جا دارد در هر جایی که عنوان تناسب حکم و موضوع به کار میرود، بپرسیم: در این مورد، چه حکمی با چه موضوعی تناسب دارد؟ و بعد بررسی کنیم و ببینیم که آیا این ادعا با ادبیات موجود در متن دلیل، سازگار است یا خیر؟
در روایت «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا بُدَّ لِلْمَرِيضِ أَنْ يُؤَذِّنَ وَ يُقِيمَ إِذَا أَرَادَ الصَّلَاةَ وَ لَوْ فِي نَفْسِهِ إِنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ بِهِ سُئِلَ فَإِنْ كَانَ شَدِيدَ الْوَجَعِ قَالَ لَا بُدَّ مِنْ أَنْ يُؤَذِّنَ وَ يُقِيمَ لِأَنَّهُ لَا صَلَاةَ إِلَّا بِأَذَانٍ وَ إِقَامَةٍ»:
در هر حال تناسب حکم و موضوع بحثهای ثبوتی محض نیست، بلکه به اثبات و لسان دلیل هم وابسته است.
بله؛ اگر با لسان امر، طلب اذان و اقامه ابراز شده بود، شاید میشد اندکی با این استدلال همراهی کرد (البته باز هم این اشکال وارد بود که در موارد مشابه که مشهور حکم مریض و سالم را یکی دانستهاند، آیا باز هم برای مریض، حکم را تغییر میدهند یا خیر) اما قطعاً نمیتواند طلب لابدی را با توجه به موضوع مریض، به طلب استحبابی ترجمه کرد.
در روایت «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا بُدَّ لِلْمَرِيضِ أَنْ يُؤَذِّنَ وَ يُقِيمَ إِذَا أَرَادَ الصَّلَاةَ وَ لَوْ فِي نَفْسِهِ إِنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ بِهِ سُئِلَ فَإِنْ كَانَ شَدِيدَ الْوَجَعِ قَالَ لَا بُدَّ مِنْ أَنْ يُؤَذِّنَ وَ يُقِيمَ لِأَنَّهُ لَا صَلَاةَ إِلَّا بِأَذَانٍ وَ إِقَامَةٍ»:
- حکم: وجوب است با بیان لابدیت.
- متعلق حکم: اذان و اقامه هستند.
- موضوع حکم: نماز واجب و مکلف مریض است.
- یا باید گفت مشهور از این روایت اعراض کردهاند و با چنین اعراضی، روایت حجت نیست.
- یا باید گفت علما قرینه داشتهاند که «لابد» در ضد آن به کار رفته است. (البته اگر چنین استعمالی صحیح باشد)
در هر حال تناسب حکم و موضوع بحثهای ثبوتی محض نیست، بلکه به اثبات و لسان دلیل هم وابسته است.
بله؛ اگر با لسان امر، طلب اذان و اقامه ابراز شده بود، شاید میشد اندکی با این استدلال همراهی کرد (البته باز هم این اشکال وارد بود که در موارد مشابه که مشهور حکم مریض و سالم را یکی دانستهاند، آیا باز هم برای مریض، حکم را تغییر میدهند یا خیر) اما قطعاً نمیتواند طلب لابدی را با توجه به موضوع مریض، به طلب استحبابی ترجمه کرد.