2-خرداد-1403, 10:41
درس خارج اصول جلسه 65 مورخ 19 دی 1402
تقدیر نیز مقولهای دیگر است که باید مورد توجه قرار گیرد. تقدیر به دو گونۀ لفظی و معنوی تقسیمپذیر است. نخستین بار این تفکیک را شرح قطر الندای ابن هشام مشاهده کردم. ابن هشام در مورد نحوۀ کاربردهای واژههای «بعد» و «قبل» میگوید «قبل» و «بعد» چهار مدل استعمال دارند؛ این دو واژه گاهی اضافه میشوند و گاهی مقطوع از اضافه میشوند که در صورت دوم سه حالت قابل تصویر است. مجموع چهار صورت نامبرده بدین شرح است:
1.مضاف واقع شدن «قبل» و «بعد»: در این صورت معرب هستند.
2.مقطوع الاضافه شدن «قبل» و «بعد» با تقدیر لفظی مضافالیه که قهراً معنای مضافالیه نیز به تبع لفظ مقدّر است: در این صورت معرب هستند ولی به دلیل وجود تقدیری لفظِ مضافالیه، تنوین نمیگیرند.
3.مقطوع الاضافه شدن «قبل» و «بعد» بدون هیچ گونه تقدیر: در این صورت هم معرب هستند و هم تنوین میگیرند.
4.مقطوع الاضافه شدن «قبل» و «بعد» با تقدیر معنوی مضافالیه: در این صورت مبنی بر ضم هستند.
همانطور که پیدا است بین این چهار صورت تفاوتهای اِعرابی وجود دارد. هماینک قصد داریم در خصوص تقدیر لفظی و معنوی و تفاوت آنها توضیح دهیم.
هدف از کاربست لفظ چیست؟ هدف از کاربست لفظ آن است که لفظ استعمال شده در ذهن سامع ادراک شود و لفظ ادراک شده در ذهن سامع، سبب شکلگیری معنا در ذهن میشود. استعمال لفظ سبب میشود تصویر آن در ذهن سامع ادراک شده و این تصویر ذهنی مدّتی در ذهن باقی میماند لذا میتوان در این بازۀ زمانی، به وجود ذهنی آن اکتفا نموده و آن را در تقدیر گرفت. بدین ترتیب وقتی سائل میپرسد: «کیف زید؟»، لفظ «زید» در ذهنش بوده است که چنین پرسشی را مطرح نموده؛ به همین جهت مجیب میتواند در پاسخ به این سؤال به وجود ذهنی لفظ «زید» اکتفا نموده و از بازگو نمودن آن خودداری کند یعنی فقط بگوید «دنفٌ». در این فرض لفظ «زید» در ذهن نقش بسته است که تقدیر لفظی نام دارد.
نمونۀ دیگر تقدیر لفظی مربوط به الفاظی است که خیلی اوقات همراه با یکدیگر به کار میروند؛ بر این اساس ممکن است با استعمال یک لفظ، لفظ مقارن آن نیز در ذهن مخاطب نقش ببندد و همین تصویر ذهنی لفظ، برای گوینده این امکان را ایجاد میکند که لفظ مقارن را ذکر نکند و به وجودش در ذهن مخاطب بسنده کند. این نوع تقدیرات از قبیل تداعی معانی هستند.
برای مثال لفظ «استکان» و «نعلبکی» به دلیل تقارن با یکدیگر، موجب تداعی یکدیگر میشوند لذا متکلم میتواند بگوید «برو استکان و ... را بیاور» یعنی لفظ «استکان» را استعمال نموده و لفظ مقارنش یعنی «نعلبکی» را در تقدیر گرفته است چون به محض شنیده شدن واژۀ نخست، واژۀ دیگر نیز به ذهن خطور میکند و گوینده را از بازگو نمودنش بینیاز میسازد.
با عنایت به آنچه گذشت روشن شد، تقدیر لفظی نیز به دو گونه قابل تحلیل است:
1.گاهی لفظ مصرّح، سبب تداعی لفظ مقدّر میشوند. در این فرض دو لفظ ملازم داریم که با ذکر لفظ ملزوم، لفظ لازم نیز خود به خود در ذهن نقش بسته و نیاز به ذکر ندارد.
2.گاهی خود لفظی که مقدّر است سابقاً بیان شده بوده و در ذهن حضور داشته لذا در ادامه از بازگو نمودن آن خودداری میشود؛ مثال «کیف زید؟» و «دنفٌ» از همین قبیل است.
گونۀ دیگر تقدیر، تقدیر معنوی است که در آن نه لفظ، بلکه صرفاً معنا در ذهن حضور داشته و همین حضور معنا گوینده را از ذکر لفظ بینیاز میسازد.
