مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,577
» آخرین کاربر: 6530091424
» موضوعات انجمن: 3,307
» ارسالهای انجمن: 10,128

آمار کامل

آخرین موضوعات
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: MichaelShush
1 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 34
» بازدید: 9,915
عدم صحت خروج از متفاهم عر...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
دیروز, 16:45
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 12
مطالب ارائه شده چقدر مفید...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: قرآن
دیروز, 15:23
» پاسخ‌ها: 7
» بازدید: 1,471
تاثیر مرجعیت عرف در تشخیص...
انجمن: اصول استاد شب‌زنده‌دار
آخرین‌ارسال: akbarzadeh
10-ارديبهشت-1403, 17:40
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 38
مراجعه به استعمالات و نحو...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: علی آمنی
10-ارديبهشت-1403, 16:39
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 41
سیره متشرعه با ظهور رد نم...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
9-ارديبهشت-1403, 17:36
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 19
فوارق هشت‌گانۀ معنای حقیق...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
8-ارديبهشت-1403, 20:44
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 21
انصراف لاتعاد از ملتفت و ...
انجمن: فقه استاد شهیدی
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
8-ارديبهشت-1403, 20:28
» پاسخ‌ها: 2
» بازدید: 62
حرمت تغیییر جنسیت به دلیل...
انجمن: فقه استاد اراکی
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
8-ارديبهشت-1403, 15:20
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 92
اهل خبره بودن علمای لغت
انجمن: اصول استاد عابدی
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
8-ارديبهشت-1403, 14:59
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 60

 
  عدم قصاص عضو در جنایت بر مسلمان
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 13-بهمن-1397, 11:24 - انجمن: فقه استاد قائینی - بدون‌پاسخ

اگر مسلمانی عضوی از مسلمان دیگر را قطع کند و بعد شخص مجروح مرتد شود و در حال ارتداد بوسیله‌ی سرایت جنایت بمیرد مشهور قائل به عدم قصاص قاتل هستند به دلیل ادله ای که قصاص مسلمان در مقابل کافر را جایز نمی دانند و مرحوم آقای خوئی قصاص عضو را هم برای وارث جایز نمی داند.ایشان می فرماید ثبوت حق قصاص برای وارث در جایی است که آن را از مورث به ارث ببرد، حال آن‌که، با توجه به ارتداد مجنی‌علیه، خود مورث در زمان حیات خود چنین حقی ندارد پس به ارث هم نمی رسد. دلیل عدم وجود حق قصاص صحیحه‌ی محمد بن قیس است. « لَا يُقَادُ مُسْلِمٌ بِذِمِّيٍّ فِي الْقَتْلِ وَ لَا فِي الْجِرَاحَاتِ» بنابراین فرد مرتد در زمان حیات خود حق مطالبه‌ی قصاص را ندارد، چرا که در صورت تحقق قصاص، صدق می‌کند که مسلمانی به خاطر کافر قصاص شده است. حال که چنین شد، پس وارث نیز چنین حقی را از مورث به ارث نخواهد برد.  استاد قائینی این مطلب را قبول ندارد و قائل به قصاص عضو است.ایشان می فرمایند در صورتی که ارتداد فرد، فطری باشد، اموال و حقوق او از همان زمان ارتداد او به وراث منتقل می‌شود. به عبارت دیگر ارتداد موت حکومتی است و اموال فرد به دو عامل به وراث منتقل می‌شود: ۱. مرگ مورث ۲. ارتداد فطری مورث.
بنابراین، اگر قرار بود اموال فرد پس از مرگ او به وراث منتقل شود، می‌گفتیم مرتد در زمان مرگش حق قصاصی نداشته که بخواهد به وارثش منتقل شود اما فرض این‌ است که به محض ارتداد اموال و حقوق فرد به وراثش منتقل می‌شود و فرض این است که تا پیش از ارتداد فرد حق قصاص عضو از جانی داشته است. پس با ارتداد اموال و حقوق مرتد به وارثین منتقل می‌شود و یکی از حقوق مرتد، حق قصاص عضو است. در نتیجه وارثین فرد، در صورت وجود، و امام، در صورت عدم وارث، قصاص عضو را از جانی استیفاء می‌کنند.
97/7/16
 

چاپ این بخش

  انواع تصویر جامع احدهما
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 13-بهمن-1397, 08:25 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

