی حتما باز است و دیگری احتمال باز بودن را دارد، راه اول را انتخاب کند. ارتکاز عقلا در موارد تردید بین دو فعل نیز همین است و همین ارتکاز عقلا می تواند موجب استظهار عموم از روایت باشد. مطابق این بیان، روایت ارشاد به ترک راه محتمل الخطر است و لزوم یا استحباب ترک راه محتمل الخطر، وابسته به اثبات لزوم ترک خطر در رتبه سابق دارد. در نتیجه این روایت یا ارشاد به حکمی عقلی است یا امری مولوی و دال بر جامع مطلوبیت است و یا در آن اجمال وجود دارد و به هر حال نمی توان به آن بر لزوم احتیاط استدلال کرد. 
معنای احتیاط
شهید صدر درباره معنای احتیاط می فرماید: احتیاط هر چند در اصطلاح به معنای ترک محتمل الحرمه و فعل محتمل الوجوب است اما در لغت به معنای اهتمام به شیء است و از حائط و دیوار اخذ شده و به معنای دیوار کشی دور دین مراد است. معنای اصلی احتیاط دیوار کشیدن است و این کنایه از اهتمام در امور دین است. مطابق این معنا، روایت «دع ما یریبک الی ما لا یریبک» دال بر نکته ای اخلاقی است و گاه این اهتمام در جایی که مصالح الزامیه دینیه فوت می شود، در حدّ وجوب خواهد بود و گاه در مواردی که مصالح فوت شده به این میزان اهمیت نیست، اهتمام الزامی نیست.
به عبارتی دیگر دین عنوان مشکّک و مقول به تشکیک است و شامل احکام الزامی و استحبابی است و اهتمام به احکام استحبابی واجب نیست.
معنایی که شهید صدر از احتیاط بیان کرده اند به نظر صحیح نیست. حاطه در لغت به معنای حفظه است و حائط نیز به این اعتبار که محافظ خانه، باغ یا زمین است، حائط گفته شده است. پس احتیاط به معنای حفظ است نه این که معنایی کنایی داشته باشد و از حائط گرفته شده باشد و احتاط لدینه به معنای احتفظ لدینه است.
مشکلی که شیوه شهید صدر در معانی لغت وجود دارد، اجتهاد در لغت است که شیوه و روشی صحیح نیست. برای رسیدن به معنا لغت باید به استعمالات و کتب لغت رجوع کرد.
نکته هشتم: احتیاط در موارد خاصه
برخی دیگر از روایات، وجوب احتیاط را در موارد خاصه بیان کرده است. مانند نامه حضرت امیر به عثمان بن حنیف و عتاب حضرت در پذیرش ولیمه. «أمّا بعد يا بن حنيف، فقد بلغني أنّ رجلا من فتية أهل البصرة دعاك إلى مأدبة فأسرعت إليها، تستطاب لك الألوان و تنقل إليك الجفان، و ما ظننت أنّك تحبيب إلى طعام قوم عائلهم مجفوّ و غنيّهم مدعوّ.» فانظر إلى ما تقضمه من هذا المقضم فما اشتبه عليك علمه فالفظه و ما أيقنت بطيب وجوهه فنل منه.»[10] شهید صدر، مراد از اشتبه علیک علمه را اشتباه در حلال یا حرام بودن مال ندانسته بلکه مراد از آن را احتمال وجود مرتبه ای از رشوه دانسته است. در حقیقت انگیزه دعوت مشتبه است نه این مال مشتبه باشد. مطابق این معنا، این روایت اختصاص به مورد خاص دارد و یا بر هر حاکم و کارگزای یا حداقل در مورد کارگزاران امیر المؤمنین ع، دوری از این مراتب پایین رشوه و حتی احتمال آن، لازم است.
نحوه برخورد آیت الله سید اسماعیل صدر با احتمال رشوه
در کتاب دانشوران اصفهان، خلاصه کتابی از منبری های اصفهان چاپ شده است که در آن کتاب در شرح حال آقا سید اسماعیل صدر[11] وارد شده است: ایشان ابتدا در اصفهان زندگی می کرده است. روزی یکی از تجار اصفهان ایشان را دعوت کرده و سفره مفصلی برای ایشان مهیا می کند. آقا سید اسماعیل صدر از میزبان می پرسد: سایر مهمان ها کجا هستند؟ او می گوید: تنها شما دعوت هستید و چون می دانستیم شما منش درویشی دارید، سفره مختصری برای شما مهیا کرده ایم و برای آقایان دیگر، سفره های مفصل تری آماده می کنیم. آقا سید اسماعیل صدر می گوید: هیچ کس شما را این سفره انداختن نهی نمی کند؟ روشن است که هدفی از این سفره وجود دارد و می خواهید در آینده از مهر اسماعیل استفاده کنید و مال یتیمی را بخورید یا در اموال مردم تصرّف کنید. شهری که در آن نهی از منکر نمی شود، ماندنی نیست.
ایشان شبانه و پیاده از شهر خارج می شوند و تا مورچه خور، می روند و از آنجا وسایل سفر را مهیا کرده عازم کاظمین می شوند.
خدایش رحمت کند. آقا سید اسماعیل صدر از لحاظ تقوا و دوری از شهرت طلبی مرد بسیار عجیبی بوده که خاطرات زیبایی از زندگی ایشان نقل شده است.
نقل شده است ایشان گاه عبا روی سر انداخته در درس مرحوم آخوند حاضر می شدند تا طلبه های درس خوان را شناسایی کنند و پول هایی که به دستشان می رسیده است را مخفیانه بین آنها تقسیم می کردند. به یکی از این اشخاص ایشان با واسطه مکرّر پول می فرستاده است و به واسطه سفارش کرده بود، که نباید معلوم شود من این پول را می فرستم. واسطه بعد از رساندن پول دیده بود، آن شخص به سید اسماعیل صدر ناسزا می گوید و واسطه به آن شخص می گوید: این پول ها را همیشه سید اسماعیل صدر برای شما می فرستد. بعد از این ماجرا، آقا سید اسماعیل صدر واسطه را عتاب می کند که چرا گفتی پول ها از طرف ماست؟
پدر ایشان آقا سید صدر الدین صدر نیز انسانی عجیب بوده است که شرح حالی خواندنی در تکمله امل الآمل دارد. در تکمله امل الآمل در مورد ایشان می نویسد: ایشان در نجف زندگی می کرده است و بسیار اهل بکاء بوده است. گاه در ماه رمضان بالای سر حضرت امیر ع آنقدر «الهی لا تؤدبنی بعقوبتک» گفته و اشک می ریخته که از هوش می رفته و ایشان را از حرم خارج می کردند.
سپس ایشان به اصفهان مهاجرت می کنند. در اصفهان در مجلسی روضه، یکی از شازده های قاجار با صورتی تراشیده وارد مجلس روضه می شود. ایشان شازده را نهی از منکر می کنند. صاحب خانه برای این که بحث را تمام می کند به منبری می گوید بالای منبر برود. ایشان می گوید: می ترسم با حضور این شازده ریش تراش در مجلس، سقف فرو بریزد و بلند می شود و از مجلس خارج می شود. بعد از خروج ایشان سقف خانه فرو می ریزد. بعد از این ماجرا هر جا بساط عیش و طربی بر پا می شده است، ایشان خادم خود را می فرستاده و با دیدن خادم و از ترس فرو ریختن سقف، بساط عیش و طرب جمع می شده است.
آقا سید اسماعیل صدر، مقلدان زیادی در هند داشته و یکی از راجوهای هند مقلد ایشان بوده است. این راجوی هندی همراه همسرش به نجف می آید و زن این راجو تقاضا می کند خانه مرجع تقلید خود را ببیند. عیال مرحوم آقا سید اسماعیل صدر با لباسی کهنه مشغول کار کردن در خانه بوده است. عیال راجو وارد خانه آقا سید اسماعیل صدر می شود و از عیال ایشان سراغ بی بی را می گیرد. عیال آقا سید اسماعیل صدر خجالت می کشد خود را معرفی کند و می گوید: بی بی خانه نیست. مرحوم سید اسماعیل صدر وقتی این قضیه را می شنود به خانه می آید و به همسرش می گوید: بله شما بی بی نیستید. بی بی کسی است که شب عروشی چادرش را می بخشد....    
سایر روایات
شهید صدر سه دسته روایات را که امکان دارد به آنها بر لزوم احتیاط استدلال شود، بیان کرده است. الوقوف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه، اخبار تثلیث و روایتی که در شبهه تکلیفیه امر به احتیاط کرده است. در جلسه آینده در مورد کلام شهید صدر سخن خواهیم گفت.
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آل محمد
 
 


