8-آذر-1400, 21:29
آقای شبزندهدار مبنایی را قبول دارند که تقریباً جمیع توثیقات عام (مثل توثیقات برگرفته از تفسیر علی بن ابراهیم و کامل الزیارات و حتی مشایخ ابن ابیعمیر و ...) و نیز استدلالهایی که برای حجیت روایات در کافی و تحف العقول و احتجاج و ... را مخدوش میکند.
ایشان و برخی از اساتید کنونی مثل آقای شهیدی، قائینی و ... معتقدند که اگر احتمال دهیم در زمان صدور یک کلام، ارتکازی در مخاطبان وجود داشته است بر خلاف ظاهر آن کلام، این احتمال مانع حجیت ظهور میشود. مثلاً اگر ظاهر روایتی مطلق بود و با قرائنی به این نتیجه رسیدیم که این احتمال وجود دارد که در زمان صدور روایت، در ذهن مخاطبان ارتکازی وجود داشته است که این روایت را مطلق نمیفهمیدهاند، ما نمیتوانیم به اطلاق روایت اخذ کنیم. یکی از قرائنی احتمال وجود ارتکاز را ایجاد میکند این است که در دورههای بعد از صدور آن روایت، کسی به اطلاقش اخذ نکرده است.
حال در مورد توثیقات عامه همین مسأله وجود دارد؛ به فرض که مقدمهی تفسیر علی بن ابراهیم و کامل الزیارات ظاهر در این باشند که متن روایات، از مشایخ مورد وثوق اخذ شدهاند، اما وقتی میبینیم تا قرنها کسی از این مقدمهها، توثیق رجال واقع در اسناد این دو کتاب را نفهمیده است، احتمال میدهیم که در زمان صدور این عبارات، ارتکاز عامی وجود داشته است که مانع اخذ به این ظهور خواهد شد.
در مورد مشایخ ابن ابیعمیر و صفوان و بزنطی هم همین مسأله وجود دارد و بحث توثیق عام مستفاد از عبارت شیخ طوسی در عده را تا قرنها بعد از شیخ کسی مطرح نکرده است.(ظاهراً این توثیقات عام (حداقل برخی از آنها) از زمان وحید بهبهانی مطرح شده است)
در مورد مقدمهی کافی -به فرض که ظهور داشته باشد در این که همهی روایات این کتاب از معصوم صادر شده است- باز کسی تا قرنها به این ظهور اخذ نکرده است. تحف العقول همینطور، احتجاج هم همینطور.
لذا به نظر میرسد این که نمیتوان به ظاهر کلام مرحوم طبرسی که فرمودهاند «و لا نأتي في أكثر ما نورده من الأخبار بإسناده إما لوجود الإجماع عليه أو موافقته لما دلت العقول إليه أو لاشتهاره في السير و الكتب بين المخالف و المؤالف» به عنوان دلیلی بر صدور روایات کتاب احتجاج از معصومان استناد کرد، علاوه بر این که بسیاری از روایات مطرح در این کتاب نه اجماعی است، نه عقل بر آن دلالت دارد (هرچند که مخالفتی شاید نداشته باشد) و نه شهرتی در میان سیرهها و کتابهای موافقان و مخالفان دارد.
ایشان و برخی از اساتید کنونی مثل آقای شهیدی، قائینی و ... معتقدند که اگر احتمال دهیم در زمان صدور یک کلام، ارتکازی در مخاطبان وجود داشته است بر خلاف ظاهر آن کلام، این احتمال مانع حجیت ظهور میشود. مثلاً اگر ظاهر روایتی مطلق بود و با قرائنی به این نتیجه رسیدیم که این احتمال وجود دارد که در زمان صدور روایت، در ذهن مخاطبان ارتکازی وجود داشته است که این روایت را مطلق نمیفهمیدهاند، ما نمیتوانیم به اطلاق روایت اخذ کنیم. یکی از قرائنی احتمال وجود ارتکاز را ایجاد میکند این است که در دورههای بعد از صدور آن روایت، کسی به اطلاقش اخذ نکرده است.
حال در مورد توثیقات عامه همین مسأله وجود دارد؛ به فرض که مقدمهی تفسیر علی بن ابراهیم و کامل الزیارات ظاهر در این باشند که متن روایات، از مشایخ مورد وثوق اخذ شدهاند، اما وقتی میبینیم تا قرنها کسی از این مقدمهها، توثیق رجال واقع در اسناد این دو کتاب را نفهمیده است، احتمال میدهیم که در زمان صدور این عبارات، ارتکاز عامی وجود داشته است که مانع اخذ به این ظهور خواهد شد.
در مورد مشایخ ابن ابیعمیر و صفوان و بزنطی هم همین مسأله وجود دارد و بحث توثیق عام مستفاد از عبارت شیخ طوسی در عده را تا قرنها بعد از شیخ کسی مطرح نکرده است.(ظاهراً این توثیقات عام (حداقل برخی از آنها) از زمان وحید بهبهانی مطرح شده است)
در مورد مقدمهی کافی -به فرض که ظهور داشته باشد در این که همهی روایات این کتاب از معصوم صادر شده است- باز کسی تا قرنها به این ظهور اخذ نکرده است. تحف العقول همینطور، احتجاج هم همینطور.
لذا به نظر میرسد این که نمیتوان به ظاهر کلام مرحوم طبرسی که فرمودهاند «و لا نأتي في أكثر ما نورده من الأخبار بإسناده إما لوجود الإجماع عليه أو موافقته لما دلت العقول إليه أو لاشتهاره في السير و الكتب بين المخالف و المؤالف» به عنوان دلیلی بر صدور روایات کتاب احتجاج از معصومان استناد کرد، علاوه بر این که بسیاری از روایات مطرح در این کتاب نه اجماعی است، نه عقل بر آن دلالت دارد (هرچند که مخالفتی شاید نداشته باشد) و نه شهرتی در میان سیرهها و کتابهای موافقان و مخالفان دارد.