4-شهريور-1395, 18:11
به نام حضرت دوست
از قديم در ميان علماى هر علم، متداول و مرسوم بوده و هست كه در آغاز و دالان ورودى هر علم يك تصوير اجمالى از مطالب آن علم را در اختيار دانشجوى آن علم قرار مىدادهاند تا طالب اولا با آگاهى وارد آن مباحث شود و ثانيا ارزش آن را درك كند.[1]
بيشتر از دانشمندان پيشين را شيوه چنان بوده كه در هنگام تعليم و تأليف هشت چيز را در آغاز كار نام مىبرده و منظور از هريك را شرح مىداده و جهت لزوم ذكر آن را در آغاز تأليف بيان مىنموده و در آخر، يكايك آنها را بر علم مورد بحث، منطبق مىساختهاند.[2]
به این ترتیب فیلسوفان در آغاز فلسفه به فلسفهشناسی، متکلمان در ابتدای کلام به فلسفه کلام یا کلامشناسی و منطقدانان در مدخل منطق به منطقشناسی یا منطق منطق یا فلسفه منطق پرداختند و این امر به سایر علوم سرایت کرد. درباره اینکه چه اموری از رؤوس ثمانیه محسوب میشود و تعداد آنها چند تا است، اختلاف نظر وجود دارد. رؤوس ثمانیه در برخی منابع، حتی به پانزده مورد بالغ گردیده است: موضوع، مسائل، مبادی، عنوان، وجه تسمیه، تعری، غرض، منفعت، مؤلف، جنس، مرتبه، رتبه، شرف، تقسیم ابواب و انحا تعلیمی.
با توجه به آنکه این مباحث جزء مسائل آن علم نیست، ضرورت نبود که در همان علم از آن بحث به میان آید و بهتر بود کار بحث حول آن را به جای دیگری واگذار کنند. اما متاسفانه کتاب یا علم دیگری عهدهدار بررسی آن نشد. از طرفی به سبب نیاز به برخی از موارد رئوس ثمانیه، سه مبحث از هشت مبحث را در ابتدای بیان علم در قسمت مدخل، مقدمه، دیباچه و... بیان میداشتند که عبارت است از: تعریف علم - موضوع علم - غایت علم.
در قرن نوزدهم، متفکران و دانشمندان اروپایی به بحث از کیفیت روش علمی در یک علم پرداختند. آنها یکی از تمایزات بین علوم را روش آن علم میدانستند، لذا به تولید علمی برای پاسخ به این نیاز روی آوردند. اسم این علم را – متدلوژی - به معنای روششناسی گذاشتند. در این علم به بیان روش علوم پرداختند. بعد از این مقطع روش در علوم متفاوت شد. به عنوان مثال فیزیک که تا آن موقع روشی تجربی- عقلی داشت؛ با رویکرد عقلی- ریاضی ادامه حیات داد. بسیاری از علوم که روش عقلی داشتند، روششان تجربی شد. کمکم این فکر در بین آنها به وجود آمد که نیاز آنها به علمی بیش از روششناسی است. یعنی به علمی احتیاج است که غیر از آن که از روش علوم بحث کند، به بحثهای دیگری نیز بپردازد. نام این علم را فلسفه علم گذاشتند به معنای: «نگاه ثانوی و از بیرون به یک علم مدون».
در قرن 20 فلسفه علوم ایجاد شد و در اندک زمان توسعه یافت و شاخهها و رهیافتهای مختلف دانششناسی چون منطق علوم، روانشناسی دانش، جامعهشناسی علم و تاریخ علوم ظهور کرد. این سوال قابل طرح است که آیا دانشمندان مسلمان دارای علمشناسی منسجم و نظاممند بودهاند یا خیر؟ رویآوردهای عمدة آنان در شناخت علوم کدام است؟ این رهیافتها چه تفاوتی دارند؟
علم شناسی امروزه به تبع علوم، توسعة فراوان یافته و رهیافتهای متنوعی چون علمشناسی منطقی- فلسفی، روان شناسی علم، جامعهشناسی علم و تاریخ علم را در بر گرفته است. دانشمندان مسلمان با توسعه و رشد دانشهای مختلف روزگار خود، به بسط و تکامل علمشناسی نیز پرداختهاند و چهار رهیافت عمده و متفاوت در شناخت علوم به دست آوردهاند. 1. علمشناسی منطقی که ریشة ارسطویی دارد، در کتابهای منطق به میان آمده، و بر تحلیلهای پیشینی، ضابطهای و ارائة اصول و قواعد حاکم بر علوم مبتنی است. 2. علمشناسی تطبیقی، با بررسی مقایسهای دانشها به ارائة الگویی برای طبقهبندی آنها میپردازد. این رهیافت، مطالعة پسینی است و نزد دانشمندان مسلمان بسط فراوان یافته است. 3. علمشناسی تاریخی نیز ریشة ارسطویی دارد و با رهیافت پسینی و تجربی، به مطالعة تاریخی رشد علوم و نظریههای علمی میپردازد. 4. و همچنین دانشمندان مسلمان با گشودن مبحثی در سرآغاز هر علم با عنوان رؤوس ثمانیه، در واقع به علمشناسی مورد پژوهانه پرداختهاند.[3]
[1] ترجمه و شرح فارسى الموجز في أصول الفقه، على عدالت، ناشر: نصايح، مكان چاپ: قم، نوبت چاپ: اول، سال چاپ: 1385 ش
[2] تقريرات اصول، محمود شهابى، ناشر: چاپخانه حاج محمد علي علمي، مكان چاپ: تهران، نوبت چاپ: هفتم، سال چاپ: 1321 ش
[3] مقالات و بررسی ها 1383 شماره 75 - رهیافتهای دانشمندان مسلمان در علم شناسی (احد فرامرز قراملکی - نادیا مفتونی)
از قديم در ميان علماى هر علم، متداول و مرسوم بوده و هست كه در آغاز و دالان ورودى هر علم يك تصوير اجمالى از مطالب آن علم را در اختيار دانشجوى آن علم قرار مىدادهاند تا طالب اولا با آگاهى وارد آن مباحث شود و ثانيا ارزش آن را درك كند.[1]
بيشتر از دانشمندان پيشين را شيوه چنان بوده كه در هنگام تعليم و تأليف هشت چيز را در آغاز كار نام مىبرده و منظور از هريك را شرح مىداده و جهت لزوم ذكر آن را در آغاز تأليف بيان مىنموده و در آخر، يكايك آنها را بر علم مورد بحث، منطبق مىساختهاند.[2]
به این ترتیب فیلسوفان در آغاز فلسفه به فلسفهشناسی، متکلمان در ابتدای کلام به فلسفه کلام یا کلامشناسی و منطقدانان در مدخل منطق به منطقشناسی یا منطق منطق یا فلسفه منطق پرداختند و این امر به سایر علوم سرایت کرد. درباره اینکه چه اموری از رؤوس ثمانیه محسوب میشود و تعداد آنها چند تا است، اختلاف نظر وجود دارد. رؤوس ثمانیه در برخی منابع، حتی به پانزده مورد بالغ گردیده است: موضوع، مسائل، مبادی، عنوان، وجه تسمیه، تعری، غرض، منفعت، مؤلف، جنس، مرتبه، رتبه، شرف، تقسیم ابواب و انحا تعلیمی.
با توجه به آنکه این مباحث جزء مسائل آن علم نیست، ضرورت نبود که در همان علم از آن بحث به میان آید و بهتر بود کار بحث حول آن را به جای دیگری واگذار کنند. اما متاسفانه کتاب یا علم دیگری عهدهدار بررسی آن نشد. از طرفی به سبب نیاز به برخی از موارد رئوس ثمانیه، سه مبحث از هشت مبحث را در ابتدای بیان علم در قسمت مدخل، مقدمه، دیباچه و... بیان میداشتند که عبارت است از: تعریف علم - موضوع علم - غایت علم.
در قرن نوزدهم، متفکران و دانشمندان اروپایی به بحث از کیفیت روش علمی در یک علم پرداختند. آنها یکی از تمایزات بین علوم را روش آن علم میدانستند، لذا به تولید علمی برای پاسخ به این نیاز روی آوردند. اسم این علم را – متدلوژی - به معنای روششناسی گذاشتند. در این علم به بیان روش علوم پرداختند. بعد از این مقطع روش در علوم متفاوت شد. به عنوان مثال فیزیک که تا آن موقع روشی تجربی- عقلی داشت؛ با رویکرد عقلی- ریاضی ادامه حیات داد. بسیاری از علوم که روش عقلی داشتند، روششان تجربی شد. کمکم این فکر در بین آنها به وجود آمد که نیاز آنها به علمی بیش از روششناسی است. یعنی به علمی احتیاج است که غیر از آن که از روش علوم بحث کند، به بحثهای دیگری نیز بپردازد. نام این علم را فلسفه علم گذاشتند به معنای: «نگاه ثانوی و از بیرون به یک علم مدون».
در قرن 20 فلسفه علوم ایجاد شد و در اندک زمان توسعه یافت و شاخهها و رهیافتهای مختلف دانششناسی چون منطق علوم، روانشناسی دانش، جامعهشناسی علم و تاریخ علوم ظهور کرد. این سوال قابل طرح است که آیا دانشمندان مسلمان دارای علمشناسی منسجم و نظاممند بودهاند یا خیر؟ رویآوردهای عمدة آنان در شناخت علوم کدام است؟ این رهیافتها چه تفاوتی دارند؟
علم شناسی امروزه به تبع علوم، توسعة فراوان یافته و رهیافتهای متنوعی چون علمشناسی منطقی- فلسفی، روان شناسی علم، جامعهشناسی علم و تاریخ علم را در بر گرفته است. دانشمندان مسلمان با توسعه و رشد دانشهای مختلف روزگار خود، به بسط و تکامل علمشناسی نیز پرداختهاند و چهار رهیافت عمده و متفاوت در شناخت علوم به دست آوردهاند. 1. علمشناسی منطقی که ریشة ارسطویی دارد، در کتابهای منطق به میان آمده، و بر تحلیلهای پیشینی، ضابطهای و ارائة اصول و قواعد حاکم بر علوم مبتنی است. 2. علمشناسی تطبیقی، با بررسی مقایسهای دانشها به ارائة الگویی برای طبقهبندی آنها میپردازد. این رهیافت، مطالعة پسینی است و نزد دانشمندان مسلمان بسط فراوان یافته است. 3. علمشناسی تاریخی نیز ریشة ارسطویی دارد و با رهیافت پسینی و تجربی، به مطالعة تاریخی رشد علوم و نظریههای علمی میپردازد. 4. و همچنین دانشمندان مسلمان با گشودن مبحثی در سرآغاز هر علم با عنوان رؤوس ثمانیه، در واقع به علمشناسی مورد پژوهانه پرداختهاند.[3]
[1] ترجمه و شرح فارسى الموجز في أصول الفقه، على عدالت، ناشر: نصايح، مكان چاپ: قم، نوبت چاپ: اول، سال چاپ: 1385 ش
[2] تقريرات اصول، محمود شهابى، ناشر: چاپخانه حاج محمد علي علمي، مكان چاپ: تهران، نوبت چاپ: هفتم، سال چاپ: 1321 ش
[3] مقالات و بررسی ها 1383 شماره 75 - رهیافتهای دانشمندان مسلمان در علم شناسی (احد فرامرز قراملکی - نادیا مفتونی)