[1] مباحث الأصول، ج‏3، ص: 397
[2] همان؛ ص: 399
[3] همان؛ ص: 400
[4] همان؛ ص: 401
[5] همان؛
[6] الکافی؛ ج1، ص: 27
[7] كنز الفوائد، ج‏1، ص: 351، وسائل الشيعة، ج‏27، ص: 167 ح 33506
[8] مباحث الاصول؛ ج 3، ص: 402
[9] درر الفوائد ( طبع قديم )، ج‏2، ص: 91
[10] نامه 45 نهج البلاغه
[11] آقا سید اسماعیل صدر، پدر آقا سید صدر الدین صدر و از مراجع تقلید بوده است که در کاظمین زندگی می کرده است.
پاسخ
#47
1395.10.11
بسم الله الرحمن الرحیم
طوائف اخبار احتیاط
شهید صدر، هشت طائفه از روایاتی را که برای وجوب احتیاط در شبهات بدویه به آن تمسک شده را دال بر لزوم احتیاط نمی دانند. چند نکته در تکمیل و  بررسی کلام صدر باید بیان شود.
دلالت برخی از روایات بر جامع محبوبیت
شهید صدر دسته ای از روایات را دال بر وجوب نمی دانند. به نظر می رسد خود مرحوم شیخ حر که در جلد 27 وسائل باب 12، این روایات را جمع کرده است معترف به آن است که برخی از روایات تنها دال بر مطلق رجحان است و در حاشیه وسائل فرموده: وجوب ترکیب رجحان فعل و منع از ترک است و برخی از این روایات رجحان و برخی دیگر مانند روایاتی که در آن تعبیر هلک و هلاکه و مانند آن وجود دارد، منع از ترک را اثبات می کند.[1]
به نظر سبک استدلال شیخ حر، سبک لطیفی نیست زیرا جالب نیست روایاتی که اکثر آنها دال بر جامع است آورده شود و ادعا شود مثلا 50 روایت دال بر لزوم احتیاط است و تنها 10 روایت در این بین دال بر لزوم بوده و بقیه تنها دال بر رجحانی باشد که مخالفین نیز آن را قبول دارند. شیوه صحیح علمی تمرکز بر جهت خلاف است.
تصحیح دلالت بر وجوب مطابق برخی از مبانی
ممکن است بر مبانی برخی از متاخرین مانند محقق خویی بتوان دلالت این روایات بر وجوب را اثبات کرد. محقق خویی قائل به این مبناست که اگر اصل طلب ثابت شود و ترخیص در ترک اثبات نشود، عقل و عقلا حکم به لزوم امتثال می کند و در این مبنا لازم نیست منع از ترک اثبات شود. طبق این مبنا، این روایات دال بر اصل طلب است و ترخیصی نیز در ترک ثابت نشده است، پس دال بر وجوب است.
این نوع استدلال هر چند در آن مناقشه وجود دارد، اما استدلالی فنی است که قابلیت بیان را دارد.
دلالت برخی از روایات بر استحباب
بیان شد برخی از روایات دال بر مطلق رجحان و طلب است اما برخی دیگر، صرفا بیان کننده مطلق رجحان نیستند بلکه دال بر استحباب هستند. مثل « أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَه»[2] روشن به نظر می رسد که اورع بودن واجب نیست پس این روایت نه تنها دال بر وجوب نیست بلکه خود همین روایت، دال بر استحباب و نافی کلام اخباری است.
مرحوم شیخ حر در فوائد طوسیه، فائده مفصلی[3] در رد اباحه و اثبات احتیاط بیان کرده و به آیات و روایات متعددی تمسک کرده است. ایشان با ذکر برخی از روایات و ارجاع برخی دیگر به وسائل، ذیل برخی از آنها وجه استدلال را بیان کرده است. ذیل روایت اورع الناس، بیان می کند: «و قد ثبت وجوب الورع بالتواتر»[4]
به نظر این سخن صحیح نیست و ناشی از خلط بین وجوب ورع و وجوب اورعیت است. بر فرض ورع واجب باشد، اما روشن است اورعیت وجوب ندارد. در ثانی ایشان هیچ اشاره ای به روایات متواتر مورد ادعا ندارند و روشن نیست، مراد ایشان از روایات متواتر چیست.
تمسک شیخ حر به سیاق برای اثبات وجوب
شیخ حر ذیل روایت دیگری که در آن اورع الناس وارد شده «أورع الناس من وقف عند الشبهة و أعبد الناس من أقام الفرائض و أزهد الناس من ترك الحرام»[5]  بیان کرده به قرینه سایر فقرات روایات دال بر وجوب است.  زیرا اقامه فرائض و ترک حرام واجب است.
عدم قرینیت سیاق بر وجوب
اما مجرد این که چند فقره واجب باشد دال بر وجوب فقره مورد بحث نیست. زمانی می توان وجوب احتیاط را از این روایت اثبات کرد که تنافی و تضادی بیان فقرات روایت وجود داشته باشد و صحیح نباشد که فقره ای دال بر وجوب و فقره ای دیگر دال بر استحباب باشد و مجرد عطف امر واجب به وقوف عند الشبهه، قرینیت بر وجوب ندارد. پس این روایت بیان می کند بالاترین عبادت، اقامه فرائض و بالاترین زهد ترک حرام است و دلیل نمی شود وقوف در شبهات نیز واجب باشد.
دلالت برخی از روایات بر وجوب تعلّم
شهید صدر طائفه چهارمی را بیان کردند که برخی وجوب فحص و تعلم را می رساند. آقای هاشمی به روایات آدرس نداده ولی آقای حائری آدرسی داده که با روایت «لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِي ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّيَاطِ  حَتَّى‏ يَتَفَقَّهُوا.»[6]  منطبق است.[7]
اما آیا کسی به این روایات بر لزوم احتیاط تمسک کرده است. علی القاعده شهید ناظر به روایات ج 27 وسائل باب 12 کتاب القضاست چون جامع ترین روایاتی که در باب احتیاط جمع شده است در همین باب وسائل است. پس باید یکی از این روایات مورد نظر ایشان باشد. به مراجعه به روایات این باب به نظر می رسد شهید صدر ناظر به روایت « إِذَا عَلِمَتْ أَنَّ عَلَيْهَا الْعِدَّةَ وَ لَمْ تَعْلَمْ كَمْ هِيَ فَقَدْ ثَبَتَتْ عَلَيْهَا الْحُجَّةُ فَتَسْأَلُ حَتَّى تَعْلَمَ.» است.[8] است. این روایت در باب 12 و حدیث شماره 34 وارد شده است که متن آن نیازمند توضیح است.
توضیح روایت ثبتت علیها الحجه
در این روایت جمله شرطیه ای به کار رفته که شرط آن علم به عده است. پس چگونه در شبهه بدویه به آن استدلال شده است؟
به نظر می رسد اتمام حجت در این روایت به مناط علم اجمالی نیست زیرا علم اجمالی دائر مدار اقل و اکثر است و روشن است که در علم اجمالی مردّد بین اقل و اکثر، احتیاط لازم نیست. از سویی دیگر ناظر به علم اجمالی مردد بین احکام زمان عده و احکام بعد از زمان عده نیست زیرا این نوع علم اجمالی بر خلاف ظهور عرفی است و از طرفی دیگر مثبت لزوم عده نیست.
به نظر می رسد، بر خلاف کلام شیخ حر، «ثبتت علیها الحجه» به معنای لزوم احتیاط نیست و تنها مقدمه ای برای بیان لزوم فحص است. این روایت درباره زنی است که با علم به اصل عده در شرایط و میزان عده شک دارد و چون التفات برای او حاصل شده، تعلم بر او لازم می شود. ثبوت حجت بر او نیز از باب وجود التفات و خروج از حالت غفلت است و در حقیقیت ثبوت حجت به علت خروج از غیر مقدور بودن است.
این احتمال نیز وجود دارد که حتی روایت ناظر به علم زن به عده بر شخص خود نباشد و تنها در مورد زنی است که می داند فی الجمله در شریعت عده ای وجود دارد. این زن با توجه به التفات و خروج از غفلت قابل خطاب است و فحص و تعلّم بر او لازم است.
در نتیجه طبق هر یک از دو احتمال همانگونه که شهید صدر نیز فرموده است، روایت ارتباطی به لزوم احتیاط در شبهات بدویه ندارد. تعیین وجه ثبوت حجت بر زن، نکته ای فقه الحدیثی و برای فهم حدیث است و به هر حال تعیین وجه ثبوت حجت، در استدلال به این روایت بر لزوم احتیاط، تأثیر گذار نیست.
روایاتی که نیازمند بحث بیش تر است
شهید صدر سه دسته روایات را که بحث بیش تر و جدی تری دارند، جدا مطرح و بررسی کرده است: روایاتی که بیان کرده: «الوقوف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه»، اخبار تثلیث و اخباری که امر به احتیاط در شبهات تکلیفیه کرده و مثالش را شبهه حکمیه قرار داده است.[9]
اخبار وقوف عند الشبهه
الوقوف عند الشبهه در هر سه دسته مذکور وجود دارد و برای معنا کردن این فقره باید به تمام این روایت دقت داشت. اما مراد از دسته اول در کلام شهید صدر روایاتی است که در آن تثلیث و امر به احتیاط در شبهات تکلیفیه وارد نشده است.
روایت ابی سعید یا ابی شیبه زهری
اولین روایت از اخبار تثلیث، روایت ابی سعید زهری است.
الْوُقُوفُ‏ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَةِ وَ تَرْكُكَ حَدِيثاً لَمْ تُرْوَهُ خَيْرٌ مِنْ رِوَايَتِكَ حَدِيثاً لَمْ تُحْصِهِ‏[10]
این روایت در کتاب الزهد صفحه 20 وارد شده اما در آن به جای ابی سعید، ابی شبیه الزهری است. در کتاب الزهد با سند «علی بن نعمان عن ابن مسکان عن داود بن فرقد عن أبی شیبه الزّهری عن احدهما علیهم السلام» روایتی نقل شده و ذیل آن روایت وارد شده است: «و قال الوقوف عند الشبهه خیرٌ من الاقتحام فی الهلکه». در محاسن جلد 1 صفحه 215 حدیث 102 همین روایت با تعبیر ابی سعید الزهری وارد شده است: «عن أبیه عن علی بن نعمان عن ابن مسکان عن داود بن فرقد عن أبی سعید الزّهری عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ أَوْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَةِ وَ تَرْكُكَ حَدِيثاً لَمْ تُرْوَهُ خَيْرٌ مِنْ رِوَايَتِكَ حَدِيثاً لَمْ تُحْصِهِ‌«. در کافی هم جلد 1 صفحه 50 حدیث 9 از طریق «محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن علی بن نعمان» روایت را با همین سند نقل کرده  و از أبی جعفر روایت نقل شده است.
در این سند، همه ثقه هستند غیر از ابی شبیه یا ابی سعید الزهری که توثیق ندارد.
ابی شیبه یا ابی سعید؟
بنده در توضیح الاسناد ج 2 ص 14 استظهار کردم ابی سعید نسخه صحیح است. ولی به نظر می رسد ابی شبیه صحیح تر بوده و ابی سعید محرّف باشد. علت این سخن دو مقدمه است.
1.      سند مذکور در این روایت در موارد متعددی وارد شده است و در غالب این موارد ابی شیبه وجود دارد. در برخی از این اسناد، داود بن فرقد، در برخی دیگر داود بن ابی یزید، در برخی دیگر داود بن فرقد ابی یزید و در برخی دیگر داود به صورت مطلق وارد شده که در همگی همان داود بن فرقد مراد است. در برخی نیز عن ابی جعفر ع روایت نقل شده، در برخی از احدهما ع و در برخی دیگر از ابی جعفر و ابی عبد الله ع روایت نقل شده است. البته برخی از این روایات تکراری است که موارد تکراری جدا نشده است.
سند های مذکور از این قرار است:
کتاب الزهد؛ صفحه 5 « عَلِيُّ بْنُ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي شَيْبَةَ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَحَدِهِمَا ع‏»
کتاب الزهد؛  صفحه 19 حدیث 41 « عَلِيُّ بْنُ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي شَيْبَةَ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَحَدِهِمَا ع‏»[11] همین روایت در امالی مفید مجلس 23، حدیث 7 وارد شده که به جای ابی شیبه، ابی سعید آمده است.[12]
کتاب الزهد؛ صفحه 78، حدیث 211 « عَلِيُّ بْنُ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيدَ عَنْ أَبِي شَيْبَةَ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع»
کتاب الزهد؛ صفحه 106، حدیث 289 « عَلِيُّ بْنُ النُّعْمَانِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيدَ عَنْ أَبِي شَيْبَةَ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ:» ظاهرا در این سند ابن مسکان سقط شده است.
الکافی؛ جلد 1، صفحه 82، حدیث 6 « عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ‏  عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ لزُّهْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع»
الکافی؛ جلد 3، صفحه 257، حدیث 27 « ٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ أَبِي يَزِيدَ «6» عَنِ ابْنِ أَبِي شَيْبَةَ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏»
الکافی؛ جلد 5، صفحه 56، حدیث 4 « عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏»
امالی صدوق؛ مجلس 54، حدیث 18 « عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي شَيْبَةَ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع‏»[13]
عقاب الاعمال؛ صفحه 269 « عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي‏ شَيْبَةَ الزُّهْرِيِ‏ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع»
الخصال؛ جلد 1، صفحه 38، حدیث 20 « عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي شَيْبَةَ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع»
معانی الاخبار؛ صفحه 185، حدیث 1 « ‏ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي‏ شَيْبَةَ عَنِ‏ الزُّهْرِيِ‏ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع»
با دقت در این موارد روشن می شود، در اکثر آنها ابی شیبه وارد شده است نه ابی سعید.
2.      مقدمه دوم در اثبات صحت نسخه ابی شیبه، توجه به قانون عام تبدیل نا مأنوس با مأنوس در باب تحریف است. هر چند هیچ یک از ابی سعید الزهری و ابی شیبه الزهری با نام کامل، مأنوس نیستند اما سعید مأنوس تر و پر تکرار تر از شیبه است و با توجه به قواعد باب تحریف، تحریف شیبه به سعید مناسب تر است.
 اما به هر حال ابی سعید یا ابی شیبه توثیقی ندارند و رجالی ناشناخته است مگر آنکه با نقل عبد الله بن مسکان که از اصحاب اجماع است، او را توثیق کنیم به بیان توثیق مشایخ اصحاب اجماع یا روایت را تصحیح کنیم به بیان صحت روایات اصحاب اجماع. اما به نظر از اجماع منقول بر تصحیح اصحاب اجماع تنها توثیق آنها به دست می آید نه بیش از آن.
در کتب عامه ابی سعید الزهری وارد شده است که نام کامل او ابو سعید عبد الرحمن بن احمد بن حامد الزّهری است. اما این شخص با راوی مورد بحث ما کاملا متفاوت است زیرا این شخص متوفی سال 374 است و در کتاب القند فی ذکر علماء السمرقند صفحه 361، شرح حال او وارد شده است.
پس روایت از جهت سندی قابل اعتماد نیست اما این متن سند های متعدد دارد و از مجموع این سند ها اطمینان به متن حاصل می شود.
در جلسه آینده سایر نقل های اخبار وقوف عند الشبهه را بیان و بررسی خواهیم کرد.
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آل محمد
 
