امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 3 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
«تقریر» کتاب الصلوه
#51
95/10/25
بسم الله الرحمن الرحیم
 
وجوب مبادرت به نماز مغرب قبل از سقوط شفق در حق مختار
بحث راجع به کلام صاحب حدائق بود که فرمود: بر مختار واجب است که نماز مغرب را قبل از سقوط شفق یعنی زائل شدن حمره مغربیه بخواند.
عرض کردیم این نظر که ناشی از جمع عرفی بین روایات است، دو ایراد متقابل و متعاکس دارد:
مناقشه أول
یک ایراد توسط کسانی است که معتقدند بعد از سقوط شفق نماز مغرب، مطلقا یا لااقل برای شخص مختار قضاء می شود. که مستفاد از کلمات شیخ طوسی در کتبش همین نظر است.
می گویند: ظاهر روایات بیان وقت إجزاء است و نمی توان بر صرف تکلیف محض به وجوب مبادرت به نماز مغرب قبل از سقوط شفق، حمل کرد؛ «ان لکل صلاتین وقتین الا المغرب فان وقتها واحد و وقتها وجوبها و وقت فوتها سقوط الشفق. یا در روایت داریم: وقت صلاة المغرب من غروب الشمس الی ذهاب الحمرة أی الحمرة المغربیة.»
جواب
انصاف این است که ایراد أول تمام نیست؛ زیرا جمع بین روایات اقتضاء می کند که وقت فوت و قضاء شدن نماز مغرب حتی برای متعمد سقوط شفق نیست؛ بلکه یا نیمه شب و یا اذان صبح است. و این مطلب را با بررسی روایات ان شاء الله توضیح خواهیم داد.
مناقشه دوم
و یک ایراد هم از طرف مشهور به صاحب حدائق گرفته می شود که؛ ظاهر روایات و لااقل جمع عرفی بین روایاتی که می گوید: مختار می تواند نماز مغرب را عمداً تأخیر بیندازد و بعد از سقوط شفق بخواند و بین این روایت، این است که سقوط شفق را پایان وقت فضیلت نماز مغرب بدانیم.
مرحوم آقای خوئی اینجا بیان هایی دارد، ما بیان های ایشان را عرض می کنیم و بررسی می کنیم؛
1-صراحت آیه به قرینه صحیحه زراره در امتداد وقت مختار تا نصف شب
ایشان فرموده است؛ آیه شریفه «اقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل» نماز های یومیه را توقیت کرده است و به قرینه صحیحه زراره که گفت «غسق اللیل منتصفه» صریح است در اینکه وقت نماز مغرب و عشاء برای مختار هم تا نصف شب امتداد دارد.
ایشان می فرماید: عمده دلیل ما آیه است و روایاتی که می گوید وقت نماز مغرب تا سقوط شفق است مخالف با صراحت آیه است و باید حمل بر وقت فضیلت کنیم.
جواب
انصافا این آیه صراحتی در فرمایش آقای خوئی ندارد زیرا؛
اولا: در آیه و نیز در صحیحه زراره نیامده است که وقت نماز مغرب تا نیمه شب است. شاید وقت نماز عشاء تا نیمه شب باشد ولی وقت نماز مغرب تا سقوط شفق باشد.
و آیه هم اطلاق ندارد که وقت نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشاء چه موقع است، تا با تمسّک به اطلاق آیه بگوییم وقت نماز مغرب و عشاء تا نصف شب ادامه دارد. و تنها به صورت کلی زمان این چهار نماز را مشخص می کند و در مقام بیان وقت تفصیلی این نماز ها نیست. لذا با این می سازد که وقت مغرب تا سقوط شفق باشد و وقت عشاء تا نصف شب باشد.
ثانیا: آیه قابل تخصیص به مختاراست؛ یعنی بر مختار مبادرت واجب باشد ولی وقت در حالات اضطرار تا نیمه شب ادامه داشته باشد. مخصوصا که صاحب حدائق می گوید: ما به قرینه روایات آیه را حمل بر حکم وضعی و وقت اجزاء می کنیم و منافات ندارد که بر شخص مختار و غیر معذور تکلیفاً واجب باشد که نماز مغرب را قبل از سقوط شفق بخواند. و بر فرض با اطلاق آیه منافات داشته باشد با صراحت آیه که تنافی ندارد و قابل جمع عرفی است.
مخالفت روایات با روایت مفسِّر یا با آیه مفسَّر
یک نکته عرض کنم:
ایشان آیه را که مطرح می کنند می گویند معنای آیه به قرینه صحیحه زراره این است. یا صاحب حدائق هم می گفت روایاتی که می گوید وقت نماز مغرب و عشاء تا طلوع فجر ولو برای مضطرّ باقی است، مخالف آیه، به ضمیمه صحیحه زراره است.
ما حرفی نداریم صحیحه زراره را که می گفت «و غسق اللیل منتصفه» مفسّر آیه قرار بدهیم. ولی روایات مخالف آیه نمی شوند. روایات دیگر مخالف صحیحه زراره می شوند نه مخالف قرآن. این را توضیح بدهیم:
در برخی موارد آیه فی حد نفسه ظهور در مطلبی ندارد و روایتی در مقام تفسیر معنا را بیان می کند: مثلاً در آیه چنین آمده است: «أوفوا بالعقود» و چون عهد أعم عقد است و می گویند عقد، عهد مشدّد و طرفینی و التزام متقابل و التزام فی التزام است. لذا آیه ظهور در عهود پیدا نمی کند. ولی در صحیحه ابن سنان آمده است: «أی العهود». یا در همین محل بحث که در آیه «أقم الصلاۀ لدلوک الشمس إلی غسق اللیل» معنای غسق اللیل مشخص نیست؛ بعضی از أهل لغت غسق اللیل را به معنای منتصف لیل گرفته اند و بعضی دیگر به معنای «شدّۀ الظلمه» و بعضی دیگر به معنای «ظلمۀ اللیل» یعنی تاریکی شب گرفته اند و این معنای سوم با سقوط شفق می سازد زیرا با سقوط شفق شب تاریک می شود. حال در صحیحه زراره غسق اللیل را تفسیر کرده است «أی منتصفه»؛
در این گونه موارد معنا ندارد روایتی که بر خلاف این تفسیر آمده است مخالف قرآن بدانیم و به جرم مخالفت با قرآن آن را طرح کنیم. بله اگر صرفاً می خواهید با این روایت آیه را تفسیر کنید مشکلی ندارد.
2-دلالت روایات بر امتداد وقت مختار تا نصف شب
آقای خوئی فرموده اند؛ روایات هم دلالت می کند بر اینکه سقوط شفق انتهای وقت فضیلت است.
روایت اول
صحیحه عمر بن یزید:
وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِيعاً عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَكُونُ مَعَ هَؤُلَاءِ- وَ أَنْصَرِفُ مِنْ عِنْدِهِمْ عِنْدَ الْمَغْرِبِ- فَأَمُرُّ بِالْمَسَاجِدِ فَأُقِيمَتِ الصَّلَاةُ- فَإِنْ أَنَا نَزَلْتُ أُصَلِّي مَعَهُمْ- لَمْ أَسْتَمْكِنْ مِنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ افْتِتَاحِ الصَّلَاةِ- فَقَالَ ائْتِ مَنْزِلَكَ وَ انْزِعْ ثِيَابَكَ- وَ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَتَوَضَّأَ فَتَوَضَّأْ وَ صَلِّ- فَإِنَّكَ فِي وَقْتٍ إِلَى رُبُعِ اللَّيْلِ.[1]
عمر بن یزید می گوید من با اهل سنت هستم، موقع نماز مغرب با آنها خداحافظی می کنم، و می آیم به منزل بروم که بر مساجد أهل سنت مرور می کنم که نماز مغرب می خوانند. اگر بخواهم با آنها نماز بخوانم، نمی توانم اذان و اقامه بگویم، نمی توانم تکبیرة الاحرام عادی بگویم. حضرت فرمود: تو تا یک چهارم شب وقت داری. یعنی تا یک دوم نصف شب.
دلالت
آقای خوئی فرموده اند؛ خیلی واضح است که این روایت می گوید اختیارا هم تاخیر نماز مغرب از زمان سقوط شفق که حدودا الان ساعت شش و نیم است جایز است.
سند
در سند قاسم بن محمد جوهری است:
آقای خوئی فرموده اند که؛ قاسم بن محمد جوهری، به نظر ما تنها راه توثیقش این است که در اسناد کامل الزیارات است، چون قاسم بن محمد جوهری از مشایخ مع الواسطة ابن قولویه، صاحب کامل الزیارات است.
مناقشه سندی
و لکن آقای خوئی چند سال قبل از رحلت شان رسماً اعلام کردند که از نظریه توثیق عام رجال کامل الزیارات عدول کردند و فقط قائل به توثیق مشایخ بلاواسطه ابن قولویه شدند، زیرا در این کتاب مراسیل زیاد و روایت از ضعاف زیاد است، از عائشه نقل حدیث می کند. و این مطلب، قرینه لبیه متصله یا قرینه منفصله می شود بر اینکه مراد ابن قولویه از «ما وصل الینا من طریق الثقات من اصحابنا رحمهم الله» مشایخ خود ابن قولویه است. لذا سند روایت مشکل می شود.
تأیید سند و دلالت روایت
پس به نظر سند و دلالت این روایت خوب است:
أما سند روایت:
به نظر ما قاسم بن محمد جوهری مشکل ندارد زیرا؛ ابن ابی عمیر و صفوان بن یحیی از او روایت نقل می کنند که شیخ طوسی می گوید لایروون و لایرسلون الا عن ثقة. و نیز ابن داوود قاسم بن محمد جوهری را توثیق کرده است، و لو ابن داوود را آقای خوئی می گوید جزء متاخرین است، تقریبا معاصر علامه حلی است و توثیق متاخرین اجتهادی است. و نیز حسین بن سعید از قاسم بن محمد جوهری اکثار روایت دارد که بعید نیست کاشف از این باشد که قاسم بن محمد جوهری نزد حسین بن سعید ثقه بوده است و گرنه حسین بن سعید معروف می شود به این که یکثر الروایة عن الضعفاء.
و أما دلالت روایت؛
بعید نیست که گفته شود فرض روایت فرض اضطرار نبوده است: حال این که نمی خواسته با أهل سنت نماز بخواند عذری بوده است ولی امام در جواب فرمود: تو تا ربع لیل وقت داری برو منزل و لباس هایت را در آور یعنی راحت باش و عجله نکن. اگر خواستی وضو بگیری وضو بگیر (مراد تجدید وضو است و گرنه اگر وضو ندارد حتماً باید وضو بگیرد) یعنی اگر می خواهی بروی با حوصله تجدید وضو کنی انجام بده و با آرامش و بدون دغدغه فوت وقت نماز بخوان زیرا تا ربع لیل فرصت داری. لذا دلالت روایت تمام است.
نکته: این که مورد روایت عذر عرفی باشد:
أولاً ثابت نیست زیرا این که نمی تواند اذان و اقامه بگوید، خوب نگوید. یا نمی تواند افتتاح الصلاۀ کند یعنی دستهای خود را هنگام گفتن تکبیر بالا بیاورد خوب نیاورد و آهسته تکبیر بگوید. (افتتاح الصلاۀ به معنای تکبیرۀ الاحرام است نه فاتحۀ الکتاب)
ثانیاً اگر عذر عرفی را شامل این موارد بدانید می گوییم خیلی اصرار نداریم و نهایت یک عذر و بهانه ای بوده ولی عرفی نیست که شارع با کمترین بهانه ای از یک واجبی رفع ید کند و بعد هم تعبیر کند اگر می خواهی تجدید وضو کن تا ربع لیل وقت داری. این بیان با وجوب مبادرت به نماز مغرب تا قبل از سقوط شفق انصافا نمی سازد. و در روایت فرض نکرده که شفق رد شده است و از زمان غروب آفتاب تا شفق حدود یک ساعت زمان است و رفتن به منزل این قدر طول نمی کشیده است که فرض روایت بعد سقوط شفق باشد و بیان در روایت با وجوب مبادرت به نماز مغرب قبل از سقوط شفق منافات نداشته باشد.
این که این روایت با آن روایتی که می گوید و وقت فوتها سقوط الشفق منافات دارد یا نه، بحث دیگری است. اما انصافا دلالت این روایت بر مدعای مشهور تمام است.
روایت دوم
صحیحه دوم عمر بن یزید:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يُونُسَ وَ عَلِيٍّ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَكُونُ فِي جَانِبِ الْمِصْرِ- فَتَحْضُرُ الْمَغْرِبُ وَ أَنَا أُرِيدُ الْمَنْزِلَ- فَإِنْ أَخَّرْتُ الصَّلَاةَ حَتَّى أُصَلِّيَ فِي الْمَنْزِلِ كَانَ أَمْكَنَ لِي- وَ أَدْرَكَنِيَ الْمَسَاءُ أَ فَأُصَلِّي فِي بَعْضِ الْمَسَاجِدِ- فَقَالَ صَلِّ فِي مَنْزِلِكَ.
عمر بن یزید گفت من در گوشه شهر هستم، اذان مغرب می شود، می خواهم به منزل بیایم اگر نماز مغرب را تاخیر بیندازم تا در منزل نماز بخوانم برای من امکن است، یعنی راحت تر است، و ادرکنی المساء، یعنی تاریکی شب می شود در بعض مساجد نماز بخوانم؟ فرمود: نه، برو در منزل نماز بخوان. ظاهرش این است که سقوط شفق می شود: تحضر المغرب به خاطر این که شب شده بود و ادرکنی المساء یعنی زوال حمرة مغربیة می شود.
امام نفرمود عجله کن و سریع برو منزل. چه بسا این شخص بین راه در چند جا توقّف می کند. و امام هم نفرمود در بعض مساجد نماز بخوان. چه اشکال داشت در مساجد آن ها نماز می خواند. اگر واقعا وقت فوت نماز مغرب، سقوط شفق است، ائمه که ترغیب کرده اند: «صلوا فی مساجدهم، صلوا فی عشائرهم، من صلی معهم فکانما صلی فی الصف الاول خلف رسول الله صلی الله علیه و آله.» عمر بن یزید هم طبق ترغیب ائمه رفتار می کرد و در مساجد اهل سنت نماز می خواند. لذا نماز نخواندن در مساجد آن ها عذر نیست. و امکن یعنی راحت تر هستم که منشأ نمی شود کسی از واجب فوری رفع ید کند. این که به صرف أمکن بودن منزل، شارع دست از فعلی بردارد با فوریت وجوب تنافی عرفی دارد.
روایت سوم
موثقه عمار:
وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ صَلَاةِ الْمَغْرِبِ إِذَا حَضَرَتْ- هَلْ يَجُوزُ أَنْ تُؤَخَّرَ سَاعَةً- قَالَ لَا بَأْسَ إِنْ كَانَ صَائِماً أَفْطَرَ (ثُمَّ صَلَّى) وَ إِنْ كَانَتْ لَهُ حَاجَةٌ قَضَاهَا ثُمَّ صَلَّى.[2]
روایت می گوید اگر روزه داره افطار کند بعد نماز بخواند، یا اگرحاجت دارد حاجت را انجام بدهد بعد نماز بخواند.
جواب
این روایت به نظر ما مخالف حرف صاحب حدائق نیست؛ واقعا افطار صائم عذر و قضاء حاجت عذر است. بله اگر بدون عذر و حاجت بگویند می توانی نماز را تأخیر بیندازی «فانک فی وقت الی ربع اللیل» خلاف عرفیت است، اما اگر بگویند اگر حاجت داشتی برو حاجت را انجام بده بیا نماز مغرب بخوان این اشکال ندارد. یک سری از واجبات است به صرف قضاء حاجت وجوبش بر داشته می شود. مثل سوره: سوره واجب است ولی ان کان لک حاجة تخاف فوتها می توانی سوره را ترک کنی مثلاً بلیط اتوبوس گرفتی ساعت یک بعدازظهر باید بروی ترمینال. سوره نماز ظهر و عصرت را نخوان، حاجت عرفیه است. با این که من می توانم با اتوبوس بعدی بروم، می گویند نه، شما بلیط گرفتی حاجت عرفیه داری، سوره را ترک کن. یا مثلا در مکه بین حج تمتع و عمره تمتع که «ان عرض له حاجة خرج من مکة» با اینکه جایز نیست خروج از مکه بین عمره تمتع و حج تمتع، اما عند عروض الحاجة و لو حاجت ضروریه نباشد جایز می شود.
و لذا این روایت را مناسب بود آقای خوئی ذکر نمی کرد. آن دو روایت اول خوب است.
روایت چهارم
صحیحه اسماعیل بن همام؛
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي هَمَّامٍ إِسْمَاعِيلَ بْنِ هَمَّامٍ قَالَ: رَأَيْتُ الرِّضَا ع وَ كُنَّا عِنْدَهُ لَمْ يُصَلِّ الْمَغْرِبَ- حَتَّى ظَهَرَتِ النُّجُومُ ثُمَّ «1» قَامَ- فَصَلَّى بِنَا عَلَى بَابِ دَارِ ابْنِ أَبِي مَحْمُودٍ.[3]
امام علیه السلام تا زوال حمره مغربیه نماز مغرب را نخواندند. ظهور نجوم، اشتباک نجوم را به زمانی می گفتند که ذهاب حمره مغربیه می شد.
مرحوم خویی فرموده اند: بعید است امام به خاطر عذر نماز را تأخیر انداخته باشند و ظاهراً بدون عذر بوده است. بله امام نسبت به وقت فضیلت مقیّد بوده است أما این که حضرت نماز در وقت فضیلت را ترک کرده است به این معنا نیست که مضطرّ بوده است و حاجت عرفی داشته است. شاید به خاطر مصلحتی نماز را تأخیر انداخته باشد مثل این که می خواست به مردم یاد بدهد که نماز مغرب واجب فوری نیست.
جواب از روایت چهارم
اولا: شاید امام علیه السلام مسافر بوده است. «و کنّا عنده» یعنی در منزل حضرت بودیم. در شهر مدینه یا در شهر طوس؟ معلوم نیست و شاید حضرت در سفر بوده است. و باید ببینیم ابن أبی محمود چه کسی است و خانه او کجاست که در روایت به آن اشاره شده است.
ثانیاً: اگر امام عذر و حاجتی داشته باشد مگر باید حتماً به مردم بگوید. شاید منتظر شخصی بوده که عجله داشت او را ببیند و او نیامد و حضرت هم صبر کرده است. و دیگر نگفته است که این کار من به خاطر این بوده که منتظر کسی بوده ام.
أما این که در روایت ذکر شد «صلّی بنا»: شاید همه در سفر بوده اند. و شاید همین که زودتر از امام علیه السلام نماز نخوانند یک عذر عرفی بوده باشد.
روایت پنجم
روایت داوود صرمی؛
وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنَيْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ دَاوُدَ الصَّرْمِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع يَوْماً فَجَلَسَ يُحَدِّثُ حَتَّى- غَابَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ دَعَا بِشَمْعٍ وَ هُوَ جَالِسٌ يَتَحَدَّثُ- فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنَ الْبَيْتِ نَظَرْتُ- وَ قَدْ غَابَ الشَّفَقُ قَبْلَ أَنْ يُصَلِّيَ الْمَغْرِبَ- ثُمَّ دَعَا بِالْمَاءِ فَتَوَضَّأَ وَ صَلَّى.[4]
آقای خوئی می گوید داوود صرمی از مشایخ با واسطه ابن قولویه صاحب کامل الزیارات است و هیچ راه توثیق دیگری هم ندارد. این را دیگر ما هم نمی توانیم درستش کنیم.
امام هادی علیه السلام مشغول صحبت بودند که زوال حمره مغربیه شد، بعد فرمود آب بیاورید وضوء بگیرم نماز بخوانم.
در این روایت دیگر «صلّی بنا» ندارد تا آقای خویی بفرمایند که نمی شود این همه جمعیّت همه شان عذر داشته باشند. در روایت اسماعیل بن همام ایشان این گونه گفت و ما هم جواب دادیم که شاید همه در سفر بودند. ولی این روایت که همه در کار نیست، خود امام این گونه عمل کرده است و یک نفر با حضرت بوده است.
جواب
معلوم نیست حضرت معذور نبوده است. گاهی ناراحتی زیاد عذر می شود. در برخی روایات است که حضرت نافله ها را جز در ناراحتی شدید ترک نمی کرد. و این که گفته شود حتماً یک مصلحتی بوده است ولی عذر عرفی نبوده است، ثابت نیست.
و أصلاً گاهی تقیه بوده است: وقت مناسب بوده که حضرت جواب سؤالات شخصی را بدهند و اگر جوابش را نمی دادند ممکن بود مأمور بیاید و بگوید شما این جا چه می کنید؛ أشخاص به عنوان خیار فروش پیش امام علیه السلام می رفتند و حضرت هم به بهانه خیار خریدن جواب مسأله را می دادند. لذا در وقت نماز مغرب حضرت مطالبی که ضروری بوده را بیان کرده اند.
پس عمده همان دو تا روایت اول است.
اما این که کافی نیست و باید روایاتی که صاحب حدائق گفته آن ها را نیز بررسی کنیم؛
بررسی روایات مورد استدلال صاحب حدائق
صحیحه فضیل
آقای خویی فرموده است؛ صحیحه فضیل و زراره که آمده است: « وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَيْلِ قَالا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ لِكُلِّ صَلَاةٍ وَقْتَيْنِ غَيْرَ الْمَغْرِبِ فَإِنَّ وَقْتَهَا وَاحِدٌ- وَ وَقْتَهَا وُجُوبُهَا وَ وَقْتَ فَوْتِهَا سُقُوطُ الشَّفَقِ.[5] »
ظاهر این روایت این است که سقوط شفق باعث فوت وقت نماز مغرب می شود: حال یا بر کلام شیخ طوسی دلالت می کند که شخص مختار اگر نماز مغرب را تا سقوط شفق نخواند قضاء می شود. یا لااقل بر نظر صاحب حدائق دلالت می کند که واجب بود تا سقوط شفق نماز مغرب را بخوانی. ولی وقت أداء باقی است.
توجیه آقای خویی
آقای خوئی این روایت را توجیه کرده است که: ظاهر روایت این است که هر نمازی مسبوق به نافله است: نماز صبح مسبوق به نافله فجر است. نماز ظهر مسبوق به نافله ظهر است. نماز عصر مسبوق به نافله عصر است. نماز عشاء مسبوق به نافله مغرب است. فقط این نماز مغرب است که مسبوق به هیچ نافله ای نیست. تا اذان مغرب را بگویند بدون هیچ نافله ای وقت فضیلت نماز مغرب شروع می شود. وقتها وجوبها یعنی دیگر نافله ندارد که به خاطر نافله بگویند افضل تاخیر نماز مغرب است. بعد ایشان می گوید مشابه این هم در روایات نماز جمعه است. می گوید «صلاة الجمعة من الامر المضیق لها وقت واحد حین تزول». آن هم معنایش این است که نماز جمعه بعد از اذان و قبل از نماز، نافله ندارد.
فکر کنید که آیا این توجیه موافق فهم عرفی است؟

[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 196‌.
[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 196‌.
[3] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 195‌.
[4] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 196‌.
[5] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 187‌.