گاهی عنوان احدهما تنها در ذهن موجود بوده و ماورای ذهن تحققی ندارد مانند احدهمایی که در علم اجمالی وجود دارد که با اشاره اجمالی و تردیدی به واقع احدهما که متعین است اشاره می کنیم ؛ در چنین فرضی تردید در ذات احدهما وجود دارد .
گاهی عنوان احدهما حاکی از دو شیء معین و وجود اختیار در انتخاب آن است که در طول انتخاب متعین می شود که در واجبات تخییری این معنا از احدهما محقق است و عبارت اخرای صرف الوجود است .
بطور کلی جامع به دو نحو قابل تصور است : جامع به نحو مطلق الوجود و جامع به نحو صرف الوجود ؛ در لحاظ اول در واقع هر تحققی از جامع مورد نظر است ولی در لحاظ دوم اولین تحقق جامع مورد نظر است .
جلسۀ169 مورخ7/11/97

چاپ این بخش

Information آیا موافق بارگزاری تقریرات فقه استاد شب زنده در تالار عملی هستید؟
ارسال‌شده توسط: فطرس - 12-بهمن-1397, 17:50 - انجمن: فقه استاد شب‌زنده‌دار - بدون‌پاسخ

با توجه به درخواست برخی از طلاب عزیز، مبنی بر ارسال تقریرات درس استاد شب زنده دار دام ظله در تالار علمی، از دوستان عزیز تقاضامندم نظر خود را این رابطه اعلام بفرمایند. با تشکر

چاپ این بخش

Lightbulb لزوم رعایت ترتیب خفیف ترین مراتب امر به معروف
ارسال‌شده توسط: فطرس - 12-بهمن-1397, 17:46 - انجمن: فقه استاد شب‌زنده‌دار - بدون‌پاسخ

حضرت استاد آیت الله شب زنده دار در رابطه با کیفیت ترتیب بین مراتب امر به معروف و نهی از منکر فرمودند:

ترتیبی که بین مراتب سه گانه امر به معروف و نهی از منکر مشهور است همان شروع از قلب و در صورت عدم تأثیر، زبان و با فرض عدم تأثیر زبان، اعمال قدرت  است .
استدلالی که برای این قول، می توان بیان نمود، همان ادله ای است که لزوم رعایت ترتیب از خفیف به شدید را اثبات نمود و جز آن دلیلی دیگری نمی توان اقامه نمود؛ اطلاقات ادله ی امر به معروف و نهی از منکر، یا مقیّد به رعایت ترتیب می شوند و یا با توجه به ادله لزوم رعایت ترتیب اصلا اطلاقی برای ادله تشکیل نمی شود.
از یک سو، امر به معروف واجب است و از طرفی دیگر، ادله اطلاقی ندارند که به هر صورتی این واجب امتثال شود؛ بنابراین برای امتثال این واجب الاهیّ باید ترتیب رعایت شود و خفیف ترین این مراتب قلب سپس لسان و بعد ید است.
اما باید گفت اگر ملاک رعایت خفیف ترین است، گاهی اوقات اعمال قدرت خفیف تر از لسان یا قلب است و این خفیف بودن با توجه به افراد مختلف و شرایط مختلف، متفاوت است.
بنابراین باید گفت، کیفیت ترتیب مراتب امر به معروف، همان رعایت خفیف ترین از میان قلب و زبان و دست است .

چاپ این بخش

  سرایت اجمال مخصص منفصل( بین اقل و اکثر) به عام
ارسال‌شده توسط: م بهرامی - 12-بهمن-1397, 17:10 - انجمن: سوالات علمی (اصولی) - پاسخ‌ها (13)

سلام مشهور در اجمال مخصص در شبهه مفومیه خاص منفصل  که دوران بین اقل و اکثر دارد به عموم عام تمسک میکنند و در مقدار زائد بر اقل حکم عام را جاری میدانند در مقابل ایت الله زنجانی در دوران مذکور اجمال خاص را به عام سرایت میدهند و میفرمایند نمیتوان به عام تمسک کرد و میفرمایند مخصص منفصل مانند متصل است در نظر عقلا. نظر رفق
ا چیست؟

چاپ این بخش

  ابطان سند محوری محض
ارسال‌شده توسط: محمد 68 - 12-بهمن-1397, 12:06 - انجمن: فقه استاد مفیدی - پاسخ‌ها (5)

استاد در تاریخ 11 مهر سال 97 فرمودند:

اصل عقلایی بر این است که سند را محور اصلی قرار نمی دهند و به صرف مخدوش بودن سند، کل کلام را کنار نمی گذارند.

یکی از شواهدی که این اصل عقلایی را تأیید می کند روایتی است که در آن چنین وارده شده است: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنِ اخْتِلَافِ الْحَدِیثِ یَرْوِیهِ مَنْ نَثِقُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَا نَثِقُ بِهِ قَالَ إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِداً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَّا فَالَّذِی جَاءَکُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ»
 
در این روایت راوی سؤال می‌کند که اگر دو راوی با هم اختلاف داشتند و یکی موثوق به بود و دیگری خیر، به کدام عمل کنیم؟ اگر مشی سندمحوری مورد لحاظ قرار گیرد باید بگویند اصلا این دو تعارضی ندارند، آن روایتی را که غیر ثقه نقل کرده است کنار بگذار؛ ولی می‌بینیم که حضرت چنین پاسخی را مطرح نمی‌کنند بلکه ما را به مفاد روایت رهنمون می‌کنند. پس حضرت هم این اصل عقلایی را تأیید می‌کنند.

چاپ این بخش

  فرض از بین رفتن اصل تعارض با خطاب سوم(در بحث انقلاب نسبت)
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسنی - 11-بهمن-1397, 12:48 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

فرض از بین رفتن اصل تعارض با خطاب سوم

بحث در جایی بود که خطاب سوم جمع عرفی ایجاد می کرد اما اگر یک خطاب سوم بیاید و اصل تعارض را از بین ببرد به صورتی که اصلا نیازی به جمع عرفی پیدا نکردیم، مثل اینکه خطاب سومی بیاید و مورد اجتماع را که عالم فاسق است بگوید لایجب اکرامه؛ در این صورت اصلا دیگر نیازی به جمع عرفی دیگری نداریم.
لذا اینکه سید حکیم در کتاب محکم فرموده اند که انقلاب نسبت انحصار به عام و خاص ندارد و در جمیع ظواهر می آید بعد مثلا زده اند که : لایجب اکرام الشخص لاجل انّه حجّ؛ خطاب دوم گفت اکرم زیدا ان حج؛ فرض کنید که ما جمع موضوعی کردن را دراینگونه موارد عرفی ندانستیم و احتمال دادیم که به خاطر اینکه لایجب اکرام الشخص نص در عدم وجوب است باید از ظهور دیگری  رفع ید کرد. در حقیقت تعارض بین دو اطلاق می شود. بعد یک خطابی بیاید که لایجب اکرام زید لانه حج؛ ایشان می گویند که انقلاب نسبت شد. ما می گوییم این ربطی به انقلاب نسبت ندارد. ما با ورود این دلیل ظهور یجب را حمل بر استحباب می کنیم. استحباب اکرام زید با لایجب اصلا تعارضی ندارد تا ما نیاز داشته باشیم بگوییم که جمع عرفی بعد از انقلاب نسبت هست یا نیست.
بله یک اشکالی مطرح است که در خطابین متباینین مطلبی گفتیم که ممکن است در عامین من وجه هم مطرح شود. عرض ما این بود در متباینین که اگر یک خطاب بگوید یجب اکرام العالم و دیگری یحرم اکرام العالم؛ خطاب سوم بگوید لایجب اکرام العالم الفاسق؛ گفتیم که مخصص منفصل است و تخصیص می زند. انقلاب نسبتی ها می گفتند نه تنها در مورد عالم فاسق می گوییم اکرام حرام است بلکه در عالم عادل هم جمع عرفی می کنیم و می گوییم اکرام واجب است. در بحوث گفتند که ما انقلاب نسبت را قبول نداریم اما یک مطلب را قبول داریم که دیگر یجب اکرام العالم در مورد تخصیص صلاحیت معارضه با یحرم اکرام العالم را ندارد زیرا معارضه فرع بر تمامیت مقتضی حجیت است. لذا یحرم نسبت به اکرام عالم فاسق حجت بلامعارض است. در بحوث گفته اند ما اختلافمان با انقلاب نسبتی ها در مورد عالم عادل است. انقلابی ها می گویند بعد از انقلاب نسبت جمع عرفی اقتضاء می کند که خطاب یجب اکرام را حجت بدانیم.
ما اشکال به بحوث داشتیم که کسی که انقلاب نسبت را قبول ندارد باید بگوید هر دو خطاب راسا سااقط هستند کما اینکه محقق خویی گفته است. زیرا این خطاب یجب بعد از آمدن دلیل سوم صلاحیت معارضه با دلیل یحرم ندارد؛ اما به چه دلیل خطاب یحرم حجت است؟ شاید نفس وجود این خطاب یجب اکرام العالم که لولا مخصص منفصل حجت بود، عندالعقلاء کافی باشد برای اینکه دیگر بناء عملی بر اعتبار خطاب یحرم اکرام العالم نسبت به عالم فاسق نگذارم. مگر حتما مانع از حجیت باید خودش حجت باشد؟؟!
خود شما می گویید شهرت مانع از حجیت خبر ثقه است و حال آنکه شهرت را حجت نمی دانید مستقلا.
ما می گوییم در خطابین متباینین تعارض به سند سرایت می کند ولی در عامین من وجه که مشکل ندارند؛ فقط اطلاقشان مشکل دارد. وقتی اطلاق مشکلش حل شود دیگر هیچ مانعی نیست و مولا احتجاج می کند به ارتکاز عقلایی؛