 
 
 
 
 


[1] وسائل الشيعة ؛ ج‏27 ؛ ص154
الوجوب مركب من رجحان الفعل و المنع من الترك، و بعض هذه الأخبار دالة على القيد الأول و بعضها عليهما كما تضمن التهديد و الوعيد بالهلاك و الكفر و العذاب و التصريح بالوجوب و تحريم الترك إلى غير ذلك ممّا يأتي، و كذا أكثر الواجبات وردت بعض نصوصها دالة على الرجحان و بعضها عليها و على المنع من الترك، و كذا نصوص المحرمات" منه رحمه اللّه".
[2] تحف العقول ؛ النص ؛ ص489 و وسائل الشيعة، ج‏27، ص: 162 ح 29 و 38
وَ قَالَ ع‏ أَوْرَعُ‏ النَّاسِ‏ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ عَلَى الْفَرَائِضِ أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرَامَ أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ.
[3] فائده 96 از ص 472 تا 510 الفوائد الطوسیه
[4] الفوائد الطوسیه؛ ص: 472
[5] الفوائد الطوسية؛ ص: 502 و دلالته على الوجوب ظاهرة مع ملاحظة باقي الفقرات.
[6] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص31
مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِي ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّيَاطِ  حَتَّى‏ يَتَفَقَّهُوا.
[7] مباحث الأصول ؛ ج‏3 ؛ ص401
راجع جامع أحاديث الشيعة ج 1، ب 1 من المقدّمات خاصّة الحديث 25، ص 94 بحسب الطبعة الجديدة
[8] وسائل الشیعه؛ ج 27، ص: 164، ح 34
[9] مباحث الأصول، ج‏3، ص: 407
[10] المحاسن ؛ ج‏1 ؛ ص215
[11] عَلِيُّ بْنُ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي شَيْبَةَ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَحَدِهِمَا ع أَنَّهُ قَالَ: وَيْلٌ لِمَنْ لَا يَدِينُ اللَّهَ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ قَالَ وَ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَنْ يَلِجَ مَلَكُوتَ السَّمَاءِ حَتَّى يُتِمَّ قَوْلَهُ بِعَمَلٍ صَالِحٍ وَ لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ وَ لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِطَاعَةِ ظَالِمٍ وَ قَالَ كُلُّ قَوْمٍ أَلْهَاهُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زَارُوا الْمَقَابِرَ قَالَ وَ مَنْ أَحْسَنَ وَ لَمْ يُسِئْ خَيْرٌ مِمَّنْ أَحْسَنَ وَ أَسَاءَ وَ مَنْ أَحْسَنَ وَ أَسَاءَ خَيْرٌ مِمَّنْ أَسَاءَ وَ لَمْ يُحْسِنُ وَ قَالَ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَة
[12] الأمالي (للمفيد) ؛ النص ؛ ص184
وَ بِالْإِسْنَادِ الْأَوَّلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَحَدِهِمَا ع أَنَّهُ قَالَ: وَيْلٌ لِقَوْمٍ لَا يَدِينُونَ اللَّهَ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ قَالَ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَنْ يَلِجَ مَلَكُوتَ السَّمَاءِ  حَتَّى يُتِمَّ قَوْلَهُ بِعَمَلٍ صَالِحٍ وَ لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِتَقْوِيَةِ بَاطِلٍ وَ لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِطَاعَةِ الظَّالِمِ ثُمَّ قَالَ وَ كُلُّ الْقَوْمِ أَلْهَاهُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زَارُوا الْمَقَابِرَ
[13] الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 337
پاسخ
#48
1395.10.12
بسم الله الرحمن الرحیم
روایت الوقوف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه
سخن در روایت الوقوف عند الشبهه خیرٌ من الاقتحام و بررسی تمسک به آن بر لزوم احتیاط بود. این تعبیر در چند روایت وارد شده است:
 روایت ابی سعید یا ابی شیبه الزهری
 « الْوُقُوفُ‏ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَةِ وَ تَرْكُكَ حَدِيثاً لَمْ تُرْوَهُ خَيْرٌ مِنْ رِوَايَتِكَ حَدِيثاً لَمْ تُحْصِهِ‏»[1]
روایت سکونی
تفسیر عیاشی؛ جلد 1، صفحه 8، حدیث 2 «عن اسماعیل بن ابی زیاد السکونی عن أبی جعفر عن أبیه عن علیٍّ قال: الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَةِ وَ تَرْكُكَ حَدِيثاً لَمْ تُرْوَهُ خَيْرٌ مِنْ رِوَايَتِكَ حَدِيثاً لَمْ تُحْصِهِ إن على كل حق حقيقة و على كل صواب نورا فما وافق كتاب الله فخذوا به و ما خالف كتاب الله فدعوه»  در این نقل،  ابی جعفر محرّف جعفر است زیرا نه تنها مکرّر سکونی از امام صادق ع با تعبیر جعفر یاد می کند بلکه همین روایت در رساله المهر مرحوم شیخ مفید وارد شده و شیخ مفید پس از نقل روایت، سند را ذکر کرده که در آن، سکونی از جعفر بن محمد ص روایت کرده است. « حدثنا به عن السكوني عن جعفر بن محمد عن أبيه عن جده عن علي ع»[2] علت تحریم جعفر به ابی جعفر، نامأنوس بودن تعبیر ابی جعفر در عصور متأخّر است.
روایت عبد الاعلی
در تفسیر عیاشی؛ جلد 2، صفحه 115، حدیث 150 « عن عبد الأعلى قال‏ سألت أبا عبد الله ع عن قول الله: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ- حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ‏» قال: حتى يعرفهم‏ ما يرضيه‏ و ما يسخطه- ثم قال أما أنا أنكرنا لمؤمن- بما لا يعذر الله الناس بجهالة، و الوقوف عند الشبهة خير من الاقتحام في الهلكة- و ترك رواية حديث لم تحفظ خير لك- من رواية حديث لم تحصى، إن على كل حق حقيقة و على كل ثواب نورا: فما وافق كتاب الله فخذوه- و ما خالف كتاب الله فدعوه، و لن يدعه كثير من أهل هذا العالم‏ .» ظاهرا «لم تحفظ» به قرینه ذکر روایت و ضمیر مخاطب «لک» فعل معلوم است و «لم‌تحصی» نیز باید «لم تحص» به جزم باشد و در هر دو فعل، مفعول محذوف است. ثواب نیز با صاد صحیح است. این روایت می تواند در بحث معنای تقوا، مفید باشد. بیان شد شهید مطهری استعمال تقوا به معنای اجتناب را انکار کردند در حالی که «ما یتّقون» در این روایت به معنای اجتناب و ناظر به مقام عمل است و ظاهرا، به معنای ترس و خودنگهداشتن نیست.
روایت عمر بن حنظله
ذیل روایت عمر بن حنظله در مرجحات: « اذا کان ذلک فَأَرْجِهِ‏  حَتَّى تَلْقَى إِمَامَكَ فَإِنَّ الْوُقُوفَ‏ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ‏ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَاتِ.»[3]
روایت مسعده بن زیاد
روایت مسعده بن زیاد در تهذیب؛ جلد 7، صفحه 474، حدیث 112: « عَنْهُ (محمد بن احمد بن یحیی) عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ: لَا تُجَامِعُوا فِي النِّكَاحِ عَلَى الشُّبْهَةِ يَقُولُ إِذَا بَلَغَكَ أَنَّكَ قَدْ رَضَعْتَ مِنْ لَبَنِهَا وَ أَنَّهَا لَكَ مَحْرَمٌ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ فَإِنَّ الْوُقُوفَ‏ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَةِ.»
از بین این روایات، روایت مسعده بن زیاد بدون تردید صحیح است و روایت عمر بن حنظله نیز بنا بر تحقیق صحیح است. از سویی دیگر، ورود پنج روایت به یک مضمون موجب اطمینان به متن روایت است.
کلام شهید صدر
شهید صدر این دسته را مجزا از سایر روایات بحث کرده و می فرماید: به این روایت بر لزوم احتیاط در شبهات بدویه استدلال شده اما از جهات مختلف تمسک به آن اشکال دارد. علت تمسک به این روایت بر لزوم احتیاط، معنا کردن الفاظ موجود در روایت طبق اصطلاح اصولی و مأنوسات است در حالی که دقت در معنای الفاظ روایت، روشن می کند نمی توان به این روایت بر لزوم احتیاط در شبهات بدویه تمسک جست.
در این روایت وقوف در مقابل اقتحام قرار گرفته است. وقوف به معنای احجام و اعراض کردن نیست بلکه به معنای تأمل، تریّث و نثبّت در کار است. اقتحام نیز به معنای بی گدار به آب زدن است. به کسی که در وسط راه می ایستد، واقف گویند اما به کسی که از راه بر می گردد، واقف گفته نمی شود. پس وقوف یعنی کار همراه با تأمل و سنجیدن عواقب کار و این مطلب نیز مطلب حقی است که لازم است اقدامات انسان سنجیده و با فکر باشد.
ایشان در اشکال دوم بیان می کنند: اصولیون شبهه را به معنای شک گرفته شده اند اما شبهه در لغت به معنای شبه و مانند است و استعمال شبهه در شک نیز به این اعتبار است که شباهت موجب تردید است. در ادامه ایشان به روایاتی تمسک می کنند که مراد از شبهه شباهت است.
در وصیت حضرت امیر ع به فرزندش امام حسن ع وارد شده است: « وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ‏ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللَّهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ وَ دَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ فِيهَا الضَّلَالُ وَ دَلِيلُهُمُ الْعَمَى فَمَا يَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خَافَهُ وَ لَا يُعْطَى الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّه‏»[4]
از این روایت و مانند آن برداشت می شود که شبهه شبیه حق است و ظاهری حق گونه دارد و همین شباهت موجب اشتباه، اغراء و تدلیس مردم است. ایشان می فرماید: « إذن فمن المحتمل قويّا أن يكون المعنى الأصلي للشبهة منحصرا في المثل و المشابهة، هذا من الناحية اللغويّة»[5]
ایشان در ادامه می فرماید: بسیاری از دعوات باطله شبهه هستند زیرا صورتی حق و واقعی باطل دارند مانند دعوت وهابیت به نام دعوت به توحید خالص و اسلام ناب مطرح شده در حالی که در واقع به هدف تهی کردن اسلام از مفاهیم است. دعوت فراماسونری نیز از همین باب است.
ایشان به روایاتی که شبهه را از شیطان دانسته تمسک کرده است.[6] شبهه به این معنا که بیان شد، از شیطان است و شک از شیطان نیست. بله امکان دارد شک نیز به یک معنا، از شیطان باشد. به این معنا که منشأ شک ما در احکام  غاصبین خلافت که مظاهر شیطان روی زمین بوده و با وسوسه شیطان، حق ائمه ع را سلب کرده و مانع بیان احکام توسط آنها و رسیدن احکام به ما و در نتیجه موجب ایجاد شک برای ما شده اند. اما این بر خلاف ظاهر نسبت شبهه به شیطان است و مراد از شبهه از شیطان است، این است که شیطان با تدلیس، اظهار های نادرست، تزیین و زیبا جلوه دادن که از کار های شیطان است، امری باطل را صواب و امری غیر واقعی را واقعی نشان داده است. در قرآن نیز وارد شده است: « زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ»[7]
ایشان در ادامه روایتی را از امام باقر ع نقل کرده است: « قال جدی رسول الله ص: أَيُّهَا النَّاسُ حَلَالِي‏ حَلَالٌ‏ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامِي حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَلَا وَ قَدْ بَيَّنَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْكِتَابِ وَ بَيَّنْتُهُمَا لَكُمْ فِي سِيرَتِي وَ سُنَّتِي وَ بَيْنَهُمَا شُبُهَاتٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ بِدَعٌ بَعْدِي مَنْ تَرَكَهَا صَلَحَ لَهُ أَمْرُ دِينِهِ وَ صَلَحَتْ لَهُ مُرُوءَتُهُ وَ عِرْضُهُ»[8] در این روایت، شبهه در کنار بدعت قرار گرفته است و شک در حرمت شرب تتن مثلا، بدعت نیست.
ایشان مؤید دیگری بر معنای شبهه می آورد: « يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ الْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يَتَّقُونَ‏ اللَّهَ‏ مِنَ‏ الشَّيْ‏ءِ الَّذِي لَا يُتَّقَى مِنْهُ خَوْفاً مِنَ الدُّخُولِ فِي الشُّبْه»[9] مراد از شبهه در این حدیث، مشکوک الحرمه نیست چون ارتکاب مشکوک الحرمه محذور احتمالی نیست به خصوص آنکه در این روایت تعبیر دخول در شبهه وارد شده نه ارتکاب شبهه. معنای روایت این است که متقین از اموری که در ظاهر جایز است و به میزانی که مجوّز شرعی داشته باشد، دلیل بر صلاح آن وجود دارد، دوری می کنند زیرا این احتمال را می دهند که باطنی باطل و ظاهری فریبنده داشته باشد کما اینکه شبهه در بدو امر، ظاهری خوب دارد.
ایشان در انتها استظهار می کند، شبهه آن چیزی است که در ظاهر دلائل رشد و هدایت وجود دارد اما در واقع باطل است. انسان در مواجهه با شبهه نباید بر آن اعتماد کند و حتی نباید آن را انکار کند زیرا این امکان وجود دارد که واقعا حق باشد بلکه باید در مورد آن تأمل، وقوف و تحقیق داشته باشد و این سخن، سخنی حق است اما ارتباطی به احتیاط در شبهات بدویه ندارد.[10]
بررسی کلام شهید صدر
در بررسی کلام شهید صدر چند نکته به نظر می رسد که در ادامه بیان می گردد.
مستقل نبودن اشکال دوم
به نظر می رسد، اشکال دوم ایشان باید مکمل اشکال اول باشد. زیرا اگر اشکال اول وارد نبوده و وقوف به معنای توقف و احتیاط باشد، صرف این که شبهه به معنای حق نما و چیزی که ظاهری حق و واقعی باطل دارد، باشد موجب عدم لزوم احتیاط در شبهات بدویه نیست. زیرا روشن است مراد از شبهه مواردی است که احتمال شبهه بودن در آن وجود دارد چه آنکه در صورت علم به شبهه بودن و علم به آن که این شبیه الحق است و حق نیست، مانع پیروی از آن و عمل مطابق آن است. پس شبهه در این روایت به معنای چیزی است که احتمال شبیه الحق بودن در آن وجود دارد و بازهم به معنای شک خواهد بود. خود ایشان نیز این گونه بیان می کند: « تحتمل كونه مغريا و ملبّسا»[11] بنابراین اگر معنای وقوف، احتیاط باشد صرف بیان معنای شبهه سبب عدم جواز تمسک به روایت بر لزوم احتیاط نیست و روایت دال بر احتیاط در موارد مشکوک است. در مواردی که روایتی بر جواز وارد شده که احتمال صحت آن وجود دارد، این احتمال وجود دارد که این روایت شبیه حق باشد و حق نباشد. پس در این موارد باید احتیاط کرد و به روایت مجوّزه اخذ نکرد.
اما در صورتی که وقوف به معنای احتیاط نباشد و به معنای تأمل، تریّث و تثبّت و تحقیق باشد، استدلال به این روایت تام نخواهد بود. پس اشکال دوم بدون ضمیمه اشکال اول سودمند نیست.
بررسی معنای اقتحام
ایشان اقتحام را که در مقابل وقوف به کار رفته به معنای دخول بدون فکر و تأمل در کار معنا کرده است و شواهدی را بر آن اقامه کردند.
اما اقتحام دقیقا به معنایی که ایشان بیان کرده، نیست. مجموعا به نظر می رسد، اقتحام به معنای پرت کردن در خطری که انسان در آن هنگام به آن خطر واقف نیست و مثلا به پریدن در استخر برای کسی که شنا بلد نیست، اقتحام صدق می کند. راغب اقتحام را این گونه معنا کرده است: « الِاقْتِحَامُ‏: توسّط شدّة مخيفة»[12] اقتحام گاه به معنای قَحَمَ، یعنی پرتاب کردن معنا شده و گاه مطاوعه آن و به معنای پرتاب شدن، ترجمه شده است.
از سویی دیگر در این روایت، بیان نشده: الوقوف عند الشبهه خیرٌ من الاقتحام فی الشبهه. بلکه خیرٌ من الاقتحام فی الهلکه بیان شده است.
پس مراد از اقتحام در هلاکت آن است که انسان کاری انجام دهد که از روی نا آگاهی داخل در هلاکت شود و خود را هلاک کند و در موارد شک در حرمت، اقتحام در هلاکت صادق است زیرا یا این عمل واقعا حرام است که هلاکت تحقق یافته است یا واقعا این امر حرام نیست اما با تکرّر انجام مشتبهات، نفس انسان عادت کرده و انسان را وارد محرّمات مسلّم خواهد کرد. که این احتمال از برخی از روایات نیز برداشت می شود.
بررسی معنای وقوف
شهید صدر وقوف را به معنای تأمل و تحقیق ترجمه کرده است اما به نظر این معنا مخالف اطلاق وقوف است. اطلاق وقوف عند الشبهه مقتضی آن است که ما دامی که شبهه وجود دارد، باید توقف صورت گیرد و ترجمه وقوف به لحظه ای درنگ و تأمل، قید زدن به اطلاق وقف است. به عنوان نمونه توقف یک لحظه و بعد حرکت مقابل چراغ قرمز چشمک زن، مقیّد کردن توقف است. به همین خاطر توقف مقابل چراغ قرمز راهنمایی به توقف کامل ما دامی که چراغ قرمز است، تفسیر می شود و تفسیر به توقف یک لحظه در این مورد صحیح نیست.
با توجه به دو نکته ای که بیان شد، توقف در مقابل حرکت کردن  و حرکت کردن کنایه از عمل است و چون در روایت اقتحام فی الهلکه بیان شده نه اقتحام فی الشبهه، مراد اقتحام احتمالی است نه قطعی. از سویی دیگر معنای وقوف به لحظه ای تأمل و درنگ، بر خلاف اطلاق وقوف است. پس معنای روایت آن است که برای جلوگیری از اقتحام ناخواسته و بدون توجه در هلاکت، در شبهات توقف کنید و به شبهات عمل نکنید و اگر توقف نکنید و لو احتمالا در هلاکت واقع خواهید شد.[13]
پیش از بررسی معنای شبهه، نکته ای کلی را در نحوه استظهار معنای لغت بیان می کنیم.
لوازم استظهار معنای لغت
در روش شهید صدر گاه اجتهاد در لغت مشاهده می شود و از معنای ریشه برای مشتق معنایی را استنباط می کنند در حالی که در بسیاری از موارد ریشه تنها مصحّح استعمال مشتق و موجب تناسب استعمال مشتق در معنایی خاص است. بررسی معنای لغت، نیازمند رجوع به کتب لغت و استعمالات دارد و باید خود مشتق در کتب لغت و استعمالات مشاهده شود که خوشبختانه شهید صدر در این مورد سعی بر رجوع به استعمالات داشته و برخی از استعمالات را نیز بیان کرده است. اما این میزان استعمالات کافی نیست و باید به موارد استعمال بیشتری رجوع کرد. به هر حال هر چند ریشه شبهه از شبه و به معنای مثل و مشابهت است اما این دلیل بر آن نیست که شبهه نیز به همان معنا باشد.
پس معنای مشتق می تواند از معنای ریشه متفاوت باشد و صرف این که ریشه به معنایی است سبب آن نیست که مشتق نیز به همان معنا باشد. استعمال مشتق در یک معنا نیازمند تناسب معنا با ریشه است اما لازمه این، وحدت معنا نیست. مثلا سریر به معنای تخت است و به این تناسب که نشستن روی تخت مثلا موجب سرور و شادی است، به تخت سریر اطلاق شده است اما سریر به معنای چیزی که موجب شادی است، نیست بلکه به معنای تخت است.[14]
در جلسه آینده معنای شبهه را از نظر لغت و هم چنین استعمالات روایی آن بررسی خواهیم کرد و بررسی خواهیم کرد که معنایی که شهید صدر بیان کرده، در هر پنج روایتی که الوقوف عند الشبهه خیرٌ من الاقتحام فی الهلکه در آن وارد شده، صحیح است یا خیر؟
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آل محمد
 