پاسخ
#52
95/10/26
بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی روایات مورد استدلال صاحب حدائق
بحث راجع به جمع بین روایات راجع به آخر وقت نماز مغرب بود.
صحیحه فضیل و زراره
رسیدیم به روایت صحیحه زراره و فضیل: «وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَيْلِ قَالا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ لِكُلِّ صَلَاةٍ وَقْتَيْنِ غَيْرَ الْمَغْرِبِ فَإِنَّ وَقْتَهَا وَاحِدٌ- وَ وَقْتَهَا وُجُوبُهَا وَ وَقْتَ فَوْتِهَا سُقُوطُ الشَّفَقِ.[1] »
جواب مرحوم خویی
مرحوم آقای خوئی فرمودند؛ این صحیحه ربطی به آخر وقت مغرب ندارد تا صاحب حدائق بگوید دلالت بر وجوب مبادرت به نماز مغرب تا قبل از سقوط شفق می کند و یا شیخ طوسی بفرماید آخر وقت أدای نماز مغرب برای مختار طبق این روایت سقوط شفق است،
بلکه مفاد این صحیحه این است که: تمام نمازها قبل از خودشان وقت نافله دارند. حتی قبل از نماز عشاء وقت نافله مغرب است. اما نماز مغرب است که به مجرد اذان مغرب فعلی است و هیچ نافله ای قبل از آن نیست.
مؤید این استظهار موثقه معاویة بن وهب است: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَتَى جَبْرَئِيلُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِمَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ- فَأَتَاهُ حِينَ زَالَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الظُّهْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ الظِّلُّ قَامَةً فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْرَ-ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ سَقَطَ الشَّفَقُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعِشَاءَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ طَلَعَ الْفَجْرُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الصُّبْحَ- ثُمَّ أَتَاهُ مِنَ الْغَدِ حِينَ زَادَ فِي الظِّلِّ قَامَةٌ- فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الظُّهْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ مِنَ الظِّلِّ قَامَتَانِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ ذَهَبَ ثُلُثُ اللَّيْلِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعِشَاءَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ نَوَّرَ الصُّبْحُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الصُّبْحَ- ثُمَّ قَالَ مَا بَيْنَهُمَا وَقْتٌ.[2]
طبق این روایت در روز دوم تمام نماز ها به جز نماز مغرب تغییر کرد. ثم قال بینهما وقت، امروز و دیروز به خاطر توسعه اختلاف پیدا کرد که اول و آخر وقت فضیلت مشخص بشود،‌اما وقت نماز مغرب در دو روز یکی بود که همان غروب شمس است.
این روایت ظاهر در این است که پیامبر برای هر نمازی دو وقت آورد غیر از نماز مغرب، اما این دو وقت مربوط به وقت فضیلت است. و ظاهر هم از روایات این است که فرق نماز مغرب با بقیه بخاطر مراعات نوافل است که در نماز مغرب نافله ای قبل از نماز مغرب نیست.
اشکال در جواب مرحوم خویی
انصافا این مطالب خلاف ظاهر است؛ «ان لکل صلاة وقتین الا المغرب فان وقتها واحد و وقتها وجوبها و وقت فوتها سقوط الشفق» این را ما حمل کنیم بر اینکه نماز مغرب امتیازش این است که قبل از نماز مغرب نافله ای نیست که به خاطر نافله تاخیر نماز مغرب مستحب باشد این عرفی نیست: روایت می گوید «و وقتها وجوبها و وقت فوتها سقوط الشفق». همه نمازها دو وقت دارند، وقت فضیلت و وقت وجوب دارند اما نماز مغرب فقط وقت وجوب دارد، وقت فضیلت ندارد.
آقای خویی راجع به نماز جمعه هم گفتند که توجیه آن همین است که: قبل از نماز جمعه نافله نیست لذا در صحیحه زراره آمده است :«ان صلاة الجمعة من الامر المضیق انما لها وقت واحد حین تزول»
و این هم توجیه عجیبی است روایت را کامل بخوانیم تا معنا مشخص شود؛
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِنَّ مِنَ الْأُمُورِ أُمُوراً مُضَيَّقَةً وَ أُمُوراً مُوَسَّعَةً- وَ إِنَّ الْوَقْتَ وَقْتَانِ- وَ الصَّلَاةُ مِمَّا فِيهِ السَّعَةُ- فَرُبَّمَا عَجَّلَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ رُبَّمَا أَخَّرَ- إِلَّا صَلَاةَ الْجُمُعَةِ- فَإِنَّ صَلَاةَ الْجُمُعَةِ مِنَ الْأَمْرِ الْمُضَيَّقِ- إِنَّمَا لَهَا وَقْتٌ وَاحِدٌ حِينَ تَزُولُ- وَ وَقْتُ الْعَصْرِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَقْتُ الظُّهْرِ فِي سَائِرِ الْأَيَّامِ.[3]
این چه ربطی دارد به اینکه نماز جمعه وقتش مضیق است از باب اینکه ‌بعد از اذان ظهر و قبل از نماز جمعه نافله ای نیست، این روایت می گوید نمی شود نماز جمعه را از اول زوال عرفی تاخیر انداخت. و نماز جمعه را به مجرد زوال عرفی باید شروع کرد. البته نماز جمعه دو خطبه دارد که او هم نباید زیاد طول بکشد. ولی ربطی به این فرمایش ایشان که اینها را به عنوان شاهد برای مدعای خود ذکر می کند ندارد.
یا موثقه معاویة بن وهب: ما نفهمیدیم اصلا وجه استشهاد ایشان به این موثقه چیست و چه قرینه ای در این موثقه است که وحدت وقت مغرب به خاطر این است که نافله ای قبل از مغرب نیست. وحدت مغرب به این خاطر است که وقت فضیلت و وقت وجوبش بر خلاف سایر نماز ها، یکی است.
و لذا انصاف این است: ‌دلالت این روایت بر اینکه وقت نماز مغرب موسع نیست، تا سقوط شفق هست نه بیشتر،‌ فی حد ذاته تام است. وجهی ندارد ما در دلالت این روایت مناقشه کنیم.
بله، اگر قرینه قطعیه داشته باشیم، در صحیحه زاره و فضیل تصرّف می کنیم و بر وقت فضیلت حمل می کنیم: یعنی اتیان به نماز مغرب قبل از سقوط شفق، آن قدر تأکّد استحباب دارد که اگر در این زمان عمداً نخوانی گویا نماز مغرب فوت شده است. ولی نسبت به بقیه نماز ها این قدر اهتمام نداده اند.
قبل از اینکه ببینیم آیا صحیحه زراره و فضیل با روایات دیگر که دیروز مطرح شد جمع عرفی دارد یا با هم تعارض می کنند و بعد از تعارض به چه چیزی باید رجوع کنیم، قبل از اینکه این بحث را دنبال کنیم، بقیه روایات که مفادش این است که منتهای وقت نماز مغرب سقوط شفق است را بررسی کنیم:
صحیحه بکر بن محمد
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سَأَلَهُ سَائِلٌ عَنْ وَقْتِ الْمَغْرِبِ- فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ لِإِبْرَاهِيمَ فَلَمّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَهَذَا أَوَّلُ الْوَقْتِ‌وَ آخِرُ ذَلِكَ غَيْبُوبَةُ الشَّفَقِ- وَ أَوَّلُ وَقْتِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ ذَهَابُ الْحُمْرَةِ- وَ آخِرُ وَقْتِهَا إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ يَعْنِي نِصْفَ اللَّيْلِ.[4]
انصاف این است که ظاهر این روایت هم این است که آخر وقت نماز مغرب، زوال حمره مغربیه است و ما تا قرینه واضحه ای بر رفع ید از این ظهور و حمل بر وقت فضیلت نداشته باشیم باید به این ظهور عمل کنیم.
روایت سهل بن زیاد
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الرِّضَا ع ذَكَرَ أَصْحَابُنَا أَنَّهُ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ إِذَا غَرَبَتْ دَخَلَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ إِلَّا أَنَّ هَذِهِ قَبْلَ هَذِهِ فِي السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ وَ أَنَّ وَقْتَ الْمَغْرِبِ إِلَى رُبُعِ اللَّيْلِ فَكَتَبَ كَذَلِكَ الْوَقْتُ غَيْرَ أَنَّ وَقْتَ الْمَغْرِبِ ضَيِّقٌ وَ آخِرُ وَقْتِهَا ذَهَابُ الْحُمْرَةِ وَ مَصِيرُهَا إِلَى الْبَيَاضِ فِي أُفُقِ الْمَغْرِبِ.[5]
حضرت می فرماید این که أصحاب گفته اند وقت نماز مغرب تا ربع لیل است صحیح نیست بلکه وقت مغرب ضیّق است و آخر وقت آن سقوط شفق و ذهاب حمره مغربیه است.
در این روایت هم مثل دو روایت قبل، حمل «آخر وقتها» بر آخر وقت فضیلت خلاف ظاهر است
معتبره اسماعیل بن جابر
وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ وَقْتِ الْمَغْرِبِ- قَالَ مَا بَيْنَ غُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَى سُقُوطِ الشَّفَقِ.[6]
حمل این روایت هم بر زمان وقت فضیلت خلاف ظاهر است.
صحیحه جمیل بن دراج
وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِي الرَّجُلِ يُصَلِّي الْمَغْرِبَ- بَعْدَ مَا يَسْقُطُ الشَّفَقُ فَقَالَ لِعِلَّةٍ لَا بَأْسَ- قُلْتُ فَالرَّجُلُ يُصَلِّي الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ- قَبْلَ أَنْ يَسْقُطَ الشَّفَقُ قَالَ لِعِلَّةٍ لَا بَأْسَ.[7]
این روایت قطعاً مفهوم دارد که اگر لغیر علۀ باشد ففیه بأس و ظاهرش این است که تأخیر حرام است. ظاهر روایت تحدید است.
صحیحه علی بن یقطین
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَخِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ تُدْرِكُهُ صَلَاةُ الْمَغْرِبِ فِي الطَّرِيقِ- أَ يُؤَخِّرُهَا إِلَى أَنْ يَغِيبَ الشَّفَقُ- قَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ فِي السَّفَرِ- فَأَمَّا فِي الْحَضَرِ فَدُونَ ذَلِكَ شَيْئاً.[8]
در حضر قبل از سقوط شفق نماز مغرب را بخوانید. فدون ذلک شیئا یعنی قبل از سقوط شفق به مقداری، نماز مغرب را بخوانید.
بررسی جمع بین سه طائفه از روایات
پس ما با سه طائفه از روایات مواجه هستیم؛
طائفه أول: روایاتی که می گویند آخر وقت نماز مغرب سقوط شفق است.
طائفه دوم: آن روایاتی که جلسه قبل مطرح کردیم، مثل صحیحه عمر بن یزید« قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَكُونُ مَعَ هَؤُلَاءِ- وَ أَنْصَرِفُ مِنْ عِنْدِهِمْ عِنْدَ الْمَغْرِبِ- فَأَمُرُّ بِالْمَسَاجِدِ فَأُقِيمَتِ الصَّلَاةُ- فَإِنْ أَنَا نَزَلْتُ أُصَلِّي مَعَهُمْ- لَمْ أَسْتَمْكِنْ مِنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ افْتِتَاحِ الصَّلَاةِ- فَقَالَ ائْتِ مَنْزِلَكَ وَ انْزِعْ ثِيَابَكَ- وَ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَتَوَضَّأَ فَتَوَضَّأْ وَ صَلِّ- فَإِنَّكَ فِي وَقْتٍ إِلَى رُبُعِ اللَّيْلِ[9] »، که ظاهرش این است که برای مختار هم وقت نماز مغرب بعد از سقوط شفق باقی است و تاخیر آن تا بعد از سقوط شفق جایز است.
طائفه سوم: که می گوید وقت نماز مغرب و عشاء تا نیمه شب توسعه دارد:
مثل مرسله داوود بن فرقد که می گوید: «اذا غابت الشمس فقد دخل وقت المغرب حتی یمضی مقدار ما یصلی المصلی ثلاث رکعات فاذا مضی ذلک فقد دخل وقت المغرب و العشاء حتی یبقی من انتصاف اللیل مقدار ما یصلی المصلی اربع رکعات و اذا بقی مقدار ذلک فقد خرج وقت المغرب و بقی وقت العشاء الی انتصاف اللیل».
یا روایت قاسم بن عروه که می گوید: «اذا غربت الشمس فقد دخل وقت الصلاتین الی نصف اللیل الا ان هذه قبل هذه».
و آقای خوئی به صحیحه عبدالله بن سنان هم تمسّک کرده است؛ «لکل صلاة وقتان و اول الوقتین افضلهما» به این بیان که در روایت فرمود: اول الوقتین افضلهما نه واجبهما. که البتّه این روایت با صحیحه زراره و فضیل تخصیص می خورد زیرا گفت: لکل صلاة وقتین الا المغرب. پس صحیحه عبدالله بن سنان را نمی شود مطرح کرد.
خروج طائفه سوم از محل تعارض
و روایت قاسم بن عروه و مرسله داوود بن فرقد هم با این تنافی ندارد که بر مختار وجوب مبادرت به نماز مغرب قبل از سقوط شفق واجب باشد هر چند وقت نماز مغرب و عشاء تا نیمه شب است و حتّی نماز مختارین هم أدایی است ولی تأخیر جایز نیست و حرام است. این جمع به نظر ما عرفی است.
و لکن مهم آن دو تا طائفه اول است: که در طائفه أول که عمده اش صحیحه زراره و فضیل است، فرمود: «و وقت فوتها سقوط الشفق». و در طائفه دوم مثل صحیحه عمر بن یزید، امام فرمود: «انزع ثیابک و ان شئت ان تتوضأ فتوضأ فانک فی وقت الی ربع اللیل.»
مقتضای جمع عرفی
به نظر ما این جمع عرفی که صحیحه فضیل و زراره را بر شدت تاکد استحباب حمل کنیم، بعید نیست یعنی مبادرت به نماز مغرب قبل از سقوط شفق آن قدر استحباب مؤکد دارد که از آن تعبیر کردند به وقت فوتها،‌وقتها وجوبها؛ چون صحیحه عمر بن یزید نص در ترخیص در تاخیر نماز مغرب تا بعد از سقوط شفق است.
لو کان لبان
علاوه بر این که قبلاً ادّعایی کردیم که اگر وقت نماز مغرب تکلیفاً یا اجزاءً تا سقوط شفق می بود برای شیعه واضح می شد. مثل حرمت دروغ که برای علماء واضح شده است. نماز و اوقات نماز از أهم امور در نزد مردم بوده است و اگر چنین وجوبی می بود برای أصحاب أئمه و برای شیعه واضح می شد. لو کان لبان و اشتهر. ما نمی خواهیم ادّعا کنیم که ارتکاز متشرّعی وجود دارد بلکه می گوییم اگر واجب بود واضح می شد.
و نظر مشهور این است که وقت نماز مغرب و عشاء تا نیمه شب ادامه دارد و وقت فضیلت نماز مغرب تا سقوط شفق است و فرصت زیادی هم نیست: مشهور که می گویند با زوال حمره مشرقیه وقت مغرب شروع می شود و لذا تا زمان زوال حمره مغربیه فرصتی حدود پنجاه دقیقه وجود دارد که با کمی تساهل و تجدید وضو و آرام آرام حرکت کردن وقت تمام می شود.
بررسی مسأله در فرض تعارض
حال اگر کسی بگوید که جمع بین دو طائفه اول و دوم عرفی نیست و از «لو کان لبان» هم که خودش دلیل قوی برای حمل صحیحه زراره و فضیل بر تأکّد استحباب است، غمض عین کنیم. نوبت به قواعد باب تعارض می رسد؛
ترجیح طائفه دوم با مخالفت با عامه
لقائل ان یقول که روایات انتهاء وقت مغرب با سقوط شفق موافق با عامه است. ظاهر عامه این است که می گویند وقت نماز مغرب برای حاضر تا سقوط شفق است. هر چند برای مضطرّ تا أذان صبح وقت را باقی می دانند. مثل نماز ظهر که می گفتند وقتش تا بلوغ الظل مثل الشاخص است.
پس می توانیم این روایات طائفه ثانیه را با مخالفت عامه ترجیح بدهیم.
عام فوقانی در مسأله
اگر از این هم صرف نظر کنیم، بعد از تعارض و تساقط عام فوقانی اقتضاء می کند وقت تا نیمه شب توسعه داشته باشد؛ همین روایت قاسم بن عروه به عنوان عام فوقانی می تواند مطرح بشود: زیرا ما این روایت را از أول طرف تعارض قرار ندادیم و گفتیم قابل حمل است بر این که وقت نماز مغرب برای مختار تکلیفاً یا اجزاءً تا سقوط شفق است و اگر نخواند نماز او تا نیمه شب أداء است. لذا چون قابل توجیه بود عام فوقانی می شود. پس اصل لفظی موافق با توسعه وقت نماز مغرب تا نیمه شب است.
أصل عملی
و نیز اصل عملی هم موافق با توسعه وقت تا نیمه شب است: اصل برائت، نمی دانیم ما مکلفیم به نماز مغرب قبل از سقوط شفق یا بر ما نماز مغرب تا نیمه شب موسع است. از این ضیق و تکلیف به نماز مغرب قبل از سقوط شفق برائت جاری می کنیم.
نتیجه بحث در بحث انتهای زمان مغرب
و لذا اقوی، ما علیه المشهور است که نماز مغرب وقتش تا نیمه شب موسع است.
نکته: اگر آیه مرجع باشد به نفع ما است و می گوید وقت تا نیمه شب ادامه دارد: زیرا فرض این است که صحیحه زراره که می گفت: «و غسق اللیل منتصفه» طرف معارضه نبود و از طرفی هم آیه راجع به نماز مغرب چیزی نگفته است.
ابتدای وقت نماز عشاء
اما راجع به مبدأ وقت نماز عشاء مشهور گفته اند غروب آفتاب است و منتهای آن را هم نیمه شب گرفته اند. و این قول در مبدأ و منتها مخالف دارد:
شیخ طوسی و شیخ مفید،‌ابن ابی عقیل،‌سلار، سید مرتضی در ناصریات، گفتند مبدأ نماز عشاء سقوط شفق است نه اذان مغرب.
ولی حق با مشهور است: ما قبول داریم برخی از روایات مؤید این نظر است که قبل از سقوط شفق وقت نماز عشاء نرسیده است؛
صحیحه حلبی: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَتَى تَجِبُ الْعَتَمَةُ- قَالَ إِذَا غَابَ الشَّفَقُ وَ الشَّفَقُ الْحُمْرَةُ- فَقَالَ عُبَيْدُ «9» اللَّهِ أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّهُ يَبْقَى- بَعْدَ ذَهَابِ الْحُمْرَةِ ضَوْءٌ شَدِيدٌ مُعْتَرِضٌ- فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الشَّفَقَ إِنَّمَا‌ هُوَ الْحُمْرَةُ- وَ لَيْسَ الضَّوْءُ مِنَ الشَّفَقِ[10]
(در بعضی از روایات گفته شده که به نماز عشاء عتمه نگویید ولی در این صحیحه تعبیر به عتمه کرده است.)
ولی این روایت را به قرینه روایات متعددی که می گوید وقت نماز عشاء از أذان مغرب است، باید بر وقت فضیلت حمل کنیم: صحیحه زراره: اذا غابت الشمس دخل الوقتان المغرب و العشاء.
موثقه زراره: صلی رسول الله صلی الله علیه و آله بالناس المغرب و العشاء قبل الشفق من غیر علة فی جماعة و انما فعل ذلک لیتسع الوقت علی امته.
و همینطور روایات دیگر: موثقه دیگر زراره می گوید: الرجل یصلی العشاء الآخرة قبل سقوط الشفق قال لابأس به.
پس مبدأ نماز عشاء اذان مغرب شد.
مهم منتهای نماز عشاء است که آیا منتصف اللیل است و یا ثلث اللیل است. صاحب حدائق می گوید بر مختار واجب است نماز عشاء را قبل از ثلث لیل بخواند و از یک سوم شب تأخیر نیندازد.

[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 187‌.
[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 157‌.
[3] وسائل الشيعة، ج‌7، ص: 316‌.
[4] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 174‌.
[5] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌3، ص: 281‌.
[6] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 190‌.
[7] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 196‌.
[8] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 197‌.
[9] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 196‌.
[10] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 204‌.

پاسخ
#53
95/10/27
بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از این‌که بحث وقت نماز عشاء را دنبال کنیم مطلبی از بحث منتهای نماز مغرب باقی مانده که توضیح می دهیم:
ما دو تا مطلب گفتیم:
امتداد وقت مغرب تا بعد از سقوط شفق
مطلب اول این بود: گفتیم و لو ظاهر طائفه‌ای از روایات این است که سقوط شفق آخر وقت اختیاری نماز مغرب است و لکن چون این حکم مبتلابه عموم مردم است، لو کان لبان و اشتهر و از عدم اشتهار این حکم کشف می‌کنیم این حکم در شرع ثابت نیست و گرنه بر شیعه مخفی نمی ماند. این یک مطلب بود که عرض کردیم.
مطلب دوم این بود که: گفتیم بر فرض نوبت به تعارض بین روایات برسد، روایات امتداد وقت نماز مغرب تا نیمه شب را، با مرحجیت مخالفت عامه ترجیح می‌دهیم.
ممکن است در هر دو مطلب مناقشه شود؛
مناقشه در دلیل لو کان لبان
گفته می شود که با بررسی کلمات قدماء به این نتیجه می رسیم که مشهور در قدماء این است که وقت مغرب با سقوط شفق تمام می شود. لذا در این بحث بان و اشتهر محقق شده است. و این که الآن مردم اطلاع ندارند ناشی از فتوای مشهور متأخّرین است و مهم نیست.
کلمات قدماء
1-مرحوم کلینی در کافی
ایشان بعد از این‌که روایت زراره و فضیل را نقل می‌کند که «ان لکل صلاة وقتین الا المغرب فان وقتها واحد و وقتها وجوبها و وقت فوتها سقوط الشفق»
(نکته: ‌علامه مجلسی رضوان الله علیه در تحف العقول وقتها وجوبها را معنا می‌کند:‌ای وقتها غروب الشمس. یعنی ضمیر در«وجوبها» به قرینه سیاق به شمس بر می گردد و وجبت الشمس به معنای «غربت الشمس» است. در روایت هم داریم که «اذا وجبت الشمس فصل المغرب» یا عامه نقل کردند که «کان النبی یصلی المغرب اذا وجبت الشمس».
البته این خلاف ظاهر است که ضمیر در «وجوبها» به شمس بر گردد در حالی که بقیه ضمیر ها به صلاۀ المغرب بر می گردد «فان وقتها واحد و وقتها وجوبها و وقت فوتها سقوط الشفق». و لذا بعید نمی‌دانیم، علامه مجلسی هم به عنوان احتمال ذکر کرده که این وقت به همان نماز مغرب بخورد، یعنی وقت نماز مغرب یکی است، همان وقت وجوب است، دیگر وقت فضیلت غیر از وقت وجوب ندارد. ولی ضمیر به کجا بر گردد مهم نیست.)
ایشان می‌گوید: «و روی ایضا ان لها وقتین آخر وقتها سقوط الشفق» که این روی هم مؤید همین است که بعد از سقوط شفق وقت مغرب تمام می‌شود. فقط این روایت دوم می‌گوید نماز مغرب دو وقت دارد: وقت اولش غروب آفتاب، ‌وقت دومش قبل از سقوط شفق. ولی در روایت زراره و فضیل گفت وقت نماز مغرب یکی است، از غروب آفتاب تا سقوط شفق. مرحوم کلینی هم می‌گوید این دو روایت اختلافی ندارند زرا درست است دقیق که می‌شویم دو وقت است، غروب الشمس و نزدیکی سقوط شفق، ولی این قدر وقت کم است، ‌(در این أیام سال حدود پنجاه دقیقه) تعبیر ایشان این است، می‌گوید غروب شمس را تا زوال حمره مشرقیه کم کنید، حدودا هفده دقیقه، از زوال حمره مشرقیه تا زوال حمره مغربیه ایشان می‌گوید به اندازه‌ای که انسان نماز مغرب و نوافل مغرب را با هدوء و آرامش بخواند بیشتر وقت نیست و قد تفقدت ذلک غیر مرة، خودم تجربه کردم، و لذلک صار وقت المغرب ضیقا، برای همین وقت مغرب تنگ است، ‌تعبیر کردند وقتها واحد.
لذا ظاهر عبارت ایشان است است که ایشان هم معتقد است روایات مفادشان این است که بعد از سقوط شفق وقت نماز مغرب تمام شده است.
2-صدوق
در هدایه
صدوق در هدایه می‌گوید: «وقت المغرب اضیق الاوقات و هو من حین غیبوبة الشمس الی غیبوبة الشفق و وقت العشاء من غیبوبة الشفق الی ثلثی اللیل»
ظاهر عبارت این است که وقت واجب را می گوید زیرا عرفی نیست در رساله فقهی وقت فضیلت را بیان کند ولی وقت واجب را بیان نکند.
در فقیه
در من لایحضره الفقیه می گوید: وَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ لِمَنْ كَانَ فِي طَلَبِ الْمَنْزِلِ فِي سَفَرٍ إِلَى رُبُعِ اللَّيْلِ وَ الْمُفِيضِ مِنْ عَرَفَاتٍ إِلَى جَمْعٍ كَذَلِكَ وَ رَوَى بَكْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سَأَلَهُ سَائِلٌ عَنْ وَقْتِ الْمَغْرِبِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ فِي كِتَابِهِ لِإِبْرَاهِيمَ ع- فَلَمّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَهَذَا أَوَّلُ الْوَقْتِ وَ آخِرُ ذَلِكَ غَيْبُوبَةُ الشَّفَقِ فَأَوَّلُ وَقْتِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ ذَهَابُ الْحُمْرَةِ وَ آخِرُ وَقْتِهَا إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ يَعْنِي نِصْفَ اللَّيْلِ[1]
در سفر که دنبال منزل هستید تا یک چهارم شب نماز مغرب وقت دارد. در عرفات که به مشعر می‌آیید آنجا هم همین‌طور است. اما در جاهای دیگر، ایشان می‌گوید روی بکر بن محمد این روایت را که اول وقت المغرب غروب الشمس و آخره غیبوبة الشفق.
3-شیخ مفید در مقنعه
می‌گوید: «اول وقت المغرب مغیب الشمس و آخره اول وقت العشاء و اول وقت العشاء مغیب الشفق و آخر وقت العشاء مضی الثلث من اول اللیل».
دیگه هم نگفت این وقت فضیلت است، و وقت وجوب یا وقت اداء تا نیمه شب ادامه دارد.
4-سید مرتضی در ناصریات
می گوید: «عندنا ان اول وقت المغرب مغیب الشمس و آخر وقتها مغیب الشفق و روی ربع اللیل و حکی بعض اصحابنا ان وقتها یمتد الی نصف اللیل».
وقتی که أصحاب می گویند که وقت مغرب تا نصف شب ادامه دارد فهمیده می شود که محل بحث قطعاً وقت فضیلت نیست لذا مراد وقت أداء است، پس بقیه أقوال هم مربوط به وقت اداء است.
5-شیخ طوسی
در تهذیب
ایشان روایات را که ذکر می‌کند می‌گوید: فَهَذِهِ الْأَخْبَارُ كُلُّهَا دَالَّةٌ عَلَى أَنَّ هَذِهِ الْأَوْقَاتَ لِصَاحِبِ الْأَعْذَارِ لِأَنَّهَا مُقَيَّدَةٌ بِالْمَوَانِعِ وَ مَا يَجْرِي مَجْرَاهَا وَ الَّذِي يَكْشِفُ عَمَّا ذَكَرْنَاهُ وَ أَنَّهُ لَا يَجُوزُ تَأْخِيرُ الْمَغْرِبِ- عَنْ غَيْبُوبَةِ الشَّمْسِ إِلَّا عَنْ عُذْرٍ مَا ثَبَتَ أَنَّهُ مَأْمُورٌ فِي هَذَا الْوَقْتِ بِالصَّلَاةِ وَ الْأَمْرُ عِنْدَنَا عَلَى الْفَوْرِ فَيَجِبُ أَنْ تَكُونَ الصَّلَاةُ عَلَيْهِ وَاجِبَةً فِي هَذِهِ الْحَالِ وَ يَدُلُّ عَلَيْهِ أَيْضاً.[2]
هذه الاوقات مثلا ربع اللیل، نماز مغرب تا یک چهارم شب برای معذورین است، چون در این روایات عذرها را مطرح کردند که افراد معذور مثل مسافر و امثال ذلک تا ربع لیل مهلت داشتند.
در نهایه
در نهایه که کتاب فتوا و رساله عملیه شیخ است می گوید: «‌و اول وقت صلاة المغرب عند غیبوبة الشمس و آخر وقته سقوط الشفق و لایجوز تاخیره من اول الوقت الی آخره الا لعذر و قد رخص للمسافر تاخیر المغرب الی ربع اللیل». راجع به نماز عشاء هم می‌گوید: «اول وقت العشاء سقوط الشفق و آخره الی ثلث اللیل» که بعدا مطرح می‌کنیم.
در خلاف
در خلاف واضح‌ترگفته است: أول وقت المغرب، إذا غابت الشمس، و آخره إذا غاب الشفق و هو الحمرة، و به قال أبو حنيفة، و الثوري، و أحمد، و إسحاق، و أبو ثور، و أبو بكر بن المنذر في اختياره، و حكى أبو ثور هذا المذهب عن الشافعي، و لم يصححه أصحابه، الا أن أبا حنيفة قال: الشفق هو البياض، لكنه كره تأخير المغرب. و قال الشافعي و أصحابه: إن وقت المغرب وقت واحد، و هو إذا غابت الشمس، و تطهر و ستر العورة و أذن و أقام فإنه يبتدئ بالصلاة في هذا الوقت، فإن أخر الابتداء بها عن هذا الوقت فقد فاته. و قال أصحابه: لا‌يجي‌ء على مذهبه غير هذا. و به قال الأوزاعي. و ذهب مالك الى أن وقت المغرب ممتد الى طلوع الفجر الثاني، كما أن وقت الظهر ممتد الى المغرب، و في أصحابنا من قال بذلك، و منهم من قال: أن وقته ممتد الى ربع الليل.
دليلنا: إن ما اعتبرناه مجمع عليه بين الفرقة المحقة انه من الوقت، و انما اختلفوا في آخره، و قد بينا الوجه فيما اختلف من الأخبار في هذا المعنى في الكتابين المقدم ذكرهما، و طريقة الاحتياط تقتضي ما قلناه، فإنه إذا صلى في هذا الوقت كان مؤديا بلا خلاف، و اختلفوا إذا صلى بعد هذا الوقت.[3]
حکی ابو ثور هذا المذهب عن الشافعی و لم یصححه اصحابه: یعنی اصاحب شافعی این را نپذیرفتند که شافعی این را می‌گوید، و قال الشافعی و اصحابه ...: معلوم می‌شود شافعی سخت‌تر گرفته است. اوائل غروب آفتاب می‌گوید وقت نماز مغرب است، اگر بدون عذر تاخیر بیندازد از این وقت نماز او فوت شده است.
دلیلنا: می‌گوید احتیاط اقتضاء می‌کند قبل از سقوط شفق نماز مغرب را بخوانید چون قدرمتیقن از اداء همین است، بعد از سقوط شفق مورد اختلاف است.
6-ابوالصلاح حلبی در کافی
می‌گوید: و أول وقت المغرب غروب الشمس و هو أفضل و علامة غروبها اسوداد المشرق بذهاب الحمرة، و آخر وقت الاجزاء ذهاب الحمرة من المغرب، و آخر وقت المضطر ربع الليل. و أول وقت عشاء الآخرة أن يمضي من غروب الشمس مقدار صلاة المغرب، و تأخيرها الى أن تغيب الحمرة من المغرب أفضل، و آخر وقت الاجزاء ربع الليل، و آخر وقت المضطر نصف الليل...و تأخير المختار الصلاة عن وقته الى وقت المضطر تفريط معفو عن تفريطه مؤد غير قاضٍ، و فعلها بعد الوقت قضاء و ليست بأداء، فإذا كان كذلك لضرورة فلا اثم عليه، و ان كان عن تفريط فهو مأزور، و يلزمه القضاء و التوبة من تفريطه.[4]
7-ابن حمزه در وسیله
می گوید: وقت المغرب غروب الشمس الی غروب الشفق للمختار. و الی ربع اللیل لصاحب العذر.
8-ابن سلار در مراسم
می گوید: المغرب یمتد وقته الی ان یبقی لغیاب الشفق مقدار أداء ثلاث رکعات: وقت مغرب تا سه رکعت مانده به غروب شفق ادامه دارد.
بعد می‌گوید: و قد روی جواز تاخیر المغرب للمسافر اذا جد به السیر الی ربع اللیل. روایت داریم که نماز مغرب را مسافری که عجله دارد و ‌سریع می‌رود، تا یک چهارم شب می‌تواند تاخیر بیندازد.
9-کیدری در مصباح الشیعة
می گوید: اول وقت المغرب غیبوبة الشمس و آخره غیبوبة الحمرة من ناحیة‌ المغرب للمختار و وقت الضرورة یمتد الی ربع اللیل.
گفته می شود با توجّه به این نظرات فهمیده می شود که دلیل لو کان لبان صحیح نیست زیرا صغری«بان و اشتهر» محقق شده است.
جواب از مناقشه در دلیل لو کان لبان
به نظر ما: برخی مثل سید مرتضی در کتاب های دیگر خود نقل شده که قائل به امتداد وقت تا بعد از سقوط شفق شده است. و نیز بعضی از این عبارات صریح در وجوب بود ولی برخی از این عبارات صریح در وجوب نیست مثل کلام صدوق که در ذیل من لایحضره الفقیه راجع به نماز عشاء می‌گوید: «فاول وقت العشاء ذهاب الحمرة‌ و آخر وقتها نصف اللیل و فی روایة معاویة‌ بن عمار وقت العشاء الی ثلث اللیل و کان الثلث هو الاوسط و النصف هو آخر الوقت». همین صدوق در کتاب هدایه می گوید: «و وقت العشاء من غیبوبة‌ الشفق الی ثلث اللیل». همان که در من لایحضره الفقیه گفت که افضل ثلث اللیل است، در کتاب هدایه به طور مطلق گفت: و وقت العشاء من غیبوبة الشفق الی ثلث اللیل. و لذا این‌ها انسان را متحیر می‌کند که نکند این‌ها می‌خواستند وقت فضیلت را بگویند. و الا معنا ندارد در کتاب هدایه بگوید وقت العشاء من غیبوبة‌ الشفق الی ثلث اللیل و در من لایحضره الفقیه که بحث استدلالی می‌کند می‌گوید و کان الثلث هو الاوسط، ‌ثلث اللیل افضل است و الا آخر وقت نماز عشاء نیمه شب است.
وقتی در کتاب استدلالیش که حجة بینی و بین ربی است‌ می‌گوید ثلث لیل، وقت افضل است بعد همین عبارت را در هدایه به طور قطعی گفته که وقت العشاء من غیبوبة الشفق الی ثلث اللیل، جا می‌گذارد برای این‌که بگوییم شیخ صدوق در کتاب هدایه به صدد بیان وقت فضیلت بوده است.
ما بر این مطلب اصرار نداریم: می گوییم اگر همه این نقل ها وقت وجوب را بگویند باز می توان گفت که بان و اشتهر محقق نشده است زیرا خود شیخ طوسی در کتاب خلاف فرمود: مختلف فیه بین اصحابنا. و وقتی شیخ طوسی می‌گوید این‌که بعد از سقوط شفق، وقت نماز مغرب امتداد دارد یا ندارد، اختلافی است و ما از باب احتیاط می‌گوییم بعد از سقوط شفق نماز نخوانید ‌یعنی برای ما روشن نیست؛ قدرمتیقن‌گیری می‌کنیم. وقتی برای شیخ طوسی از باب احتیاط نماز مغرب قبل از سقوط شفق متعین است با این‌که مقتضای اصل عملی برائت است و هم در تهذیب گفت الامر دال علی الفور که مطلب درستی هم نیست: امر چه ظهوری در فوریت دارد.
این‌ها نشان می‌دهد که مطلب واقعا برای متشرّعه واضح نبوده است و بحث استدلالی جنجالی بوده است. و ما هم همین را می‌گوییم که چرا باید این مطلب که مورد ابتلاء مردم است مختلف فیه و جنجالی بشود. این مطلب به این مهمی اگر حکم شرعی بود باید برای متشرعه واضح بشود نه مختلف فیه.
بررسی قول موافق عامه
ما قبلاً گفتیم روایاتی که می گوید آخر وقت نماز مغرب سقوط شفق است موافق عامه است. ولی از این عبارت‌ها پی بردیم که: مالک می گوید وقت تا طلوع فجر ادامه دارد با این که بقیه فقهای عامه که مشهور عامه بودند وقت را تا سقوط شفق می دانستند. لذا ممکن است روایاتی که می گوید وقت تا نیمه شب ادامه دارد را ترجیج بدهیم زیرا مخالف هر دو قول عامه است.
نصف شب که در روایت قاسم بن عروه گفته مخالف عامه است، ‌سقوط شفق موافق مشهور عامه است ولی آن روایتی که می‌گوید نیمه شب یا حتی آن روایت ربع اللیل که ظاهر روایت ربع اللیل این است که جایز است بعد از سقوط شفق، این مخالف عامه است. هیچکدام از عامه این را نگفتند.
و لذا این بیان دیروز را این‌جور تتمیم می‌کنیم که روایاتی که می گوید وقت نماز مغرب تا بعد از سقوط شفق ادامه دارد مخالف عامه می شود هر چند روایاتی که می گوید وقت نماز مغرب تا سقوط شفق است، موافق جمیع عامه نیست.
اگر بگویید: مشهور عامه قائل به امتداد تا سقوط شفق شدند لذا روایات مربوط به سقوط شفق موافق مشهور عامه است.
می گوییم: با توجّه به این که مالک هم در أواخر بنی أمیه و هم در أوائل حکومت بنی عباس، فقیه مدینه و امام أهل سنت بوده است و از روحانیونی بوده که با همه حکومت ها می ساخته است لذا همه او را قبول داشتند و معروف بوده که فقیه عامه است. ولی أبوحنیفه بعد‌ها فقیه عراق شد، یا شافعی أصلاً در زمان متأخّر متولّد شده است و در زمان امام صادق علیه السلام نبوده است. و نیز أحمد بن حنبل هم متأخّر بوده است. لذا در بحث ترجیح به مخالفت یا موافقت با عامه نمی توانیم از قول مالک بگذریم. و نمی‌توانیم در این‌که این روایات سقوط شفق موافق عامه است از فتوی مالک صرف نظر کنیم و بگوییم این موافق مشهور عامه است، ‌موافق مالک که نیست، مالک هم سقوط شفق نمی‌گوید.
جمع بندی بحث در نماز مغرب
خلاصه عرض ما این است که : روایات یا جمع عرفی دارند کما ذهب الیه کثیر من الاعلام منهم سید البروجردی: که روایات دال بر ترخیص تاخیر نماز مغرب از سقوط شفق، قرینه واضحه‌اند بر رفع ید از ظهور روایت سقوط شفق در وجوب اند، روایات ربع اللیل را هم که کسی فتوی نداده است. ما این جمع عرفی را بعید نمی دانیم و اگر این جمع عرفی را نپذیرفتید عرض کردم تعارض و تساقط و رجوع به عام فوقانی که می گوید نیمه شب معیار است، می کنیم. یا اصل برائت که باز مقتضایش این است که سقوط شفق آخر وقت نماز مغرب نیست.
مبدأ نماز عشاء
مبدأ نماز عشاء را عده‌ای مثل مرحوم شیخ طوسی گفته اند: اول سقوط شفق. و در خلاف می گوید: اگر قبل از سقوط شفق نماز عشاء را بخوانید مختلف فیه است، بعضی‌ها می‌گویند صحیح است بعضی‌ها می‌گویند ناصحیح است، ولی اگر بعد از سقوط شفق نماز عشاء‌ را بخوانید همه می‌گویند صحیح است و طریق احتیاط این است که بعد از سقوط شفق نماز عشاء‌ را بخوانید.
ما می‌گوییم: این طریق احتیاط خلاف صناعت اصولیه است زیرا اصل برائت جاری می‌شود. ثانیا خلاف روایات است: خود روایت می‌گفت پیغمبر من غیر علة نماز عشاء را اول غروب آفتاب و بلافاصله بعد از نماز مغرب خواند تا به مردم نشان بدهد که دین، آسان است و روایت معتبره است لذا نوبت به أصل عملی نمی رسد.
منتهای نماز عشاء
مهم منتهای نماز عشاء ‌است که مورد اختلاف است: آیا نیمه شب است یا ثلث لیل است:
عبارت تذکره را بخوانیم:
أول وقت العشاء عند الفراغ من فريضة المغرب‌، لكن الأفضل تأخيرها إلى سقوط الشفق... و للشيخ قول آخر: إن أول وقتها سقوط الشفق- و هو قول آخر للمرتضى، و قول الجمهور كافة- لأن جبرئيل أمر النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أن يصلي العشاء حين غاب الشفق، و في اليوم الثاني حين ذهب ثلث الليل. و هو محمول على الاستحباب.
جمهور اهل سنت یعنی همه اهل سنت گفتند که اول وقت نماز عشاء سقوط شفق هست، بعد ایشان می‌گوید و لکن روایات در این باب محمول بر استحباب است.
اما راجع به آخر وقت عشاء می‌گوید:
و آخر وقت العشاء للفضيلة إلى ثلث الليل، و للإجزاء إلى نصفه‌ و هو قول المرتضى، و ابن الجنيد و هو أحد قولي الشافعي، و به قال ابن المبارك، و الثوري، و أبو ثور، و أحمد في رواية ... و للشيخ قول آخر: أنه ثلث الليل و هو القول الثاني للشافعي- و به قال أبو هريرة، و عمر بن عبد العزيز، و مالك، و أحمد في رواية لأن جبريل عليه السلام صلّى العشاء في اليوم الثاني حين ذهب ثلث الليل و لأن الثلث متيقن، و الزائد عليه مشكوك فيه فلا يصار إليه.[5]
به نظر ما راجع به نماز عشاء با این‌که روایات متعارض است، اما قول صحیح این است که بگوییم منتهای نماز عشاء نیمه شب است. و مشهور هم به روایاتی عمل کرده اند که می گوید منتهای وقت عشاء نیمه شب است و حق با مشهور است. ولی شیخ طوسی در نهایه و شیخ مفید منتها را ثلث اللیل گرفته اند و صاحب حدائق هم می گوید: بر شخص مختار واجب است قبل از ثلث لیل نماز عشاء را بخواند و معذورین جایز است تا نیمه شب صبر کنند.
أدله قول مشهور(امتداد وقت عشاء تا نیمه شب)
روایات را بررسی کنیم و فعلا ادله قول مشهور را می‌آوریم:
روایت أول (صحیحه زراره در تفسیر آیه)
صحیحه زراره که می‌گفت: اقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل، دلوک شمس را گفت زواله، ‌غسق اللیل را گفت منتصفه و فی ما بین دلوک الشمس الی غسق اللیل اربع صلوات خوانده می شود.
‌اگر ما بودیم و آیه، دلوک الشمس در زوال و نه غسق اللیل در نصف شب ظهوری نداشت زیرا: أهل لغت برای دلوک دو معنا ذکر کرده اند: زوال شمس و غروب شمس، و برای غسق سه معنا ذکر کرده اند: ابتدای تاریکی شب (یعنی بعد از زوال حمره مغربیه)، اوج تاریکی شب (یعنی نیمه شب) و انتهای تاریکی شب (یعنی طلوع فجر). و هر کدام از این معانی طرفداران خودش را دارد.
سید مرتضی هم در ناصریات مثل این‌که به صحیحه زراره توجه نکرده بوده و ‌غسق اللیل را به سقوط الشفق معنا کرده است چون وقتی می‌گوید انتهاء وقت نماز مغرب سقوط شفق هست، می‌گوید دلیل ما آیه اقم الصلاة‌ دلوک الشمس الی غسق اللیل است و غسق اللیل غلبة الظلمة.
پس ما اگر بودیم و آیه شریفه نمی‌توانستیم غسق اللیل را نصف شب معنا کنیم. أما صحیحه زراره تکلیف را مشخص کرده: ‌و غسق اللیل انتصافه.
پس این دلیل اول است که وقت نماز عشاء تا نیمه شب امتداد دارد.
روایت دوم
صحیحه بکر بن محمد: اول وقت العشاء ذهاب الحمرة و آخر وقتها غسق اللیل یعنی نصف اللیل.
ان شاء الله بقیه روایات و روایات معارضه را فردا بررسی می‌کنیم.