تقدیر نیز مقولهای دیگر است که باید مورد توجه قرار گیرد. تقدیر به دو گونۀ لفظی و معنوی تقسیمپذیر است. نخستین بار این تفکیک را شرح قطر الندای ابن هشام مشاهده کردم. ابن هشام در مورد نحوۀ کاربردهای واژههای «بعد» و «قبل» میگوید «قبل» و «بعد» چهار مدل استعمال دارند؛ این دو واژه گاهی اضافه میشوند و گاهی مقطوع از اضافه میشوند که در صورت دوم سه حالت قابل تصویر است. مجموع چهار صورت نامبرده بدین شرح است:
1.مضاف واقع شدن «قبل» و «بعد»: در این صورت معرب هستند.
2.مقطوع الاضافه شدن «قبل» و «بعد» با تقدیر لفظی مضافالیه که قهراً معنای مضافالیه نیز به تبع لفظ مقدّر است: در این صورت معرب هستند ولی به دلیل وجود تقدیری لفظِ مضافالیه، تنوین نمیگیرند.
3.مقطوع الاضافه شدن «قبل» و «بعد» بدون هیچ گونه تقدیر: در این صورت هم معرب هستند و هم تنوین میگیرند.
4.مقطوع الاضافه شدن «قبل» و «بعد» با تقدیر معنوی مضافالیه: در این صورت مبنی بر ضم هستند.
همانطور که پیدا است بین این چهار صورت تفاوتهای اِعرابی وجود دارد. هماینک قصد داریم در خصوص تقدیر لفظی و معنوی و تفاوت آنها توضیح دهیم.
هدف از کاربست لفظ چیست؟ هدف از کاربست لفظ آن است که لفظ استعمال شده در ذهن سامع ادراک شود و لفظ ادراک شده در ذهن سامع، سبب شکلگیری معنا در ذهن میشود. استعمال لفظ سبب میشود تصویر آن در ذهن سامع ادراک شده و این تصویر ذهنی مدّتی در ذهن باقی میماند لذا میتوان در این بازۀ زمانی، به وجود ذهنی آن اکتفا نموده و آن را در تقدیر گرفت. بدین ترتیب وقتی سائل میپرسد: «کیف زید؟»، لفظ «زید» در ذهنش بوده است که چنین پرسشی را مطرح نموده؛ به همین جهت مجیب میتواند در پاسخ به این سؤال به وجود ذهنی لفظ «زید» اکتفا نموده و از بازگو نمودن آن خودداری کند یعنی فقط بگوید «دنفٌ». در این فرض لفظ «زید» در ذهن نقش بسته است که تقدیر لفظی نام دارد.
نمونۀ دیگر تقدیر لفظی مربوط به الفاظی است که خیلی اوقات همراه با یکدیگر به کار میروند؛ بر این اساس ممکن است با استعمال یک لفظ، لفظ مقارن آن نیز در ذهن مخاطب نقش ببندد و همین تصویر ذهنی لفظ، برای گوینده این امکان را ایجاد میکند که لفظ مقارن را ذکر نکند و به وجودش در ذهن مخاطب بسنده کند. این نوع تقدیرات از قبیل تداعی معانی هستند.
برای مثال لفظ «استکان» و «نعلبکی» به دلیل تقارن با یکدیگر، موجب تداعی یکدیگر میشوند لذا متکلم میتواند بگوید «برو استکان و ... را بیاور» یعنی لفظ «استکان» را استعمال نموده و لفظ مقارنش یعنی «نعلبکی» را در تقدیر گرفته است چون به محض شنیده شدن واژۀ نخست، واژۀ دیگر نیز به ذهن خطور میکند و گوینده را از بازگو نمودنش بینیاز میسازد.
با عنایت به آنچه گذشت روشن شد، تقدیر لفظی نیز به دو گونه قابل تحلیل است:
1.گاهی لفظ مصرّح، سبب تداعی لفظ مقدّر میشوند. در این فرض دو لفظ ملازم داریم که با ذکر لفظ ملزوم، لفظ لازم نیز خود به خود در ذهن نقش بسته و نیاز به ذکر ندارد.
2.گاهی خود لفظی که مقدّر است سابقاً بیان شده بوده و در ذهن حضور داشته لذا در ادامه از بازگو نمودن آن خودداری میشود؛ مثال «کیف زید؟» و «دنفٌ» از همین قبیل است.
گونۀ دیگر تقدیر، تقدیر معنوی است که در آن نه لفظ، بلکه صرفاً معنا در ذهن حضور داشته و همین حضور معنا گوینده را از ذکر لفظ بینیاز میسازد.