 
 
 
 
 


[1] المحاسن ؛ ج‏1 ؛ ص215
[2] رسالة في المهر ؛ ص30
قال مولانا أمير المؤمنين ع‏ الوقوف‏ عند الشبهة خير من الاقتحام في الهلكة و تركك حديثا لم تروه خير من روايتك حديثا لم تحصه إن على كل حق حقيقة و على كل صواب نورا فما وافق كتاب الله فخذوا به و ما خالف كتاب الله فدعوه‏ حدثنا به عن السكوني عن جعفر بن محمد عن أبيه عن جده عن علي ع و ذكر الحديث‏ .
[3] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص68
[4] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ؛ ص81 خطبه 38
[5] مباحث الأصول ؛ ج‏3 ؛ ص409
[6] تفسير العياشي ؛ ج‏1 ؛ ص260
أن هؤلاء القوم سنح لهم شيطان اغترهم‏ بالشبهة  و لبس عليهم أمر دينهم،
[7] الانفال: 48 مانند این مفاد در الانعام: 43، التوبه: 37، النمل:24 و العنکبوت: 38 وارد شده است.
[8] كنز الفوائد ؛ ج‏1 ؛ ص352
قال جدی رسول الله ص: أَيُّهَا النَّاسُ حَلَالِي‏ حَلَالٌ‏ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامِي حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَلَا وَ قَدْ بَيَّنَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْكِتَابِ وَ بَيَّنْتُهُمَا لَكُمْ فِي سِيرَتِي وَ سُنَّتِي وَ بَيْنَهُمَا شُبُهَاتٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ بِدَعٌ بَعْدِي مَنْ تَرَكَهَا صَلَحَ لَهُ أَمْرُ دِينِهِ وَ صَلَحَتْ لَهُ مُرُوءَتُهُ وَ عِرْضُهُ وَ مَنْ تَلَبَّسَ بِهَا وَ وَقَعَ فِيهَا وَ اتَّبَعَهَا كَانَ كَمَنْ رَعَى غَنَماً قُرْبَ الْحِمَى وَ مَنْ رَعَى مَاشِيَتَهُ قُرْبَ الْحِمَى نَازَعَتْهُ إِلَى أَنْ يَرْعَاهَا فِي الْحِمَى أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَلِكٍ حِمًى أَلَا وَ إِنَّ حِمَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَحَارِمُهُ فَتَوَقَّوْا حِمَى اللَّهِ وَ مَحَارِمَهُ أَلَا وَ إِنَّ أَذَى الْمُؤْمِنِ مِنْ أَعْظَمِ سَبَبِ سَلْبِ الْإِيمَانِ أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ فِي اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ أَبْغَضَ فِي اللَّهِ وَ أَعْطَى فِي اللَّهِ وَ مَنَعَ فِي اللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَصْفِيَاءِ الْمُؤْمِنِينَ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَلَا وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا تَحَابَّا فِي اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ تَصَافَيَا فِي اللَّهِ كَانَا كَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِذَا اشْتَكَى أَحَدُهُمَا مِنْ جَسَدِهِ مَوْضِعاً وَجَدَ الْآخَرُ أَلَمَ ذَلِكَ الْمَوْضِعِ.
[9] مجموعة ورام ؛ ج‏2 ؛ ص62
[/url] [10]مباحث الأصول، ج‏3، ص: 407 تا ص: 413
[url=#_ftnref11][11]
مباحث الأصول، ج‏3، ص: 412
[12] مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص656
[13] به نظرم آقای خرازی از آیت الله خوانساری نقل می کرد که ایشان می فرمود: زمانی در ماشین بودیم و همراهان گفتند که هر کسی که چیز جالب شنیده یا خاطره جالبی دارد، نقل کند. یکی از همراهان که  نظامی بود گفت: مدتی طولانی مأموریت بودم. بعد از بازگشت از مأموریت گفتم بی خبر داخل خانه بروم. بعد گفتم ابتدای از سوراخ داخل خانه را ببینم چه خبر است.  دیدم زنم با جوانی پاسور بازی می کند. با خود گفتم: با تفنگ این جوان را می کشم. در این حال یاد حرف یکی از رفقایم افتاد که می گفت: هر وقت خواستی اقدامی کنی به اندازه یک سیگار کشیدن توقف کن. یک سیگار به لبم گذاشتم و وارد خانه شدم. بعد متوجه شدم که این جوان پسر خودم است و بزرگ شده و چون من مدتی طولانی در خانه نبودم، او را نشناختم.
[14] بنده خدایی اصرار داشت، که تمام مشتقات از یک ریشه، به معنایی واحد هستند. از ایشان سوال کردم: سرّ به معنای راز، سریر به معنای تخت و سرور به معنای شادی چگونه به یک معنا هستند و چه ارتباطی به هم دارند. گفت: دستیابی به سرّ موجب خوشحالی است و نشستن روی تخت موجب شادمانی است. بنده دیگر استعمال سُرّیه به معنای کنیز را بیان نکردم. شاید ایشان پاسخ می داد: کنیز داشتن نیز موجب شادی و سرور است. سُرّیه منسوب به سَرّ یعنی جماع است.
به هر حال این شیوه به نظر صحیح نیست و تمام این مشتقات معنایی جدا و مستقل از هم دارند و بیانی که ایشان داشتند تنها بیان کننده منشأ استعمال و مصحّح وضع است و موجب آن نیست که مثلا تخت به معنای شاد کننده باشد. 
پاسخ
#49
1395.10.13
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه مباحث
بحث در روایات «الوقوف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه» بود. برخی به این روایات بر لزوم احتیاط تمسک کرده اند. شهید صدر به تمسک به این روایات اشکالاتی وارد کرده است. ایشان در اشکال اول، وقوف را در مقابل اقتحام دانسته و معنای وقوف را عدم اقدام من دون تامل دانسته و اقتحام را اقدام بدون تامل معنا کرده است.
ایشان در اشکال دوم بیان کردند شبهه به معنای مشابهت است و از لغت و موارد استعمال روایی این معنا استظهار می شود.
در بررسی کلام شهید صدر در معنای شبهه، سه مرحله بحث را دنبال می کنیم. کلمات لغویین، روایاتی که شهید صدر به آن اشاره کرده و سایر روایات.
کلام لغویین در معنای شبهه
دو عبارت را از لسان العرب و تاج العروس ارائه می دهیم که اصل این عبارت از لسان العرب است و اضافاتی را از تاج العروض بیان خواهیم کرد.
ابن منظور در لسان العرب[1] می نویسد: « و المُشْتَبِهاتُ‏ من الأُمور: المُشْكِلاتُ. و المُتَشابِهاتُ‏: المُتَماثِلاتُ.» در این کلام بین اشتباه و تشابه تفاوت معنایی بیان شده که اولی به معنای اشکال و دومی به معنای تماثل است. در ادامه معنای تشبیه را بیان کرده و حدیث حذیفه را که شهید صدر نیز به آن اشاره دارند، نقل کرده، می نویسد: « و التَّشْبِيهُ‏: التمثيل. و في حديث حذيفة: و ذَكَر فتنةً فقال‏ تُشَبَّهُ‏ مُقْبِلَةً و تُبَيِّنُ مُدْبِرَةً. قال شَمِر[2]: معناه أَن الفتنة إذا أَقبلت‏ شَبَّهَتْ‏ على القوم و أَرَتْهُمْ أَنهم على الحق حتى يدخلوا فيها و يَرْكَبُوا منها ما لا يحل، فإذا أَدبرت و انقضت بانَ أَمرُها، فعَلِمَ مَنْ دخل فيهاأَنه كان على الخطأ. و الشُّبْهةُ: الالتباسُ. و أُمورٌ مُشْتَبِهةٌ و مُشَبِّهَةٌ : مُشْكِلَة يُشْبِهُ‏ بعضُها بعضاً؛» در ادامه می نویسد: « شَبَّهَ عليه: خَلَّطَ عليه الأَمْرَ حتى اشْتَبه بغيره. فيه شُبْهَةٌ منه أَي شَبَهٌ» و در ادامه از ابو العباس مورّد عبارتی را نقل می کند: « ابو العباس عن ابن الأَعرابي و شَبَّه الشي‌ءُ إذا أَشْكَلَ، و شَبَّه إذا ساوى بين شي‌ء و شي‌ء،[3] قال: و سأَلته عن قوله تعالى: وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً، فقال: ليس من الاشْتِباهِ المُشْكِل إنما هو من التشابُه الذي هو بمعنى الاستواء. و قال الليث: المُشْتَبِهاتُ من الأُمور المُشْكِلاتُ. و تقول: شَبَّهْتَ عليَّ يا فلانُ إذا خَلَّطَ عليك. و اشْتَبَه الأَمْرُ إذا اخْتَلَطَ، و اشْتَبه عليَّ الشي‌ءُ. و تقول: إني لفي شُبْهةٍ منه» و در انتها می نویسد: «و جمعُ الشُّبْهةِ شُبَهٌ، و هو اسم من الاشْتِباهِ.»
شبیه این عبارت در تاج العروس وارد شده و آمده است: « و تَشابَهَا و اشْتَبَها: أَشْبَهَ كُلٌّ منهما الآخَرَ حتى الْتَبَسَا؛ و منه قوْلُه تعالى: مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ»[4]
در این عبارات، اشتباه گاه به معنای مشابهت و تشابه و گاه به معنای اشکال و مشکل گرفته شده است و چون شبهه اسم مصدر از اشتباه بیان شده است، این دو معنا در شبهه نیز جریان خواهد داشت.
پس از مجموع لغت برداشت می شود، شبهه چند معنا دارد. یک معنا شباهت، یک معنا اشکال (آنچه واقعیتش روشن نیست) و معنای دیگر اشتباه (آنچه انسان را به خلاف واقع می اندازد) است. به نظر دو معنای اخیر به یک معنا بر می گردد. اشتباه مستور بودن حق است و پوشیده بودن حق در دو جاست. جایی که جهل مرکب وجود دارد و جایی که شک موجود است.
در نتیجه اشتباه به سه معنای شباهت، شک و ندانستن واقع و جهل مرکّب و به خلاف واقع افتادن است و شبهه نیز چون اسم مصدر از اشتباه است، به همین سه معنا خواهد بود. از مجموع این کلمات روشن شد، معنای شبهه در لغت معنای واحدی نیست و همانگونه که معنایی که شهید صدر ارائه داد و شبهه را به معنای مشابهت دانست در لغت وجود دارد، دو معنای دیگر نیز در لغت بیان شده است. البته معنای جهل مرکب نیز با معنایی که شهید صدر بیان کرده تناسب دارد و استدلالات ایشان نیز با این معنا سازگار است و لازم نیست شبهه را به معنای مشابهت معنا کنیم.
بررسی روایات مذکور در کلام شهید صدر
شهید صدر به چند روایت برای استظهار معنای مورد نظر خویش استشهاد کرده است.
روایت حضرت امیر ع
روایت اول وصیت حضرت امیر ع به امام حسن ع بود: « وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ‏ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللَّهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ وَ دَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ فِيهَا الضَّلَالُ وَ دَلِيلُهُمُ الْعَمَى فَمَا يَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خَافَهُ وَ لَا يُعْطَى الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّه‏»[5]
در این روایت شبهه به معنای شک نیست و به معنای چیزی است که انسان را اشتباه می اندازد یا به معنای شباهت و همان معنایی است که شهید صدر بیان کرده است. اگرمعنای اول که اصل ریشه لغوی شبهه نیز از آن است نباشد، معنای دوم که چیزی که انسان را به خلاف واقع می اندازد و آنچه دلیل حقیقی نیست و مغالطه آمیز است، مراد است و روشن است معنای شک از این روایت اراده نشده است. پس ما در این روایت نظر شهید صدر را می پذیریم.
روایت ان الشبهه من الشیطان
شهید صدر به روایات دیگری که در آن شبهه از شیطان دانسته شده برای استظهار معنای مورد نظر خود، استشهاد کرده است. آقای حائری در حاشیه این را اشار ه به این روایت دانسته است: «أن هؤلاء القوم سنح لهم شيطان اغترهم‏ بالشبهة  و لبس عليهم أمر دينهم،»[6] در این استعمال، شک نیز می تواند مراد باشد و خود شک نیز می تواند از شیطان باشد. زیرا شک گاه مقدمه انکار است و شیطان برای رسیدن به انکار مطلبی حق، در آن شک و تردید را بر انسان عارض می کند تا به هدف خود برسد. پس این روایت با هر دو معنا سازگار است و فریب می تواند به واسطه تردید و شک باشد و می تواند به واسطه شبیه الدلیل و آنچه واقعا دلیل نیست، باشد.
روایت حلالی حلال الی یوم القیامه
روایت بعدی روایتی است که پیامبر اکرم ص بیان کرده است: « أَيُّهَا النَّاسُ حَلَالِي‏ حَلَالٌ‏ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامِي حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَلَا وَ قَدْ بَيَّنَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْكِتَابِ وَ بَيَّنْتُهُمَا لَكُمْ فِي سِيرَتِي وَ سُنَّتِي وَ بَيْنَهُمَا شُبُهَاتٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ بِدَعٌ بَعْدِي مَنْ تَرَكَهَا صَلَحَ لَهُ أَمْرُ دِينِهِ وَ صَلَحَتْ لَهُ مُرُوءَتُهُ وَ عِرْضُهُ»[7]
شهید صدر بیان کرده است که چون شبهه در کنار بدعت قرار گرفته است به معنای شک و تردید نیست. اما این مطلب صحیح نیست و شبهه می تواند به معنای شک باشد. به این تقریب که حلال بین و حرام بینی وجود دارد که شیطان برای رسیدن به بدعت، در حلال بین یا حرام بین شک و تردید ایجاد کرده و آن را مشکوک می کند و از شک به بدعت می رسد. در این روایت پیامبر ص می فرماید: خدا و من برای شما حلال و حرام هایی را بیان کردیم و بین اینها شبهاتی از ناحیه شیطان و بدعت هایی وجود دارد. شبهه می تواند تردید در بیان پیامبر ص بوده و بدعت در مقابل حلال و حرام بیان شده و حکم مخالف آن باشد. پس شبهات در این روایت هم می تواند به معنایی که شهید صدر بیان کرده باشد و هم می تواند به معنای شک باشد.
به خصوص آنکه شبهات من الشیطان بین حلال و حرام بیان شده و بینونت شبهات بین حلال واقعی و حرام واقعی ظاهرا بینونت در عالم اثبات است نه عالم ثبوت. چون در واقع یا حلال وجود دارد یا حرام و واسطه ای بین آنها موجود نیست. پس شاید مناسب تر آن باشد که شبهه را در این روایت به معنای شک تفسیر کنیم زیرا بینونت در عالم اثبات همان شک و تردید است.
روایت وصیت پیامبر ص به ابوذر
روایت بعدی که شهید صدر به آن استشهاد کرده است، وصیت پیامبر ص به ابوذر است: « يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ الْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يَتَّقُونَ‏ اللَّهَ‏ مِنَ‏ الشَّيْ‏ءِ الَّذِي لَا يُتَّقَى مِنْهُ خَوْفاً مِنَ الدُّخُولِ فِي الشُّبْه»[8]
به نظر می رسد این روایت نیز شاهد بر مدعای ایشان نباشد. این روایت می تواند به این معنا باشد که متقین به احتمالاتی که عقلا به آنها اعتنا نمی کنند و اطمینان یا ظن قوی بر خلاف آنها وجود دارد، اعتنا کرده و در این موارد احتیاط می کنند به این هدف که وارد در مواردی نشوند که شک در آنها وجود دارد و احتمال عقلایی بر حرمت وجود دارد. مطابق این معنا لا یتقی منه، به معنای عدم وجوب اجتناب نیست بلکه به معنای اجتناب نکردن عقلاست. پس مراد از شبهه در این روایت دقیقا می تواند همان معنای شک باشد.
شهید صدر در تقریب استشهاد به این روایت، می فرماید: « فإنّ ارتكاب مشكوك الحرمة ليس محذورا احتماليّا، و خصوصا أنّه عبّر بالدخول في الشبهة لا بارتكاب المشتبه»[9] این سخن صحیح نیست زیرا کنایه بودن دخول در شبهه از ارتکاب شبهه بسیار طبیعی است و مراد ایشان از محذور احتمالی نبودن ارتکاب مشکوک الحرمه برای ما روشن نیست.
خلاصه؛ اصل این مطلب که یکی از معنای شبهه چیزی است که موجب اشتباه نسبت به واقع است و الوقوف می تواند به این معنا باشد، صحیح است. اما شبهه معنای دیگری نیز دارد که باید با رجوع به سایر استعمالات، دید آیا می توان یکی از این دو معنا را استظهار کرد.
استشهاد به سایر روایات برای کشف معنای شبهه
شبهه در روایات متعددی استعمال شده است که تنها به استعمالات موجود تا کتاب تحف العقول مراجعه شد که برخی از آنها اشاره می شود. در برخی روایات شبهه در کنار شک قرار گرفته و معنایی نزدیک به شک دارد و در برخی شبهه در مقابل شک قرار گرفته است.
استعمال شبهه در کنار شک
در برخی از روایت شبهه در کنار شک استعمال شده که به ذهن خطور می دهد، معنایی نزدیک به شک دارد.
مانند این روایات:
صحيفة سجادية دعای 22: « وَ هَبْ‏ لِي‏ نُوراً أَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ، وَ أَهْتَدِي بِهِ فِي الظُّلُمَاتِ، وَ أَسْتَضِي‏ءُ بِهِ مِنَ الشَّكِّ وَ الشُّبُهَاتِ»[10]
صحيفة سجادية دعای 47: «وَ أَزِلْ عَنِّي كُلَّ شَكٍ‏ وَ شُبْهَةٍ،»[11]
اختصاص: « وَ قَلِيلُ‏ الْعَمَلِ‏ مَعَ‏ كَثِيرِ الْعِلْمِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرِ الْعَمَلِ مَعَ قَلِيلِ الْعِلْمِ وَ الشَّكِّ وَ الشُّبْهَة»[12]
کافی: «فَإِنْ كُنْتَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ يَقِينٍ مِنْ أَمْرِكَ وَ تِبْيَانٍ‏ مِنْ‏ شَأْنِكَ‏ فَشَأْنَكَ وَ إِلَّا فَلَا تَرُومَنَّ أَمْراً أَنْتَ مِنْهُ فِي شَكٍّ وَ شُبْهَةٍ»[13] 
نکته ای که در این روایت وجود دارد آن است که « فلا ترومنّ أمرا أنت منه فی شکٍّ و شبهه» دقیقا به معنای «الوقوف عند الشبهه» است و این روایت نیز می تواند در کنار روایات دیگر «الوقوف عند الشبهه»» بررسی گردد و تنها تفاوت در وقوف و لا ترومنّ است که باید این دو معنا شود.
استعمال شبهه در مقابل یقین
در برخی از روایات شبهه در مقابل یقین استعمال شده که می توان آن را دو نوع تفسیر کرد یکی آن که تردید وجود دارد و دیگر جایی که انسان خلاف واقع مرتکب شده است و برخی با جهل مرکب تناسب داشته و برخی با شک تناسب دارد.
کتاب سلیم: «أَ فَكَانَ يَتْرُكُ أُمَّتَهُ لَا يُبَيِّنُ لَهُمْ خَلِيفَتَهُ فِيهِمْ بَلَى وَ اللَّهِ مَا تَرَكَهُمْ فِي عَمْيَاءَ وَ لَا شُبْهَةٍ بَلْ رَكِبَ‏ الْقَوْمُ‏ مَا رَكِبُوا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ»[14] در این روایت بیان شده است خداوند مردم را در شبهه و امیاء قرار نداده است. امیاء به معنای تاریکی است و قرار ندان انسان در تاریکی و شبهه می تواند کنایه از شک بوده یا کنایه از مغلوب در آمدن واقع و جهل مرکب باشد و این عبارت با هر دو سازگار است هر چند شاید اراده معنایی که شامل شک نیز باشد، از شبهه روشن تر است زیرا خداوند نه تنها به نحوی امامت امیر مؤمنین ع را بیان کرد که دیگر مردم به جهل مرکب نمی افتادند بلکه شک نیز برای مردم حاصل نمی شد و غصب خلافت امری بود که همراه با علم و آگاهی صورت گرفت نه همراه با شک. پس شبهه ای که خداوند مردم را از آن خارج کرد و در آن قرار نداد، حتما شامل شک نیز می باشد.
وقعه صفین: «فَإِنَّ لَنَا دِيناً لَا يَمِيلُ‏ بِهِ‏ الْهَوَى‏ وَ يَقِيناً لَا يَزْحَمُهُ الشُّبْهَة»[15] یقینی که با آن شبهه مزاحمت نمی کند می تواند به معنای یقینی باشد که شک و تردید در آن راه ندارد یا یقینی که اشتباه در آن راه ندارد. شبهه در این روایت به هر دو معنای شک و جهل مرکب یا به معنای عامی که شامل هر دوست، می تواند باشد.
بصائر الدرجات: «وَ كَتَبْتَ تَسْأَلُنِي عَنْ قَوْلِهِمْ فِي ذَلِكَ أَ حَلَالٌ أَمْ حَرَامٌ وَ كَتَبْتَ تَسْأَلُنِي عَنْ تَفْسِيرِ ذَلِكَ وَ أَنَا أُبَيِّنُهُ‏ حَتَّى لَا تَكُونَ مِنْ ذَلِكَ فِي عَمًى وَ لَا شُبْهَة»[16] در این روایت بیان شده است: من این مطلب را بیان می کنم تا در تاریکی و شبهه نباشید. به نظر شبهه در این روایت معنایی عام دارد که شامل شک نیز هست. یعنی این را بیان می کنم تا واقع روشن شود و در شک و تردید و جهل مرکب نباشید.
کافی: «وَ إِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى‏ الْمُبْهَمَاتِ‏ الْمُعْضِلَاتِ هَيَّأَ لَهَا حَشْواً مِنْ رَأْيِهِ ثُمَّ قَطَعَ بِهِ فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ غَزْلِ الْعَنْكَبُوتِ لَا يَدْرِي أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ»[17]  در این روایت شبهات به لباس سستی مانند تار عنکبوت که انسان می پوشد، تنظیر شده است. « لَا يَدْرِي أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ» به معنای شک است و این که انسان نمی داند اصابه کرده یا به خطا رفته، با معنای شک سازگار تر است تا با معنای جهل مرکب زیرا در فرض جهل مرکب، شخص به اصابه یقین دارند هر چند یقینی خلاف واقع باشد. اگر اختصاص شبهه در این روایت به معنای شک پذیرفته نشود اما روشن است فرد ظاهر آن شک است و نمی توان معنای شک را از این روایت خارج دانست.
عیون : «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ دَعُوا التَّقْلِيدَ وَ تَجَنَّبُوا الشُّبُهَاتِ‏ فَوَ اللَّهِ مَا يَقْبَلُ اللَّهُ تَعَالَى إِلَّا مِنْ عَبْدٍ لَا يَأْتِي إِلَّا بِمَا يَعْقِلُ وَ لَا يَدْخُلُ إِلَّا فِيمَا يَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ وَ الرَّيْبُ شَكٌّ وَ إِدْمَانُ‏  الشَّكِّ كُفْرٌ بِاللَّهِ تَعَالَى وَ صَاحِبُهُ فِي النَّارِ»[18] در این روایت از امر به اجتناب از شبهه شده و بر آن تعلیل آمده است که خداوند ورود با علم را از انسان خواسته است. در این روایت شبهه در مقابل علم به حق قرار داده شده و به معنای چیزی است که نمی داند حق است یا حق نیست و در ادامه بیان شده «الریب شک» و در مورد شک صحبت شده است. با توجه به این نکات به نظر روشن می رسد که شبهه در این روایت شامل شک است و فرد ظاهر آن شک است زیرا علم به حق به معنای اعتقاد جازم مطابق با واقع است و مقابل علم دو فرد وجود دارد، شک و جهل مرکب.
کفایه الاثر: «وَ اعْلَمْ أَنَّ فِي حَلَالِهَا حِسَاباً وَ حَرَامِهَا عِقَاباً وَ فِي الشُّبُهَاتِ‏ عِتَابٌ‏»[19] در این روایت شبهات در مقابل حلال و حرام قرار داده شده و ظاهرا به معنای امر مردّد است و شامل شک نیز می باشد.
تذکر این نکته مفید است که ظاهر این روایت قبح عقاب بلا بیان است زیرا برای حرام عقاب قرار داده شده و برای شبهه عتاب فرض شده است نه عقاب. عتاب با عقاب متفاوت است و از آن تنها استحباب احتیاط یا کراهت فعل مشتبهات استفاده می شود.
خلاصه؛ در روایات شبهه گاه به معنای شک و گاه در مقابل شک به کار رفته و نمی توان از استعمالات روایی معنای واحدی را برای شبهه تصویر کرد. بر همین اساس برای فهم معنای شبهه در «الوقف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه» باید در قرائن داخلیه این روایت دقت کرد و با توجه به آنها روایت را معنا کرد. 
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آل محمد
 
