4-شهريور-1395, 18:22
به نام حضرت دوست
ببخشید متن زیر یه خورده طولانی است. برشی است از یک مقاله که آدرس آن هم داده شده است.
وقتی حرف از تمایز علوم میشود، در بررسی کامل بحث بهتر است نقطه مقابل آن یعنی اتحاد علوم هم بررسی شود. این توجه به تضاد و تناقض در بسیاری از جاها کمک کار بوده و میتواند در باز کردن گره فهم و حل بسیاری از مجهولات کمک کار باشد. همچنان که پس از مطالعه مطلبی که در زیر میآید کاملا مشخص میشود که اتحاد علوم ارتباط تنگاتنگی با بحث طبقهبندی علوم و ارتباطات علوم با یکدیگر و حتی تمایز علوم از هم دارد. در انتهای این مطلب بیان میشود که ارتباط بین علوم دو طرفه است و اینگونه نیست که تنها علم اول، سعی در تغذیه و فراهمآوری مسائل علم دوم را دارد. بلکه آن علم دوم هم در موارد بسیاری سبب تغذیه و رشد و فراهمآوری مسائل جدیدی برای علم اول میشود. و یا بحث ارتباط بعضی مسائل در چندین علم که تاحدودی و به شکلی نظریه امام خمینی (ره) هم به آن اشاره دارد.
آیا تنها راه اتحاد علوم این است که تنها یک علم با یک دسته قوانین و یک دسته ترم داشته باشیم؟ یا اینکه گونههای دیگری از اتحاد نیز قابل تصور است؟ به نظر من طرح الگوی اتحاد کیچر بسیار به پاسخ این سوال کمک میکند. در الگوی اتحاد کیچر، فقط نحوه تعریف انواع مورد استفاده ترمها مهم نبود. بلکه طبقهبندی نیز مهم بود. چیزی که نحوه توجیه (استدلال) را مشخص میسازد و چیزی که مثلاً اجازه وجود و کاربرد ترمی مانند قانون را در فیزیک میدهد. این الگو به نظرم میتواند وسیعتر هم باشد و به مفهوم پارادایم نزدیک شود. یعنی ارزشها، اهداف، روشها، مسائل و نحوه توضیح و توجیه را هم شامل میشود. همانطور که گفته شد، حتی اگر به ترمها و قوانین واحد برسیم، باز هم ممکن است در پارادیم مختلف، علمهای مختلفی داشته باشیم.
اتحاد در روش نیز مسئله بسیار مهمی است. اتحاد در ارزشها و اهداف هم خود مسئلهای دیگر است. پس اگر بخواهیم از یکی شدن صحبت نماییم، باید دانست این یکی شدن نباید در سطح ترمها و قوانین صورت بگیرند. بلکه باید در سطوح دیگر پاردایمی هم صورت بگیرد.
با این توضیحات در مورد علوم اجتماعی میبینیم که فیزیک مدرن میتواند هم از لحاظ روش یا هدف با علوم اجتماعی یکی شود. این اتحاد حتی به قوانین هم کشیده شده است. به طوری که قوانین از حالت ضروری و فراگیر به حالت آماری محتمل درآمدهاند.
اما به نظر من این اتحادها یکی شدن نیست و صرفاً نزدیکی است. محو شدن مرز قاطع است که در حالت مبالغه آمیز با یکی شدن از آن یاد میشود. زیرا هنوز هر دو طرف مرز موجودند و هنوز میتوانیم هویات صرفاً فیزیکی و صرفاً اجتماعی را فرض کنیم. اما تعیین مرز کار مشکلی شده است. شاید اصلاً نباید این مرز را تعیین نمود. بنابراین دیدگاه دیگری درباره اتحاد شکل میگیرد. اتحاد در طرف افراطی آن یکی شدن است. اما در حالت متعادلتر اگر بتوانیم یک هویت یا ماهیتی برای یک سری هویات متکثر تعریف کنیم یا فرض نماییم که تحت لوای آن بتوان آن را یکی دانست و به عبارتی این اجزا را یک کل فرض کرد، باز هم به اتحاد رسیدهایم که من آن را «اتحاد ارگانیستی» مینامم. در این حالت اجزا در وجود و اثر مستقل از هم نیستند. بلکه هر یک بدون دیگری نمیتواند موجود و موثر باشد و همه کنار هم یک هدف یا ارزش کلی را برآورده میسازند.
