17-اسفند-1402, 15:18
(آخرین تغییر در ارسال: 17-اسفند-1402, 15:20 توسط مسعود عطار منش.)
به عبارت دیگر:
اولا: سکوت تنها در جایی بمعنای امضا هست که متکلم تمکن از ردع داشته باشد و ردع نکرده باشد. حال آن که با توجه قابل تصور نبودن برخی مسایل برای مردم آن زمان اصلا معلوم نیست معصومین تمکن از بیانش را داشته باشند. افزون بر آنکه حتی اگر برایشان قابل تصور هم باشد محتمل است به دلیل کمبود وقت و اولویت داشتن نیازهای همان زمان نتوانسته باشند نیاز آیندگان را بیان کنند.
ثانیا: با چشم پوشی از اشکال اول و با فرض پذیرش تمکن معصومین علیهم السلام از بیان، اشکال دیگر آنست که اگر علم به موضوع، نیازمند استفاده از علم غیب باشد معلوم نیست از علم غیبشان استفاده کرده باشند. مگر نه آنست که معصومین خیلی اوقات از عمل به علم غیب ابا داشتند. مثلا امام کاظم علیه السلام علی بن ابی حمزه را بعنوان وکیل خویش برگزیدند که همین شخص ملعون مذهب انحرافی واقفه را درست کرد. انحراف در اصول دین به مراتب از احکام شرعی مهم تر هست ولی می بینیم معصومین ظاهرا از علم غیبشان اسنفاده نکردند. و کم له من نظیر.
گفتنی است شبیه همین اشکالات در تمسک به عمومات و اطلاقات در مسائل مستحدثه وجود دارد چون حجیت عموم و اطلاق متوقف بر تمکن از بیان مخصص و مقید است و چنانکه گذشت تمکن قابل احراز نیست.
لذا به نظر می رسد راه حل اخیر استاد یعنی رجوع به اصول عملیه هم با مشکل مواجه بوده و لا مفر من القول بالانسداد. چون در اینصورت باید در معظم یا بسیاری از احکام، اصل عملی جاری کرد و هو کما تری.
اولا: سکوت تنها در جایی بمعنای امضا هست که متکلم تمکن از ردع داشته باشد و ردع نکرده باشد. حال آن که با توجه قابل تصور نبودن برخی مسایل برای مردم آن زمان اصلا معلوم نیست معصومین تمکن از بیانش را داشته باشند. افزون بر آنکه حتی اگر برایشان قابل تصور هم باشد محتمل است به دلیل کمبود وقت و اولویت داشتن نیازهای همان زمان نتوانسته باشند نیاز آیندگان را بیان کنند.
ثانیا: با چشم پوشی از اشکال اول و با فرض پذیرش تمکن معصومین علیهم السلام از بیان، اشکال دیگر آنست که اگر علم به موضوع، نیازمند استفاده از علم غیب باشد معلوم نیست از علم غیبشان استفاده کرده باشند. مگر نه آنست که معصومین خیلی اوقات از عمل به علم غیب ابا داشتند. مثلا امام کاظم علیه السلام علی بن ابی حمزه را بعنوان وکیل خویش برگزیدند که همین شخص ملعون مذهب انحرافی واقفه را درست کرد. انحراف در اصول دین به مراتب از احکام شرعی مهم تر هست ولی می بینیم معصومین ظاهرا از علم غیبشان اسنفاده نکردند. و کم له من نظیر.
گفتنی است شبیه همین اشکالات در تمسک به عمومات و اطلاقات در مسائل مستحدثه وجود دارد چون حجیت عموم و اطلاق متوقف بر تمکن از بیان مخصص و مقید است و چنانکه گذشت تمکن قابل احراز نیست.
لذا به نظر می رسد راه حل اخیر استاد یعنی رجوع به اصول عملیه هم با مشکل مواجه بوده و لا مفر من القول بالانسداد. چون در اینصورت باید در معظم یا بسیاری از احکام، اصل عملی جاری کرد و هو کما تری.