23-آذر-1402, 13:02
(آخرین تغییر در ارسال: 23-آذر-1402, 20:33 توسط مسعود عطار منش.)
درس خارج اصول جلسه 10 مورخ 17 مهر 1402
یکی از نمونه های بناگذاری قلبی بحث قصد عنوان است. قصد عنوان از همین سنخ است. مثلاً شخصی که به زید بدهکار است، اگر پول را به عنوان پرداخت بدهی به زید بدهد، قرضش ادا شده و بریء الذمه میشود؛ اما اگر همین پول را به عنوان هدیه به زید بدهد، قرضش هنوز ادا نشده است. پس فعل واحد میتواند در اثر بناگذاری قلبی رنگهای مختلفی به خود بگیرد. این بناگذاری قلبی گاهی به دلیل آثاری است که شرعاً یا عقلائاً بر آن مترتب میشود؛ همانند مثال ذکر شده که بذل مال به عنوان ادای بدهی، اثرش برائت ذمه است ولی بذل همان مال به عنوان هدیه چنین اثری ندارد.
یکی از نمونه های بناگذاری قلبی بحث قصد عنوان است. قصد عنوان از همین سنخ است. مثلاً شخصی که به زید بدهکار است، اگر پول را به عنوان پرداخت بدهی به زید بدهد، قرضش ادا شده و بریء الذمه میشود؛ اما اگر همین پول را به عنوان هدیه به زید بدهد، قرضش هنوز ادا نشده است. پس فعل واحد میتواند در اثر بناگذاری قلبی رنگهای مختلفی به خود بگیرد. این بناگذاری قلبی گاهی به دلیل آثاری است که شرعاً یا عقلائاً بر آن مترتب میشود؛ همانند مثال ذکر شده که بذل مال به عنوان ادای بدهی، اثرش برائت ذمه است ولی بذل همان مال به عنوان هدیه چنین اثری ندارد.
یا در مثال دیگر ممکن است نمازی که خوانده میشود به عنوان نماز قضا باشد و ممکن است به عنوان نماز مستحبی باشد که هر یک اثر خودش را دارد. نیت نماز مستحبی، باعث میشود نماز قضا از ذمه ام ساقط نشود و نیت نماز قضا باعث میشود برائت ذمه حاصل شود.
همچنین در بحث یوم الشک، که مردّد بین شعبان و رمضان است، در روایات بیان شده اگر روزه را به عنوان روزۀ ماه شعبان بگیرید، چنانچه بعداً معلوم شود رمضان بوده، روزۀ رمضان محسوب شده و از گردنتان ساقط میشود اما اگر روزه را به عنوان روزۀ ماه رمضان بگیرید، چنانچه بعداً معلوم شود رمضان بوده نیز بریءالذمه نشده اید. اینها آثار شرعی ای هستند که بر بناگذاری قلبی مترتب میشود.
انشائات نیز تمامشان از مقولۀ بناگذاری قلبی هستند.
در بحث ما نیز این بناگذاری قلبی وجود دارد و حقیقتش با حقیقت بناگذاری در مثالهای ذکر شده یکسان است با این تفاوت که در بحث ما بناگذاری قلبی، به منظور ترتیب آثار مترتب بر قصد عنوان نیست بلکه به منظور آن است که این بناگذاری مقدمه شود برای اینکه آن پدیده حقیقتاً محقق شود؛ بحث ما این است که واضع، عملیات وضع را انجام میدهد و لفظ را به عنوان نشانۀ معنا قرار میدهد تا واقعاً نشانه شود. در بحث ما قصد نداریم با بناگذاری قلبی و انتخاب لفظ به عنوان نشانه، آثار عنوان نشانه را بر آن مترتب کنیم چون اساساً عنوان نشانه اثر خاصی ندارد؛ بلکه قصد داریم عنوان نشانه را متعلق بناگذاری قلبی خود قرار دهیم تا زمینه ای شود برای این که در طول پیروی اشخاص از آن و گام برداشتن در مسیر آن، این عنوان نشانه به نشانۀ حقیقی تبدیل شود.
نکتۀ دوم آن است که در بسیاری از بناگذاری ها مجرد بناگذاری درونی، کافی نبوده و نیازمند ابراز نیز میباشد. مثلاً در انشائات، علاوه بر بناگذاری قلبی، ابراز آن اعتبار نفسانی نیز لازم است.
باید دانست اعتبار، گاهی به معنای تنزیل به کار میرود که مطابق اصطلاح مرحوم آ شیخ محمد حسین اصفهانی و مرحوم علامه طباطبایی در مقالة اعتباریات اصول فلسفه و روش رئالیسم است؛ اما مقصود ما از ابراز اعتبار نفسانی، تنزیل نیست؛ بلکه مقصودمان پدیدهای است که از مقولۀ بناگذاری قلبی محسوب میشود. بحث ما این است که این بناگذاری قلبی در برخی موارد ابرازش معتبر نیست ولی در برخی موارد ابرازش معتبر است.
به طور مثال، اینکه نماز من، نماز مستحبی محسوب شود یا نماز قضا بستگی به نیت درونی من دارد و ابراز کردن در آن هیچ نقشی ندارد؛ اما در انشائات مطلب به این شکل نیست یعنی علاوه بر بناگذاری قلبی یک نوع ابراز نیز در آن معتبر است.
باید دانست حقیقت وضع نیز از همین سنخ است یعنی صرف بناگذاری قلبی نبوده و نوعی ابراز نیز در آن دخالت دارد؛ و آن ابراز گاهی با لفظ سمّیت هذا محموداً صورت میگیرد و گاهی با استعمال صورت میگیرد. پس تفاوت وضع تعیینی انشائی و تصریحی با وضع تعیینی استعمالی، در بناگذاری قلبی نیست بلکه در نحوۀ ابراز آن بناگذاری است.