 
 
 
 
 


[1] لسان العرب ؛ ج‏13 ؛ ص503 تا 505
[2] کلماتی مانند شَمِر و خَضِر، بر وزن فَعِل هستند. مرحوم رضی در شرح شافی بیان کرده این وزن می تواند تخفیفا فِعل یا فَعل خوانده شود و مثلا گفته شود: شِمر و خِضر یا شَمر و خَضر.
[3] در این عبارت، شبّه هم به معنای مشکل و هم به معنای مساوات دانسته شده است.
[4] تاج العروس من جواهر القاموس ؛ ج‏19 ؛ ص50
[5] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ؛ ص81 خطبه 38
[6] تفسير العياشي ؛ ج‏1 ؛ ص260
[7] كنز الفوائد ؛ ج‏1 ؛ ص352
قال جدی رسول الله ص: أَيُّهَا النَّاسُ حَلَالِي‏ حَلَالٌ‏ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامِي حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَلَا وَ قَدْ بَيَّنَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْكِتَابِ وَ بَيَّنْتُهُمَا لَكُمْ فِي سِيرَتِي وَ سُنَّتِي وَ بَيْنَهُمَا شُبُهَاتٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ بِدَعٌ بَعْدِي مَنْ تَرَكَهَا صَلَحَ لَهُ أَمْرُ دِينِهِ وَ صَلَحَتْ لَهُ مُرُوءَتُهُ وَ عِرْضُهُ وَ مَنْ تَلَبَّسَ بِهَا وَ وَقَعَ فِيهَا وَ اتَّبَعَهَا كَانَ كَمَنْ رَعَى غَنَماً قُرْبَ الْحِمَى وَ مَنْ رَعَى مَاشِيَتَهُ قُرْبَ الْحِمَى نَازَعَتْهُ إِلَى أَنْ يَرْعَاهَا فِي الْحِمَى أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَلِكٍ حِمًى أَلَا وَ إِنَّ حِمَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَحَارِمُهُ فَتَوَقَّوْا حِمَى اللَّهِ وَ مَحَارِمَهُ أَلَا وَ إِنَّ أَذَى الْمُؤْمِنِ مِنْ أَعْظَمِ سَبَبِ سَلْبِ الْإِيمَانِ أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ فِي اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ أَبْغَضَ فِي اللَّهِ وَ أَعْطَى فِي اللَّهِ وَ مَنَعَ فِي اللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَصْفِيَاءِ الْمُؤْمِنِينَ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَلَا وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا تَحَابَّا فِي اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ تَصَافَيَا فِي اللَّهِ كَانَا كَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِذَا اشْتَكَى أَحَدُهُمَا مِنْ جَسَدِهِ مَوْضِعاً وَجَدَ الْآخَرُ أَلَمَ ذَلِكَ الْمَوْضِعِ.
[8] مجموعة ورام ؛ ج‏2 ؛ ص62
[9] مباحث الأصول ؛ ج‏3 ؛ ص412
[10] الصحيفة السجادية ؛ ص110
[11] الصحيفة السجادية ؛ ص232
[12] الإختصاص ؛ النص ؛ ص245  وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ الْمُتَعَبِّدُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ كَحِمَارِ الطَّاحُونَةِ يَدُورُ وَ لَا يَبْرَحُ وَ رَكْعَتَانِ مِنْ عَالِمٍ خَيْرٌ مِنْ سَبْعِينَ رَكْعَةً مِنْ جَاهِلٍ لِأَنَّ الْعَالِمَ تَأْتِيهِ الْفِتْنَةُ فَيَخْرُجُ مِنْهَا بِعِلْمِهِ وَ تَأْتِي الْجَاهِلَ فَيَنْسِفُهُ نَسْفاً وَ قَلِيلُ الْعَمَلِ مَعَ كَثِيرِ الْعِلْمِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرِ الْعَمَلِ مَعَ قَلِيلِ الْعِلْمِ وَ الشَّكِ‏ وَ الشُّبْهَةِ .
[13] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص357
[14] كتاب سليم بن قيس الهلالي ؛ ج‏2 ؛ ص844
[15] وقعة صفين ؛ النص ؛ ص310
[16] بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ؛ ج‏1 ؛ ص527
[17] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص55
[18] عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص198
[19] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ؛ ص227
پاسخ
#50
1395.10.14
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه مباحث
بیان شد؛ شبهه گاه در مقابل شک به کار رفته و گاه به معنای شک و در کنار آن استعمال می شود. در جلسه چند مورد از موارد استعمال هر دو گونه بیان شد. یکی از موارد استعمال شبهه در مقابل شک که بیان نشد، روایتی در کتاب سلیم است. در این روایت، امیر مؤمنین ع پس از بیان دعائم کفر، شعب این دعائم را بیان می کند.: « عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ‏ بُنِيَ الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ‏ دَعَائِمَ‏: الْفِسْقِ وَ الْغُلُوِّ وَ الشَّكِّ وَ الشُّبْهَةِ. الی ان قال: وَ الشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْمِرْيَةِ وَ الْهَوَى وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ‏ ، وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى‏ . الی ان قال : وَ الشُّبْهَةُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: إِعْجَابٍ بِالزِّينَةِ وَ تَسْوِيلِ النَّفْسِ وَ تَأْوِيلِ الْعِوَجِ‏ وَ لَبْسِ الْحَقِّ بِالْبَاطِلِ.»[1]
معنای شبهه در حدیث الوقوف عند الشبهه...
در نتیجه گاه شبهه به معنا شبه الدلیل و گاه به معنای شک است و باید معنای شبهه در روایت  «الوقوف عند الشبهه خیرٌ من الاقتحام فی الهلکه» روشن شود.
اگر شبهه در این روایت، به معنای شبه الدلیل باشد، امری روشن و مطابق اصل است. زیرا حجیت و اعتبار دلیل نیازمند اثبات است و بر فرض عدم اثبات حجیت، حجت نخواهد بود. مطابق این احتمال تفاوتی ندارد که دلیل به معنای دلیل تکوینی عقلی مانند یقین و اطمینان باشد یا دلیل تعبدی مراد باشد زیرا در هر دو صورت، تا انسان یقین به دلیلیت دلیلی نداشته باشد، نمی تواند به صرف احتمال دلیل بودن به آن اعتماد کند و باید در اخذ به این دلیل و معذّّر و منجّز قرار دادن آن، توقف کرد.
اگر شبهه در این روایت، به معنای مشکوک باشد، مطابق بحث ماست و دال بر احتیاط در شبهات بدویه است.  برای روشن شدن معنای شبهه در این تعبیر، هر پنج روایتی که «الوقوف عند الشبهه» در آن وارد شده است را بررسی می کنیم.
روایت ابی سعید یا ابی شیبه الزهری : «الْوُقُوفُ‏ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَةِ وَ تَرْكُكَ حَدِيثاً لَمْ تُرْوَهُ خَيْرٌ مِنْ رِوَايَتِكَ حَدِيثاً لَمْ تُحْصِهِ»‏[2] با توجه به ذیل این روایت، شبهه می تواند به هر دو معنا تفسیر شود. به این معنا که در چیزی که شک دارید، احتیاط کنید و آن را ترک کنید یا چیزی را که شبیه الدلیل و مشکوک الدلیله است، رها کرده و نقل نکنید و با احتیاط نکردن در مشکوک الحکم و با اعتماد کردن بر مشکوک الدلیله، احتمال هلاکت وجود دارد.
روایت سکونی: «عن اسماعیل بن ابی زیاد السکونی عن أبی جعفر عن أبیه عن علیٍّ قال: الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَةِ وَ تَرْكُكَ حَدِيثاً لَمْ تُرْوَهُ خَيْرٌ مِنْ رِوَايَتِكَ حَدِيثاً لَمْ تُحْصِهِ إن على كل حق حقيقة و على كل صواب نورا فما وافق كتاب الله فخذوا به و ما خالف كتاب الله فدعوه»[3] در این روایت نیز مانند روایت سابق و با توجه به ورود قطعه «ترکک حدیثا...» هر دو معنا محتمل است و «ما خالف کتاب الله فدعوه» نیز می تواند به معنای دلیل مخالف کتاب باشد یا به معنای حکم مخالف کتاب تفسیر شود. «ان علی کل حق حقیقه» نیز با هر دو احتمال سازگار است.
روایت عبد الاعلی: «عن عبد الأعلى قال‏ سألت أبا عبد الله ع عن قول الله: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ- حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ‏» قال: حتى يعرفهم‏ ما يرضيه‏ و ما يسخطه- ثم قال أما أنا أنكرنا لمؤمن- بما لا يعذر الله الناس بجهالة، و الوقوف عند الشبهة خير من الاقتحام في الهلكة- و ترك رواية حديث لم تحفظ خير لك- من رواية حديث لم تحص، إن على كل حق حقيقة و على كل صواب نورا: فما وافق كتاب الله فخذوه- و ما خالف كتاب الله فدعوه، و لن يدعه كثير من أهل هذا العالم‏.»[4] شبهه در این روایت نیز می تواند به هر یک از این دو معنا تفسیر شود و احتیاط در مشکوک الحکم یا توقف در محتمل الدلیلیه را بیان کرده باشد.
ذیل روایت عمر بن حنظله در مرجّحات: « اذا کان ذلک فَأَرْجِهِ‏  حَتَّى تَلْقَى إِمَامَكَ فَإِنَّ الْوُقُوفَ‏ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ‏ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَاتِ.»[5] این روایت نیز با هر دو معنا سازگار است. زیرا در این روایت در ظرف فقدان مرجّحات، بیان شده  هیچ یک از دو خبر حجیّت فعلی ندارد و بستگی دارد عدم حجیّت از چه باب باشد. عدم حجیّت می تواند به علت محتمل الدلیله بودن این دلیل و نبود دلیل فعلی باشد و می تواند به خاطر مشکوک بودن حکم واقعی باشد چون با فرض عدم حجیت این دو دلیل، حکم واقعی مشکوک است. پس امر به توقف می تواند به خاطر نبود حجت فعلی باشد و می تواند به علت شک در حکم واقعی باشد و امر به احتیاط می تواند احتیاط در عمل باشد یا احتیاط در حجت قرار ندادن، مراد باشد. اگر مراد شک در حکم واقعی باشد و احتیاط در عمل مراد باشد، اطلاق «الوقوف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه» مثبت احتیاط در تمام موارد شک در حکم واقعی است هر چند این شک از تعارض دو دلیل ایجاد نشده باشد.
روایت مسعده بن زیاد « أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ: لَا تُجَامِعُوا فِي النِّكَاحِ عَلَى الشُّبْهَةِ يَقُولُ إِذَا بَلَغَكَ أَنَّكَ قَدْ رُضِعْتَ مِنْ لَبَنِهَا وَ أَنَّهَا لَكَ مَحْرَمٌ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ فَإِنَّ الْوُقُوفَ‏ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَةِ.»[6]
در این روایت، سخنی از دلیل و شبه الدلیل نیست و تطبیق آن بر معنای شک در حکم نیز مشکل است زیرا مورد روایت، شبهه موضوعیه است و شبهه موضوعیه مجرای قطعی برائت است و دقیقا همین مثال در روایت مسعده بن صدقه[7] برای عدم لزوم احتیاط و برائت مثال زده شده است. با توجه به نکته به نظر می رسد، این روایت تنها اشاره به احتیاط برای واقع شدن در مفاسد حرام واقعی دارد و ارتباطی به بحث تنجیز احتمال ندارد که در ادامه آن را توضیح خواهیم داد.
مختار در معنای شبهه در الوقوف عند الشبهه ...
 با توجه به مجموع استعمالات شبهه، مراد از شبهه در تعبیر «الوقوف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه» مشتبه و امر مشکوک است زیرا در روایت مسعده بن زیاد، شبهه به معنای شک است و  ظاهرا مراد از این تعبیر در همه روایات واحد است و معنای شک و مشکوک الدلیله (شبه الدلیل)، جامع عرفی ندارند تا بتوان ادعای استعمال در جامع را داشت. اما چون روایت مسعده بن زیاد، قابل استدلال بر لزوم احتیاط نیست، نمی توان این تعبیر را در سایر روایات نیز مثبت لزوم احتیاط دانست.
اشکال سوم شهید صدر بر استدلال به روایت
شهید صدر، سه اشکال بر استدلال به این روایات وارد کرده است. ایشان در اشکال اول بیان داشت، وقوف به معنای اقدام در مقابل احجام و به معنای تریّث، تامّل و تروّی است نه به معنای احتیاط و در اشکال دوم شبهه را به معنای شبیه الدلیل دانسته نه به معنای شک. ایشان پس از بیان اشکال اول و دوم، در اشکال سومی به استدلال بر روایت، بیان می دارد:
اگر بپذیریم شبهه به معنای شک است، مراد از هلاکت گاه اثر محتمل است و گاه اثر احتمال. در «الوقوف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه» موازنه ای بین خسارت متوجّه انسان بر فرض وقوف و خسارت متوجّه انسان بر فرض دخول در شبهه، برقرار شده و خسارت وقوف کمتر دانسته شده است.
توضیح ضرر احتمال و ضرر محتمل
 مثلا اگر نمی دانید غذا حلال است یا حرام؟ با احتیاط و در فرض حلال بودن واقعی غذا، تنها غذای حلالی را از دست داده اید اما با عدم احتیاط و در فرض حرام بودن واقعی غذا، مرتکب مفسده  و مضره حرام واقعی شده اید. در فرض احتیاط و حلال بودن واقعی، سود محتمل به دست نیامده است و از ناحیه نرسیدن به فایده محتمل، ضرری متوجه شخص است. حال در فرض عدم احتیاط و حرام واقعی بودن عمل، زیان متوجه به شخص می تواند تنها ضرر به لحاظ محتمل باشد و می تواند به لحاظ تنجیز احتمال باشد به این معنا که با تنجیز احتمال، عقاب اخروی بر فعل حرام وجود دارد و از این ناحیه به هلاکت مبتلا می شوید. شهید صدر بیان می کنند این امکان وجود دارد که همانگونه که در مفضّل (وقوف) ضرر احتمالی تنها در محتمل است، ضرر احتمالی در مفضّل علیه (الاقتحام) نیز تنها از جهت محتمل باشد نه به سبب تنجیز احتمال و عقاب اخروی و همین احتمال مانع استدلال به روایت بر لزوم احتیاط است. ایشان در انتها شبهه در این روایت را به دعاوی باطله که موجب هلاکت نفس است، حمل می کنند.[8]
بررسی کلام شهید صدر
در کلام شهید صدر نکاتی باید بیان شود که برخی شکلی است و برخی به محتوا بازگشت دارد.
اشکال شکلی
ایشان در وجه سوم تسلّم کرد، شبهه به معنای شک است اما در انتها شبهه را به معنای دعاوی باطله معنا کرده است. این نوع بیان به نظر صحیح نیست زیرا؛ در اشکال تسلّمی نباید از تسلّم کوتاه آمد و باید تا انتها بر این تسلّم که شبهه به معنای شک باشد، تحفّظ شود. پس بهتر آن بود که در انتهای اشکال سوم بیان می شد، محذور موجود در عدم احتیاط، تنها محذور موجود در حرام واقعی است.
عدم صدق هلاکت بر وقوع در مفسده حرام واقعی و صدق آن بر عقاب اخروی
بیان شد تقریب صحیح در اشکال سوم شهید صدر آن است که روایت وقوف را بهتر از اقتحام در هلاکت قرار داده و این احتمال وجود دارد که مراد از هلاکت، خود حرام واقعی باشد نه حرام واقعی منجّز.
اما اشکال این تقریب آن است که تنها در برخی از محرّمات واقعی که قتل نفس، نقص عضو و مانند آن است، هلاکت بر آن صدق می کند اما در غالب حرام ها صرف وقوع در حرام بدون آنکه حرام منجّز باشد، هلاکت بر آن صدق نمی کند. مثلا یک بار شراب خوردن یا یک دروغ گفتن یا ورود در کاری که موجب بیماری است بر فرض عدم تنجیز حرام، قطعا بر آن هلاکت صادق نیست. بنابراین با توجه به اطلاق وقوع در هلاکت، باید مراد از هلاکت، عقاب اخروی باشد که در تمام حرام ها قابل جریان است و همین روایت کاشف از تنجیز حرام و به لحاظ احتمال بودن هلاکت است نه محتمل. 
مانند بحث ورود قاعده دفع ضرر محتمل بر قبح عقاب عقاب بلا بیان که مرحوم آخوند در پاسخ به آن فرمود: ضرر قوی تنها واجب الدفع است که در شبهات بدویه یقینی نیست و مطلق ضرر واجب الدفع نیست و  ضرر های موجود در حرام نیز ضرر قوی محسوب نمی شود و ضرر قوی که عقاب باشد نیز از آن در امان هستیم.
شاید به همین جهت، هلاکت در این روایت به معنای اخروی گرفته شده و بحث را از این ناحیه دنبال کرده اند که احتمال عقوبت باید فارغ از این روایت و فارغ از امر به وقوف باشد یا خود این روایت می تواند احتمال عقوبت را ایجاد کرده باشد که این مباحث در کلام شهید صدر نیز پیگیری شده است.
اشکال اصلی به استدلال به روایت بر لزوم احتیاط
اشکال اصلی به استدلال به این روایت به این دو اشکال بازگشت می کند:
1.      عدم اراده لزوم احتیاط در روایت مسعده
همانگونه که اشاره شد، ظاهرا باید مجموع روایاتی را که در آن «الوقوف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه» وارد شده، با هم معنا کرد و این عبارت در تمام این روایات به یک معناست. با دقت در روایت مسعده روشن می شود، موردی در این روایت بیان شده که احتیاط در آن لازم نیست. پس سایر روایات نیز نمی توانند مثبت لزوم احتیاط در شبهات بدویه باشند.
2.      اراده محتمل الهلاکه از شبهه
بر فرض مراد از شبهه، شک و محتمل باشد اما باید دید مراد از الوقوف عند الشبهه، شبهه حرام واقعی است یا شبهه هلاکت؟
اگر شبهه به معنای محتمل الحرمه باشد، اطلاق دال بر وجود احتمال هلاکت در تمام موارد محتمل الحرمه است و خود این دلیل با بیان عقاب حرام، حرمت ارتکاب شبهه را بیان کرده است که یکی از السنه بیان محرمات واقعی یا ظاهری، بیان عقوبت مترتّب بر آنهاست. مثلا گفته می شود: هر کس خمر بنوشد به دوزخ برده خواهد شد. پس مطابق این احتمال، ایصال که شرط عقوبت است، تحقق یافته و عقاب بر فعل محتمل الحرمه، قبیح نخواهد بود.
اگر شبهه به معنای محتمل الهلاکه باشد، مراد از هلاکت عقاب اخروی خواهد بود و حکم به اقتحام در هلکه نمی تواند موضوع خود یعنی محتمل الهلاکه را ثابت کند. بلکه باید در رتبه سابق، موضوع ثابت شود تا حکم بر آن مترتّب شود. در نتیجه هر جا عقاب محتمل بود، احتیاط لازم است و این دلیل نمی تواند احتمال عقوبت را اثبات کند. پس روایت دال بر نکته ای عقلی و ارشادی است.
این احتمال وجود دارد که مراد از شبهه، اعم از شبهه در هلاکت دنیوی یا اخروی باشد و این روایت بیان می کند که در مواردی که احتمال هلاکت وجود دارد و موجب آن است که ناخواسته و از روی ناآگاهی در هلاکت واقعی واقع شوید، توقف و احتیاط کنید. از سویی دیگر چون ما قائل به قبح عقاب بلا بیان هستیم، احتمال هلاکت در شبهات بدویه وجود ندارد. پس این روایت مثبت وجوب احتیاط در شبهات بدویه نیست.
به نظر می رسد، روایت مسعده بن زیاد نیز به همین معنا باشد که در جایی که احتمال وقوع در هلاکت دنیوی مانند ازدواج با خواهر رضاعی، وجود دارد، احتیاط و توقف برای مبتلا نشدن به این هلاکت دنیوی امری عقلایی است.     
پس در معنای شبهه در روایت دو احتمال وجود دارد، محتمل الحرمه و محتمل الهلاکه و طبق احتمال اول، امری مولوی و دال بر لزوم احتیاط در شبهات بدویه است و طبق احتمال دوم امری ارشادی است و نمی تواند مثبت لزوم احتیاط در شبهات بدویه باشد و چون قرینه ای بر تعیّن احتمال اول وجود ندارد، روایت مجمل است و توانایی اثبات لزوم احتیاط را ندارد.
عدم دلالت بر وجوب
حتی در صورتی که مراد از شبهه مشکوک الحرمه باشد، به نظر می رسد این تعبیر دال بر وجوب نیست. در جلسه آینده روایاتی را که به نظر تطبیق «الوقوف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه» است را مرور خواهیم کرد. به نظر می رسد از مجموع این روایات بتوان نتیجه گرفت که «الوقوف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه» امری ارشادی است که در برخی از مراتب مستحب و در برخی دیگر واجب است و این عبارت در مقام بیان وجوب احتیاط در شبهات بدویه نیست.
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آل محمد
 