چاپ این بخش

  بیان مرحوم هاشمی بر انقلاب نسبت و مناقشه در آن
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسنی - 11-بهمن-1397, 12:46 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

تقریب کتاب اضواء بر انقلاب نسبت

ایشان(سید هاشمی) یک تقریب دیگری انقلاب نسبت دارد که عرفی است و آن اینکه عرف خطاب مخصص منفصل را کاشف از مراد جدی از خطاب عام اول می داند. و عرف ضم القرینه می کند و می گوید بعد از اینکه مراد جدی را کشف کردیم خطاب عام دیگر را تخصیص می زنیم و این یک جمع عرفی است. عرف فرق نمی گذارد بین اینکه خطاب لاتکرم الفاسق منفصل یا متصل باشد.
بعد شاهد ذکر می کنند می گویند یک مثالی می زنیم که کسی در این مثال با وجدان عرفی اش نمی تواند منکر انقلاب نسبت شود.

شاهد این است که اگر دو خطاب عام من وجه بودند: یستحب اکرام العالم، لایستحب اکرام الفاسق، نسبت به عالم فاسق در عموم من وجه تعارض کردند. خطاب سومی آمد و مورد افتراق را از یکی  از این دو خطاب خارج کرد. مثلا آمد که یحرم اکرام الفاسق الجاهل؛ با این خطاب، لایستحب اکرام الفاسق تخصیص خورد. در اینجا کسی شک نمی کند که در مورد اجتماع مقدم می شود. یعنی در خصوص اکرام عالم فاسق این خطاب می گوید لایستحب، وگرنه فاسق جاهل را که یحرم آمده بود. کاملا عرفی است که عرف این خطاب سوم را بر خطاب دوم مقدم می کند. ایشان می گوید معلوم می شود کبرای انقلاب نسبت عرفی است مخصوصا با این شاهد
مناقشه در کلام صاحب أضواء در اختیار انقلاب نسبت
به نظرما این فرمایش تمام نیست.
1.     مناقشه در شاهد: در عام من وجه یک قاعده ی عقلایی است و آن اینکه اگر از تقدیم یکی از دو عام من وجه بر دیگری در مورد اجتماع محذور لازم آید، مثلا از تقدیم خطاب یستحب اکرام العالم بر خطاب لایستحب اکرام الفاسق در مورد عالم فاسق محذوری لازم بیاید ولی برعکس آن محذور نداشته باشد، عقلاء در اینجا می آیند اینکه تقدیمش محذور ندارد را مقدم می کنند. مثل اینکه قدر متیقن عام من وجه ما همین مورد اجتماع باشد. مثلا از امام سوال کردند در مورد عالم فاسق، بعد امام گفت لایجب اکرام عالم الفاسق؛ این قدر متیقن در مقام تخاطب است. یا مثلا اگر قدر متیقن خارجی بود، اگر مورد اجتماع برای یکی از این دو خطاب قدر متیقن بود، عرف این عام را مقدم می کند؛ زیرا نمی شود که این عام را از این قدر متیقن محروم کرد. این در واقع منشا نص شدن و صریح شدن خطاب عام من وجه در مورد اجتماع می شود.
حالا اگر شما در خطابین متباینین همین نکته را فرض کنید. یعنی دو خطاب متباین است که هر کدام قدر متیقنی دارند،؛ آیا جمع عرفی می شود؟ خود این بزرگان فرموده اند جمع عرفی نیست.
در عام من وجه وقتی نشود مورد اجتماع را از یکی از این عام من وجه بگیریم آن می شود نص در این مورد اجتماع و مقدم می شود نسبت به شمول عام من وجه دیگر؛ شاهد دیگر اینکه اگر من علم خارجی دارم که این عام من وجه شامل فاسق جاهل نمی شود، اینکه قطعا در اراده ی جدیه شامل نمی شود حالا بگوییم در خطاب هم شامل نشود؟ طرح شود خطاب راسا؟ عرف این را نمی پذیرد.
 
این ادعا که در خطابین متباینین عرف مخصص منفصل یکی از این دو خطاب را در کنار این خطاب قرار می دهد و با او جمع می کند و پس از جمع با او به جنگ لاتکرم العالم می رود و آن را تخصیص می زند مصادره ای بیش نیست.
عجیب است از ایشان که فرمود اگر بدانیم از خارج کسی شامل عالم نمی شود، هیچ کسی قائل به انقلاب نسبت نشده است. این چه فرمایشی است؟ خود استاد ایشان در بحوث در جند بحث قبل می گفت قائلین به انقلاب نسبت در جایی که اکرم العالم قطعی الصدور است و قدر متینقش هم اکرام عالم عادل است، منشا انقلاب نسبت می شود.
ما هیچ کجا انقلاب نسبت را عرفی نمی دانیم. ما می گوییم چه ملازمه ای است بین اینکه کسی در عامین من وجه قائل به انقلاب نسبت شود که ما می شویم و در متباینین نشویم.

چاپ این بخش

  توضیح انقلاب نسبت و فرق آن با شاهد جمع
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسنی - 11-بهمن-1397, 12:44 - انجمن: اصول استاد شهیدی - پاسخ‌ها (1)

توضیح انقلاب نسبت و فرق آن با شاهد جمع:

انقلاب نسبت این است که یک خطاب بگوید یجب اکرام العالم، خطاب دیگر لایجب اکرام العالم، خطاب سوم بیاید و یکی از این دو خطاب را تخصیص بزند. قائلین به انقلاب نسبت می گویند جمع بین دو خطاب بین مقدار حجیت آن ها ست. خلاصه مدعای آن ها این است که جمع عرفی تابع نسبت سنجی در مقدار حجیت دو خطاب است نه تابع نسبت سنجی بین دلالت استعمالیه دو خطاب؛ دلالت استعمالیه که هنوز عوض نمی شود. ولی دلالت استعمالیه ای که حجت نیست اصلا صلاحیت تعارض ندارد. مقدار حجیت را باید نگاه کرد.
نکته: گاهی مخصص لفظی منفصل نیامده است بلکه علم خارجی است که مثل خطاب لفظی منفصل است.
علم به صدور و جهت وجود دارد. و علم به اینکه عالم فاسق قدر متیقن از لایجب اکرام العالم است. علم تفصیلی تشکیل می دهد. یا مثلا اجماع داشته باشیم نیز همین حکم را دارد. هذا هو معنی انقلاب النسبۀ
کبرای انقلاب نسبت این است. نقل شده است که برخی فرق گذاشته اند و گفته اند انقلاب نسبت را در جایی که دلیل لفظی منفصل باشد می پذیریم. مثل کتاب اضواء و آراء
اما شاهد جمع معنایش این است که ما هم نسبت به خطاب یجب اکرام العالم مخصص داریم هم لایجب اکرام العالم. به طوری که با این دو مخصص دیگر تعارض بین دو خطاب رفع می شود.
به نظر ما نه کبرای انقلاب نسبت عرفی است و نه شاهد جمع ولو اینکه شاهد جمع مورد اجماع است. به عنوان جمع عرفی آن ها را قبول نداریم. ثمره جایی ظاهر می شود که مطالبی است که از شاهد جمع نمی توان فهمید، ولی یک مطالبی هست که از شاهد جمع نمی فهمیم ولی از همان خطابین متباینین می توان فهمید. مثل اینکه مولا بگوید احب و اکره نسبت به دو خطاب؛ بعد از این شاهد جمع ها بود که یجب اکرام اعالم را بر عالم عادل حمل کردیم. ما این را قبول نداریم. می گوییم عرف شاهد جمع را به عنوان خودش احترام می کند. اما اینکه جمع عرفی اند شاهدی ندارد.

چاپ این بخش

Sad دوران بین قتل و نجات مومن
ارسال‌شده توسط: مومن - 11-بهمن-1397, 12:35 - انجمن: سوالات علمی (فقهی) - پاسخ‌ها (5)

فرزند یکی از دوستان مبتلا به بیماری شده اند که عمل کردن او احتمال 60 در صد موجب قتل فرزند می شود ولی عمل نکردن نیز باعث می شود این کودک تا چند ماه بیشتر زنده نماند.
به نظر دوستان آیا حرمت قتل در این مورد مقدم است یا وجوب حفظ نفس؟؟؟

چاپ این بخش