یک نمونه مناسب از این نگاه در موضوع و مسئله محوری است. در گذشته معمولا علوم مختلف با موضوعات مختلفشان از هم تشخیص داده میشدند. مثلا ریاضیات به کمیات، فیزیک به جهان و هیئت و حرکت و امروزه ذرات و نیروهای بنیادی یا زیست شناسی به موجودات زنده و سلولها میپردازد. اما یک نگاه دیگر آن است که تفاوت علوم در موضوع نیست. بلکه در تفاوت دیدگاه نسبت به موضوعات یکسان است. به عبارت دیگر، در علوم مسائل مختلفی از موضوعات واحد داریم و علمی با دیدگاه خاص خود به حل آن میپردازد. در حالت کاربردی اگر قتلی صورت گرفته باشد، همه علوم فیزیک، زیست شناسی، شیمی، روان شناسی، جامعه شناسی، ریاضی و ... میتوانند به حل این مسئله که قاتل کیست یا قتل چرا صورت گرفته بپردازند. در اینجا موضوع یکی است و فقط دیدگاهها متفاوتند. در نتیجه هر یک مسائل متفاوتی را در قامت یک یا چند مسئله کلی حل میکنند.
نکته مهم آن است که اتحاد ارگانیستی با صرف همکاری اجزای مستقل به دست نمیآید. زیرا این اتحاد در مقابل مکانیستی اطلاق میشود. این طرز اتحاد (مکانیستی) به این معناست که هریک از علوم مختلف مستقلا دارای هویتند، همه مفیدند و میتوانند به هم کمک بکنند. اما ادعای ارگانیستی از این بشتر است؛ چرا که در در آن اجزا از هم مستقل (در وجود و اثر) نیستند. یعنی فیزیک نمیتواند بدون علوم دیگر وجود داشته باشد یا کاری بکند. علوم انسانی در مسائل، ارزشها، روشها (شامل تعبیرات، توضیحات، توجیهات و ...) و اهداف فیزیک و به طور کلی فعالیت علمی نقش موثر دارد. علوم طبیعی هم تأثیر بسزایی در فعالیت و طرز نگاه دانشمندان علوم انسانی داشته و دارد.
با این توضیحات به نظر مرز علوم از یکدیگر در اتحاد ارگانیستی قطعی نیست. این مرزها میتواند هم در پدیدهها باشد، هم در ترمها و قوانین و هم در روشها و اهداف. نه میتوان آنها را از علمی به علم دیگر به طور کامل تقلیل داد (اتحاد کامل و یکی شدن دو علم) و نه میتوان مستقلا متعلق یک علم خاص دانست. همه در قالب یک پاردایم کلی و در کنار یکدیگر وجود و اثری وابسته دارند و مانند اعضای بدن یک (دسته) هدف کلی را دنبال میکنند.
دسته بندیهای علوم و نسبت و تقدم برخی علوم بر برخی دیگر کاملا به پارادیم حاکم بستگی دارد. (مثلا طبیعیات ساقه و اخلاق و پزشکی و فنون شاخه و میوههای آن باشند، یعنی تنها ساقه است که به شاخه و میوه خدمات ارائه میدهد و از سمت عکس آن کمکی به شاخه نمیشود. حال آن که ممکن است شاخهها و میوهها ساقه را تغذیه کرده و هر دو ریشه را تغذیه کنند. دیگر این نسبت خطی و مقوم از ریشه به ساقه و بعد به شاخه وجود ندارد.) بنابراین یک شکل از اتحاد ارگانیستی نداریم. بلکه بسته به پارادایم شکلهای متفاوتی داریم که هر پارادیم به صورت یک کل به اجزا معنی میدهد.[1]
باید توجه داشت که در این مطلب، آنچه پایه و اساس قرار گرفته فلسفه علم امروزی غرب میباشد که در آن تمایز به روش است و حداکثر به غایت و کمتر توجهی به موضوع در تمایز علوم میشود. اما مطلب تا حدودی گویای آن است که موضوع نیز در تمایز و اتحاد علوم تأثیر گذار است و علومی که تنها در روش با هم متحد هستند را نمیتوان یک واحد و علم یگانهای دانست. بلکه سایر عوامل هم در آن دخیل است که سبب گونهگونی علوم شده است.
[1] سید بهرام برقعی، مقاله: اتحاد در فلسفه علم، نشریه: ذهن، شماره 29، بهار 1386، صص 109-126
ببخشید متن زیر یه خورده طولانی است. برشی است از یک مقاله که آدرس آن هم داده شده است.
وقتی حرف از تمایز علوم میشود، در بررسی کامل بحث بهتر است نقطه مقابل آن یعنی اتحاد علوم هم بررسی شود. این توجه به تضاد و تناقض در بسیاری از جاها کمک کار بوده و میتواند در باز کردن گره فهم و حل بسیاری از مجهولات کمک کار باشد. همچنان که پس از مطالعه مطلبی که در زیر میآید کاملا مشخص میشود که اتحاد علوم ارتباط تنگاتنگی با بحث طبقهبندی علوم و ارتباطات علوم با یکدیگر و حتی تمایز علوم از هم دارد. در انتهای این مطلب بیان میشود که ارتباط بین علوم دو طرفه است و اینگونه نیست که تنها علم اول، سعی در تغذیه و فراهمآوری مسائل علم دوم را دارد. بلکه آن علم دوم هم در موارد بسیاری سبب تغذیه و رشد و فراهمآوری مسائل جدیدی برای علم اول میشود. و یا بحث ارتباط بعضی مسائل در چندین علم که تاحدودی و به شکلی نظریه امام خمینی (ره) هم به آن اشاره دارد.
آیا تنها راه اتحاد علوم این است که تنها یک علم با یک دسته قوانین و یک دسته ترم داشته باشیم؟ یا اینکه گونههای دیگری از اتحاد نیز قابل تصور است؟ به نظر من طرح الگوی اتحاد کیچر بسیار به پاسخ این سوال کمک میکند. در الگوی اتحاد کیچر، فقط نحوه تعریف انواع مورد استفاده ترمها مهم نبود. بلکه طبقهبندی نیز مهم بود. چیزی که نحوه توجیه (استدلال) را مشخص میسازد و چیزی که مثلاً اجازه وجود و کاربرد ترمی مانند قانون را در فیزیک میدهد. این الگو به نظرم میتواند وسیعتر هم باشد و به مفهوم پارادایم نزدیک شود. یعنی ارزشها، اهداف، روشها، مسائل و نحوه توضیح و توجیه را هم شامل میشود. همانطور که گفته شد، حتی اگر به ترمها و قوانین واحد برسیم، باز هم ممکن است در پارادیم مختلف، علمهای مختلفی داشته باشیم.
اتحاد در روش نیز مسئله بسیار مهمی است. اتحاد در ارزشها و اهداف هم خود مسئلهای دیگر است. پس اگر بخواهیم از یکی شدن صحبت نماییم، باید دانست این یکی شدن نباید در سطح ترمها و قوانین صورت بگیرند. بلکه باید در سطوح دیگر پاردایمی هم صورت بگیرد.
با این توضیحات در مورد علوم اجتماعی میبینیم که فیزیک مدرن میتواند هم از لحاظ روش یا هدف با علوم اجتماعی یکی شود. این اتحاد حتی به قوانین هم کشیده شده است. به طوری که قوانین از حالت ضروری و فراگیر به حالت آماری محتمل درآمدهاند.
اما به نظر من این اتحادها یکی شدن نیست و صرفاً نزدیکی است. محو شدن مرز قاطع است که در حالت مبالغه آمیز با یکی شدن از آن یاد میشود. زیرا هنوز هر دو طرف مرز موجودند و هنوز میتوانیم هویات صرفاً فیزیکی و صرفاً اجتماعی را فرض کنیم. اما تعیین مرز کار مشکلی شده است. شاید اصلاً نباید این مرز را تعیین نمود. بنابراین دیدگاه دیگری درباره اتحاد شکل میگیرد. اتحاد در طرف افراطی آن یکی شدن است. اما در حالت متعادلتر اگر بتوانیم یک هویت یا ماهیتی برای یک سری هویات متکثر تعریف کنیم یا فرض نماییم که تحت لوای آن بتوان آن را یکی دانست و به عبارتی این اجزا را یک کل فرض کرد، باز هم به اتحاد رسیدهایم که من آن را «اتحاد ارگانیستی» مینامم. در این حالت اجزا در وجود و اثر مستقل از هم نیستند. بلکه هر یک بدون دیگری نمیتواند موجود و موثر باشد و همه کنار هم یک هدف یا ارزش کلی را برآورده میسازند.
یک نمونه مناسب از این نگاه در موضوع و مسئله محوری است. در گذشته معمولا علوم مختلف با موضوعات مختلفشان از هم تشخیص داده میشدند. مثلا ریاضیات به کمیات، فیزیک به جهان و هیئت و حرکت و امروزه ذرات و نیروهای بنیادی یا زیست شناسی به موجودات زنده و سلولها میپردازد. اما یک نگاه دیگر آن است که تفاوت علوم در موضوع نیست. بلکه در تفاوت دیدگاه نسبت به موضوعات یکسان است. به عبارت دیگر، در علوم مسائل مختلفی از موضوعات واحد داریم و علمی با دیدگاه خاص خود به حل آن میپردازد. در حالت کاربردی اگر قتلی صورت گرفته باشد، همه علوم فیزیک، زیست شناسی، شیمی، روان شناسی، جامعه شناسی، ریاضی و ... میتوانند به حل این مسئله که قاتل کیست یا قتل چرا صورت گرفته بپردازند. در اینجا موضوع یکی است و فقط دیدگاهها متفاوتند. در نتیجه هر یک مسائل متفاوتی را در قامت یک یا چند مسئله کلی حل میکنند.
نکته مهم آن است که اتحاد ارگانیستی با صرف همکاری اجزای مستقل به دست نمیآید. زیرا این اتحاد در مقابل مکانیستی اطلاق میشود. این طرز اتحاد (مکانیستی) به این معناست که هریک از علوم مختلف مستقلا دارای هویتند، همه مفیدند و میتوانند به هم کمک بکنند. اما ادعای ارگانیستی از این بشتر است؛ چرا که در در آن اجزا از هم مستقل (در وجود و اثر) نیستند. یعنی فیزیک نمیتواند بدون علوم دیگر وجود داشته باشد یا کاری بکند. علوم انسانی در مسائل، ارزشها، روشها (شامل تعبیرات، توضیحات، توجیهات و ...) و اهداف فیزیک و به طور کلی فعالیت علمی نقش موثر دارد. علوم طبیعی هم تأثیر بسزایی در فعالیت و طرز نگاه دانشمندان علوم انسانی داشته و دارد.
با این توضیحات به نظر مرز علوم از یکدیگر در اتحاد ارگانیستی قطعی نیست. این مرزها میتواند هم در پدیدهها باشد، هم در ترمها و قوانین و هم در روشها و اهداف. نه میتوان آنها را از علمی به علم دیگر به طور کامل تقلیل داد (اتحاد کامل و یکی شدن دو علم) و نه میتوان مستقلا متعلق یک علم خاص دانست. همه در قالب یک پاردایم کلی و در کنار یکدیگر وجود و اثری وابسته دارند و مانند اعضای بدن یک (دسته) هدف کلی را دنبال میکنند.
دسته بندیهای علوم و نسبت و تقدم برخی علوم بر برخی دیگر کاملا به پارادیم حاکم بستگی دارد. (مثلا طبیعیات ساقه و اخلاق و پزشکی و فنون شاخه و میوههای آن باشند، یعنی تنها ساقه است که به شاخه و میوه خدمات ارائه میدهد و از سمت عکس آن کمکی به شاخه نمیشود. حال آن که ممکن است شاخهها و میوهها ساقه را تغذیه کرده و هر دو ریشه را تغذیه کنند. دیگر این نسبت خطی و مقوم از ریشه به ساقه و بعد به شاخه وجود ندارد.) بنابراین یک شکل از اتحاد ارگانیستی نداریم. بلکه بسته به پارادایم شکلهای متفاوتی داریم که هر پارادیم به صورت یک کل به اجزا معنی میدهد.[1]
باید توجه داشت که در این مطلب، آنچه پایه و اساس قرار گرفته فلسفه علم امروزی غرب میباشد که در آن تمایز به روش است و حداکثر به غایت و کمتر توجهی به موضوع در تمایز علوم میشود. اما مطلب تا حدودی گویای آن است که موضوع نیز در تمایز و اتحاد علوم تأثیر گذار است و علومی که تنها در روش با هم متحد هستند را نمیتوان یک واحد و علم یگانهای دانست. بلکه سایر عوامل هم در آن دخیل است که سبب گونهگونی علوم شده است.
[1] سید بهرام برقعی، مقاله: اتحاد در فلسفه علم، نشریه: ذهن، شماره 29، بهار 1386، صص 109-126