[1] كتاب سليم بن قيس الهلالي ؛ ج‏2 ؛ ص950 و الکافی؛ ج 2، ص: 391، ح 1
[2] المحاسن ؛ ج‏1 ؛ ص215
[3] تفسیر عیاشی؛ ج 1، ص: 8، حدیث 2
[4] تفسیر عیاشی؛ ج 2، ص: 115، ح 150
[5] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص68
[6] تهذیب الاحکام؛ ج 7، ص: 474، ح 112
[7] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏5 ؛ ص313
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ [عَنْ أَبِيهِ‏] عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ‏  عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ كُلُّ شَيْ‏ءٍ هُوَ لَكَ حَلَالٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَيْنِهِ فَتَدَعَهُ مِنْ قِبَلِ نَفْسِكَ وَ ذَلِكَ مِثْلُ الثَّوْبِ يَكُونُ قَدِ اشْتَرَيْتَهُ وَ هُوَ سَرِقَةٌ أَوِ الْمَمْلُوكِ عِنْدَكَ وَ لَعَلَّهُ‏ حُرٌّ قَدْ بَاعَ نَفْسَهُ أَوْ خُدِعَ فَبِيعَ أَوْ قُهِرَ أَوِ امْرَأَةٍ تَحْتَكَ وَ هِيَ أُخْتُكَ‏ أَوْ رَضِيعَتُكَ‏ وَ الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا عَلَى هَذَا حَتَّى يَسْتَبِينَ لَكَ غَيْرُ ذَلِكَ أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ.
[8] مباحث الأصول، ج‏3، ص: 413
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دلالت ادله برایت بر عدم تنجیز علم اجمالی مسعود عطار منش 12 1,802 15-آذر-1399, 16:02
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  برائت در شبهات غیر محصوره و ضابطۀ آن مسعود عطار منش 7 9,688 2-ارديبهشت-1397, 18:00
آخرین ارسال: سید محسن حائری
  نکته علمی:  اشکالی به جریان تخییری برائت در اطراف علم اجمالی و پاسخ به ان مسعود عطار منش 0 2,584 20-اسفند-1396, 08:01
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  نکته علمی:  اشکال جریان تخییری برائت در اطراف علم اجمالی مسعود عطار منش 2 4,073 19-اسفند-1396, 07:37
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  نکته علمی:  ترجیح ذی المزیه در جریان برائت در اطراف علم اجمالی2 مسعود عطار منش 4 6,368 16-اسفند-1396, 20:55
آخرین ارسال: محمد 68
  نکته علمی:  ترجیح ذی المزیه در جریان اصل برائت مسعود عطار منش 6 10,767 13-اسفند-1396, 07:52
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  نکته علمی:  جریان برائت در بعض اطراف معلوم بالاجمال بدون اشکال ترجیح بلا مرجح مسعود عطار منش 0 2,285 7-اسفند-1396, 08:09
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  نکته علمی:  الغای خصوصیت از ادله خاصه دال بر لزوم احتیاط در علم اجمالی مسعود عطار منش 2 3,779 16-بهمن-1396, 07:19
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  تقریبی متفاوت از برائت عقلی مسعود عطار منش 3 3,554 30-دي-1396, 20:26
آخرین ارسال: حسین بن علی

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان