3-آذر-1402, 13:08
آیت الله سیستانی در باب تعادل و تراجیح مفصلا به جریان دس و وضع اشاره کردند و دس در روایات را قبول کردند ولی در نهایت عدم حجیت خبر را نتیجه نگرفته ولی فرموده أصالة عدم خطا نسبت به رواة اساس ندارد بلکه باید با دقت بیشتری بررسی شود. ایشان قائل به وثوق و اطمینان در روایات است لذا جریان دس در نگاه ایشان مهم جلوه کرده است. ایشان فرموده دس و دروغ بستن از زمان خاتم الانبیاء آغاز شده و وضع روایت نیز در طول تاریخ رواج داشته. دواعی وضع مختلف است که سبب وضع و دس و کذب میشود. البته این یک امر طبیعی است که نسبت به رئیس و رهبر یک مذهب، افرادی هستند که وضع حدیث میکنند تا رهبر را تخریب کنند یا تقدیس کنند یا خودشان را خوب جلوه دهند. این امر طبیعی در زمان اهل بیت علیهمالسلام نیز ادامه پیدا کرده و با توجه به جو و فضای زمان، کم و زیاد بوده. شواهد متعدد بر این مطلب در روایات وجود دارد، یکی دس مغیرة بن سعید یا ابی الخطاب، همچنین توضیحات رجالیون در مورد بعضی رواة که گفتند وضع حدیث میکردند. حتی مجعولات و روایات دس شده، در کتب اربعه وارد شده با اینکه مولفان به این اهتمام داشتند که موضوعات و روایات ضعیف را نیاورند و فقط از اصول معتمده نقل کنند، ولی همچنان روایات به نام اسرائیلیات نقل شده است. در کتب حدیثی دیگر مثل علل که این مطلب به وفور دیده میشود.
اما آیا این قضیه میتواند به ضرر حجیت خبر واحد باشد؟
استاد
به نظر میرسد این قضیه مشکل ساز نیست. اینکه برخی علماء این قضایا را برجسته میکنند، در ذهنشان این است که شریعت میخواهد انسانها به احکام واقعیه عمل کنند و چون دستخوش وضع و تزویر شده، دچار مشکل میشوند.
اما اگر گفتیم احکام شریعت غیر از اینکه الطاف فی الاحکام العقلیة، برای این است که انسانها به آنچه که حجت است، عمل کنند ولو به واقع نرسند، در این صورت قضیه دسیسه مشکلساز نیست. این قضیه نقل شده که در زمانهای قدیم از مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی سوال کردند که چه کسی اعلم است؟ فرمود انا، مرحوم سید عبدالله گفت الله اعلم حیث یجعل رسالته، اما مرحوم بروجردی در یک پاسخ فنی نوشت: در وقتی که اعمال مردم محکوم به صحت است ظاهرا، این سوال مجال ندارد. این یعنی اگر مردم سید ابوالحسن اصفهانی را اعلم میدانند و آن را حجت میدانند، کافی است.
لذا یونس بن عبدالرحمن اشتباه کرد که در اخذ حدیث و نقل آنها وسواس داشت و لازم نبود نزد امام علیهالسلام برود. امام علیهالسلام نیز به کتب یونس نگاه کردند و اعلام کردند که در این روایات دسیسه شده ولی نفرمودند که این به حجیت روایات ضرر میزند. در همین جوی که کذابین هستند، حضرات ائمه فرمودند به خبر ثقه ر نقل کنید و به آن عمل کنید. به ضم اینکه در ادله حجیت خبر، اکثر مطابقة للواقع آن است که در واقع به خبر ثقه عمل میشود. یعنی نمیشود به واقع رسید و نمیشود به هر خبری عمل کرد و یک راه میانه آن است که خبر ثقه عمل شود با توجه به آنکه نسبت روایات دسیسه شده به روایات صحیح، کم است.
ثانیا قبول داریم که قطعا دس رخ داده نظیر باب تحریف قرآن، ولی همچنان به حجیت ضرر نمیزند چون یقین نداریم در روایاتی که محل ابتلاء مکلفان است، غیر واجبی واجب شده باشد. یقین نداریم که دس یک واجب را غیر واجب قرار داده باشد. حتی اگر قبول کنیم که دس به احکام راه پیدا کرده باشد، نهایت این است که غیر واجب را واجب کرده یا غیر حرام را حرام کرده که این ضرری ندارد. اما یقین نداریم یکی از این روایات که احکام شرعی را برای ما بیان میکند، میگوید آنکه واجب شده، غیر واجب یا حرام است. اگر دس باشد در مورد تکوینیات و شخصیت امام علیهالسلام بوده. به طور کلی نیاز به این تتبعات در باب دس نداریم. پس گرچه دس محقق شده و در کتب اربعة نیز وارد شده ولی اینها مزاحم حجیت روایات احکام نمیشود. ما در دایره روایات احکام به دس علم نداریم. خصوصا که عمل قدماء در این زمینه مهم است. چون ظاهرش این است که صدرا عن صدر گرفتند و احتمال دس در آن روایت ضعیف است.
اما آیا این قضیه میتواند به ضرر حجیت خبر واحد باشد؟
استاد
به نظر میرسد این قضیه مشکل ساز نیست. اینکه برخی علماء این قضایا را برجسته میکنند، در ذهنشان این است که شریعت میخواهد انسانها به احکام واقعیه عمل کنند و چون دستخوش وضع و تزویر شده، دچار مشکل میشوند.
اما اگر گفتیم احکام شریعت غیر از اینکه الطاف فی الاحکام العقلیة، برای این است که انسانها به آنچه که حجت است، عمل کنند ولو به واقع نرسند، در این صورت قضیه دسیسه مشکلساز نیست. این قضیه نقل شده که در زمانهای قدیم از مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی سوال کردند که چه کسی اعلم است؟ فرمود انا، مرحوم سید عبدالله گفت الله اعلم حیث یجعل رسالته، اما مرحوم بروجردی در یک پاسخ فنی نوشت: در وقتی که اعمال مردم محکوم به صحت است ظاهرا، این سوال مجال ندارد. این یعنی اگر مردم سید ابوالحسن اصفهانی را اعلم میدانند و آن را حجت میدانند، کافی است.
لذا یونس بن عبدالرحمن اشتباه کرد که در اخذ حدیث و نقل آنها وسواس داشت و لازم نبود نزد امام علیهالسلام برود. امام علیهالسلام نیز به کتب یونس نگاه کردند و اعلام کردند که در این روایات دسیسه شده ولی نفرمودند که این به حجیت روایات ضرر میزند. در همین جوی که کذابین هستند، حضرات ائمه فرمودند به خبر ثقه ر نقل کنید و به آن عمل کنید. به ضم اینکه در ادله حجیت خبر، اکثر مطابقة للواقع آن است که در واقع به خبر ثقه عمل میشود. یعنی نمیشود به واقع رسید و نمیشود به هر خبری عمل کرد و یک راه میانه آن است که خبر ثقه عمل شود با توجه به آنکه نسبت روایات دسیسه شده به روایات صحیح، کم است.
ثانیا قبول داریم که قطعا دس رخ داده نظیر باب تحریف قرآن، ولی همچنان به حجیت ضرر نمیزند چون یقین نداریم در روایاتی که محل ابتلاء مکلفان است، غیر واجبی واجب شده باشد. یقین نداریم که دس یک واجب را غیر واجب قرار داده باشد. حتی اگر قبول کنیم که دس به احکام راه پیدا کرده باشد، نهایت این است که غیر واجب را واجب کرده یا غیر حرام را حرام کرده که این ضرری ندارد. اما یقین نداریم یکی از این روایات که احکام شرعی را برای ما بیان میکند، میگوید آنکه واجب شده، غیر واجب یا حرام است. اگر دس باشد در مورد تکوینیات و شخصیت امام علیهالسلام بوده. به طور کلی نیاز به این تتبعات در باب دس نداریم. پس گرچه دس محقق شده و در کتب اربعة نیز وارد شده ولی اینها مزاحم حجیت روایات احکام نمیشود. ما در دایره روایات احکام به دس علم نداریم. خصوصا که عمل قدماء در این زمینه مهم است. چون ظاهرش این است که صدرا عن صدر گرفتند و احتمال دس در آن روایت ضعیف است.