[1] من لا يحضره الفقيه، ج‌1، ص: 219‌.
[2] تهذيب الأحكام، ج‌2، ص: 32‌.
[3] الخلاف، ج‌1، ص: 261‌.
[4] الكافي في الفقه، ص: 137‌.
[5] تذكرة الفقهاء (ط - الحديثة)، ج‌2، ص: 313‌.

پاسخ
#54
95/10/28
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث راجع به وقت نماز عشاء بود که عرض کردیم تارة‌ در ابتداء وقت و تارة در انتهاء وقت نماز عشاء بحث می شود.
ابتدای وقت عشاء (غروب آفتاب یا سقوط شفق)
استظهار ما این بود که ابتدای وقت نماز عشاء غروب آفتاب است:
هر چند در اینجا بزرگانی مثل مفید، سید مرتضی در ناصریات، شیخ طوسی، سلار و ابن ابی عقیل و ابن جنید قائل شده اند که ابتداء وقت عشاء سقوط شفق است.
و حتّی شیخ در خلاف می گوید: «الاظهر من مذهب اصحابنا و روایاتهم ان اول وقت العشاء اذا غاب الشفق و فی اصحابنا من قال اذا غابت الشمس» که نشان می دهد این قول شاذّ نبوده است ولی از این عبارت فهمیده نمی شود که این قول مشهور بوده است. و بر فرض هم قول مشهور باشد أدله آن تمام نیست؛
أدله شروع وقت عشاء با سقوط شفق
مرحوم شیخ طوسی در تهذیب روایاتی که می گوید از أذان مغرب می توان نماز مغرب و عشاء را خواند، حمل بر فرض عذر کرده است.
ایشان فرموده است: وجه این حمل این است که روایات مذکور مورد عذر را بیان کرده اند:
صحیحه حلبی: «لابأس ان تعجل العشاء فی السفر قبل ان یغیب الشفق»
صحیحه ابی عبیدة: کان رسول الله صلی الله علیه و آله اذا کانت لیلة مظلمة و ریح و مطر صلی العشاء الآخرة بعد صلاة المغرب.
مناقشه
انصافا این فرمایش تمام نیست زیرا؛ صریح موثقه ابن بکیر این بود که: صلی رسول الله صلی الله علیه و آله بالناس المغرب و العشاء قبل الشفق من غیر علة و انما فعل ذلک لیتسع الوقت علی امته. و این روایت با روایتی که شیخ طوسی نقل کرد: «کان رسول الله صلی الله علیه و آله اذا کانت لیلة مظلمة» منافات ندارد؛ به این بیان که: روش پیامبر این بود که بعد از سقوط شفق نماز عشاء می خواند مگر شب های بارانی ولی گاهی، ولو حدأقل یک بار، بدون علت قبل از سقوط شفق نماز عشاء را می خواند تا به مردم نشان دهد که وقت، موسع است. لذا جمع عرفی اقتضاء می کند که حمل بر افضلیت کنیم و بگوییم این که نماز عشاء بعد از سقوط شفق باید خوانده شود که عمدتاً در صحیحه حلبی آمد: «متی تجب العتمة قال اذا غاب الشفق» مراد از وجوب تأکّد استحباب است، زیرا وجوب نصل در وجوب اصطلاحی نیست مثلاً گفته می شود «غسل الجمعه واجب» که به معنای «ثابت» است. البته ما قبول داریم ظهور در وجوب مصطلح دارد ولی نص نیست که قابل حمل بر أفضلیّت نباشد.
انتهای وقت عشاء
أقوال
شیخ مفید در مقنعه می گوید یک سوم شب که تمام بشود وقت عشاء تمام شده است.
و شیخ در خلاف می گوید: «الاظهر من مذاهب اصحابنا و من روایاتهم ان آخر وقت العشاء اذا ذهب ثلث اللیل وقد رُوی نصف اللیل» به نظر ما «الأظهر من مذاهب أصحابنا» مراد این است که ظاهر برای من از میان فتاوای أصحاب و روایات أصحاب این قول است و از آراء أصحاب این رأی برای من أظهر است. نه این که مذهب أظهر و أشهر أصحاب این است.
بله این تعبیرکه «و قد روی نصف اللیل» یک مقدار کم‌لطفی هست، کانه یک روایت شاذی هم داریم، اما بالاخره نشان نمی دهد که مذهب اشهر و اظهر اصحاب این است.
و بر فرض شهرت ثابت باشد مهم نیست زیرا بر عدم خروج وقت نماز عشاء با مضی ثلث شب، قرینه ذکر می کنیم.
صاحب حدائق می فرماید: وقت أدای نماز عشاء تا نیمه شب ادامه دارد ولی بر مختار و غیر معذور مبادرت به نماز قبل از یک سوم شب واجب است.
ابتدا ادله امتداد وقت عشاء تا نصف شب را بررسی می کنیم و بعد ادله شیخ طوسی را مطرح می کنیم:
أدله امتداد وقت عشاء تا نیمه شب
روایت أول: صحیحه زراره در تفسیر آیه
آیه «اقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل» به ضمیمه صحیحه زراره که گفت «و غسق اللیل انتصافه».
مناقشه (تقیید آیه به غیر مختار)
در جلسه قبل عرض کردیم: آیه اطلاق دارد و شامل مختار و مضطرّ می شود و می توان آن را با روایاتی که می گوید وقت نماز عشاء تا ثلث لیل است، به غیر مختار تقیید زد و گفت که مختار تا ثلث شب بیشتر وقت ندارد، و بعد از ثلث لیل نماز او قضاء است و یا مثل صاحب حدائق بگوییم أداء است ولی تا ثلث لیل وجوب مبادرت دارد.
جواب (صراحت آیه در امتداد وقت مختار تا نیمه شب)
مرحوم آقای خوئی فرموده اند:
تقیید خلاف صراحت آیه است زیرا: آیه به پیغمبر خطاب می کند و مفادش این است که وظیفه أولیه را بیان می کند نه حالات ثانویه را. و عرفی نیست که بگوییم آیه حکم مضطرّین را بیان کرده است. و کانه این تفصیل بین وقت مختار و وقت مضطر در نماز عشاء، که وقت مختار تا یک سوم شب است خلاف صراحت آیه است.
پذیرش کبرای جواب (غیر عرفی بودن حمل مطلق بر صورت اضطرار)
و ما هم قبلاً مشابه همین را می گفتیم که حمل مطلقات بر صورت اضطرار، عرفی نیست:
در این آیه هم نسبت به نماز عشاء این بیان جاری می شود: نماز مغرب در آیه صریحاً ذکر نشده بود ولی آخرین نماز یومیه عشاء است، لذا قدر متیقّن ازغسق اللیل این است که وقت عشاء تا غسق اللیل ادامه دارد و گویا گفته اند: «اقم صلاة العشاء الی غسق اللیل» بعد بگوییم این را برای مضطرّین گفته اند عرفی نیست. و ما قبلا هم این اشکال آقای خوئی را داشتیم.
اشکال در صغرای جواب (تفاوت صورت اضطرار محل بحث با اضطرارهای دیگر)
و لکن وجه این که از این اشکال رفع ید کردیم این است که: اضطرار در اینجا با اضطرارهای جاهای دیگر فرق دارد زیرا موارد اضطرار زیاد است و خیلی ها در حال سفر می باشند و جای مناسب پیدا نمی کنند که نماز عشاء را بخوانند، و خیلی ها در حضر حاجت عرفیه دارند و اضطرار در این جا مثل اکل میته نیست که موارد کمی داشته باشد. و خصوصاً اگر نظر صاحب حدائق را بگوییم که وقت مختار هم تا نیمه شب ادامه دارد و تنها بر مختار واجب است که تا ثلث شب نماز عشاء را بخواند و بر معذورین تکلیفاً هم تأخیر جایز است که واضح نیست آیه از این جمع اباء داشته باشد که با روایاتی که می گوید در موارد عدم عذر عرفی مبادرت به نماز عشاء تا یک سوم شب واجب است، آیه را تقیید بزنیم به اینکه «و لکن اذا لم یکن حاجة عرفیة توجب التاخیر» اگر حاجت عرفیه ای نداشته باشی که سبب تاخیر بشود تکلیفا لازم است قبل از یک سوم شب نماز عشاء‌ را بخوانی.
خلاصه این که تقیید آیه به این که بر مختار وجوب مبادرت تا یک سوم شب ثابت است، خلاف صراحت آیه نیست، هر چند خلاف ظاهر آیه است. و هر چند حمل خطاب مطلق بر صورت اضطرار، عرفی نیست ولی این خطاب مطلق با بقیه فرق دارد زیرا آیه موارد زیادی را شامل می شود: مسافرها، کسانی که حاجت عرفیه دارند و نیز وقت أداء برای مختار را هم در نظر گرفته است و آیه شامل آن هم می شود.
روایت دوم (صحیحه بکر بن محمد)
این روایت را قبلاً ذکر کردیم: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سَأَلَهُ سَائِلٌ عَنْ وَقْتِ الْمَغْرِبِ- فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ لِإِبْرَاهِيمَ فَلَمّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَهَذَا أَوَّلُ الْوَقْتِ‌وَ آخِرُ ذَلِكَ غَيْبُوبَةُ الشَّفَقِ- وَ أَوَّلُ وَقْتِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ ذَهَابُ الْحُمْرَةِ- وَ آخِرُ وَقْتِهَا إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ يَعْنِي نِصْفَ اللَّيْلِ.[1]
حالا بر فرض این عبارت «یعنی نصف اللیل» در کلام امام باشد باز همان اشکال قبلی پیش می آید که این صحیحه بکر بن محمد مثل آیه است که قابل تقیید باشد به این که: کسی که حاجت عرفیه ندارد و در سفر نیست، سریع قبل از یک سوم شب نماز عشاء‌ را بخواند.
روایت سوم (قاسم بن عروه)
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الْقَاسِمِ مَوْلَى أَبِي أَيُّوبَ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْنِ- إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ إِلَّا أَنَّ هَذِهِ قَبْلَ هَذِهِ- وَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْنِ- إِلَّا أَنَّ هَذِهِ قَبْلَ هَذِهِ.[1]


[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 181‌
[/url]
این هم همان اشکال را دارد که این اطلاق قابل تقیید است.
روایت چهارم (موثقه حسن بن محمد بن سماعه)
وَ عَنْهُ (حسن بن محمد بن سماعه)عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْعَتَمَةُ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ- أَوْ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ وَ ذَلِكَ التَّضْيِيعُ.[url=http://www.mfeb.ir/taghrirat/159-shahf19596/6533-feqh1shahi.html#_ftn3][3]

آقای خوئی فرموده است: این روایت دلالت می کند که تأخیر نماز عشاء تا نزدیک نیمه شب جایز است.
ولی این برای ما مفهوم نیست:
اگر آقای خوئی می فرمایند: روایت دلالت می کند که وقت اداء نماز عشاء تا نیمه شب است درست است. اما رد کلام صاحب حدائق نمی شود. بلکه مؤید کلام صاحب حدائق است چون می گوید: «و ذلک التضییع». اگر نماز عشاء را از یک سوم شب تاخیر بیندازی و قبل از نیمه شب بخوانی این تضییع است. تضییع که شد قرآن می گوید حافظوا علی الصلوات یعنی لاتضیعوا.
توجّه شود که آیه نمی گوید اگر تا نیمه شب نماز عشاء را نخواندی تضییع است و این معنا خلاف ظاهر است. بلکه می گوید اگر از ثلث لیل تأخیر انداختی هر چند وقت باقی است ولی این تضییع نماز است.
لذا حداقل این است که این روایت دلیل بر قول مشهور نیست زیرا «و ذلک التضییع» دارد که ما یصلح للقرینیة است بر این که تأخیر از ثلث لیل جایز نیست، بلکه ما بعید نمی دانیم این جمله «و ذلک التضییع» دلیل بر قول صاحب حدائق هم باشد.
روایت پنجم (موثقه سماعه)
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَوْ لَا أَنِّي أَخَافُ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي- لَأَخَّرْتُ الْعَتَمَةَ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ- وَ أَنْتَ فِي رُخْصَةٍ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ وَ هُوَ غَسَقُ اللَّيْلِ- فَإِذَا مَضَى الْغَسَقُ نَادَى مَلَكَانِ- مَنْ رَقَدَ عَنْ صَلَاةِ الْمَكْتُوبَةِ بَعْدَ نِصْفِ اللَّيْلِ- فَلَا رَقَدَتْ عَيْنَاهُ.[4]
پیامبر فرمود: اگر بر امت سخت نمی شود نماز عشاء را جور دیگر تشریع می کردم و وقت آن را بعد از یک سوم از شب قرار می دادم. برای اینکه فاصله بین نمازها متناسب بشود، نماز صبح با نماز ظهر خیلی فاصله دارد، نماز ظهر با نماز عصر خیلی فاصله دارد، نماز عصر با نماز مغرب خیلی فاصله ندارد، نماز مغرب و عشاء خیلی فاصله ندارد، اگر من بودم مشقت بر امت نداشت می گفتم نماز عشاء‌ را از یک سوم شب (که الان حدود نه و نیم می شود) بخوانید.
البته این را بعدا بحث می کنیم این مصلحت تشریع است. یعنی اگر خوف مشقت بر امت نبود اینجور تشریع می کردند. ولی حالا که خوف مشقت بر امت است از این مصلحت رفع ید کردیم و جور دیگر تشریع کردیم و تشریع فعلی این است که از اول غروب وقت نماز عشاء شروع می شود و وقت فضیلت هم (طبق روایات دیگر) اول سقوط شفق است. این حکم فعلی ناشی از خوف مشقت بر امت است. و ترغیب به اینکه الان نماز عشاءتان را در ثلث لیل بخوانید نیست
خود پیغمبر هم هنگام سقوط شفق نماز عشاء می خواند. حکم فعلی بر اساس همین رعایت عدم وقوع مسلمین در مشقت تشریع شده،‌هم حکم فعلی وجوب که از غروب شمس است هم حکم فعلی فضیلت که هنگام سقوط شفق است و در روایات دیگر ترغیب کردند.
بعد فرمود «و انت فی رخصة الی نصف اللیل» انصافا این روایت دیگه قابل توجیه نیست و صاحب حدائق نمی تواند آن را توجیه کند زیرا نمی سازد با این که مبادرت به نماز عشاء قبل از ثلث لیل واجب باشد. و چون این روایت ظهور قوی تری دارد روایتی که می گفت «و ذلک التضییع» را حمل می کنیم بر این که وقت فضیلت نماز عشاء تضییع می شود.
و جمع بین روایات به این که: این روایت قضیه خارجیه را می گوید که أنت فی رخصه و احتمال دارد مسافر بوده است ولی روایات دیگر قضیه حقیقه را بیان می کنند لذا این روایت را حمل بر معذور کنیم، این جمع عرفی نیست و اگر به عرف این دو خطاب را بدهید جمله و ذلک التضییع را حمل بر تضییع وقت فضیلت نماز عشاء می کند.
و اگر این را قبول نکنید و بگویید برای عرف تحیّر حاصل می شود به اطلاقات مثل روایت قاسم بن عروه و صحیحه زراره رجوع می کنیم که می گویند وقت نماز عشاء تا نیمه شب ادامه دارد. و أصل برائت هم موافق با ما است که وقت نماز عشاء مضیّق نیست.
أدله امتداد نماز عشاء تا ثلث لیل و جمع آن با روایات امتداد وقت تا نیمه شب
روایاتی که می گوید آخر وقت عشاء ثلث لیل است را هم بررسی کنیم:
روایت أول (صحیحه معاویه بن عمار)
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ فِي رِوَايَةٍ أَنَّ وَقْتَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ.[5]
این روایت می گوید وقت عشاء تا ثلث لیل است که طرف معارضه با روایات دیگر است که می گفت و انت فی رخصه الی نصف اللیل: که یا این روایت را حمل می کنیم بر این که وقت فضیلت نماز عشاء تا ثلث لیل ادامه دارد کما هو الصحیح و یا این که جمع عرفی ندارند و به اطلاقات و یا أصل برائت رجوع می کنیم.
و این جمع که این روایت حکم لولایی و این که اگر مشقّت أمت نبود چنین حکمی ثابت بود، را می گوید و بقیه روایات حکم فعلی را می گوید صحیح نیست زیرا رها کردن حکم فعلی و بیان حکم لولایی لغو است. مثل این که بگویند مسواک زدن واجب است. و بعد بگوید مراد من حکم لولایی بود.
و أما این که پیغمبر فرمود: لولا اخاف ان اشق علی امتی لاخرت العتمة الی ثلث اللیل؛ لغو نیست و می خواهد بیان کند که پیغمبر شما نسبت به شما دلسوز است و بالمؤمنین رئوف رحیم است تا یک کمی این مسلمان ها به فکر اهل بیت پیامبر باشند، این قدر ظلم نکنند. می گوید من به خاطر شما این کارها را کردم شما هم یک مقدار مراعات کنید. قل لااسئلکم علیه اجرا الا المودة‌ فی القربی. علاوه بر این که در این روایت نمی خواهد حکم شرعی فعلی بگوید تا لغو باشد بلکه پیامبر کلامشان را مقیّد آورده است که «لولا اخاف ان اشق علی امتی لاخرت العتمة الی نصف اللیل».
روایت دوم (موثقه معاویة‌ بن وهب)
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَتَى جَبْرَئِيلُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِمَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ- فَأَتَاهُ حِينَ زَالَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الظُّهْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ الظِّلُّ قَامَةً فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْرَثُمَّ أَتَاهُ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ سَقَطَ الشَّفَقُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعِشَاءَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ طَلَعَ الْفَجْرُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الصُّبْحَ- ثُمَّ أَتَاهُ مِنَ الْغَدِ حِينَ زَادَ فِي الظِّلِّ قَامَةٌ- فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الظُّهْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ مِنَ الظِّلِّ قَامَتَانِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ ذَهَبَ ثُلُثُ اللَّيْلِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعِشَاءَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ نَوَّرَ الصُّبْحُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الصُّبْحَ- ثُمَّ قَالَ مَا بَيْنَهُمَا وَقْتٌ.[6]
 
پیامبر دو روز با جبرئیل مواجه شد: روز أول به پیامبر گفت که حین سقوط الشفق نماز عشاء بخوان،‌فردا ثلث اللیل که رسید به پیامبر گفت که نماز عشاء بخوان بعد گفت و ما بینهما وقت. از سقوط شفق تا ثلث اللیل وقت برای نماز عشاء است.
ما می گوییم مقتضای جمع عرفی بین این روایت و «انت فی رخصة الی غسق اللیل» این است که حمل بر فضیلت کنیم. یعنی تا ثلث اللیل وقت فضیلت عشاء باقی است. و اگر هم تعارض کنند به أصل برائت رجوع می کنیم.
آقای خوئی فرموده اند: این روایت خلاف نظر شیخ طوسی و صاحب حدائق است: چون پیغمبر در این روایت نماز عشاء‌ را بعد از ذهاب ثلث اللیل خواند. حین ذهب ثلث اللیل فامره فصلی العشاء. در حالی که شیخ طوسی می گفت قبل از اینکه یک سوم شب بگذرد نماز عشائت تمام بشود. صاحب حدائق هم همین را می گفت.
و لکن انصافا و لو به قرینه روایات دیگر، ظاهر روایت قُبیل ثلث لیل است: زیرا در روایات دیگر می گفت «وقت العشاء الی ثلث اللیل» و یا وجوب مبادرت دارد و یا حداقل این است که وقت فضیلت در این وقت است لذا معنا ندارد جبرئیل وقت فضیلت را بیان نکند و به پیامبر بگوید بعد از وقت فضیلت نماز عشاء را بخوان. لذا با توجه به این قرینه ظاهر روایت این است که قبیل خروج ثلث لیل جبرئیل نازل شد. و أمر کرد که نماز عشاء را بخوان.
نکته:آقای خوئی می گوید قرینه بر اینکه این را روایات را حمل بر وقت فضیلت می کنیم همان و هو تضییع آن روایت است. از این جمله معلوم می شود تأخیر نماز عشاء تا نیمه شب مرجوح است ولی جایز است و هو تضییع یعنی بالاغیرتاً از این کارها نکن.
ولی ما نمی فهمیم از کجای و هو تضییع به دست می آید که تأخیر جایز است. حالا مهم نیست. ما «و انت فی رخصة» که داریم و فیه غنی و کفایة.
روایت سوم(روایت فقه الرضا)
«... و وقت المغرب سقوط القرص إلى مغيب الشفق و وقت عشاء الآخرة الفراغ من المغرب ثم إلى ربع الليل و قد رخص للعليل و المسافر فيهما إلى انتصاف الليل و للمضطر إلى قبل طلوع الفجر...[7]
علیل به معنای فقیر نیست بلکه به معنای «من به علّۀ» است یعنی کسی که یک مشکلی دارد.
این روایت ربع لیل را می گوید که هیچ کس از فقهاء به آن فتوا نداده اند و کسی مطرح نکرده است.
و فقه الرضا هم از نظر سند مشکل دار است لذا آن را رها می کنیم.
وقت نماز صبح
بحث بعد راجع به این است که صاحب عروه می گوید ما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس وقت الصبح
دو بحث مهم در این جا مطرح است: بحث أول این که واضح است مبدأ نماز صبح طلوع فجر است،‌طلوع فجر صادق، در مقابل طلوع فجر کاذب، که یک سپیدی به شکل مثلث دیده می شود و از بین می رود و بعد از مدتی فجر صادق شروع می شود.
مراد از فجر صادق چیست؛ باید گفت که در افق سه حالت پیدا می شود، متخصصین گزارش داده اند و فیلمش هم موجود است و ما هم دیدیم،‌حدودا هشت دقیقه بین این سه حالت فاصله است؛
اول یک نقطه سفیدی است که حداقل با چشم دقیق دیده می شود. بعد یک خط باریک سفیدی به صورت افقی ایجاد می شود و بعد این خط باریک افقی کم کم پهن می شود، بالا می آید،‌ در برخی از اوقات سال هشت دقیقه که از این حالت می گذرد دیگر این خط پهن دیده می شود.بین آن خط باریک و خط عریض هفت دقیقه فاصله است. که مجموعا هشت دقیقه می شود.
و باید ببینیم طلوع فجر کدام است. برخی از این اذان ها با برخی از این محاسبات حدود هشت دقیقه فرق می کند.
راجع به انتهاء وقت صبح هم برای مختار آیا طلوع شمس است یا روشنایی هوا؟ این جا هم صاحب حدائق گفته اگر قبل از روشنی هوا،‌خیلی زودتر از طلوع شمس، نماز صبح را نخوانی، مشغول الذمة هستی.

[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 174‌.
[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 186‌.
[3] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 185‌.
[4] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 185‌.
[5] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 200‌.
[6] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 157‌.
[7] الفقه - فقه الرضا، ص: 103‌.

پاسخ
#55
95/11/02
بسم الله الرحمن الرحیم

بحث راجع به وقت نماز صبح بود.
اشاره ای اجمالی به حقیقت طلوع فجر
واضح است مبدأ نماز صبح طلوع فجر است،‌طلوع فجر صادق، در مقابل طلوع فجر کاذب، که یک سپیدی به شکل مثلث دیده می شود و از بین می رود و بعد از مدتی فجر صادق شروع می شود.
بحث مهم در نماز صبح تفسیر حقیقت طلوع فجر است که مرحوم صاحب عروه بعدا مطرح می کند لذا ما هم در آنجا این بحث را ان شاء الله دنبال می کنیم. اکنون به عنوان اشاره عرض می کنم تا دوستان تأمّل کنند؛
طلوع فجر در شب های معمولی با طلوع فجر در شب های مهتابی بحثی متفاوت دارد؛
در شب های معمولی بحث است که: طلوع فجر به این است که سپیدی صبح، عریض شود یا یک خط باریک هم داشته باشد، کافی است؟ که اختلاف نظر در این بحث منشأ اختلاف کنونی در ساعت و زمان اوقات شرعی شده است: مثلاً بعضی از این هایی که ساعات وقت شرعی را ثبت کردند، در این روز ها در وقت قم حدود نه دقیقه اختلاف دارند، و گاهی در بعضی از ایام سال یازده دقیقه اختلاف پیدا می شود. لذا با این که در وقت کسوف و خسوف در سال های بعد اختلاف پیدا نمی کنند و از نظر محاسبه وقت، دقیق هستند ولکن اختلاف نظر در این مسأله (که طلوع فجر با پیدایش خط باریکی از سپیدی حاصل می شود یا باید این خط سپید عریض شود تا طلوع فجر محقّق شود)، موجب ایجاد بخشی از اختلاف در وقت اذان صبح شده است.
و این دو احتمال ممکن است از خود روایات هم استفاده شود: خود تعبیر خیط أبیض چه بسا این احتمال أول (که خط باریکی از سپیدی ایجاد شود) استفاده شود زیرا خیط به معنای نخ است. و ممکن است احتمال دوم استفاده شود به این بیان که خیط به معنای رنگ است یعنی رنگ سفیدی، زیرا در مقابل آن خیط أسود آمده و رنگ سیاهی که هنگام طلوع فجر است شبیه نخ نیست. و نیز در برخی روایات «اذا اعترض» دارد که طبق این احتمال دوم به این معنا است که سپیدی پهن شود. و از آقایان استفتاء که کرده اند مختلف جواب داده اند.
لذا این بحثی است که هم از جهت روایی و هم از جهت بررسی تکوینی و نظریات متخصصین جدید مناسب است بررسی شود. که ان شاء الله در بحث آینده دنبال خواهیم کرد.
راجع به شب های مهتاب هم: کسانی مثل امام قدس سره و در معاصرین آقای زنجانی معتقدند: در شب های مهتاب به خاطر غلبه نور ماه، سپیدی صبح تشکیل نمی شود. نه اینکه مثل شب های ابری از دیدن سپیدی صبح مانع داریم. بله، اگر نور ماه نبود، خیط ابیض تشکیل می شود، یعنی نور ابیض وجود تقدیری دارد.
برخی به نظر امام قدس سره اشکال می کنند که تبیّن ظهور در طریقیت محضه دارد. لکن امام قدس سره به این مطالب توجّه دارند و اشکال ایشان این است که أصلاً در شب های مهتاب خیط ابیض یعنی ما یتبین، وجود فعلی ندارد،‌ وجود تقدیری دارد، مثل اینکه یک مرداری در داخل آب کر در زمستان باشد. اگر در تابستان می بود بو می گرفت،‌ یا اگر یخ در این آب نمی انداختیم بو می گرفت،‌ اما چون یخ انداختیم یا هوا سرد بود، این آب بو نگرفت. این آب که بالفعل متغیّر نیست بلکه تغیّر تقدیری دارد که اعتباری ندارد. اینجا هم امام می فرمایند اصلا خیط ابیض وجود تقدیری پیدا کرده است. بله، اگر ماه نورش غالب نبود خورشید به درجه ای رسیده که بتواند سپیدی صبح ایجاد کند.
و این بحث، بحث مهمی است و به همین توضیحی که دادیم آقای زنجانی هم نظرشان مثل نظر امام هست: لذا در شب های مهتاب حدودا بیست دقیقه باید صبر کرد. حالا غیر از آن که در ایام عادی حدودا چند دقیقه ای باید صبر کرد که مطمئن شویم سپیدی صبح با چشم عادی قابل رؤیت است،‌ در شب های مهتاب هم باید بیشتر صبر کنیم. امام قدس سره گاهی می فرمودند بیست دقیقه، گاهی به بعضی ها می فرمودند ده دقیقه باید صبر کرد. که این بحث فقهی نیست و باید صبر کرد تا مسأله را بررسی کنیم.
اشاره اجمالی به بحث طلوع فجر در اماکن نزدیک قطب
بحث دیگری که در اینجا مطرح است و جا دارد دنبال شود، این است که:
‌در کشورهایی که نزدیک قطب اند اصلا شب و روزشان مثل شب و روز ما نیست. روزشان مثل حدودا نزدیکی های غروب آفتاب ما است. شب شان حدودا نزدیکی های بعد از غروب آفتاب ما است. چون در آنجا مثلا بیست و دو ساعت گاهی روز و دو ساعت شب است و در بیست و دو ساعت روزشان خورشید را در گوشه افق می بینند نه در بالای سر. در شب خورشید آرام آرام چند درجه زیر افق می رود و دو ساعتی زیر افق می ماند و چه بسا شعاعش هم در شب دیده می شود و تنها خورشید دیده نمی شود. نه روز روشنایی شدید دارد و نه شب تاریکی شدید دارد و لذا خیط أبیض و أسودی پیدا نمی شود.
و چون بالأخره حکم شیعیان ساکن در آن مناطق باید مشخص شود و جواب سؤالات آن ها داده شود باید این بحث را دنبال کرد.
اگر گفته شود که نمازشان را نزدیکی طلوع آفتاب بخوانند، برای روزه به مشکل برخورد می کنند.اگر می گویید هوا روشن تر بشود، که هوا در شب آن ها کلا روشن است. بله بیست دقیقه بعد از نیمه شب روشن‌تر می شود، اما طلوع فجری ندارند، ‌طلوع فجر به معنای آنکه یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر ندارند. و اینها یکی از مشکلات فقهی است که برای فقه المتغربین این بحث اخیر لازم است بررسی بشود.
این عنوان بحثی است که دوست داشتم خدمت دوستان عرض کنم که در رابطه با آن کار شود و فتاوی را در این رابطه پیدا کنند و همین طور بحث های جدیدی که در این رابطه شده است را جمع آوری کنند.
منتهای وقت نماز صبح
اما فعلا بحث ما راجع به منتهای وقت نماز صبح است.
قول غیر مشهور (اسفارصبح و طلوع حمره مشرقیه)
مرحوم شیخ در خلاف فرموده اند؛ أول وقت صلاة الفجر‌؛ لا خلاف فيه انه حين يطلع الفجر الثاني، فإما آخر الوقت فعندنا أن وقت المختار الى أن يسفر الصبح و وقت المضطر الى طلوع الشمس، و به قال الشافعي و جميع أصحابه. و ذهب الإصطخري من أصحابه إلى أنه إذا أسفر فات وقت الصبح. و قال أبو حنيفة و أصحابه: أن الوقت ممتد الى طلوع الشمس من غير تفصيل. دليلنا: طريقة الاحتياط فان ما اعتبرناه لا خلاف بين الأمة أنه من الوقت و ما زاد عليه ليس عليه دليل أنه وقت الاختيار، و قد بينا الوجه فيما اختلف من أخبارنا في الكتابين المقدم ذكرهما[1]
إسفار یعنی وقتی هوا روشن‌تر می شود به سفیدی می زند و این سفیدی طرف شرق بر فضا غلبه می کند و بعضی از آن تعبیر به طلوع حمره مشرقیه کرده اند: یعنی وقتی که سرخی خورشید به سمت شرق می زند.
گفته اند که وقت مختار برای نماز صبح با طلوع حمره مشرقیه یا به تعبیر شیخ اسفار صبح تمام می شود.
نکته: قول محل بحث اسفار است «و الصبح اذا أسفر» نه اصفرار؛ و اسفار به این معنا است که همان روشنایی که در ابتدای أذان صبح در شرق پدید می آید بر فضا غلبه کند. که تقریباً نیم ساعت بعد از أذان صبح می شود. البته طلوع حمره مشرقیه متاخرتر است، که بعدا عرض خواهیم کرد.
أدله
دلیل مرحوم شیخ طوسی و بزرگانی مثل ابن ابی عقیل، ابن حمزة در وسیلة‌، که این نظر را قائل شده اند، عده ای از روایات است؛
روایت أول (صحیحه حلبی)
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: وَقْتُ الْفَجْرِ حِينَ يَنْشَقُّ الْفَجْرُ- إِلَى أَنْ يَتَجَلَّلَ الصُّبْحُ السَّمَاءَ- وَ لَا يَنْبَغِي تَأْخِيرُ ذَلِكَ عَمْداً- لَكِنَّهُ وَقْتٌ لِمَنْ شُغِلَ أَوْ نَسِيَ أَوْ نَامَ.[2]
وقت نماز صبح از زمان طلوع فجر است تا زمانی که صبح در آسمان جل بیندازد. تجلل یعنی همان بروز و این که صبح آسمان را سپید کند، و شاید اصلش از جل باشد.
«لاینبغی» ظهور در حرمت دارد. و آقای خویی هم همین را دارند. و در روایت هم زراره از این لفظ حرمت را فهمید:
عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا يَنْبَغِي نِكَاحُ أَهْلِ الْكِتَابِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ أَيْنَ تَحْرِيمُهُ قَالَ قَوْلُهُ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ.[3]
روایت دوم (روایت یزید بن خلیفه)
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ يَزِيدَ بْنِ خَلِيفَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: وَقْتُ الْفَجْرِ حِينَ يَبْدُو حَتَّى يُضِي‌ءَ.[4]
وقت فجر از زمان طلوع فجر تا زمان اضائه صبح، یعنی ‌روشن شدن فضا و هوا ادامه دارد.
یزید بن خلیفه: از مشایخ صفوان است که شیخ طوسی می گوید که لایروی و لایرسل الا عن ثقة.
روایت سوم (صحیحه عبدالله بن سنان)
وَ عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ وَ فَضَالَةَ عَنْ ابْنِ سِنَانٍ يَعْنِي عَبْدَ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لِكُلِّ صَلَاةٍ وَقْتَانِ وَ أَوَّلُ الْوَقْتَيْنِ أَفْضَلُهُمَا- وَقْتُ صَلَاةِ الْفَجْرِ حِينَ يَنْشَقُّ الْفَجْرُ- إِلَى أَنْ يَتَجَلَّلَ الصُّبْحُ السَّمَاءَ- وَ لَا يَنْبَغِي تَأْخِيرُ ذَلِكَ عَمْداً- وَ لَكِنَّهُ وَقْتُ مَنْ شُغِلَ أَوْ نَسِيَ أَوْ سَهَا أَوْ نَامَ- وَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ حِينَ تَجِبُ الشَّمْسُ- إِلَى أَنْ تَشْتَبِكُ النُّجُومُ- وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْعَلَ آخِرَ الْوَقْتَيْنِ وَقْتاً- إِلَّا مِنْ عُذْرٍ أَوْ مِنْ عِلَّةٍ.[5]
وقت نماز صبح تا زمانی است که سپیدی صبح فضا را روشن می کند.
مناقشه
البته این روایت قابل جواب است: هر چند ظاهر جملات این است که مختار باید أول وقت و قبل از این که هوا روشن شود نماز صبح را بخواند ولی جمله «اول الوقتین افضلهما» اقوی ظهورا است و لاأقل ما یصلح للقرینیة است در اینکه می خواهد بگوید استحاب مؤکد دارد نه اینکه واجب است.
ما این جمله«اول الوقتین افضلهما» را ظاهر در بیان وقت فضیلت نمی دانیم تا این روایت دلیل بر قول مشهور شود، بلکه مجمل می دانیم: جمله «لیس لأحد» ظاهر در وجوب دارد و اگر جمله «اول الوقتین افضلهما» وقت فضیلت را بگوید باز می توان بر این ظهور تحفّظ کرد که شخص مختار لازم است و باید وقت أفضل را انتخاب کند ولی این جمله «اول الوقتین افضلهما» به خاطر انس ذهنی که در عدم وجوب پیدا کرده است ما یصلح للقرینه می شود و موجب اجمال می شود: چون «اول الوقتین افضلهما» به «و لیس لاحد ان یجعل آخر الوقتین وقتا» وصل شده است، ‌عرف می گوید من نمی فهمم مستحب مؤکد بگوید این روایت یا می خواهد بگوید اول الوقتین افضلهما و شخصی که معذور نیست نباید این وقت افضل را ترک کند.
نکته: آخر الوقتین یعنی الوقت الآخر که می شود وقت ثانی.
روایت چهارم (موثقه عمار)
سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ إِذَا غَلَبَتْهُ عَيْنُهُ أَوْ عَاقَهُ أَمْرٌ أَنْ يُصَلِّيَ الْمَكْتُوبَةَ مِنَ الْفَجْرِ مَا بَيْنَ أَنْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ إِلَى أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ وَ ذَلِكَ فِي الْمَكْتُوبَةِ خَاصَّةً فَإِنْ صَلَّى رَكْعَةً مِنَ الْغَدَاةِ ثُمَّ طَلَعَتِ الشَّمْسُ فَلْيُتِمَّ وَ قَدْ جَازَتْ صَلَاتُهُ.[6]
روایت می گوید اذا غلبته عینه او عاقه امر یعنی اگر عذری بود، نماز صبح را تا طلوع آفتاب تاخیر بینداز نه مطلقا.
مناقشه
آقای خویی فرموده اند: دلالت این روایت قابل مناقشه است: چون «عاقه امر» به معنای «منعه أمر» است و محتمل است شامل امرهایی که عذر عرفی نیست مثل تجارت، بشود.
جواب از مناقشه
و لکن این روایت دلیل بر این نیست که اتیان نماز در وقت فضیلت مستحب است و واجب نیست؛ زیرا روایت تنها می گوید که اگر این گونه شد و نمازت را تأخیر انداختی باید نمازت را قبل از طلوع فجر بخوانی. أما آیا می توان نماز را در حال اختیار تأخیر انداخت یا نه؟ این از روایت استفاده نمی شود.
و لذا به قول صاحب حدائق ما که نمی گوییم با تاخیر نماز صبح تا زمان طلوع حمره مشرقیه، نماز صبح قضاء می شود بلکه می گوییم مختار و غیر معذور خلاف شرع عمل کرده است و نباید نماز را تا این وقت تأخیر می انداخت. أما حالا که تأخیر انداخت وقت أدای نماز باقی است. لذا این روایت وجوب مبادرت به نماز صبح را نفی نمی کند.
روایت پنجم (صحیحه ابی بصیر)
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ لَيْثٍ الْمُرَادِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ مَتَى يَحْرُمُ الطَّعَامُ- عَلَى الصَّائِمِ وَ تَحِلُّ الصَّلَاةُ صَلَاةُ الْفَجْرِ- فَقَالَ إِذَا اعْتَرَضَ الْفَجْرُ فَكَانَ كَالْقُبْطِيَّةِ الْبَيْضَاءِ- فَثَمَّ يَحْرُمُ الطَّعَامُ عَلَى الصَّائِمِ وَ تَحِلُّ الصَّلَاةُ صَلَاةُ الْفَجْرِ- قُلْتُ أَ فَلَسْنَا فِي وَقْتٍ إِلَى أَنْ يَطْلُعَ شُعَاعُ الشَّمْسِ- قَالَ هَيْهَاتَ أَيْنَ يُذْهَبُ بِكَ تِلْكَ صَلَاةُ الصِّبْيَانِ.[7]
‌موقعی که سپیدی صبح معترض شود، وقت اذان صبح می شود. (البته باید بحث کنیم که مراد از معترض شدن خط باریک افقی است یا خط پهن عمودی)
و کان کالقبطیة البیضاء، یعنی مثل لباس قبطیه، سفید بشود.تلک صلاة الصبیان: ‌صبیان یعنی آن هفت ساله تا زمان قبل از بلوغ، که برای تربیت آن ها قُبیل طلوع شمس بیدارشان می کنند و تمرینی نماز می خوانند تا یاد بگیرند.
مناقشه
این روایت قابل استدلال برای هر دو قول می باشد و دو جور به آن استدلال شده است: یک نحوه استدلال این است که بعضی گفته اند: تلک صلاة الصبیان یعنی صلاة بالغین این نیست. بالغین باید نماز را زودتر بخوانند. نحوه دیگر این است که بعضی ها که طرفدار مشهورند گفته اند: روایت می گوید مؤمن شأنش أجلّ از این کارها است. این کار بچه ها است یعنی خلاف فضیلت است و انسان مؤمن که فهمیده است نماز را به این وقت تأخیر نمی اندازد.
برای ما واضح نیست کدام استظهار درست است و بعید نیست بگوییم که این روایت مجمل است.
ولی هر چند در دلالت چند روایت آخر مناقشه کردیم أما ظهور روایت صحیحه حلبی و یزید بن خلیفه کافی است. لذا از یک طرف ظاهر این روایات وجوب به مبادرت به نماز صبح تا قبل از غلبه سپیدی صبح در افق و یا لاأقل قبل از طلوع حمره مشرقیه است، ‌از طرف دیگر سیره متشرعه در این زمان این است که نمازهایشان را قُبیل طلوع آفتاب می خوانند. ببینیم با این روایات چه باید کرد و آیا می توان این روایات را توجیه کرد تا عمل متشرّعه صحیح باشد یا نه.
نکته: در موثقه معاویة‌ بن وهب راجع به پیغمبر صلی الله علیه و آله وارد شده است که یک روز حین طلوع فجر جبرئیل گفت نماز بخوان یک روز هم حین نوّر الصبح و در آخرش گفت بینهما وقت. ولی شاید ضمیر به نماز عشاء بخورد. و معلوم نیست ظهور در وجوب داشته باشد که امت پیغمبر هم واجب باشد از حین نوّر الصبح تأخیر نیندازند.
نکته: نوّر الصبح همین یضئ در این روایت یا یتجلل الصبح السماء است.
أدله قول مشهور (طلوع شمس)
أدله مشهور در مقابل این روایات را نیز بررسی کنیم؛
دلیل أول (روایت علی بن یعقوب هاشمی)
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَعْقُوبَ الْهَاشِمِيِّ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا تَفُوتُ الصَّلَاةُ مَنْ أَرَادَ الصَّلَاةَ- لَا تَفُوتُ صَلَاةُ النَّهَارِ حَتَّى تَغِيبَ الشَّمْسُ- وَ لَا صَلَاةُ اللَّيْلِ حَتَّى يَطْلُعَ الْفَجْرُ- وَ لَا صَلَاةُ الْفَجْرِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ.[8]
مناقشه
اولا: سند این روایت ضعیف است. علی بن یعقوب هاشمی مجهول است.
ثانیا: ما هم می گوییم فوت نمی شود،‌نماز صبح تا قبل از طلوع آفتاب فوت نمی شود اما قابل حمل و تقیید است بر اینکه بر مختار واجب است قبل از روشن شدن هوا نماز صبح را بخواند.
دلیل دوم (روایت موسی بن بکر)
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: وَقْتُ صَلَاةِ الْغَدَاةِ- مَا بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ.[9]
ما سند این روایت را قبول داریم: موسی بن بکر از مشایخ صفوان است که لایروی الا عن ثقة.
مناقشه
ولی دلالت آن مثل دلالت روایت قبل قابل مناقشه است که این روایت قابل تقیید است: وقته ما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس و لکن یجب علی المختار غیر المعذور بعذر عرفی المبادرة.
یعنی اگر ظهور أوّلی در توسعه را قبول کنیم با این تقیید منافات ندارد و ما من مطلق الا و قد قید، تخصیص اکثر هم لازم نمی آید: زیرا مختار هم وقتش توسعه دارد و مراد از مضطرّ هم اضطراری مثل اضطرار به أکل میته نیست بلکه مراد عذرهای عرفی و عناوین ثانوی است که ممکن است شامل خیلی از أفراد شود: مثل این که خواب مانده، تطهیرش طول کشیده،‌ راننده ماشین می گوید به مسجد برسیم بعد نگه بداریم،‌اینها عذر عرفی است و این تقیید،‌ مستهجن نیست.
دلیل سوم (استدلال مرحوم خویی)
آقای خوئی می فرمایند: طلوع الحمرة‌ المشرقیة که در کلمات فقهاء بود،‌ در روایات نیامده است و عناوین «یتجلل الصبح السماء، نور الصبح،‌یضئ» مبهم و مقول به تشکیک اند و بعد از اذان صبح سپیدی صبح که در مشرق است آرام آرام بالا می آید تا طلوع شمس، و «یتجلّل» بر هر زمان نسبت به زمان بعد صدق می کند. لذا این عناوین مثل طلوع و غروب آفتاب و زوال شمس و نصف لیل و سپیدی صبح، دقیق نیست. و اگر بیان حد وجوب بود، باید حدّی دقیق ذکر می کرد. لذا یک بیان برای وقت فضیلت است که اگر حدّ آن دقیق هم نباشد مهم نیست.
ایشان می گوید: البته در یک روایتی لفظ حمره به کار رفته است؛
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَخِيهِ الحُسيَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الرَّجُلِ لَا يُصَلِّي الْغَدَاةَ- حَتَّى يُسْفِرَ وَ تَظْهَرَ الْحُمْرَةُ وَ لَمْ يَرْكَعْ رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ- أَ يَرْكَعُهُمَا أَوْ يُؤَخِّرُهُمَا قَالَ يُؤَخِّرُهُمَا.[10]
این روایت لفظ حمره دارد. می گوید شخصی نماز صبحش را نخوانده،‌ تا حمره مشرقیه ظاهر شده،‌ نافله فجر را بخواند یا نماز صبحش را بخواند؟ امام می فرماید نه،‌ نماز صبحش را بخواند.
آقای خوئی می فرمایند: این هم به نظر ما اشعار دارد به اینکه وقت فضیلت فوت شده است زیرا: ظاهر این سؤال این است که راوی معتقد بود اگر به اندازه دو رکعت مانده به طلوع حمره مشرقیه می شود نافله فجر را خواند که عملا نماز صبح می شود بعد از طلوع حمره مشرقیه. سؤالش این است که طلوع حمره مشرقیه شد چه کنیم؟ ولی اگر دو رکعت مانده بود به طلوع حمره مشرقیه اطلاق سؤال سائل این است که ‌آنجا می دانستم چه کار کنم،‌ نافله فجر را می خواندم که عملا نماز صبحش می شد بعد از طلوع حمره مشرقیه.
مناقشه
این استدلال ناتمام است:
اولاً: «تجلل الصبح السماء» برای بیان حدّ وقت واجب، عرفی است: یعنی هوا عرفا روشن و سفید بشود و همان سفیدی طلوع فجر در کل فضا عرفا پخش بشود. و ساعت های قدیم را همین گونه تعیین می کردند: تری الابل مواضع اخفافها؛ می گوید از مزدلفه موقعی می توانی کوچ کنی به منا که شتر جای پایش را ببیند. مقصود از شتر البته باید صاحب الابل باشد، یعنی خودت جای پایت را ببین. دقیق می شود مشخص کرد چه دقیقه ای چه ثانیه ای.
ثانیاً: مگر بقیه عناوین فقهی حد معین دارد؟ و این دلیل نمی شود از آن عنوان دست برداریم.
و در روایت حمره هم نگفته است که چرا تأخیر نماز صبح را تأخیر انداخته است. شاید معذور بوده است.
و لذا به نظر می رسد که روایات ظاهرش همین قول شیخ طوسی در خلاف است که واجب است مختار قبل از روشن شدن هوا مبادرت به اتیان نماز صبح کند.
دلیل لو کان لبان هم در جلسه بعد مطرح می کنیم.

[1] الخلاف، ج‌1، ص: 267‌.
[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 207‌.
[3] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌5، ص: 358‌.
[4] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 207‌.
[5] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 208‌.
[6] تهذيب الأحكام، ج‌2، ص: 38‌.
[7] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 209‌.
[8] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 159‌.
[9] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 208‌.
[10] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 266‌.

پاسخ
#56
95/11/03
بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه مباحث گذشته:
بحث راجع به وقت نماز صبح بود.
قول شیخ طوسی در انتهای وقت نماز صبح (اسفار الصبح)
مرحوم شیخ طوسی فرمود: شخص مختار تا هنگام روشن شدن هوا، به تعبیر ایشان اسفار الصبح، می تواند نماز صبح را تاخیر بیندازند، ‌اما هوا که روشن و ‌سفید شد،‌ وقت مختار تمام می شود. و وقت نماز صبح برای مضطرّین مثل نائم و ناسی تا طلوع آفتاب ادامه دارد.
مناقشه مرحوم خویی
مرحوم آقای خوئی فرمودند: به قرینه روایاتی می فهمیم که اسفار الصبح، برای بیان ‌وقت فضیلت است:
آقای خویی روایاتی مثل صحیحه علی بن یقطین یا روایاتی که عنوان «تجلل الصبح السماء» یا عنوان «نوّر الصبح» را موضوع قرار داده بود را قرینه گرفته است که مراد روایات دیگر بیان وقت فضیلت است؛
مناقشه أول
ایشان فرموده است: صحیحه علی بن یقطین قرینه است بر اینکه می شود نماز صبح را از طلوع حمره مشرقیه تاخیر انداخت؛
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَخِيهِ الحُسيَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الرَّجُلِ لَا يُصَلِّي الْغَدَاةَ- حَتَّى يُسْفِرَ وَ تَظْهَرَ الْحُمْرَةُ وَ لَمْ يَرْكَعْ رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ- أَ يَرْكَعُهُمَا أَوْ يُؤَخِّرُهُمَا قَالَ يُؤَخِّرُهُمَا.[1]
چون ‌علی بن یقطین از امام سؤال کرد که حمره مشرقیه طلوع کرده و ما هم نافله فجر را نخواندیم،‌چه کنیم؟ امام می فرماید دیگر نافله فجر را نخوان، نماز صبح بخوان.
‌آقای خوئی می فرمایند: معلوم می شود در ارتکاز علی بن یقطین این بوده که اگر قبل از طلوع حمره مشرقیه دو رکعت وقت داشتیم نافله فجر بخوانیم می توانستیم نافله فجر بخوانیم و طبعاً نماز صبح بعد از طلوع حمره مشرقیه، که مدتی قبل از طلوع آفتاب است، واقع می شد
جواب
به نظر ما چنین مطلبی از سؤال علی بن یقطین فهمیده نمی شود؛ علی بن یقطین در فرضی که طلوع حمره مشرقیه شده سؤال می کند که نافله فجر را نخواندیم،‌چه کنیم؟‌ اما در فرضی که طلوع حمره مشرقیه نشده و ‌مقدار دو رکعت به طلوع حمره مشرقیه باقی مانده است معلوم نیست در ارتکازش این بوده که حتما می توانستیم نافله فجر را بخوانیم و ملازمه ای ندارد. تنها از یک فرضی که قابل بیان بود و عرفی بود سؤال کرد تا ببیند حکم این صورت چگونه است.
و ‌یک فرض هم این است که مقدار دو رکعت به طلوع حمره مشرقیه باقی مانده باشد که شاید از همین جواب امام که، حتما نماز صبح بخوان و ‌دیگر نافله فجر نخوان، می فهمید که در این صورتی هم که دو رکعت به طلوع حمره مشرقیه باقی مانده است باز وظیفه این است که نماز صبح بخوانی نه نافله فجر،‌ کما اینکه عرفا این گونه فهمیده می شود.
مناقشه دوم
و نیز آقای خوئی فرموده اند: «تجلل الصبح السماء» به معنای روشن شدن صبح،‌ مبهم است و أمر مبهم نمی تواند حدّ برای أمر واجب قرار بگیرد لذا معلوم می شود برای بیان وقت فضیلت است که ابهام حدّ مهم نیست.
جواب
به نظر ما عنوان«تجلل الصبح السماء» اصلا مبهم نیست: قبل از طلوع آفتاب ابتدا هوا آبی است بعد سفید و روشن می شود و با سفید شدن هوا «تجلل الصبح السماء،‌اضاء الصبح، نوّر الصبح» محقّق می شود.
و اگر می گویید حدود شرعیه باید با دقیقه و ثانیه مشخّص شود؛ می گوییم کجا این کار را کرده اند تا بخواهیم بگوییم اینجا هم باید این گونه باشد: مثلاً حدّ شرعی مصیرۀ یوم یا حتّی فرسخ حدّ دقیقی ندارند.
تقویت مناقشه
بهتر بود ایشان برای مدّعای خود به صحیحه عبدالله بن سنان تمسک می کرد و به قرینه این روایت، روایات دیگر که ظاهر در وجوب است را حمل بر استحباب می کرد:
وَ عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ وَ فَضَالَةَ عَنْ ابْنِ سِنَانٍ يَعْنِي عَبْدَ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لِكُلِّ صَلَاةٍ وَقْتَانِ وَ أَوَّلُ الْوَقْتَيْنِ أَفْضَلُهُمَا- وَقْتُ صَلَاةِ الْفَجْرِ حِينَ يَنْشَقُّ الْفَجْرُ- إِلَى أَنْ يَتَجَلَّلَ الصُّبْحُ السَّمَاءَ- وَ لَا يَنْبَغِي تَأْخِيرُ ذَلِكَ عَمْداً- وَ لَكِنَّهُ وَقْتُ مَنْ شُغِلَ أَوْ نَسِيَ أَوْ سَهَا أَوْ نَامَ- وَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ حِينَ تَجِبُ الشَّمْسُ- إِلَى أَنْ تَشْتَبِكُ النُّجُومُ- وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْعَلَ آخِرَ الْوَقْتَيْنِ وَقْتاً- إِلَّا مِنْ عُذْرٍ أَوْ مِنْ عِلَّةٍ.[2]
زیرا در این روایت آمده است: «اول الوقتین افضلهما» و ایشان در بحث نماز ظهر[3] صریحا فرمودند که این روایت و لو در آن جمله «و لیس لاحد ان یجعل آخر الوقتین وقتا لاینبغی تاخیر ذلک عمدا» آمده است ولی جمله «اول الوقتین افضلهما» قرینه واضحه است بر اینکه مراد استحباب است.
جواب
البته ما معتقدیم صحیحه عبدالله بن سنان مجمل است و ظهور در وجوب و استحباب ندارد، به این بیان که:
جمله «لیس لأحد و لاینبغی» ظهور در وجوب دارد و اگر جمله «اول الوقتین افضلهما» وقت فضیلت را بگوید باز می توان بر این ظهور تحفّظ کرد که شخص مختار لازم است و باید وقت أفضل را انتخاب کند ولی این جمله «اول الوقتین افضلهما» به خاطر انس ذهنی که در عدم وجوب پیدا کرده است ما یصلح للقرینه می شود و موجب اجمال می شود.
مناقشه استاد در ردّ قول شیخ طوسی
به نظر ما برای رد کلام شیخ طوسی دو راه وجود دارد:
مناقشه أول (لو کان لبان)
استدلال به «لو کان لبان» در این مسأله مطرح نشده و جا داشت که بیان شود و این دلیل واقعاً دلیل مهمی است که اگر واقعا بر مختار واجب بود که نماز صبح را قبل از سفید شدن هوا بخواند، لبان و اشتهر،‌ در حالی که مردم از این حکم خبر ندارند. و اگر در این زمان به خاطر فتوای مشهور مردم از وجوب بی خبر اند، ولی در بین قدماء شیخ طوسی و ابن ابی عقیل و ابن حمزه و در متاخرین صاحب الحدائق این فتوا را دارند و خود همین که وجوب بیان شد ولی برای متشرّعه واضح نشد، قرینه عرفیه است که حمل بر استحباب شود.
تقویت مناقشه
و این دلیل را مستحکم می کند مبنایی که بارها عرض کرده ایم که؛ احتمال ارتکاز متشرعی معاصر ما یصلح للقرینیة برای رفع ید از ظهور است؛
برای تقریب به ذهن مثالی بزنیم: شما بعد از شرکت در درس یک استاد حوزه که اخلاقی هم هست می گویید: استاد ما گفت که «من نماز شب را بر طلبه ها واجب می دانم» ولی هم شما می فهمید این وجوب، أخلاقی و برای تأکّد استحباب است و هم کسانی که این جمله را از شما می شنوند این را می فهمند. لذا نیازی نیست که گوینده این جمله این را اضافه کند که: مراد از وجوب در کلام استاد ما، وجوب فقهی نیست بلکه وجوب أخلاقی و تأکّد استحباب است. و بقیّه هم که از شما می شنوند عرفی نیست که هنگام نقل این مطلب برای دیگران، این قید را کنارش ذکر کنند؛ زیرا همین نکته ای که شما فهمیدید وجوب نماز شب بر طلبه ها وجوب اخلاقی است بنده هم در ارتکازم می یابم و این مطلب را می فهمم و دیگران هم همین طور اند.
در روایات هم همین گونه است: راوی خودش را ملزم نمی داند قرائن لبیه متصله و ‌قرائن نوعیه و ارتکاز متشرعی را که موجب تقیید اطلاق و رفع ید از ظهور اولی است، بیان کند؛ زیرا همه عقل دارند و ‌متوجه می شوند. لذا بعد که در کتاب نوشته می شود کم کم این ارتکازات کم رنگ می شود. بعد که به دست ما می رسد می بینیم در کتاب نوشته است: «غسل الاحرام واجب،‌غسل الجمعة واجب» ‌می گوییم نکند وجوب،‌ وجوب فقهی است. اما در زمان معصوم چه بسا ارتکاز متشرعی بر عدم وجوب فقهی بود،‌ از غسل الجمعة واجب، ثبوت به معنای استحباب می فهمیدند.
لذا احتمال می دهیم که جملاتی مثل «تلک صلاة الصبیان» به معنای خلاف استحباب مؤکد بودن باشد که ارتکاز آن را می فهمیده و سؤال شخص هم از محدوده استحباب مؤکّد بوده است. و احتمال عرفی این معنا کافی است که دیگر به ظهور اولی این خطابات تمسّک نکنیم.
این وجه اول که به نظر ما وجه تامی است.
مناقشه دوم
وجه دوم این است که: در صحیحه زراره و فضیل چنین آمده است: وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَيْلِ قَالا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ لِكُلِّ صَلَاةٍ وَقْتَيْنِ غَيْرَ الْمَغْرِبِ فَإِنَّ وَقْتَهَا وَاحِدٌ- وَ وَقْتَهَا وُجُوبُهَا وَ وَقْتَ فَوْتِهَا سُقُوطُ الشَّفَقِ.[4]
راجع به نماز مغرب قبلاً بحث کردیم که: آیا «وقتها واحد» حمل بر وجوب اتیان نماز مغرب قبل از سقوط شفق می شود یا حمل بر فضیلت شدیده می شود.
این روایت راجع به غیر نماز مغرب گفت: «ان لکل صلاة وقتین»؛ لذا ‌گفته می شود که استثناء نماز صبح از این جمله عرفی نیست زیرا پنج نماز در شبانه روز داریم که نماز مغرب را هم استثناء زد، که خود این استثناء هم قرینه بر این است که روایت در مقام بیان است. لذا قوت ظهور در شمولیّت نسبت به نماز صبح پیدا می کند. و این که بخواهیم کارخانه ای با فقه برخورد کنیم که ما من عام الا و قد خص، صحیح نیست و تخصیص و تقیید باید عرفی باشد.
اگر ظهور عام اقوی از ظهور خاص در وجوب باشد، عرفی نیست خاص، عام را تخصیص بزند:
مثل اینکه بگویند لابأس بترک اکرام هؤلاء الاربعة، و به زید و عمرو و بکر و خالد اشاره کند، خطاب دیگر بگوید اکرم زیدا، ممکن است کسی بگوید ما من عام الا و قد خص، و لذا اکرام زید واجب است. ولی این عرفی نیست زیرا لابأس بترک اکرام هؤلاء در حالی که به آن چهار نفر که یکی شان زید است اشاره می کنی،ظهور قوی تری در عدم وجوب اکرام زید از ظهور اکرم زیدا در وجوب، دارد.
و لذا ما بعید نمی دانیم این وجه دوم هم درست باشد: نتیجه این می شود که نماز صبح هم دو وقت دارد که مراد ظاهراً وقت فضیلت و وقت أداء است. و اگر وقت فضیلت نماز صبح تا اسفار الصبح باشد پس وقت أدای آن تا طلوع آفتاب ادامه دارد. این بیان مقتضای جمع عرفی بین این روایات و روایات مربوط به اسفار الصبح می شود.
و اگر اشکال کنید که: می توان به گونه ای گفت که استثنایی هم لازم نیاید و این روایت قرینه بر حمل روایات دیگر بر استحباب نشود:
بگوییم: نماز مغرب را اگر کسی عمدا تا سقوط شفق نخواند قضاء است و نماز صبح را اگر تا طلوع حمره مشرقیه نخواند قضاء نیست و تنها مبادرت به نماز صبح تا قبل از طلوع حمره مشرقیه واجب باشد.
جواب می دهیم که: این تفصیل را کسی قائل نشده است نه شیخ طوسی و نه صاحب حدائق این را قبول ندارند. و لذا خلاف تسالم أصحاب و اجماع مرکب است.
شیخ طوسی «حتّی یسفر الصبح» را گفت و طلوع حمره مشرقیه را قائل نشد. اسفار مدتی قبل از طلوع آفتاب است. و طلوع حمره مشرقیه نزدیک طلوع آفتاب است که در تعبیرات عامیه به نماز در این وقت، نماز لب طلایی گفته می شود.
بله اگر کسی اجماع مرکّب را حجّت نداند می تواند ملتزم شود که: نماز مغرب فرقش با نماز صبح این است که اگر عمداً نماز مغرب را تا طلوع شفق نخوانی نماز مغرب قضاء‌ می شود اما در نماز صبح، ‌نظر صاحب حدائق را می پذیریم که اگر عمداً نماز صبح را از سفیدی هوا تاخیر بیندازی، گناه کردی ولی نماز صبحت قضاء نشده است.
و لکن می توان گفت که: این خلاف آن ادله ای است که در بحث نماز مغرب ذکر کردیم و می گفت وقت أداء نماز مغرب برای مختار هم بعد از سقوط شفق باقی است. فانک فی وقت منهما الی ربع اللیل که در صحیحه عمر بن یزید بود و باید این روایات را کنار هم بگذاریم.
نتیجه نهایی در بحث انتهای وقت نماز صبح
و لذا الاقوی جواز تاخیر صلاة الفجر الی قبیل طلوع الشمس، ولی احتیاط مستحب مؤکد برای افرادی که عذر ندارند، این است که نماز صبح را تا سفید شدن هوا تأخیر نیندازند. و چه خوب بود بزرگان ما این را در رساله های عملیه ذکر می کردند؛ زیرا خیلی ها و نیز خود ما مدّت ها غافل بودیم و فکر می کردیم تنها بحث وقت فضیلت مطرح است و چیز دیگری در کار نیست در حالی که بزرگانی گفته اند وقت نماز صبح برای مختار تا روشن شدن هوا است. یا مثلاً وقت نماز مغرب برای مختار تا سقوط شفق است. اگر انسان این ها را بداند بیشتر اهمیت می دهد و واقعا هم باید بیشتر اهمیت بدهیم.
أصل عملی در مسأله انتهای وقت نماز صبح
اگر کسی به اصل عملی بخواهد تمسک کند اصل عملی هم موافق با نظر مشهور است: ‌برائت از وجوب اداء نماز صبح قبل از سفید شدن هوا جاری می شود لذا تا طلوع شمس وقت است.
معنای طلوع شمس
معنای عرفی طلوع شمس این است که خود خورشید و لو مقداری از آن بالا بیاید. ولی تاج خورشید جزء خورشید نیست؛ و مراحل طلوع خورشید به این شکل است که قبل از اینکه خورشید بالا بیاید اول حمره مشرقیه که سرخ رنگ است در مشرق پدید می آید. بعد لحظاتی قبل از طلوع آفتاب شعاع خورشید بالا می آید و بعد تاج خورشید (که می گویند یک هاله ای است که به خورشید وصل است و دور خورشید است)، و بعد خود خورشید بالا می آید.و ظاهر غروب آفتاب هم این است که کل خورشید غروب کند.
انتهای وقت نماز جمعه
آخرین بحث راجع به اوقات فرائض، وقت نماز جمعه است.
راجع به وقت نماز جمعه پنج قول مطرح است؛
قول أول (مشهور: رسیدن سایه به مثل شاخص)
مشهور گفته اند: تا وقتی که سایه برابر شاخص بشود.
در منتهی المطلب علامه می گوید که و هو مذهب علمائنا اجمع. و ادعای اجماع می کند.
قول دوم (ابتدای عرفی زوال)
قولی است که ابوالصلاح حلبی و ابن زهره در غنیه اختیار کردند بلکه ابن زهره گفته علیه الاجماع؛
که وقت نماز جمعه مضیق است،‌تا اذان ظهر را بگویند در اول عرفی زوال، باید خطبه های نماز جمعه شروع بشود و نماز جمعه هم بلافاصله خوانده بشود. حدودا یک ساعت بیشتر نشود. که آقای سیستانی هم همین نظر را انتخاب کردند. (وقتها من حین الزوال الی ان یمضی مقدار ادائها مع الخطبتین و الاذان و لایتسع الوقت اکثر من ذلک).
لذا طبق این قول خطبه نباید خیلی طول بکشد.
قول سوم (تا غروب آفتاب)
وقت نماز جمعه موسّع است و تا غروب آفتاب ادامه دارد. ابن ادریس در سرائر این را انتخاب می کند. می گوید «اذا خیف خروج وقت صلاة الکسوف، ‌فالواجب التشاغل بصلاتها و ترک صلاة الجمعة فی اول الوقت فان وقتها لایفوت الا اذا بقی من النهار مقدار اربع رکعات». وقت نماز جمعه مثل وقت نماز ظهر است. مقدار چهار رکعت به غروب آفتاب بماند، وقت نماز ظهر که تمام می شود وقت نماز جمعه هم تمام می شود.
شهید در دروس می گوید وقت الجمعة وقت الظهر باسره. و در بیان هم همین را فرموده است.
طبق این قول طول دادن خطبه ها اشکالی ندارد؛ یک امام جمعه ای بود مرحوم شد،‌دو ساعت خطبه هایش طول می کشید. اعتراض کردند که نظر امام که این نیست، ‌شما چقدر طول می دهی؟ ما هم گفتیم یک قولی وجود دارد که وقت نماز جمعه تا غروب آفتاب ادامه دارد،‌آن مرحوم گفت من هم طرفدار این قول هستم.
قول چهارم (ساعۀ من النهار)
نقل شهید در ذکری از جعفی (که یکی از فقهاء بوده): و قال الجعفي: وقتها ساعة من النهار، لما روي عن أبي جعفر عليه السّلام أنّه قال: «وقت الجمعة إذا زالت الشمس و بعده بساعة[5]
این که این قول با قول دوم چه فرقی می کند بعداً بیان می کنیم. و نیز این که مراد از «ساعۀ» چیست را بعداً بیان می کنیم.
قول پنجم (تا دو هفتم شاخص)
قول مجلسی اول و دوم و صاحب حدائق رضوان الله علیهم اجمعین است که گفتند وقت نماز جمعه از اذان ظهر است تا دو هفتم شاخص.
أدله قول مشهور (رسیدن سایه به مثل شاخص)
هیچ روایتی و لو روایت ضعیف السند بر قول مشهور نداریم. حال چگونه شده که مشهور به این فتوی دادند؟
استدلال مرحوم خویی
مرحوم آقای خوئی فرموده اند: برای قول مشهور وجهی پیدا کردیم و ما هم همین قول را قبول داریم؛
روایاتی که دلیل بر قول دوم است که وقت نماز جمعه مضیّق است یا قول چهارم که قول جعفی بود یا قول پنجم که دلیل بر قول مجلسی أول است، این ها را ردّ می کنیم و از طرفی ثابت می کنیم مقتضای اطلاق بعضی از أدله نماز جمعه این است که نماز جمعه تا غروب ادامه دارد که همان قول دوم است که شهید اول در دروس گفت یا در بیان گفت ابن ادریس در سرائر گفته است. مقتضای اطلاقات اولیه این است؛
صحیحه فضل بن عبدالملک می گوید: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِذَا كَانَ قَوْمٌ فِي قَرْيَةٍ صَلَّوُا الْجُمُعَةَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ- فَإِنْ كَانَ لَهُمْ مَنْ يَخْطُبُ لَهُمْ- جَمَّعُوا إِذَا كَانُوا خَمْسَ نَفَرٍ- وَ إِنَّمَا جُعِلَتْ رَكْعَتَيْنِ لِمَكَانِ الْخُطْبَتَيْنِ.[6]
‌اگر مردم در قریه ای بودند و من یخطب لهم داشتند، خطیب نماز جمعه داشتند، ‌نماز جمعه بخوانند،‌ اطلاق دارد نگفته ساعت دوازده و ربع، نگفته ساعت یک و ربع، ساعت معین نکرده،‌اطلاق دارد.
ولکن چون یقین داریم که این اطلاق مراد نیست. باید تقیید بزنیم. و تقیید یتقدر بمقدار الضرورة.
پس کلام ایشان دو مقدمه دارد:
مقدمه أول: اطلاق بعضی از ادله نماز جمعه اقتضاء‌ می کند که وقت نماز جمعه تا غروب آفتاب ادامه داشته باشد.
مقدمه دوم: چون این اطلاق قطعاً مراد نیست (با توضیحی که خواهد آمد) باید این اطلاق را تقیید بزنیم و قدرمتقین از تقیید به مقدار ضرورت این است که بعد از بلوغ الظل مثل الشاخص دیگر وقت نماز جمعه تمام می شود چون اگر وقت نماز جمعه تا این زمان تمام نشود باید بگوییم تا غروب آفتاب ادامه دارد و این خلاف دلیل قطعی است. اما بیشتر از این تقیید بزنیم و بگوییم مثلا وقت نماز جمعه مضیق است یا بلوغ سبعی الشاخص این تقیید بلاوجه است.
سؤال از آقای خوئی این است که چرا این اطلاق قطعا مراد نیست. شهید اول که گفت وقت نماز جمعه تا غروب آفتاب است،‌ابن ادریس هم همین را گفت، چه مشکلی پیدا کردند که شما می گویید اطلاق مراد نیست.
ایشان می گوید اطلاق دو تا مشکل دارد:
أول این که: تقریبا تسالم اصحاب بر خلاف این مطلب است. علامه هم ادعای اجماع کرد، یعنی به خلاف ابن ادریس در سرائر اعتناء نکرد. کانّه مرتکز متشرعه این بوده که نماز جمعه مثل نماز ظهر نیست که وقتش تا غروب آفتاب ادامه داشته باشد. پس تسالم اصحاب بر خلاف این امتداد وقت نماز جمعه تا غروب آفتاب موجب تقیید این اطلاق می شود.
مشکل دوم این است که: با قطع نظر از تسالم هم می بینیم در زمان پیامبر و ائمه علیهم السلام معهود نبود که نماز جمعه را دیر وقت بخوانند با اینکه مشاکلی مثل سفر، مریضی، جنگ و أمثال این ها پیش می آمد. نماز ظهر تاخیر می افتاد اما هیچ دیده نشده نماز جمعه را با تاخیر برگزار کنند بگویند به علت مشکلات نماز جمعه این هفته با دیرتر برقرار می شود. این هم دلیل بر عدم اطلاق است.
وقتی اطلاق نداشت یعنی اطلاق باید تقیید بخورد، قدرمتیقن از تقیید،‌تقیید به این است که تا سایه برابر شاخص نشده نماز جمعه بخوانید.
مناقشه
واقعا این فرمایش ناتمام است.
اولا سیأتی ان شاء الله که قول دوم،‌قول به ضیق وقت ظاهر ادله است. وجوهی که ایشان ذکر کرده برای رد این قول ان شاء الله خواهیم گفت درست نیست.
ثانیا اطلاقی نداریم و «فان کان لهم امام یخطب لهم جمعوا» در مقام بیان نیست و اصل وجوب نماز جمعه را می گوید:که اگر امام جمعه ای داشتند که بر خطبه خواندن نماز جمعه قدرت دارد بخوانند اما نماز جمعه شرائط صحتش چیست،‌در مقام بیان این نیست. و یکی از شرائط نماز جمعه شاید رعایت وقت باشد.
علاوه بعد از اینکه شما می گویید:
معهود نیست نماز جمعه تا غروب آفتاب خوانده بشود چون تسالم اصحاب بر این مطلب است و این کاشف از عدم اطلاق است و عدم معهودیت قرینه متصله است مثل اینکه الان بگویند باید نماز جمعه بخوانید در حالی که معهود بین مردم این است که نماز جمعه اوائل اذان است. اشکال این است که اگر معهود این است معنا ندارد بگوییم اطلاق منعقد شده است.
دومین وجه برای عدم معهودیت، عدم معهودیت بین اصحاب پیامبر و اصحاب ائمه بود، عدم معهودیتها قبل الغروب لا فی زمان النبی و لا فی زمان الائمة علیهم السلام. اشکال این است که این عدم معهودیت یعنی ارتکاز متشرعه. خود ایشان بیان کرد از مرتکزات متشرعه این بود. و مرتکز متشرعه یعنی قرینه لبیه متصله، مانع از انعقاد است نه مقید منفصل تا بگویید الضرورات تتقدر بقدرها.
و لذا این استدلال ایشان ناتمام است.
ما معتقدیم اگر نوبت به اصل عملی هم برسد چون در مشروعیت نماز جمعه با تاخیر اطلاق نداریم، قدرمتیقن از رفع ید از وجوب تعیینی نماز ظهر این است که ما نماز جمعه را در أول وقت بخوانیم. اگر به ما بگویند صم ستین یوما،‌ندانیم عدل آن اطعام ستین مسکینا شیعیا هست یا اطعام ستین مسکینا و لو سنیا،‌اینکه جای اصل برائت نیست. اینجا ما باید بگوییم اطلاق صم ستین یوما محکم است،‌قدرمتیقن از خروج از این اطلاق در وجوب تعیینی اطعام ستین مسکینا شیعیا است. اینجا قدرمتیقن از رفع ید از ظهور وجوب نماز ظهر در هر روز این است که در روز جمعه نماز جمعه در اول وقت بخوانیم.
و ان شاء الله در جلسه آینده روایات وقت نماز جمعه را بیان می کنیم تا روشن بشود که قول دوم مقتضای صناعت است و الحمد لله رب العالمین.

[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 266‌.
[2] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 208‌.
[3] موسوعة الإمام الخوئي، ج‌11، ص: 92‌.
[4] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 187‌.
[5] ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة، ج‌4، ص: 132‌.
[6] وسائل الشيعة، ج‌7، ص: 304‌.


پاسخ
#57
95/11/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الصلاۀ/اوقات الفرائض /انتهای وقت نماز جمعه
خلاصه مباحث گذشته:
 
أقوال در انتهای وقت نماز جمعه
بحث راجع به وقت نماز جمعه بود. عرض کردیم که؛
مشهور گفتند وقت آن تا رسیدن سایه به اندازه شاخص (که این روزها ساعت سه و شش دقیقه است) باقی می‌ماند.
نظر ابوالصلاح حلبی این بود که وقت نماز جمعه مضیق است، و ‌باید اول زوال، خطبه‌ها را بخوانند و بعد فوراً به فوریّت عرفیه نماز جمعه را بخوانند. که آقای سیستانی هم همین نظر را انتخاب کرده و می‌گوید: اگر در اول اذان ظهر عرفاً، خطبه‌ها را شروع کنند و چهل دقیقه بیشتر طول ندهند بعد نماز جمعه را بخوانند مجزی است. و اگر یک ساعت و ربع (یعنی هفتاد و پنج دقیقه) تاخیر بیفتد نماز جمعه قطعاً مجزی نیست. بین چهل دقیقه و یک ساعت و ربع احتیاط وجوبی است که به این نماز جمعه اکتفا نشود.
قول دیگر هم قول به سعه وقت نماز جمعه تا غروب آفتاب بود.
قول جعفی هم این بود که ساعتی وقت دارد. که آقای زنجانی هم همین نظر را انتخاب کردند و فرمودند وقت نماز جمعه یک ساعت است و مراد از یک ساعت یک دوازدهم روز است. و این مطلب را از روایات استفاده کرده اند. و طبق این معنا وقت یک ساعت در زمستان کمتر از یک ساعت در تابستان خواهد شد.
علامه مجلسی هم گفتند که به مقدار دو هفتم شاخص (حدودا ساعت دو دقیقه به دو) وقت نماز جمعه می‌گذرد.
أدله قول مشهور (رسیدن سایه به اندازه شاخص)
استدلال مرحوم خویی
مرحوم آقای خوئی فرموده اند؛ به نظر ما قول مشهور درست است زیرا اطلاق نماز جمعه می‌گوید نماز جمعه موسع است: «فاذا کان لهم امام یخطب لهم جمعوا» منتها چون اطلاقش قابل التزام و معهود نیست و تقریباً تسالم بر خلاف آن داریم، این اطلاق را به مقدار ضرورت تقیید می زنیم و می گوییم: بعد از بلوغ سایه به اندازه شاخص دیگر نماز جمعه مشروع نیست. اما قبل از آن داخل در اطلاقات است، زیرا روایاتی که دلیل بر قول دوم است و می گوید وقت نماز جمعه مضیّق است و نیز روایاتی که دلیل بر قول چهارم است و می گوید نماز جمعه به اندازه «ساعۀ من النهار» وقت دارد را، ردّ می کنیم لذا اطلاقات مقیّد دیگری غیر از بلوغ سایه به اندازه شاخص پیدا نمی کنند؛
مناقشه مرحوم خوئی در روایات قول دوم
ایشان می فرماید؛ روایات قول دوم روایاتی است که ظاهر اولی آن این است که وقت نماز جمعه مضیق است مثل:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلَّانٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى وَ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ مِنَ الْأَشْيَاءِ أَشْيَاءَ مُوَسَّعَةً وَ أَشْيَاءَ مُضَيَّقَةً فَالصَّلَوَاتُ مِمَّا وُسِّعَ فِيهِ تُقَدَّمُ مَرَّةً وَ تُؤَخَّرُ أُخْرَى وَ الْجُمُعَةُ مِمَّا ضُيِّقَ فِيهَا فَإِنَّ وَقْتَهَا يَوْمَ الْجُمُعَةِ سَاعَةَ تَزُولَ وَ وَقْتَ الْعَصْرِ فِيهَا وَقْتُ الظُّهْرِ فِي غَيْرِهَا.[1]
وقت نماز جمعه آن لحظه‌ای است که زوال شمس می‌شود و این وقت، ‌مضیق است و ‌وقت نماز عصر در روز جمعه آن زمانی است که سایه به دوهفتم شاخص برسد و مثل وقت نماز ظهر در بقیه روزها است. روز های دیگر وقت نماز عصر دیرتر است ولی مردم که به نماز جمعه می آیند نماز عصر را بخوانند و دنبال امور زندگی خود بروند.
صحیحه زراره هم مفادش همین است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِنَّ مِنَ الْأُمُورِ أُمُوراً مُضَيَّقَةً وَ أُمُوراً مُوَسَّعَةً- وَ إِنَّ الْوَقْتَ وَقْتَانِ- وَ الصَّلَاةُ مِمَّا فِيهِ السَّعَةُ- فَرُبَّمَا عَجَّلَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ رُبَّمَا أَخَّرَ- إِلَّا صَلَاةَ الْجُمُعَةِ- فَإِنَّ صَلَاةَ الْجُمُعَةِ مِنَ الْأَمْرِ الْمُضَيَّقِ- إِنَّمَا لَهَا وَقْتٌ وَاحِدٌ حِينَ تَزُولُ- وَ وَقْتُ الْعَصْرِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَقْتُ الظُّهْرِ فِي سَائِرِ الْأَيَّامِ.[2]
در صحیحه ابن مسکان آمده:
وَ عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ: وَقْتُ صَلَاةِ الْجُمُعَةِ عِنْدَ الزَّوَالِ- وَ وَقْتُ الْعَصْرِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ- وَقْتُ صَلَاةِ الظُّهْرِ فِي غَيْرِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ- وَ يُسْتَحَبُّ التَّكْبِيرُ بِهَا.[3]
صحیحه حلبی هم می‌گوید:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: وَقْتُ الْجُمُعَةِ زَوَالُ الشَّمْسِ- وَ وَقْتُ صَلَاةِ الظُّهْرِ فِي السَّفَرِ زَوَالُ الشَّمْسِ- وَ وَقْتُ الْعَصْرِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي الْحَضَرِ- نَحْوٌ مِنْ وَقْتِ الظُّهْرِ فِي غَيْرِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ.[4]
مرحوم آقای خوئی فرموده اند: استدلال به این روایات برای اثبات قول به تضییق وقت نماز جمعه صحیح نیست زیرا؛
مناقشه أول (عدم امکان امتثال در أول زوالِ حقیقی)
ظاهر تضییق، ‌تضییق حقیقی است نه تضییق عرفی و مسامحی؛
مثلاً در لفظ «عشرۀ أیام» می گویند ظاهر آن ده روز حقیقیه است لذا اگر کسی از ده روز به مقدار ده دقیقه کمتر در شهری بماند اقامه مسامحیه می شود و مسامحات عرفی اعتبار ندارد. و در صدق عناوین باید دنبال تطبیق حقیقی باشیم.
و در محل بحث هم در عبارت «ان وقت الجمعة ضیق» تضییق حقیقی ظاهر این لفظ است و این ظاهر قابل التزام نیست؛ چون نوعاً مردم نمی‌توانند دقیق تشخیص بدهند زوال شمس چه زمانی است و معمولا یک دقیقه دو دقیقه می‌گذرد تا علم به زوال شمس پیدا کنند لذا وجوب مبادرت به نماز جمعه یا خطبه نماز جمعه در اول وقت برای عامه مردم زوال قابل امتثال نیست. بله، پیغمبر اکرم با وحی و بیان جبرئیل عالم می‌شد یا خود پیامبر عالم به غیب بود اما ما مردم عادی که علم غیب نداریم باید یکی دو دقیقه بگذرد تا علم به زوال پیدا کنیم. و با گذشت چند دقیقه دیگر تضییق حقیقی محقّق نخواهد شد.
لذا نتیجه می گیریم که: مراد از این وقت بیان حکم استحبابی است نه بیان حکم وجوبی، و این مشکل تنها در حکم وجوبی می آید.
و این را با صوم قیاس نکنید: زیرا صوم أمری عدمی است که می تواند با امساک یک دقیقه قبل از شروع وقت و امساک یک دقیقه بعد از غروب آفتاب به عنوان مقدمه علمیه، امساک حقیقیه را احراز کند. أما نماز جمعه أمری وجودی است و نمی توان در أول زوال کاری کرد که تضییق حقیقی و أول زوال بودن نه دیرتر و نه زودتر احراز شود.
جواب أول (صدق عرفی أول زوال بر تأخیر کم)
ما قبول داریم که نظر تسامحی عرف معتبر نیست ولی در اینجا معنای عرفی أول زوال دقیقاً منطبق است و مسامحه عرفی در تطبیق نشده است زیرا اختلاف و تأخیر به مقدار یسیر مانع از صدق عرفی مبادرت به نماز جمعه در أول زوال نیست و عرفاً «قام امام الجمعة خطیبا اول الزوال» صدق می کند و این صدق عرفی، قابل تشکیک نیست.
جواب دوم (لغویّت اراده أول زوال حقیقی چه در حکم وجوبی و چه استحبابی)
همین که شما فرمودید که امتثال أمر به اقامه نماز جمعه در أول زوال حقیقی عاداتاً ممکن نیست قرینه می شود که مراد از «أول زوال» أول عرفی باشد زیرا؛ اگر امتثال این أمر ممکن نیست فرقی ندارد حکم وجوبی باشد یا استحبابی و در حکم استحبابی هم امتثال ممکن نخواهد بود و استحباب هم لغو است. لذا عدم امکان امتثال مبرّر حمل أول زوال بر أول عرفی می شود نه این که حکم را استحبابی بگیریم.
جواب سوم (امکان امتثال در أول زوال حقیقی)
علاوه بر این که امتثال أمر به نماز جمعه در أول زوال حقیقی ممکن است: به این نحو که خطبه را در زمان مشکوک شروع کند و مقدار واجب خطبه مثل أمر به تقوا را زمانی بگوید که یقین به دخول وقت پیدا کند. در زمان شک استصحاب عدم زوال جاری می شود و با یقین به زوال، أول حقیقی زوال محقّق می شود. مثل طلوع فجر که أمری دقیق است و مکلف در ماه رمضان استصحاب عدم طلوع فجر در زمان شک جاری می کند و همین که یقین به طلوع فجر پیدا شود امساک را شروع می کند.
مناقشه دوم(وجود روایات مخالف با تضییق)
اشکال دوم مرحوم خویی این است که: روایاتی وجود دارد که مضمون آن خلاف تضییق نماز جمعه است و حتّی معلوم می شود تضییق عرفی و مسامحی یعنی أول زوال مسامحی هم واجب نیست؛
صحیحه عبدالله بن سنان (شروع نماز جمعه با فاصله از زوال)
وَ عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُصَلِّي الْجُمُعَةَ- حِينَ تَزُولُ الشَّمْسُ قَدْرَ شِرَاكٍ- وَ يَخْطُبُ فِي الظِّلِّ الْأَوَّلِ- فَيَقُولُ جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ- قَدْ زَالَتِ الشَّمْسُ فَانْزِلْ فَصَلِّ- وَ إِنَّمَا جُعِلَتِ الْجُمُعَةُ رَكْعَتَيْنِ مِنْ أَجْلِ‌ الْخُطْبَتَيْنِ- فَهِيَ صَلَاةٌ حَتَّى يَنْزِلَ الْإِمَامُ.[5]
تقریب استدلال به روایت: در این روایت می گوید که حضرت حین زوال نماز جمعه نمی خواند بلکه منتظر می ماند تا به اندازه شراک (یعنی بند کفش که تقریباً به اندازه عرض یک انگشت بود) سایه اضافه شود بعد نماز جمعه را می خواندند. و این روایت با ضیق عرفی مسامحی هم نمی سازد.
جواب (شروع خطبه ها قبل از زوال)
معنای صحیحه این است که نماز جمعه پیامبر بعد از زوال با فاصله بوده است نه این که خطبه ها را با فاصله از زوال شروع کردند: و یخطب فی الظل الأول یعنی حضرت خطبه ها را در سایه أول می خواندند و به أثناء خطبه که رسیدند جبرئیل می گفت: قد زالت الشمس فأنزل فصل که ظاهر آن این است که در أثناء خطبهای نماز جمعه زوال می شد. و مشهور قائلند شروع در خطبه‌های نماز جمعه لازم نیست بعد از اذان باشد، منتها یک بخشی از خطبه‌ها بعد از اذان باشد. مثل بعض اهل سنت نباشد که گفتند کل خطبه‌ها هم قبل از اذان بود اشکال ندارد.
و قائلین به تضییق نمی گویند که خود نماز جمعه باید در أول زوال خوانده شود بلکه می گویند در أول زوال خطبه ها را شروع کنید و زیاد طول ندهید و نماز تأخیر فاحش از أول زوال نداشته باشد مثلاً آقای سیستانی می فرمایند یک ساعت و ربع طول نکشد حداکثر چهل دقیقه ای تمام شود.
و نماز جمعه‌ای که پیامبر بعد از خطبه ها می‌خواند وقتی بود که سایه به اندازه عرض یک انگشت بعد از زوال اضافه شده بود که کسی منکر آن نیست: زیرا معیار جدار مسجدالنبی بوده است که به اندازه قامت انسان بوده است و اگر عرض یک انگشت را با قامت انسان نسبت سنجی کنیم مقدار زمانی خیلی کمی می شود مثلاً ده دقیقه و یا پنج دقیقه بعد از زوال سایه به اندازه عرض یک انگشت می شود.
و خطبه های پیغمبر اکرم خیلی طول نمی کشیده است مثلاً خطبه شعبانیه یکی از خطبه های نماز جمعه حضرت است که خیلی طولانی نیست. و این گونه نبوده که حضرت سیاست های جهانی روم و ایران را بررسی کند. و اگر واقعا پیامبر مسائل سیاسی را در خطبه دوم نماز جمعه مطرح می‌کرد مسلمانان که روی کلمات پیامبر خیلی حساس بودند نقل می کردند. تنها در روایت امام رضا است که در مورد نماز جمعه می گوید: «و یخبرهم بما ورد علیهم من الآفاق بما فیهم المضرة و المنفعة» یعنی مطالبی که برای مسلمین سودمند و نافع است را بیان کنند: که با گفتن چند جمله که «ای مسلمین از این حادثه ای که پیش آمد عبرت بگیرید مرگ در انتظار است» به مضمون این روایت هم عمل می شود.
روایت محمد بن أبی عمر
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الصَّلَاةِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ- فَقَالَ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِيلُ مُضَيَّقَةً- إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَصَلِّهَا- قَالَ قُلْتُ: إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ- صَلَّيْتُ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ صَلَّيْتُهَا- فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَمَّا أَنَا- فَإِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ لَمْ أَبْدَأْ بِشَيْ‌ءٍ قَبْلَ الْمَكْتُوبَةِ.[6]
تقریب استدلال به روایت: راوی می گوید به امام عرض کردم که من دو رکعت می‌خوانم بعد نماز روز جمعه را می‌خوانم، حضرت تنها در جواب فرمودند که من این‌طور نیستم و نفرمود کار تو جایز نیست لذا فهمیده می شود تأخیر نماز جمعه از أول زوال جایز است. چون اگر حرام بود امام به او متذکر می‌شد. این‌ها نشان می‌دهد که در نماز جمعه تضییق عرفی نیست.
جواب
أولا: در کافی محمد بن ابی عمیر دارد که ظاهرا اشتباه باشد: چون محمد بن ابی عمیرِ معروف، راوی امام صادق علیه السلام نیست. لذا روای محمد بن ابی عمر طبیب است که توثیق ندارد و سند روایت ضعیف است.
ثانیاً: این روایت ربطی به نماز جمعه ندارد و مربوط به صلاة یوم الجمعة است و لو نماز ظهر باشد: قبل از نماز جمعه خطبه هست ولی قبل از نماز ظهر روز جمعه نافله نست و به همین خاطر که بعد از زوال و قبل از نماز در روز جمعه نافله نیست حضرت فرمود تا أذان می شود نماز ظهر را می خوانم. و لذا روایت مربوط به این بحث است و به نماز جمعه و خطبه های نماز جمعه ربطی ندارد.
ثالثاً: خواندن دو رکعت نماز قبل از شروع خطبه ها منافاتی با تضییق عرفی ندارد تا بگوییم امام گفت این کار جایز است ولی من انجام نمی دهم پس تضییق عرفی لازم نیست.
مناقشه سوم (حمل بر وقت فضیلت به قرینه تضییق در نماز ظهر روز جمعه)
آقای خوئی فرموده اند: تضییق در روایات اختصاص به نماز جمعه ندارد:
در برخی روایات در مورد نماز ظهر در روز جمعه تضییق به زوال بیان شده است [مثل موثقه سماعه:«وقت الظهر یوم الجمعة حین تزول الشمس»]
و در برخی روایات درباره نماز در روز جمعه، أعم از نماز ظهر و نماز جمعه، تضییق به زوال وارد شده است. [مثل صحیحه عبدالله بن سنان: «اذا زالت الشمس یوم الجمعة فابدأ بالمکتوبة» که آقای خویی فرموده شامل نماز ظهر و نماز جمعه می شود ولی به نظر ما قدر متیقّن آن نماز ظهر است زیرا أصحاب نماز جمعه نمی خواندند و اگر هم می خواندند غالب آن ها خودشان نمی خواندند بلکه در نماز جمعه شرکت می کردند. و روایت هم خطاب به عام مردم است و این که بگوییم روایت خطاب به امام جمعه است و معنای روایت این است که به امام جمعه بگویید خطبه را طول ندهد و زود نماز را بخواند خلاف ظاهر است و ظاهر این است که مراد از مکتوبه، نماز ظهر است. و نیز مثل صحیحه حریز «اما انا فاذا زالت الشمس یوم الجمعة بدأت بالفریضة» که آقای خویی فرموده شامل نماز ظهر و نماز جمعه می شود ولی به نظر ما تنها نماز ظهر را می گوید زیرا امام صادق علیه السلام نماز جمعه نمی خواندند چون در حال تقیّه بودند و اگر می خواندند نقل می شد.]
پس در مورد نماز ظهر در روز جمعه هم تضییق به زوال وارد شده است و چون در نماز ظهر تضییق حقیقی و نیز عرفی وجود ندارد و تضییق به معنای دیگری است قرینه می شود که تضییق در مورد نماز جمعه هم به معنای دیگری است؛
و آن این است که چون در بقیه أیّام به خاطر این که بعد از زوال و قبل از نماز ظهر نافله وجود دارد وقت فضیلت وسعت داده شده تا نافله ها هم خوانده شود ولی روز جمعه چون نافله ها قبل از زوال خوانده می شود و بعد از زوال نافله نیست لامحاله وقت فضیلت مضیّق است. و این مطلب از خصائص روز جمعه است و ربطی به خصوص نماز جمعه ندارد. خلاصه این که این روایات دلیل بر تضییق در وقت نماز جمعه نیستند تا بعد از گذشت زمان به مقدار أدای آن، وقت تمام شود.
جواب (عدم قرینیّت روایات نماز ظهرروزجمعه برای روایات نماز جمعه)
ما روایاتی که راجع به نماز ظهر در روز جمعه وارد شده است را قبول داریم که تضییق به زوال راجع به وقت فضیلت است ولی ربطی به صحیحه فضیل و ربعی بن عبدالله ندارد و قرینه بر حمل تضییق در روایات مربوط به نماز جمعه بر وقت فضیلت نمی شود زیرا لازم نیست همه روایات یک مطلب را بگویند. روایاتی که شما مطرح کردید یا مربوط به نماز ظهر روز جمعه بود و یا قدر متیقّن آن نماز ظهر روز جمعه بود و ربطی به تضییق در نماز جمعه که در صحیحه ربعی و زراره ذکر شده بود ندارد.
در روایت ربعی به این مضمون ذکر شد که: «الصلاة مما وسع فیه و الجمعة مما ضیق فیها فان وقتها یوم الجمعة ساعة تزول» که الجمعه را در مقابل الصلاۀ گذاشت لذا ظاهر از «الجمعه» نماز جمعه است و این که حمل کنیم بر روز جمعه که شامل نماز ظهر و نماز جمعه شود تا قرینیّت درست شود، خلاف ظاهر است.
جواب از أصل استدلال مرحوم خویی (موافقت اطلاقات با قول دوم)
علاوه بر این که دلیل مشروعیت نماز جمعه اطلاق ندارد زیرا روایت «اذا کان لهم امام یخطب لهم جمعوا» در مقام بیان شرائط نماز جمعه نیست تا نسبت به آن اطلاق داشته باشد لذا أصل لفظی می گوید: «اذا زالت الشمس وجب الظهر» یعنی هنگام زوال نماز ظهر واجب می شود و اطلاق دارد. قدر متیقّن از تقیید نماز جمعه ای است که در أول زوال خوانده می شود. و نسبت به نماز جمعه ای که مثلاً به قول آقای سیستانی یک ساعت و ربع بعد از زوال خوانده می شود شک در مشروعیّت داریم و نمی توان اطلاق را تقیید زد. بله قبول داریم أصل عملی برائت است ولی با وجود أصل لفظی نوبت به أصل عملی نمی رسد.
و لذا اقوی به نظر ما همین نظر دوم است. لااقل من الاحتیاط.
نکته: دلیل لو کان لبان درمحل بحث جاری نمی شود زیرا این دلیل راجع به مسائلی جاری می شود که محل ابتلاء باشند مثل نماز های روزانه که مبتلا به مردم است. و نماز جمعه این گونه نبوده است و شیعیان در عصر غیبت نماز جمعه نمی خواندند و تنها در زمان صفویه خوانده شد و بعد از آن هم به ندرت خوانده می شد و حتّی در زمان آل بویه که شیعه قدرتمند بود و در بغداد علناً لعن می کردند، که مورّخ عامی می گوید برای من خیلی تلخ بود زمانی که دیدم در مجامع، علنی لعن می کنند، نماز جمعه نمی خواندند. و حتّی نقل کرده اند که وقتی نماز جمعه را به امام رضوان الله علیه پیشنهاد کردند فرمودند که دأب شیعه این نبوده است که نماز جمعه بخوانند و وقتی از قم و تهران به امام اصرار کردند، ایشان پذیرفت. (و شاید بعد از پذیرش راضی بود و نمی خواهم بگویم بعدها هم امام موافق نبود، زیرا نماز جمعه فوائد و برکاتی داشت)
أدله قول چهارم (ساعۀ من النهار)
دلیل قول جعفی:
یکی روایت مصباح المتهجد شیخ طوسی است؛
وَ رَوَى حَرِيزٌ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ أَوَّلُ وَقْتِ الْجُمُعَةِ سَاعَةُ تَزُولُ الشَّمْسُ إِلَى أَنْ تَمْضِيَ سَاعَةٌ تُحَافَظُ عَلَيْهَا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لَا يَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى عَبْدٌ فِيهَا خَيْراً إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ‌[7]
آقای خوئی فرموده اند که: سند این روایت خوب است زیرا: هر چند صدوق این روایت را مرسل آورده است ولی شیخ طوسی این روایت را در مصباح المتهجّد به نقل از حریز ذکر می کند. و شیخ طوسی در فهرست می گوید«أخبرنا بجمیع کتب حریز و روایاته» و طریق صحیح ذکر می کند و این طریق اختصاص به کتاب تهذیب و استبصار ندارد. مصباح المتهجد هم گفته روی حریز لذا داخل در "و روایاته" می‌شود.
در پاورقی موسوعه به آقای خویی اشکال کرده اند که: در نماز غفیله راجع به روایت مصباح المتهجد از هشام، فرمودید این حرف درست نیست.
ولی این اشکال صحیح نیست زیرا: در فهرست راجع به هشام «له أصل أخبرنا به فلان عن فلان» داریم ولی «أخبرنا بجمیع کتبه و روایاته» نداریم. لذا اشکال آقای خویی درست است که از کجا معلوم این روایتی که مصباح المتهجّد از هشام در نماز غفیله روایت کرده است از کتابی بوده که در فهرست ذکر کرده است که ما به آن سند داریم. شاید در کتاب دیگری از هشام نقل شده باشد و معلوم نیست در آن أصلی که در فهرست ذکر کرد باشد. ولی در محل بحث راجع به حریز «أخبرنا بجمیع کتبه و روایاته» داریم و این روایت هم جزء روایات حریز است. و لذا آقای خوئی می‌گویند سند این روایت درست است.
و دلیل دیگرمرسله صدوق است:
وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع- وَقْتُ صَلَاةِ الْجُمُعَةِ- يَوْمَ الْجُمُعَةِ سَاعَةٌ تَزُولُ الشَّمْسُ وَ وَقْتُهَا فِي السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ وَاحِدٌ 2 وَ هُوَ مِنَ الْمُضَيَّقِ وَ صَلَاةُ الْعَصْرِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي وَقْتِ الْأُولَى فِي سَائِرِ الْأَيَّام[8]
مناقشه مرحوم خویی
آقای خویی فرموده اند:
أولاً: ساعت در زمان ائمه به معنای کنونی، یعنی شصت دقیقه، نبوده است. بلکه به معنای مقداری از زمان است که بر قول مشهور هم منطبق می شود و از أول زوال تا بلوغ الظلّ مثله، که این روز ها از حدود دوازده و بیست دقیقه تا پانزده و شش دقیقه ادامه دارد، هم مقداری از زمان است.
ثانیاً: روایت که نمی گوید وقت واجب تمام می شود بلکه می گوید أول وقت یعنی وقت أول تا این مقدار تمام می شود. و اگر وقت فضیلت تمام شود وقت وجوب باقی است و منافاتی با قول مشهور ندارد.
در مورد این مطلب تأمّل کنید. در جلسه بعد نکته مختصری عرض می کنیم و وارد بحث زوال و علامات زوال می شویم. و نیز بحث می کنیم که غروب با استتار قرص حاصل می شود و یا با زوال حمره مشرقیه. که بحث مهمی است.
و الحمد لله رب العالمین.

[1] وسائل الشيعة، ج‌7، ص: 316‌.
[2] وسائل الشيعة، ج‌7، ص: 316‌.
[3] وسائل الشيعة، ج‌7، ص: 317‌.
[4] وسائل الشيعة، ج‌7، ص: 318‌.
[5] وسائل الشيعة، ج‌7، ص: 316‌.
[6] وسائل الشيعة، ج‌7، ص: 319‌.
[7] مصباح المتهجد، ج‌1، ص: 364‌.
[8] من لا يحضره الفقيه، ج‌1، ص: 222‌.

پاسخ
#58
95/11/05
بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه مباحث گذشته:
بحث راجع به وقت نماز جمعه بود.
انتهای وقت نماز جمعه
که عرض کردیم پنج قول در آن وجود دارد و اظهر قول دوم است که وقت نماز جمعه تضییق عرفی دارد. یعنی به قول آقای سیستانی حدود چهل دقیقه خطبه های نماز جمعه بیشتر طول نکشد، بلافاصله بعدش نماز جمعه خوانده بشود. بیش از این بر مشروعیت نماز جمعه دلیل نداریم.
أدله قول چهارم (ساعۀ من النهار)
مرحوم شهید اول در ذکری از جعفی که یکی از فقهاء امامیه است، نقل کرده که ایشان گفته اند: معیار برای وقت نماز جمعه ساعت است. و به برخی روایات استناد داده شده است (مانند روایت حریز أَوَّلُ وَقْتِ الْجُمُعَةِ سَاعَةُ تَزُولُ الشَّمْسُ إِلَى أَنْ تَمْضِيَ سَاعَةٌ تُحَافَظُ عَلَيْهَا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لَا يَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى عَبْدٌ فِيهَا خَيْراً إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ‌[1] ) و آقای زنجانی هم همین نظر را انتخاب کرده اند.
مناقشه مرحوم خویی
آقای خویی فرموده اند:
مناقشه أول (تطبیق معنای ساعۀ بر قول مشهور)
ساعت در زمان ائمه و روایات مثل روایت مصباح المتهجد «اول وقت الجمعة ساعة تزول الشمس الی ان تمضی ساعة» به معنای کنونی، یعنی شصت دقیقه، نبوده است. بلکه به معنای مقداری از زمان است که بر قول مشهور هم منطبق می شود و از أول زوال تا بلوغ الظلّ مثله، که این روز ها از حدود دوازده و بیست دقیقه تا پانزده و شش دقیقه ادامه دارد، هم مقداری از زمان است.
جواب
به نظر ما این ایراد قابل جواب است؛
جواب استاد(شک در تطبیق معنای ساعۀ بر قول مشهور)
وجدانا درست است که ساعت به معنای شصت دقیقه نیست و اصطلاح مستحدث است. ولی این که ساعۀ را بر بلوغ الظلّ مثله منطبق کنید که در زمستان حدود سه ساعت طول می کشد و در تابستان بیش از این مقدار می شود، عرفی نیست و اگر کسی مثلاً در این مقدار طولانی به منزل رود و برگردد خیلی بعید است که «أذهب إلی البیت ساعۀ و أرجع» صدق کند. و حداقل صدق ساعۀ بر آن مشکوک است.
جواب آقای زنجانی (وجود معنای تعبّدی برای ساعۀ)
آقای زنجانی فرموده اند؛ درست است که ساعت شصت دقیقه نیست اما از روایات استفاده کردیم که یک دوازدهم روز است و در زمان أئمه حقیقت شرعیه داشته است. و با این بیان آقای زنجانی هم می شود این اشکال آقای خوئی را جواب داد.
لذا نباید نماز جمعه خطبتا و صلاتا از یک دوازدهم روز بیشتر بشود. که البته یک دوازدهم روزهای تابستانی بیشتر از یک دوازدهم روزهای زمستانی است.
دلیل وجود معنای تعبدی برای ساعۀ
ایشان برای نظر خودشان به روایاتی استدلال می کنند:
1-روایت خصال
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَاعَاتُ اللَّيْلِ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً- وَ سَاعَاتُ النَّهَارِ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً- وَ أَفْضَلُ سَاعَاتِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ أَوْقَاتُ الصَّلَاةِ- ثُمَّ قَالَ ع إِنَّهُ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ- فُتِّحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ هَبَّتِ الرِّيَاحُ- وَ نَظَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى خَلْقِهِ- وَ إِنِّي لَأُحِبُّ أَنْ يَصْعَدَ لِي عِنْدَ ذَلِكَ إِلَى السَّمَاءِ عَمَلٌ صَالِحٌ ثُمَّ قَالَ عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ- فِي أَدْبَارِ الصَّلَوَاتِ فَإِنَّهُ مُسْتَجَابٌ.[2]
بررسی سندی
سند این روایت از نظر آقای خویی اشکال دارد ولی از نظر آقای زنجانی صحیح است. ما به لحاظ محمد بن موسی متوکل و هم به لحاظ علی بن حسین السعدآبادی سند را تصحیح کردیم؛
محمد بن موسی متوکل: از مشایخ صدوق است که کثیرمّا صدوق راجع به او گفته «رضی الله عنه» و نمی شود که صدوق به یک فاسق فاجر این همه به طور مکرر«رضی الله عنه» بگوید. «رضی الله عنه» غیر از خدا از گناهانش بگذرد است و معنای بالاتری دارد. و هواس پرتی خلاف أصل عقلایی است و نسبت به آن أصاله السلامه جاری می شود. علاوه بر این که مشکل این شخص که محتمل است عدم تحرّز از کذب و قول به غیر علم و این گونه موارد است و محتمل نبوده که محمد بن موسی بن متوکل بیماری نسیان گرفته باشد.
علی بن حسین السعدآبادی هم: وجوهی در وثاقتش ما در اصول ذکر کردیم که تکرار نمی کنم.
نکته: چون بحث تعبدی است نه مفهوم عرفی،‌و آقای زنجانی می خواهد ادعای حقیقت شرعیه کند باید بحث سندی کند.
2-روایت أبی هاشم
وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْخَادِمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي ع لِمَ جُعِلَتْ صَلَاةُ الْفَرِيضَةِ- وَ السُّنَّةِ خَمْسِينَ رَكْعَةً لَا يُزَادُ فِيهَا وَ لَا يُنْقَصُ مِنْهَا- قَالَ لِأَنَّ سَاعَاتِ اللَّيْلِ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً وَ فِيمَا بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ سَاعَةٌ- وَ سَاعَاتِ النَّهَارِ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً- فَجَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ سَاعَةٍ رَكْعَتَيْنِ- وَ مَا بَيْنَ غُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَى سُقُوطِ الشَّفَقِ غَسَقٌ- فَجَعَلَ لِلْغَسَقِ رَكْعَةً.[3]
شبیه روایت قبلی است.
3-روایت ابن طاووس در جمال الاسبوع
حَدَّثَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَزْنٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَمْدَانَ الْقُشَيْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا الْغَلَابِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع وَ عَنْ عُتْبَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ صَلَّى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ يَوْمَ الْجُمُعَةِ قَبْلَ الصَّلَاةِ يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ عَشْرَ مَرَّاتٍ.... وَ قَالَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَ سَاعَةً يُعْتِقُ اللَّهُ تَعَالَى لِصَاحِبِ هَذِهِ الصَّلَاةِ فِي كُلِّ سَاعَةٍ لِكَرَامَتِهِ عَلَى اللَّهِ سَبْعِينَ أَلْفَ إِنْسَانٍ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ مِنَ الْمُوَحِّدِينَ يُعْتِقُهُمُ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ النَّارِ وَ لَوْ أَنَّ صَاحِبَ هَذِهِ الصَّلَاةِ أَتَى الْمَقَابِرَ فَدَعَا الْمَوْتَى أَجَابُوهُ بِإِذْنِ اللَّهِ لِكَرَامَتِهِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى ...قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع وَ هَذِهِ الصَّلَاةُ يُقَالُ لَهَا الْكَامِلَةُ‌[4]
یعنی روز دوازده ساعت است شب هم دوازده ساعت است.
4-روایت أنس
وَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْآمُلِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ دِينَارٍ عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: إِنَّ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَ سَاعَةً- لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كُلِّ سَاعَةٍ- سِتُّمِائَةِ أَلْفِ عَتِيقٍ مِنَ النَّارِ.[5]
شب جمعه و روز جمعه که خصوصیت ندارد. هر روز و هر شبی این طور است.
چهار روایت با این مضمون وارد شده است که ممکن است گفته شود این مضمون استفاضه هم پیدا می کند.
این که بگوییم: مراد از دو روایت أخیر که أربع و عشرون ساعۀ داشت ساعت به معنای شصت دقیقه است؛ خلاف ظاهر است. علاوه بر این که می توان به قرینه دو روایت أول این دو روایت را تفسیر کرد که ساعات النهار اثنا عشرة ساعة و ساعات اللیل اثنا عشرة ساعة.
اشکال به جواب آقای زنجانی
ما قبول داریم که در این روایات امام علیه السلام ساعات روز را دوازده قسم کرد، ساعات شب را دوازده قسم کرد و لکن ظهوری ندارد در اینکه ساعت در زمان ائمه ظهور در این یک دوازده روز یا یک دوازدهم شب داشته است. و یا این روایات ظهوری ندارد که حاکم بر لفظ ساعت در روایات دیگر باشد.
ساعت در روایات در برهه ای از زمان نیز استعمال شده است و ما روایاتی را نقل کردیم:
مثل رواية أحمد بن إسحاق فسكت ساعة ثم قال[6] ، و معتبرة أبي بصير ...فوضع أبو عبد الله (عليه السلام) يده على جبهته ساعة ثم رفع رأسه[7] ، و في رواية أخرى عنه... فنكس رأسه ساعة- ثم قال...[8] ، و في رواية حكيم بن حكم الصيرفي قال: سمعت أبا الحسن (عليه السلام) فقال لا بأس ما تصلح به مالك- ثم سكت ساعة ثم قال... [9] ، و في رواية أبي حنيفة... فوقف علينا ساعة- ثم قال[10] ، و في رواية علي بن جعفر عن أخيه قال: سألته (عليه السلام) عن الرجل يخطئ في قراءته هل يصلح له أن ينصت ساعة و يتذكر قال لا بأس قال و سألته عن رجل يخطئ في التشهد و القنوت هل يصلح له أن يردد حتى يتذكر و ينصت ساعة و يتذكر قال لا بأس أن يردد و ينصت ساعة حتى يذكر[11] و في رواية أخرى: أطرق ساعة ثم رفع رأسه[12] ،
و مؤید ابهام عرفی ساعت، این روایت است: موثقه زراره است: هل یجوز ان یتمتع الرجل من المرأة ساعة او ساعتین؟ فقال الساعة و الساعتان لایوقف علی حدهما. متعه می کنی دیگه نگو ساعة،‌ساعتین،‌الساعة و الساعتان لایوقف علی حدهما و لکن الیوم و الیومین و اللیلة و أشباه ذلك[13] .
این ها نشان می دهد که در زمان أئمه، ساعت یک حد عرفی واضح نداشته است. در حالی که یک دوازدهم روز را می توان تعیین کرد. و با شک احتیاط و یا استصحاب بقاء مدت جاری می شود.
بله ساعت یک معنای تقریبی عرفی داشته است لذا تعبیر به ساعۀ أو ساعتین یا تعبیر به نصف ساعۀ شده است ولی حد دقیق مثل یک دوازدهم روز نداشته است. لذا به نظر ما ساعت به معنای برهۀ معتدّۀ من الزمان است و مقول به تشکیک است، ‌از چند دقیقه می گویند سکت ساعة تا مثلا چهل دقیقه می گویند خطب ساعة اما دیگه نصف روز سخنرانی بکند بگوید سکت ساعة این یا صادق نبود عرفا یا مشکوک الصدق است و عند الشک و الاجمال به همان اطلاق اولی وجوب تعیینی نماز ظهر رجوع می کنیم. ما باید یقین کنیم به مشروعیت نماز جمعه تا از این اطلاق رفع ید کنیم.
به نظر ما عرفا ساعت در زمان أئمه حد معینی نداشته است اما منافاتی هم با قول به تضییق عرفی ندارد.
نکته: در روایت سیاری ساعات شبانه روز را 25ساعت دانسته است:
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ السَّيَّارِيِّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِي قُرَّةَ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْخَمْسِينَ وَ الْوَاحِدَةِ رَكْعَةً- فَقَالَ إِنَّ سَاعَاتِ النَّهَارِ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً- وَ سَاعَاتِ اللَّيْلِ‌ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً وَ مِنْ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ سَاعَةٌ- وَ مِنْ غُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَى غُرُوبِ الشَّفَقِ غَسَقٌ- فَلِكُلِّ سَاعَةٍ رَكْعَتَانِ- وَ لِلْغَسَقِ رَكْعَة[14]
ساعات روز دوازده تا،‌ساعت شب هم دوازده تا،‌مابین الطلوعین هم یک ساعت، می شود بیست و پنج ساعت.
صلوات یومیه فریضة و نافلة پنجاه و یک رکعت است، این روایت هم می گوید ساعات نهار دوازده تا،‌ساعت لیل دوازده تا،‌ما بین الطلوعین هم یک ساعت، و لکل ساعة رکعتان می خواهد این پنجاه رکعت را درست کند،‌دو ضرب در بیست و پنج می خواهد بکند، پنجاه بشود،‌ و للغسق رکعة، یک رکعت هم که برای غسق است می شود پنجاه و یک رکعت.
منتها سندش ضعیف است و شاید هم ساعت بین الطلوعین را دو بار حساب کرده و به عنوان آن دوازه ساعت روز هم تکرار شده است، ولی این بعید است. ظاهرش این است که ‌بیست و پنج ساعت حساب کرده که گفته فلکل ساعة رکعتان تا بخواهد ضرب در آن بیست و پنج ساعت بکند بشود پنجاه رکعت و للغسق رکعة بشود پنجاه و یک رکعت.
پس عمده اشکال به این روایت اشکال سندی است.
به هرحال خلاصه عرض ما این است که این روایات ظهور عرفی در این ندارد که بخواهد ساعت در روایات را شرعاً به یک دوازدهم روز یا یک دوزاهم شب تعریف کند.
تفاوت معنای تعبّدی ساعۀ با معنای تعبّدی نهار
در بحث نماز صبح در نهار: برای ما روشن نبود که عرفاً مبدأ روز از طلوع آفتاب شروع می شود یا از طلوع فجر آغاز می شود. و روایتی که گفت «صلاۀ الغداۀ فی أول النهار» برای ما معنا را روشن کرد و فهمیدیم که شارع نهار را از طلوع فجر حساب کرده است.
اما در این بحث: برای ما روشن است که ساعت به معنای یک دوازدهم نبوده است. و توجیه این روایت این است که بگوییم حکومت شرعیه دارد و این روایت هم در حکومت شرعیه ظهور ندارد.
مناقشه دوم(بیان وقت فضیلت)
آقای خویی فرموده اند؛ روایت که نمی گوید وقت واجب تمام می شود بلکه می گوید أول وقت یعنی وقت أول تا این مقدار تمام می شود. و ان لکل صلاۀ وقتین، و وقت أول وقت فضیلت است و اگر وقت فضیلت تمام شود وقت وجوب باقی است و منافاتی با قول مشهور ندارد.
جواب از مناقشه دوم
بعید نیست که بگوییم حمل بر وقت فضیلت خلاف ظاهر است. و این روایت مثل این می ماند که بگوییم «اول وقت صلاة الظهر ساعة تزول الشمس الی ان تغرب الشمس» که ظاهر آن این است که می خواهد مبدأ وقت نماز ظهر و منتهای وقت نماز را بیان کند. اینجا هم همین گونه است: «اول وقت الجمعة ساعة تزول الشمس الی ان تمضی ساعة،» ظاهرش این است که آخر وقت نماز جمعه را بیان می کند نه آخر وقت اول را که وقت فضیلت است. این بعید نیست بگوییم خلاف ظاهر است.
این که در ذیل روایت می گوید این وقتی است که دعا مستجاب می شود دلیل بر این نیست که صدر روایت هم آداب و مستحبات را بیان می کند (أَوَّلُ وَقْتِ الْجُمُعَةِ سَاعَةُ تَزُولُ الشَّمْسُ إِلَى أَنْ تَمْضِيَ سَاعَةٌ تُحَافَظُ عَلَيْهَا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لَا يَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى عَبْدٌ فِيهَا خَيْراً إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ‌[15] ) این حمل عرفی نیست و ظاهر صدر روایت بیان حکم شرعی الزامی است.
بر فرض هم تردید کنیم (که روایت نهایت وقت اول نماز جمعه را می گوید که وقت فضیلت است یا نهایت وقت اصلی نماز جمعه را می گوید) و روایت مجمل شود روایت از کار می افتد ولی همان بیانی که در قول ثانی داشتیم که ظاهر ادله این است که وقت نماز جمعه ضیق عرفی دارد و نباید زیاد تاخیر انداخت محکم است.
أدله قول پنجم
اما کلام مجلسی اول و دوم که گفتند منتهای وقت نماز جمعه این است که سایه دو هفتم شاخص بشود؛
عمده دلیلی که می شود برای این بزرگان آورد این است که بگوییم:
قدرمتیقن از مشروعیت نماز جمعه همین مقدار است زیرا در روایت داریم وقت نماز عصر روز جمعه، وقت نماز ظهر در بقیه روزها است. با ضمیمه به این مطلب که وقت نماز ظهر در بقیه روزها ذراع، یعنی دو هفتم شاخص است. وقت فضیلتش این بود و پیغمبر هم این موقع نماز می خواند. و دیگر نماز جمعه بعد از دو هفتم شاخص دلیل بر مشروعیت ندارد و لذا اگر نماز جمعه را بعد از بلوغ الظل سبعی الشاخص بخوانیم نباید به او اکتفاء کنیم چون اطلاق دلیل می گوید اذا زالت الشمس وجبت الظهر، و ما دلیل بر مشروعیت این نماز جمعه با تاخیر نداریم.
مناقشه
جواب این فرمایش این است که: این استدلال که وقت نماز عصر روز جمعه همان وقت نماز ظهر در بقیه روزها است،‌به عنوان وقت فضیلت قبول داریم اما نه دلیل می شود بر اینکه مشروعیت نماز جمعه تمام شده است نه دلیل می شود بر اینکه مشروعیت نماز جمعه تا این وقت ادامه دارد و ساکت است. و ما باید به بقیه ادله رجوع کنیم.
و ما می گوییم وقت نماز جمعه ضیق دارد، ‌قدرمتیقن این است که در اوائل ظهر عرفی خطبه ای در حدود به قول آقای سیستانی چهل دقیقه بیشتر نشود. دقیقه‌شمار که ما نداریم، حدودا بیش از چهل دقیقه نشود که عرفا منافات با مبادرت عرفیه به نماز جمعه نداشته باشد. لذا نماز جمعه خیلی زودتر از بلوغ سبعی الشاخص تمام می شود و بلوغ سبعی الشاخص حدوداً ساعت دو است.
ما معتقدیم طبق قول دوم خیلی زودتر از دو هفتم شاخص نماز جمعه باید تمام شود باید حدود ساعت یک و ربع نماز جمعه تمام بشود. بعدش تعقیبات نماز را می خوانند،‌نافله نماز عصر یا نافله روز جمعه را می خوانند.
اتفاقا روایت که می گفت پیامبر سریع نماز جمعه را می خواند،‌ جبرئیل می گفت که زالت الشمس فانزل فصل بعدش لابد مسلمان ها می نشستند ذکر می گفتند.
و این که فاصله نمی انداختند یعنی آن فاصله ای که روزهای دیگه می انداختند نمی انداختند نه اینکه هیچ تعقیبات نمی خواندند. به هرحال منتهای وقت فضیلت نماز عصر در روز جمعه بلوغ سبعی الشاخص است این دلیل نمی شود که نماز جمعه را تا آن موقع می شود طول داد.
و لذا ما به نظرمان الاحوط ان لم یکن اقوی، ‌همان قول ثانی است.
و مؤید این قول ثانی این موثقه عمار است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقٍ عَنْ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَقْتُ صَلَاةِ الْجُمُعَةِ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ شِرَاكٌ أَوْ نِصْفٌ...[16]
این روایت را گذاشتیم آخر بحث بگوییم تا دیگر هیچکس اشکال نکند. چون آقای خوئی می فرمود آن روایات دیگر راجع به نماز در روز جمعه است که شامل نماز ظهر هم می شود ولی این روایت که وقت صلاة الجمعة دارد و وقت صلاة الجمعة ظاهر وقت صلاة الجمعة این است که در مقابل نماز ظهر است و شامل وقت نماز ظهر روز جمعه نمی شود. این کلمه با الصلاة فی یوم الجمعة،‌صلاة یوم الجمعة فرق می کند.
توجه شود که سایه اول اذان ظهر خیلی دیر جلو می رود. تازه ساعت دو به دو هفتم شاخص می رسد و اجتهاد در مقاب نص که نمی کنیم. روایت می گوید وقت صلاة الجمعة اذا زالت الشمس شراک او نصف. شراک آن بند کفش است که تعبیر کردند به اندازه عرض اصبع.
در صحیحه عبدالله بن سنان هم بود:
وَ عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُصَلِّي الْجُمُعَةَ- حِينَ تَزُولُ الشَّمْسُ قَدْرَ شِرَاكٍ- وَ يَخْطُبُ فِي الظِّلِّ الْأَوَّلِ- فَيَقُولُ جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ- قَدْ زَالَتِ الشَّمْسُ فَانْزِلْ فَصَلِّ- وَ إِنَّمَا جُعِلَتِ الْجُمُعَةُ رَكْعَتَيْنِ مِنْ أَجْلِ‌ الْخُطْبَتَيْنِ- فَهِيَ صَلَاةٌ حَتَّى يَنْزِلَ الْإِمَامُ.[17]
ظل اول یعنی سایه ای که قبل از اذان ظهروجود دارد و همین سایه است که هنگام اذان موجود است و بعد از أذان بر آن افزوده می شود و در مقابل فیء است که بازگشت سایه است. چون بعد از اذان ظهر فیء است. قبل از اذان ظهر ظل است. حضرت قبل از زوال خطبه ها را شروع می کرد.
نظر نهایی استاد در بحث انتهای وقت نماز جمعه
الاحوط ان لم یکن اقوی المبادرة الی صلاة الجمعة قبل مضی وقت فوریت عرفیه، و حتی تاخیر تا رسیدن به دو هفتم شاخص اشکال دارد تا چه برسد به قول مشهور که می گفتند تا بلوغ ظل شاخص وقت است.
وقت فضیلت نماز های یومیه
مرحوم صاحب عروه در ادامه این بحث، وقت فضیلت نماز ها را بیان کرده است و ما قبلاً این بحث را مطرح کردیم لذا تکرار نمی کنیم و وارد مسأله أول می شویم.
تعریف زوال و علامت آن
مسئله یک متضمن تعریف زوال شمس و تعریف غروب شمس و تعریف طلوع فجر است.
اما زوال شمس که واضح است: سایه شاخص اگر هنگام ظهر منعدم شده،‌ شروع به زیاد شدن به سمت شرق می کند. اگر زائل نشده و ‌از بین نرفته بلکه به حداقلش رسیده، ‌شروع به زیاد شدن به سمت شرق کند.
در مکه دو روز در سال، سایه منعدم می شود چون خورشید بالای سر شهر مکه می آید و‌ کاملا سایه منعدم می شود. که در أمثال این موارد، زوال آن موقعی است که سایه از سمت شرق ایجاد بشود و زیاد بشود. از وقتی که ایجاد شد زوال شمس محقّق می شود. در کشور ما هیچ روزی از سال سایه از بین نمی رود؛ به حداقل خودش می رسد. بعد شروع می کند از سمت شرق زیاد شدن که به او زوال می گویند.
برای زوال سه علامت ذکر کرده اند: یکی از این علامت ها این است که دائره هندیه بگذاریم. می گویند ادق العلائم است. حالا این دائره چرا شد دائره هندیه، نشد دائره سندیه؟ گفتند از هند یاد گرفتند. در هند می خواستند شمال را تعیین کنند چون دین نداشتند از این دائره هندیه استفاده می کردند. ابوریحان بیرونی کشف کرد، و بین مسلمین آورد و مسلمین هم برای منتصف النهار استفاده کردند.
یک مختصری راجع به این توضیح بدهیم. بعد وارد بحث مهم اینکه آیا نماز ظهر و عصر تا استتار قرص وقت دارد یا تا زوال حمره مشرقیه و همین طور نماز مغرب از زوال حمره مشرقیه است یا از استتار قرص، شویم.

[1] مصباح المتهجد، ج‌1، ص: 364‌.
[2] وسائل الشيعة، ج‌7، ص: 66‌.
[3] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 52‌.
[4] جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع، ص: 300‌.
[5] وسائل الشيعة، ج‌7، ص: 380‌.
[6] - وسائل الشيعة ج6ص502.
[7] - وسائل الشيعة ج9 ص289.
[8] - وسائل الشيعة ج14ص47.
[9] - وسائل الشيعة ج18 ص96.
[10] - وسائل الشيعة ج18 ص440.
[11] - بحار الانوار ج85 ص193.
[12] - بحار الانوار ج91ص291.
[13] - وسائل الشيعة ج21ص58.
[14] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 48‌.
[15] مصباح المتهجد، ج‌1، ص: 364‌.
[16] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 245‌.
[17] وسائل الشيعة، ج‌7، ص: 316‌.

پاسخ
#59
95/11/09
بسم الله الرحمن الرحیم
 
خلاصه مباحث گذشته:
قبل از اینکه بحث راجع به زوال شمس را دنبال کنیم، خلاصه ای از وقت نماز جمعه عرض کنم؛
نکاتی راجع به انتهای وقت نماز جمعه
امام قدس سره در تحریر فرموده اند: اقوی این است که وقت نماز جمعه تا رسیدن سایه به دو هفتم شاخص یعنی دو قدم، امتداد دارد؛ ولی احتیاط مستحب این است که در اوائل عرفیه زوال خوانده بشود. فتوای شان با فتوی مرحوم مجلسی موافق شده است.
مرحوم حاج آقا مرتضی حائری همان عرائض ما را فرموده اند که: ظاهر صحیحه ربعی و فضیل که (ان الجمعة مضیقة) همین است که اوائل عرفی باید نماز جمعه برگزار شود. ولی یک تعبیری دارند که این تعبیر به نظر ما سهو القلم است. می گوید: «اگر چه احتیاط این است که بیش از قدمین طول ندهند» به فرمایش امام قضیه، بر عکس است. زیرا شما فتوا می دهید که أوائل زوال عرفی نماز جمعه خوانده شود و نباید تا قدمین تأخیر بیفتد و نماز جمعه وقتش مضیّق است و باید قبل از ساعت یک نماز جمعه تمام شود. بعد می گویید احتیاط مستحب این است که از ساعت دو که زمان بلوغ قدمین است که سایه دو هفتم شاخص است تاخیر نیفتد. این عبارت، عبارت اشتباهی است.
به هرحال ما اصل فرمایش آقای حائری را که اقوی این است که در اوائل عرفیه زوال نماز جمعه خوانده شود قبول داریم. همان که آقای سیستانی هم فرمودند. حدودا سه ربع،‌ایشان تعبیر کردند چهل دقیقه خطبه ها طول بکشد بعدش هم بلافاصله نماز جمعه بخوانند. و این مقدار که یقینا مجاز هستیم که کل خطبه ها و نماز، یک ساعت طول بکشد با آن روایت الی تمضی ساعة هم جور می آید.
ولی دلیل ما صرفا صحیحه ربعی و فضیل است. البته برای نفی قول مشهور که می گفتند تا بلوغ ظل به اندازه شاخص وقت هست، از روایت مصباح المتهجد هم کمک گرفتیم که الی تمضی ساعة، چون می گفتیم یقینا عرف، از اذان ظهر تا ساعت سه را در این روزها یا در ساعت چهار را در روزهای تابستانی بیش از الی تمضی ساعة می داند. ولی «الی ان تمضی ساعة» با بلوغ قدمین هم جور می آید چون ساعت عرفیه شصت دقیقه که نبوده و این هم یک دوازدهم روز معلوم نیست باشد.
البته در بحار از بصائر الدرجات و از مناقب ابن شهر آشوب نقل می کند که امام حسن عسکری علیه السلام به علی بن مهزیار فرمودند که برای من یک ساعتی بیاورید که ساعات را تنظیم کنم و علی بن مهزیار یک ساعتی خدمت حضرت برد و بنا شد آن ساعت را مثلا نصب کنند، ساعت شنی می گفتند ،‌یک شن افتاد و یکی گفت هشت، امام فرمودند هشت یعنی ثمانیة؟ آن آقا گفت نعم، که امام از علم غیب شان کمک نگرفتند و اظهار نکردند که ما عالم به جمیع لغات هستیم، فرمودند هشت، ثمانیة؟ او هم گفت نعم، بعد هم یک جمله فارسی او حرف زد باز امام سؤال کرد معنایش این است؟‌ او هم گفت بله.
و لکن ما نمی دانیم، ‌واقعا این ساعتی که زمان امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام آورده شد، چی بوده،‌ ساعت شنی را مثلا چگونه تنظیم می کردند؟ حال ساعت های آبیاری را تنظیم می کردند: یک ظرفی که ته آن سوراخ بود را می گذاشتند و آب ظرف قطره قطره چکه می کرد و در زمان معیّنی تمام می شد که این روش برای آبیاری مفید است. مثلاً اگر یک بار ظرف خالی شود زمان آب نفر أول تمام می شود و اگر دو بار خالی شود زمان آب نفر دوم تمام می شود. اما با این چه جوری می خواستند بیست و چهار ساعت شبانه روز را تنظیم کنند، این را نمی دانم،‌ آن وقت ساعت آبی نگفتند، ‌اینها گفتند ساعت شنی،‌فسقطت حصاة فقال هشت، فقال علیه السلام هشت، ثمانیة؟ قال نعم.
به هرحال در زمان امام صادق علیه السلام قطعا این نبود و این روایاتی که خواندیم در زمان امام عسکری بوده است.
البته این بحث، بحث دامنه‌داری است ما نمی توانیم فعلا با اطلاعات کم وارد این بحث بشویم. در زمان امام صادق علیه السلام این ساعت شنی هم نبوده است. به هرحال ما ظهور الی ان تمضی ساعة را نمی دانیم چیست؟ ولی مسلم ساعت به معنای بلوغ الظل مثله نیست؛ کمتر از آن است. عمده دلیل ما بر قول به ضیق وقت همین صحیحه ربعی و فضیل است.
اما آنچه که ما در کنار این بحث گفتیم اینها قابل مناقشه است:
قدر شراک (برای بیان انتهای وقت، یا معرفت زوال شمس؟)
مثلا موثقه عمار که گفت وقت نماز جمعه حین زالت الشمس و شراک او نصف است، شراک او نصف، به نظر می رسد که این برای معرفت زوال شمس بوده است: مصباح المنیر نقل می کند که پیامبر نماز ظهر را موقعی خواند که زالت الشمس و بلغ الظل شراک. یعنی سایه به اندازه عرض این بند کفش اضافه شد. رسیدن زیادی سایه به اندازه بند کفش نسبت به شاخص که به اندازه قامت انسان است خیلی سریع محقق می شود. برای سلام و علیک امام جمعه و اینها هم البته با شعارهای کنارش کافی نیست تا چه برسد که دو خطبه بخوانند. لذا مسلم این مقدار برای معرفت یقینی وقت بوده است. و لذا ما به این روایت استدلال نمی کنیم.
تمسّک به اطلاقات
این مطلبی هم که گفتیم: در فرض شک در مشروعیت نماز جمعه با تاخیر، باید به اطلاق «اذا زالت الشمس وجب الظهر و العصر» رجوع کنیم، این را طبق مبنای اعلام گفتیم. اما خودمان این حرف ها را قبول نداریم. یک توضیح مختصری بدهم:
در فقه مشی برخی از فقهاء مثل آقای خوئی این است، مثلا در صلاة مسافر، می گویند هر کجا شک در صدق سفر شرعی به نحو شبهه حکمیه شک کنیم به اطلاقات وجوب نماز تمام، رجوع می کنیم. یعنی به اطلاق آن روایاتی که می گوید که نماز در شبانه‌روز پنجاه و یک رکعت است، هفده رکعتش فریضه است. یا روایاتی که می گوید «ان الله فرض الصلاة رکعتین رکعتین فاضاف رسول الله صلی الله علیه و آله رکعتین». یا مثلا در مورد نماز جماعت آقای خوئی فرمودند که اگر در مشروعیت نماز جماعتی شک کنیم مثل اینکه کسی اول نماز می گوید شاید وسط نماز نیت فرادی بکنم، آقای خوئی می گوید ما اطلاقی بر مشروعیت این جماعت در نصف نماز که از اول تردید دارید که ادامه بدهید یا نه، نداریم، لذا مرجع «لاصلاة الا بفاتحة الکتاب» است که ظاهرش این است که هر نمازگزار خودش باید حمد و سوره را بخواند.
بلکه اگر از اول قصد جزمی هم داشتید که تا آخر نماز جماعت را ادامه بدهید ولی در اثناء نماز تصمیم گرفتید نیت فرادی کنید، تا حالا آنچه خواندید بر اساس لاتعاد تصحیح می شود، و دلیل بر مشروعیت این جماعت نیمه کاره نداریم. لذا اگر بعد از رکوع قصد عدول کردی ترک حمد و سوره عن عذر می شود و لاتعاد شاملش می شود ولی اگر قبل از رکوع قصد فرادا کردی باید حمد و سوره را از أول بخوانی.
مناقشه استاد (عدم انعقاد اطلاق در موارد وضوح مقیّد)
به نظرما هیچکدام از اینها اطلاق ندارد: در مورد صلاۀ مسافر چون مشروعیت نماز قصر از فی الجمله از واضحات بوده و عامه هم نماز قصر در سفر را هر چند واجب نمی دانند ولی مشروع می دانند، لذا برای أدله تمام اطلاقی منعقد نمی شود تا در صورت شک در صدق سفر شرعی به آن تمسّک کنیم.
و در زمانی که این روایات از امام صادق وارد شده که الصلاة احدی و خمسون رکعة، ان الله فرض الصلاة رکعتین رکعتین فاضاف الیهما رسول الله رکعتین، برای متشرعه مشروعیت قصر در سفر واضح بوده است. و لذا اصلا اطلاق منعقد نمی شود تا دلیل قصر فی السفر مخصص منفصل شود و در موارد شک در تخصیص زاید به این عام فوقانی رجوع کنیم.
یا در مثال نماز جماعت،‌وقتی امام می فرماید لاصلاة الا بفاتحة الکتاب مشروعیت نماز جماعت واضح بوده؛ اطلاق ندارد که بگوید حتی اگر بروی و اقتداء هم بکنی کافی نیست باید خودت حمد و سوره بخوانی تا ما بگوییم مخصص منفصل داریم، قدرمتیقن از مخصص منفصل که نماز جماعت است جایی است که کل نماز را به جماعت بخوانی. اینطور نیست.
در ما نحن فیه هم همین است: مشروعیت نماز جمعه از واضحات بوده است. وقتی امام می فرماید که اذا زالت الشمس وجب الظهر و العصر، اصلا قرینه لبیه متصله دارد که وجبت الظهر الا من صلی الجمعة صلاة مشروعة. ما شک می کنیم که نماز جمعه در فرض تاخیر از اول زوال عرفی آیا نماز جمعه مشروعه است یا نیست نمی توانیم به اطلاق اذا زالت الشمس وجبت الظهر و العصر تمسک کنیم. و لذا می توانیم به اصل برائت تمسک کنیم: نمی دانیم آیا با تاخیر نماز جمعه از اول وقت، نماز ظهر واجب تعیینی می شود یا بین نماز ظهر و نماز جمعه با تاخیر مخیّریم. دوران امر بین تعیین و تخییر است، برائت جاری می کنیم. فقط دلیل ما بر وجوب رعایت اول وقت زوال عرفی، صحیحه ربعی و فضیل است. و اگر در دلالت آن مناقشه شود ما از این قول دست بر می داریم.
علامات زوال
صاحب عروه سه علامت ذکر کرده است:
علامت أول(زیاد شدن سایه بعد از رسیدن به کمترین مقدار)
علامت اول علامت عرفیه است. و آن این است که سایه شاخص شروع کند به سمت شرق زیاد بشود. خورشید وقتی طلوع می کند سایه اش به سمت غرب است و یک سایه طولانی به سمت غرب دارد و همین طور که خورشید بالا می آید آن سایه طولانی کم می شود. وقتی خورشید بالای سر این شاخص برسد سایه یا معدوم می شود اگر مکان از مناطق نزدیک به خط استوا باشد و یا مثل منطقه ما سایه به کمترین حد خود می رسد. و بعد این سایه شروع به زیاد شدن به سمت شرق می کند و برخی از این سایه تعبیر به فیء یعنی رجوع سایه می کنند. قبل از ظهر رفت سایه بود و بعد از ظهر بازگشت سایه است. از وقتی که سایه شروع به زیاد شدن می کند زوال محقق می شود.
علامت دوم
علامت دوم این است که گفتند دقیق به سمت جنوب بایستید، وقتی احساس کردید خورشید سمت ابروی راست تان قرار گرفته است زوال محقّق می شود. چون زوال یعنی افتادن خورشید به سمت غرب. خورشید از خط نصف النهار بیفتد به سمت غرب. زوال یعنی میل، یعنی انحراف،‌یعنی انحرفت الشمس الی الجانب الغربی.
این علامت هم که خیلی علامت سختی است. تقریبی می شود فهمید. ولی اگر محقق شود دیگر یقین به دخول ظهر پیدا می کنید.
یک مطلبی عرض کنم:
محقق در شرائع گفته مکلف به سمت قبله بایستد. و این اشتباه است زیرا قبله در برخی مناطق جنوب است. در وسط عراق که محقق زندگی می کرده، ظاهرا اینطور بوده که سمت جنوب به سمت قبله بوده است. و لکن در خیلی از کشورها و حتی در خود عراق در جنوب و شمال عراق اینطور نیست. قبله از جنوب انحراف دارد گاهی به سمت چپ، گاهی به سمت راست.
علامت سوم(دائره هندیه)
علامت سوم که علامت ادقاء است این است که دائره هندیه درست کنید. در برخی از کتاب ها الدائرة الهندسیة گفته اند که این اشتباه است. مگر دائرة،‌غیر هندسیه هم دارد؟ این الدائرة الهندیة است که در خیلی از کتاب ها همین تعبیر آمده است.
این دائره هندیه این است که انسان یک زمین مسطحی را پیدا کند (با همین وسائل بنایی مثل شاقول می شود کامل مشخص کرد) بعد یک دائره ای بکشد هر چی بزرگترباشد بهتر است. مرکز این دائره یک شاخصی بگذارد که نوکش تیز باشد. این شاخص هم کج نباشد، آن را با شاقول بنایی تنظیم کنید. در کلمات قدماء گفتند این شاخصت هم مخروطی مثل کله قند باشد. ولی نه، مهم این است که نوک تیز باشد تا بتوانید سایه را در محیط این دائره علامت‌گذاری بکنید. نوکش تیز باشد، مثل میخ، و لازم نیست یک میخ های بزرگ بیاورید که گفتند بهتر این است که به اندازه مثلا نصف قطر این دائره باشد.
این شاخص نوک تیز را مرکز دائره قرار می دهید و مدتی مانده به اذان ظهر می بینید این سایه دارد با محیط این دائره تلاقی می کند. منتظر می نشینید ‌تا آن سایه به آن خط محیط دائره رسید، یک علامت بگذارید. چون سایه دقیق مشخص است و یک خط باریکی است. علامت که گذاشتید بروید نماز ظهر و عصرتان را بخوانید با آرامش بعد دومرتبه بایید. وقتی می آیید هنوز سایه سمت شرق به محیط شرق دائره نرسیده.
بعد شما می نشینید می بینید این سایه دارد نزدیک آن خط محیط دائره در سمت شرق می شود،‌تا با آن تلاقی کرد آنجا هم یک علامت می گذارید. الان دو تا علامت پیدا کردید. یک علامتی که قبل از ظهر در غرب گذاشته بودید، یک علامت هم الان در شرق گذاشتید. یک خط‌کش بر می دارید بین این دو علامت یک خط مستقیم می گذارید. آن مرکز دائره که شاخص گذاشته بودید از آنجا یک خطی می آورید به وسط این خطی که بین العلامتین گذاشتید، آن خطی که کشیدید، دقیقاً خط نصف النهار است. امروز که نماز ظهر و عصرتان را خواندید تمام شد،‌ فردا می خواهید اذان ظهر را ببینید، اگر این سایه از آن خط نصف النهار برود به سمت شرق اذان ظهر شده است. پس‌فردا هم همین طور، تا عمر دارید می توانید از همین دائره با همان خط نصف النهاری که درست کردید استفاده کنید.
مرحوم فیض کاشانی گفته که این علامت باید یک مقدار تعدیل بشود.
ما نفهمیدیم چه نیازی به تعدیل است: اگر مراد این است که در کل سال دقیق نیست شاید مدار خورشید تغییر کند چه تاثیری در این دارد. مدار خورشید تغییر کند بالاخره شب و روز که کوتاه و بلند می شود ولی نیمه اول روز با نیمه دوم روز که اختلاف نمی کند. نیمه اول روز با نیمه دوم روز مساوی هستند. فرق نمی کند. از هر کجا مدار خورشید باشد، بالاخره و لو روز کوتاه بشود،‌روز بلند بشود وسطش این خط نصف النهار است. هر روز می خواهید به قول مرحوم آشیخ حسن کاشف الغطاء به زن ها که مامومش بودند از آنها می پرسید می گفت سایه رسیده به آن خط یا نرسیده؟ آنها هم می گفتند الان رسید بلند می شد نماز می خواند.
مناقشه صاحب جواهر در علامت سوم
صاحب جواهر گفته من قبول ندارم: برای اینکه این کار دقیق، کار عرفی نیست. ائمه به عرف ارجاع دادند.
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى رَفَعَهُ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَتَى وَقْتُ الصَّلَاةِ- فَأَقْبَلَ يَلْتَفِتُ يَمِيناً وَ شِمَالًا كَأَنَّهُ يَطْلُبُ شَيْئاً- فَلَمَّا رَأَيْتُ ذَلِكَ تَنَاوَلْتُ عُوداً- فَقُلْتُ هَذَا تَطْلُبُ قَالَ نَعَمْ- فَأَخَذَ الْعُودَ فَنَصَبَ بِحِيَالِ الشَّمْسِ- ثُمَّ قَالَ إِنَّ الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ كَانَ الْفَيْ‌ءُ طَوِيلًا- ثُمَّ لَا يَزَالُ يَنْقُصُ حَتَّى تَزُولَ فَإِذَا زَالَتْ زَادَتْ- فَإِذَا اسْتَبَنْتَ الزِّيَادَةَ فَصَلِّ الظُّهْرَ- ثُمَّ تَمَهَّلْ قَدْرَ ذِرَاعٍ وَ صَلِّ الْعَصْرَ.[1]
امام علیه السلام فرمود اذا استبنتها یعنی اذا استبنت الزیادة، ‌زیاده ظل را هر وقت کشف کردی، استبانه زیاده،‌روشن شد زیاده ظل.
روایت علی بن ابی حمزة هم همین را می گوید.
باید عرف بگوید زیاد شدن سایه روشن شد. مثل هلال که گفته می شود عرفی نیست با تلکسوپ یا با هواپیما ماه را رؤیت کنید.
بعد ایشان فرموده که: آن زیاده عرفیه ظل، استبانة زیادة الظل،‌ بر اساس این خط نصف النهار که در این دائره هندیه درست می شود بعد از گذشت مدتی از سایه است لذا خلاف احتیاط است که شما زودتر از تبین عرفی زیاده ظل نماز ظهر و عصر بخوانید. قاعده اشتغال داریم،‌استصحاب عدم دخول وقت داریم.
جواب
به نظر ما این اشکال صاحب جواهر درست نیست: زیرا این همه ادله راجع به «زالت الشمس» داریم و زالت الشمس معنایش هم این است که مالت الشمس الی جانب الغرب، حالا یک روایت می گوید علامت این زوال استبانة زیادة الظل است که این یک علامت است و یک علامت دیگری که دقیق است و نیاز به کار تخصصی دارد دائره هندیه است، چه مشکلی دارد؟ طریق علمی برای کشف زوال شمس است و این بحث با بحث هلال فرق می کند: زیرا زوال شمس یعنی وقوع شمس در جهت غرب و اگر سایه از خط نصف النهار به سمت شرق این دائره بیاید و عرف ملتفت شود می گوید زاد الظل.
بله،‌اگر مرادتان این است که با تلسکوپ بخواهید زیادة الظل را تشخیص بدهید قبول نیست، زیاده یک هزارم میلی متری،‌ بله، قطعا او کافی نیست و مثل هلال می شود. اما بحث در این است که دائره هندیه همان زوال عرفی را برای شما یقینی می کند. و این اشکال ندارد.
عمده بحث در مقام منتهای وقت نماز ظهر و عصر یا منتهای وجوب صوم است که مبدأ نماز مغرب و عشاء هم هست که آیا استتار قرص است یا زوال حمره مشرقیه؟
صاحب شرائع ظاهرا نظرش این است که می گوید یعرف الغروب باستتار القرص و قیل بزوال الحمرة المشرقیة و هو الاشهر. ولی همین محقق حلی در معتبر این قول دوم را به معظم اصحاب نسبت می دهد.
ولی مسلماً قول به اینکه غروب عبارت از زوال حمره مشرقیه است اجماعی نیست، و برخی از بزرگان از جمله نقل شده است از صدوق، ‌از شیخ طوسی در مبسوط، اینها قائل شدند که استتار قرص کافی است.
ما در این بحث که منشأ این اختلاف،‌ اختلاف روایات است، ‌قول و استدلال دو محقق را مطرح می کنیم: یکی محقق همدانی که قائل به این است که انتهاء وقت زوال حمره مشرقیه است و دیگری هم قول و استدلال مرحوم آقای خوئی که قائل است به اینکه استتار قرص کافی است.

[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 162‌.


پاسخ
#60
95/11/10
بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه مباحث گذشته:
محقِّق غروب: استتار قرص یا زوال حمره مشرقیه
بحث راجع به این بود که غروب به استتار قرص خورشید در افق محقق می شود و یا با زوال حمره مشرقیه است؛
أقوال در مسأله
مرحوم محقق در معتبر می فرماید: روایات زوال حمره مشرقیه، زیاد است و علیه عمل الأصحاب. ولی در شرایع می گوید: و یعرف الغروب باستتار القرص و قیل بذهاب الحمره و هو الأشهر: ظاهر تعبیر أشهر این است که قول دیگر هم مشهور است ولی این قول مشهور تر است.
و این دو عبارت با هم تنافی دارد: زیرا در معتبر می گوید زوال حمره مشرقیه مورد عمل أصحاب است یعنی نوع أصحاب به روایات استتار قرص عمل نکرده اند ولی در شرایع می گوید قول به استتار قرص هم بین أصحاب مشهور است.
ما در بین قدماء نمی توانیم شهرت قاطعه بر زوال حمره مشرقیه را ادعا کنیم زیرا قول به اینکه غروب به استتار قرص است قول شاذّی نبوده است: صدوق، سیّد مرتضی، شیخ طوسی در مبسوط قائل به این قول شده اند هر چند شیخ طوسی در خلاف قائل به تحقق غروب به زوال حمره مشرقیه شده است.
منشأ اختلاف، اختلاف روایات است. ما در طرح بحث و بررسی روایات دو نماینده انتخاب کرده ایم: یکی محقق همدانی که نماینده مشهور است که غروب را به زوال حمره مشرقیه می دانند. و مرحوم خویی که نماینده قول به تحقق غروب به استتار قرص است. و در ضمن بیان روایات نظرات این دو نماینده را هم بیان می کنیم تا نظر أقوی را اختیار کنیم.
مرحوم خویی که قائل است غروب به استتار قرص است که این روز ها حدود 16دقیقه است و گاهی تا بیست دقیقه می رسد منافاتی با این ندارد که فتوا نمی دهد و احتیاط می کند. و در نظرم است که مرحوم بهجت فتوا می دهند. و امام قدس سره ظاهر عباراتشان این است که طبق مشهور فتوا می دهند ولی در برخی مسائل احتیاط واجب کرده اند و این ها را باید با هم جمع کرد: مثلاً بیتوته در منی که یا از أول شب تا نیمه شب باشد یا از نیمه شب تا طلوع شب باشد (که امام قدس سره می فرمایند اختیاراً باید نیمه أول را درک کنی) در این جا فرموده اند باید نسبت به غروب شمس احتیاط شود ولی در أوقات صلاۀ فتوا داده اند که أول شب زوال حمره مشرقیه است و احتیاط نکرده اند.
صاحب عروه فرموده است:
فرموده که غروب به این است که حمره مشرقیه از بالای سر زائل شود ولی احتیاط این است که صبر شود تا از تمام ربع فلک در طرف شرق، حمره زائل شود نه این که فقط از بالای سر زائل شود، زیرا وقتی حمره از بالای سر زائل می شود هنوز در برخی از مناطق شرق حمره مشرقیه دیده می شود. لذا صبر کنیم حمره مشرقیه از کل شرق زائل شود. فلک چهار قسم است که یک قسم آن شرق است. (نکته: غروب و مغرب یک چیز است)
آقای خویی می فرماید: این قول، قول نادری است و قائل آن معلوم نیست ولکن صاحب عروه احتیاط مستحب می کند.
امام قدس سره نکته ای می فرمایند: حمره مشرقیه أصلاً از بالای سر زائل نمی رود بلکه از مشرق زائل می شود و از بالای سر عبور نمی کند بلکه ابتدای طلوع آفتاب حمره ای در مشرق است که آرام آرام از بین می رود و یک حمره دیگری در مغرب به وجود می آید و این طور نیست که حمره مشرقیه از بالای سر مثل ابر رد شود و به سمت غرب برود. بله وقتی خورشید غروب می کند لحظاتی بعد ابتدای مشرق سیاهی می زند و غلبه می کند و موجب می شود که حمره مشرقیه از بین برود.
ایشان فرموده است که این روایت که فرموده است: وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: وَقْتُ سُقُوطِ الْقُرْصِ وَ وُجُوبِ الْإِفْطَارِ (مِنَ الصِّيَامِ) أَنْ تَقُومَ بِحِذَاءِ الْقِبْلَةِ- وَ تَتَفَقَّدَ‌ الْحُمْرَةَ الَّتِي تَرْتَفِعُ مِنَ الْمَشْرِقِ- فَإِذَا جَازَتْ قِمَّةَ الرَّأْسِ إِلَى نَاحِيَةِ الْمَغْرِبِ- فَقَدْ وَجَبَ الْإِفْطَارُ وَ سَقَطَ الْقُرْصُ.[1]
را باید توجیه کنیم و چنین چیزی نداریم.
این مطلب نیاز به تجربه و کار کارشناسی و تخصّصی دارد. لذا ما سراغ بحث فقهی می رویم.
روایاتی که ظاهر در کفایت استتار قرص است را مطرح می کنیم و بعد روایاتی که مفادش لزوم ذهاب حمره مشرقیه است را بررسی می کنیم:
روایات مربوط به کفایت استتار قرص
روایات مربوط به استتار قرص خیلی زیاد است و ما برخی از آن ها را بیان می کنیم:
الرواية الاولى: صحيحة عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: سمعته يقول: وقت المغرب إذا غربت الشمس فغاب قرصها[2] .
الرواية الثانية: صحيحة زرارة عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إذا زالت الشمس دخل الوقتان: الظهر و العصر، و إذا غابت الشمس دخل الوقتان: المغرب و العشاء[3] .
الرواية الثالثة: رواية محمد بن عيسى عن يونس عن يزيد بن خليفة، قال: قلت لأبي عبد اللّه (عليه السلام) إنّ عمر بن حنظلة‌ أتانا عنك بوقت، فقال أبو عبد اللّه (عليه السّلام) إذا لا يكذب علينا قلت: قال: وقت المغرب إذا غاب القرص إلّا أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كان إذا جدّ به السير أخّر المغرب و يجمع بينها و بين العشاء، فقال: صدق[4]
یزید بن خلیفه به نظر ما ثقه است زیرا صفوان از او روایت نقل می کند.
الرواية الرابعة: صحيحة زرارة عن أبي جعفر عليه السّلام قال: وقت المغرب إذا غاب القرص، فإن رأيته بعد ذلك و قد صلّيت أعدت، و مضى صومك، و تكفّ عن الطعام إن كنت أصبت منه شيئا[5] .
الرواية الخامسة: موثّقة زيد الشحّام، قال: قال رجل لأبي عبد اللّه عليه السّلام: اؤخّر المغرب حتى تستبين النجوم؟ فقال: خطّابيّة؟، إنّ جبرئيل نزل بها على محمّد صلّى اللّه عليه و آله حين سقط القرص[6] .
الرواية السادسة: موثقة إسماعيل بن جابر عن أبي عبد اللّه (عليه السلام) قال: «سألته عن وقت المغرب، قال: ما بين غروب الشمس إلى سقوط الشفق[7] .
الرواية السابعة: صحيحة صفوان بن مهران الجمال قال: قلت لأبي عبد اللّه (عليه السلام): إن معي شبه الكرش المنشور فأُؤخر صلاة المغرب حتى عند غيبوبة الشفق ثم أُصليهما جميعاً يكون ذلك أرفق بي، فقال: إذا غاب القرص فصل المغرب فإنما أنت و مالك للّه[8] . یعنی وقتی قرص غائب شد نماز بخوان و مال خود را به خدا بسپار.
شبه کرش منشور: کرش شکنبه شتر و گوسفند و گاو است که جمع و جور کردن آن سخت است یعنی من بساط پهن کرده ام و سخت است که این ها را جمع کنم و بروم نماز بخوانم. احتمال دارد که مراد شترها باشند که مثل شکنبه حیوان پخش اند و جمع کردن آن ها سخت است. اگر بخواهی سریع برداری داخل آن به زمین می ریزد.
و این که صفوان دست فروش باشد بعید است زیرا می گوید الجمال و شغل او این بوده است. ولی اگر دست فروش بوده می گوید جمع کردن بساط سخت است. حضرت می فرماید وقتی قرص غائب شد نماز بخوان و مال خود را به خدا بسپار.
الرواية الثامنة: مرسلة جزمیه الصدوق قال: قال أبو جعفر عليه السّلام: وقت المغرب إذا غاب القرص، و قال أيضا: و قال الصادق عليه السّلام: إذا غابت الشمس فقد حلّ الإفطار و وجبت الصلاة، و إذا صلّيت المغرب فقد دخل وقت العشاء الآخرة إلى انتصاف‌ الليل[9] .
الرواية التاسعة: رواية مرسله داود بن فرقد عن بعض اصحابنا عن ابي عبد الله (عليه السّلام) إذا غابت الشمس فقد دخل وقت المغرب[10] .
الرواية العاشرة: رواية عبيد بن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، قال: سمعته يقول: صحبني رجل كان يمسي بالمغرب و يغلس بالفجر، و كنت أنا اصلّي المغرب إذا غربت الشمس و اصلّي الفجر إذا استبان الفجر، فقال لي الرجل: ما يمنعك أن تصنع مثل ما أصنع، فإنّ الشمس تطلع على قوم قبلنا و تغرب عنّا و هي طالعة على قوم آخرين بعد؟ فقلت: إنّما علينا أن نصلّي إذا وجبت الشمس عنّا، و إذا طلع الفجر عندنا، و على اولئك أن يصلّوا إذا غربت الشمس عنهم[11] ،
سند روایت مجهول است.
امام علیه السلام می فرماید در سفر با من کسی هم سفر شد و نماز مغرب را تأخیر می انداخت ولی من تا غروب می شد نماز مغرب را می خواندم. این شخص به من گفت چرا زود نماز می خوانی! خورشید از افق ما پنهان شده است ولی هنوز هست و بر مردم دیگر می تابد. امام علیه السلام فرمود: وظیفه ما این است که وقتی خورشید از افق ما پنهان شد نماز مغرب را بخوانیم.
این شخص می گفت هنوز خورشید از زمین غائب نشده است و تنها از ما غائب شده است و زمین را مسطح فرض می کردند و فکر می کردند خورشید باید به جایی برسد که از همه غائب شود و فکر می کردند که وقتی شب می شود کسی در عالم خورشید را نمی بیند. در روایت داریم که وقتی خورشید بر ما طلوع می کند بر برخی دیگر غروب می کند. و نیز وارد شده است که: انما علیک مشرقک و مغربک
الروایۀ الحادی عشر: مرسله علی بن حکم: وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَحَدِهِمَا ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ وَقْتِ الْمَغْرِبِ فَقَالَ إِذَا غَابَ كُرْسِيُّهَا- قُلْتُ وَ مَا كُرْسِيُّهَا قَالَ قُرْصُهَا- فَقُلْتُ مَتَى يَغِيبُ قُرْصُهَا قَالَ إِذَا نَظَرْتَ إِلَيْهِ فَلَمْ تَرَهُ.[12]
مثل این که این راوی وسواس شده که دوباره سؤال می کند: به خاطر اختلافی که در ذهنش بوده که غروب با استتار قرص است یا ذهاب حمره مشرقیّه، ذهنیّت پیدا کرده و لذا سؤال را تکرار می کند.
الروایۀ الثانی عشر: أمالی صدوق: وَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُوسَى بْنِ يَسَارٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْمَسْعُودِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ سُلَيْمَانَ وَ أَبَانِ بْنِ أَرْقَمَ وَ غَيْرِهِمْ قَالُوا أَقْبَلْنَا مِنْ مَكَّةَ حَتَّى إِذَا كُنَّا بِوَادِي الْأَخْضَرِ إِذَا نَحْنُ بِرَجُلٍ يُصَلِّي وَ نَحْنُ نَنْظُرُ إِلَى شُعَاعِ الشَّمْسِ- فَوَجَدْنَا فِي أَنْفُسِنَا فَجَعَلَ يُصَلِّي- وَ نَحْنُ نَدْعُو عَلَيْهِ (حَتَّى صَلَّى رَكْعَةً وَ نَحْنُ نَدْعُو عَلَيْهِ) وَ نَقُولُ هَذَا مِنْ شَبَابِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ- فَلَمَّا أَتَيْنَاهُ إِذَا هُوَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع فَنَزَلْنَا فَصَلَّيْنَا مَعَهُ وَ قَدْ فَاتَتْنَا رَكْعَةٌ- فَلَمَّا قَضَيْنَا الصَّلَاةَ قُمْنَا إِلَيْهِ- فَقُلْنَا جُعِلْنَا فِدَاكَ هَذِهِ السَّاعَةَ تُصَلِّي- فَقَالَ إِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ الْوَقْتُ.[13]
أبان و دوستانش می گویند از مکه گذشتیم و به وادی أخضر رسیدیم و دیدیم شخصی نماز مغرب می خواند در حالی که شعاع شمس در افق بود هر چند خورشید غائب شده بود. و نحن ندعو علیه ظاهراً به این معنا است که دعا می کردیم خدا هدایتش کند و می گفتیم حتماً این مرد، جوانی از أهالی مدینه است که ولایت أهل بیت را ندارد و تابع مخالفین است. وقتی که به او رسیدیم دیدیم که امام صادق علیه السلام است و سریع پیاده شدیم و اقتدا کردیم و یک رکعت از ما فوت شد. وقتی نماز را تمام کردیم گفتیم: فدایت شویم آیا در این زمان نماز می خوانی؟ حضرت فرمود وقتی خورشید غائب شود وقت داخل می شود.
از این روایت فهمیده می شود که شعار عامّه بوده است که به مجرّد استتار قرص نماز می خواندند لذا هر کسی را می دیدند که این گونه رفتار می کند می گفتند از عامّه است. مثلاً اگر کسی نماز عصر را در وقت فضیلت بخواند اگر او را نشناسید فکر می کنید که از أهل تسنّن است. حالی این که آیا مستحبّ است وقت فضیلتی که شعار أهل سنّت شده است مراعات کنیم یا نه در جای خود بحثش می آید.
و تقیّه هم نبوده است و در بیابان بوده است و أصالۀ الجدّ محکّم است. البته محققّ همدانی حمل بر تقیّه می کند.
و این که فهمیده می شود که شعار شیعه هم این بوده که تأخیر می انداخته اند: شاید از باب احتیاط مستحبّ یا از باب أفضل بودن انتظار تا ذهاب حمره مشرقیه بوده است و دلیل نمی شود که حکم شرعی الهی این باشد که نمی توان به مجرد استتار قرص نماز مغرب را خواند.
الروایۀ الثالۀ عشر: در کتاب أمالی: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْخَثْعَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُصَلِّي الْمَغْرِبَ- وَ يُصَلِّي مَعَهُ حَيٌّ مِنَ الْأَنْصَارِ يُقَالُ لَهُمْ بَنُو سَلِمَةَ- مَنَازِلُهُمْ عَلَى نِصْفِ مِيلٍ فَيُصَلُّونَ مَعَهُ- ثُمَّ يَنْصَرِفُونَ إِلَى مَنَازِلِهِمْ وَ هُمْ يَرَوْنَ مَوَاضِعَ سِهَامِهِمْ.[14]
هر میلی دو کیلومتر است: هر فرسخی ثلاثۀ أمیال است و طبعاً هر میلی، دو کیلومتر می شود. حدوداً هر میلی هزار و هشتصد متر می شود. منازل این ها نهصد متر با مسجد فاصله داشته است. وقتی نماز مغرب را می خواندند به منزل می رفتند که نهصد متر با مسجد فاصله داشته است. و تیر را به هدف می انداختند جای افتادن تیر را می دیدند یعنی هنوز هوا تاریک نشده بود. که الآن وقتی اذان مغرب را می گویند دیگر جای تیر دیده نمی شود چه برسد به این که نماز مغرب را بخوانیم و نهصد متر هم راه برویم و بعد تیر بیندازیم و بخواهیم جای افتادن تیر را بفهمیم.
الروایۀ الرابعۀ عشر: موثقه سماعه: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْحَسَنِ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الْمَغْرِبِ إِنَّا رُبَّمَا صَلَّيْنَا- وَ نَحْنُ نَخَافُ أَنْ تَكُونَ الشَّمْسُ خَلْفَ الْجَبَلِ- أَوْ قَدْ سَتَرَنَا مِنْهَا الْجَبَلُ قَالَ- فَقَالَ لَيْسَ عَلَيْكَ صُعُودُ الْجَبَلِ.[15]
نماز مغرب را می خوانیم و می ترسیم خورشید پشت کوه باشد؛ حضرت می فرماید چرا بالای کوه می روید.
روایتی دیگر هم شبیه این روایت است:
وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ أَوْ غَيْرِهِ قَالَ: صَعِدْتُ مَرَّةً جَبَلَ أَبِي قُبَيْسٍ وَ النَّاسُ يُصَلُّونَ الْمَغْرِبَ فَرَأَيْتُ الشَّمْسَ لَمْ تَغِبْ- إِنَّمَا تَوَارَتْ خَلْفَ الْجَبَلِ عَنِ النَّاسِ- فَلَقِيتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَخْبَرْتُهُ بِذَلِكَ- فَقَالَ لِي وَ لِمَ فَعَلْتَ ذَلِكَ بِئْسَ مَا صَنَعْتَ- إِنَّمَا تُصَلِّيهَا إِذَا لَمْ تَرَهَا خَلْفَ جَبَلٍ غَابَتْ أَوْ غَارَتْ- مَا لَمْ يَتَجَلَّلْهَا سَحَابٌ أَوْ ظُلْمَةٌ تُظِلُّهَا- وَ إِنَّمَا عَلَيْكَ مَشْرِقُكَ وَ مَغْرِبُكَ- وَ لَيْسَ عَلَى النَّاسِ أَنْ يَبْحَثُوا.[16]
وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ زَيْدٍ الشَّحَّامِ
می گوید مردم نماز می خواندند من بالای کوه أبی قبیس رفتم و دیدم خورشید هنوز غائب نشده است و پشت کوه است. حضرت فرمود: چرا بالای کوه رفتی! همین که در مشرق و مغرب خودت خورشید غائب شود کافی است.
این دو روایت مشکله ای شده است و محقق همدانی می گوید که استتار قرصی ها هم این را قبول ندارند که با استتار قرص پشت کوه می شود نماز مغرب را خواند.
البته آقای خویی روایت را توجیه کرده است: که أماره بر غروب شمس وجود داشته است. و یا این که در شرائط عادی خورشید را نبینیم أماره تعبّدی است که خورشید غائب شده است. مثل ذبح حیوانات که می گوید مثل خوارج نباشید که بر خود سخت گرفتند و لازم نیست سؤال کنید که آیا این حیوان را ذبح کرده ای یا نه.
آقای خویی روایت زید شحّام را نتوانسته توجیه کند: زیرا در روایت می گوید بودن خورشید پشت کوه مهم نیست و مشرق و مغرب خودت مهم است. ولی ایشان می گوید روایت ضعیف السند است و ما از این جهت مشکلی نداریم.
در هر صورت روایات دیگر مربوط به تحقق غروب با استتار قرص زیاد است و غیر از تواتر اجمالی روایات صحیحه هم داشت. و روایت أخیر که یک مطلب نادرستی داشت سند آن ضعیف است زیرا شیخ از أبی اسامه زید شحّام نقل می کند و مرسل است و در نقل صدوق هم مفضل بن صالح أبی جمیله است که ضعیف جداً.
در مقابل این روایات، روایاتی داریم که ظاهر در این است که غروب با زوال حمره مشرقیّه محقق می شود؛
روایات مربوط به تحقّق غروب با زوال حمره مشرقیه
روایت أول
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: وَقْتُ سُقُوطِ الْقُرْصِ وَ وُجُوبِ الْإِفْطَارِ مِنَ الصِّيَامِ- أَنْ تَقُومَ بِحِذَاءِ الْقِبْلَةِ وَ تَتَفَقَّدَ الْحُمْرَةَ- الَّتِي تَرْتَفِعُ مِنَ الْمَشْرِقِ- فَإِذَا جَازَتْ قِمَّةَ الرَّأْسِ إِلَى نَاحِيَةِ الْمَغْرِبِ- فَقَدْ وَجَبَ الْإِفْطَارُ وَ سَقَطَ الْقُرْصُ.[17]
مسنده ی ابن أبی عمیر که راوی بعدی ارسال کرده است. و امام قدس سره می فرماید که أصحاب به مراسیل ابن أبی عمیر عمل کرده اند و طبق نظر ایشان این روایت چون از مراسیل او نیست به آن عمل نمی کند. ولی ما فرقی بین مراسیل و غیر مراسیل نمی دانیم: لایروی و لایرسل إلا عن ثقۀ
ما سند این روایت را قبول داریم و مثل امام تنها مراسیل او را به این خاطر که نجاشی گفته است که طائفه به مراسیل او عمل کرده اند، معتبر نمی دانیم. بلکه ما شهادت شیخ طوسی در عدّۀ را ملاک قرار می دهیم که لایروی و لایرسل إلا عن ثقۀ.
و دلالت روایت هم تمام است. لذا بحث جدّی لازم است که چگونه بین این طائفه و طائفه قبل جمع کنیم.
روایت دوم
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا غَابَتِ الْحُمْرَةُ مِنْ هَذَا الْجَانِبِ يَعْنِي مِنَ الْمَشْرِقِ- فَقَدْ غَابَتِ الشَّمْسُ مِنْ شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا[18]
وقتی حمره مشرقیه از بین برود خورشید از شرق و غرب زمین غائب شده است. و این که می بینم خورشید زیر افق رفت می فهمیم که مراد روایت این است که غروب شمس در عرف شارع با زوال حمره مشرقیه است با این که عرف زوال را به استتار قرص می داند. و حمره مشرقیه به خاطر نور خورشید است که از پشت زمین و زیر افق بر جوّ زمین می تابد و جوّ زمین را روشن می کند.
مرحوم خویی فرموده است: این روایت با روایات سابقه تعارض ندارد، زیرا می گوید من هذا الجانب یعنی من المشرق : که بر فرض «یعنی من المشرق» کلام امام باشد نه راوی، مشرق حقیقی ابتدای طلوع آفتاب است نه ربع الفلک، و وقتی خورشید غروب می کند هم زمان سیاهی در مشرق پدید می آید و اگر محل طلوع خورشید را علامت گذاری کنید می بینید که هنگام غروب از محل طلوع خورشید سیاهی بالا می آید و ملازم با استتار قرص است.
انصاف این است که این غیر عرفی است: اولاً اگر «یعنی من المشرق» کلام راوی هم باشد أصالۀ الحس جاری می کنیم که از کلام امام این را فهمیده است. و ثانیاً اگر این کلام هم نبود ما هم همین را می فهمیدیم که من هذا الجانب یعنی من جانب المشرق و ظهور عرفی همین را می گفت. و ثالثاً این که مراد را مشرق حقیقی و محل طلوع خورشید بگیریم تدقیق است و عرفی نیست. و لذا انصاف این است که ظهور عرفی همان است که مشهور فهمیده اند.
ولی اشکال این است که چرا بین این روایت و روایات طائفه أول جمع عرفی نمی کنید که:
زوال حمره مشرقیه أماره قطعیه بر استتار قرص است: گاهی در طرف مغرب أبر است و گاهی خورشید پشت کوه می رود لذا وقتی حمره مشرقیه زائل می شود یقین پیدا می کنیم که استتار قرص صورت گرفته است.

[1] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 173‌.
[2] - وسائل الشيعة ج4ص178.
[3] - وسائل الشيعة ج4ص125.
[4] - وسائل الشيعة ج4ص133.
[5] - وسائل الشيعة ج4ص178.
[6] - وسائل الشيعة ج4ص191و190.
[7] - وسائل الشيعة ج4ص182.
[8] - وسائل الشيعة ج4ص193.
[9] - وسائل الشيعة ج4ص179.
[10] - وسائل الشيعة ج4ص184.
[11] - وسائل الشيعة ج4ص179.
[12] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 181‌.
[13] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 180‌.
[14] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 188‌.
[15] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 198‌.
[16] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 198‌.
[17] وسائل الشيعة، ج‌10، ص: 124‌.
[18] وسائل الشيعة، ج‌4، ص: 172‌.

پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  کتاب الصلاه آیت الله سیستانی mohammadniroumand 0 167 10-مهر-1402, 19:01
آخرین ارسال: mohammadniroumand
  معنای عبارت «مما انفردت به الامامیه» در کتاب الانتصار میرزا مرتضی 1 282 18-خرداد-1401, 20:26
آخرین ارسال: میرزا مرتضی
  صحت انتساب کتاب المسائل الصاغانیه موجود به شیخ مفید میرزا مرتضی 0 380 28-اسفند-1400, 00:49
آخرین ارسال: میرزا مرتضی
  نقل فتوای زراره در کتاب الصلاه حریز عرفان عزیزی 0 542 19-آذر-1399, 10:40
آخرین ارسال: عرفان عزیزی
  توثیق راویان کتاب کامل الزیارات حسین بن علی 0 2,270 25-اسفند-1397, 21:20
آخرین ارسال: حسین بن علی
  اطلاق کتاب جزء کتاب یا خارج از کتاب؟؟ فقه جواهری 3 4,985 15-اسفند-1396, 07:49
آخرین ارسال: مسعود عطار منش
  بررسی اعتبار کتاب عوالی اللئالی فقه جواهری 2 5,246 2-بهمن-1396, 13:12
آخرین ارسال: 82036
  بررسی اعتبار کتاب تفسیر قمی و دیباجه آن!! فقه جواهری 2 4,919 29-دي-1396, 02:55
آخرین ارسال: حسین بن علی
  تعارض دونسخه ازیک کتاب ویک نقل از کتاب دیگر سید حسینی 7 15,368 14-فروردين-1392, 11:39
آخرین ارسال: سید محمود فریمانه

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان