مهمان عزیز، خوشآمدید. |
شما میتوانید از طریق فرم ثبتنام در انجمن عضو شوید.
|
آمار انجمن |
» کاربران: 1,579
» آخرین کاربر: NHS
» موضوعات انجمن: 3,310
» ارسالهای انجمن: 10,141
آمار کامل
|
آخرین موضوعات |
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرینارسال: Willie
18 دقیقه قبل
» پاسخها: 37
» بازدید: 12,499
|
مطالب ارائه شده چقدر مفید...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرینارسال: قرآن
دیروز, 15:56
» پاسخها: 12
» بازدید: 1,976
|
بررسی وثاقت قاسم بن محمد
انجمن: فقه استاد قائینی
آخرینارسال: NHS
دیروز, 13:39
» پاسخها: 1
» بازدید: 106
|
بررسی دلالت عبارت شیخ طوس...
انجمن: اصول استاد شهیدی
آخرینارسال: یا علی مدد
14-ارديبهشت-1403, 06:53
» پاسخها: 0
» بازدید: 16
|
اشکال به انحلال در تمسک ب...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرینارسال: علی آمنی
13-ارديبهشت-1403, 19:11
» پاسخها: 1
» بازدید: 56
|
حکم استفاده از انرژی معرو...
انجمن: سوالات علمی (فقهی)
آخرینارسال: YA Salam
13-ارديبهشت-1403, 16:43
» پاسخها: 0
» بازدید: 36
|
عدم صحت خروج از متفاهم عر...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرینارسال: علی آمنی
11-ارديبهشت-1403, 16:45
» پاسخها: 0
» بازدید: 30
|
تاثیر مرجعیت عرف در تشخیص...
انجمن: اصول استاد شبزندهدار
آخرینارسال: akbarzadeh
10-ارديبهشت-1403, 17:40
» پاسخها: 0
» بازدید: 89
|
مراجعه به استعمالات و نحو...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرینارسال: علی آمنی
10-ارديبهشت-1403, 16:39
» پاسخها: 1
» بازدید: 64
|
سیره متشرعه با ظهور رد نم...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرینارسال: علی آمنی
9-ارديبهشت-1403, 17:36
» پاسخها: 0
» بازدید: 47
|
|
|
دیه کشته شدگان در تشییع سردار حاج قاسم سلیمانی |
ارسالشده توسط: مهدی خسروبیگی - 19-دي-1398, 00:14 - انجمن: فقه استاد قائینی
- پاسخها (4)
|
|
یکی از مسائلی که در کلام فقها آمده است بحث قتیل الزحام است. مراد از این عنوان قتیلی است که در جایی کشته شده است که محل عبور و مرور عموم مردم است و اختصاص به شخص یا گروه خاصی ندارد. ضابطه اش هم این است که قتیل در مکانی باشد که شخص خاص یا قوم خاصی متهم به قتل نباشند لذا قتیل الزحام خصوصیتی ندارد بلکه اگر هر جایی باشد که قاتل معلوم نباشد دیهی او به عهدهی بیت المال است چون «لا يبطل دم امرئ مسلم» پس مراد جایی است که قاتل خاصی نیست و امر مقتول دائر است بین اینکه خونش هدر باشد و یا بیت المال بدهد که به عهدهی بیت المال می شود.
چند روایت برای این مسأله در کلمات فقهامطرح شده است. در روایت صحیحهی عبد الله بن سنان آمده است: «قَضَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي رَجُلٍ وُجِدَ مَقْتُولًا لَا يُدْرَى مَنْ قَتَلَهُ قَالَ إِنْ كَانَ عُرِفَ وَ كَانَ لَهُ أَوْلِيَاءُ يَطْلُبُونَ دِيَتَهُ أُعْطُوا دِيَتَهُ مِنْ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ وَ لَا يَبْطُلُ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ لِأَنَّ مِيرَاثَهُ لِلْإِمَامِ ع فَكَذَلِكَ تَكُونُ دِيَتُهُ عَلَى الْإِمَامِ وَ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ وَ يَدْفِنُونَهُ قَالَ وَ قَضَى فِي رَجُلٍ زَحَمَهُ النَّاسُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي زِحَامِ النَّاسِ فَمَاتَ أَنَّ دِيَتَهُ مِنْ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ» ذیل این روایت دلالتش اوسع از صدر یعنی «وُجِدَ مَقْتُولًا لَا يُدْرَى مَنْ قَتَلَهُ» است زیرا صدر روایت اختصاص به کسی دارد که قاتلش معلوم نیست ولی در قتیل الزحام ممکن است قاتل هم معلوم باشد که عده ای هستند و یا حتی یک نفر باشد ولی زحام و شلوغی باعث شده است که در اثر فشار جمعیت این شخص به قتل برسد. لذا ذیل روایت اطلاق دارد از جهت مشخص بودن و یا نبودن مقتول.
روایت دیگر صحیحهی محمد بن مسلم است که در آن آمده است: « ازْدَحَمَ النَّاسُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي إِمْرَةِ عَلِيٍّ ع بِالْكُوفَةِ فَقَتَلُوا رَجُلًا فَوَدَى دِيَتَهُ إِلَى أَهْلِهِ مِنْ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ»این روایت هم مانند ذیل روایت قبل است. روایت دیگری که به آن استدلال شده است روایت صحیحه ای است که در من لایحضره الفقیه نقل شده است: « قَالَ عَلِيٌّ ع مَنْ مَاتَ فِي زِحَامِ جُمُعَةٍ أَوْ عِيدٍ أَوْ عَرَفَةَ أَوْ عَلَى بِئْرٍ أَوْ جِسْرٍ لَا يُعْلَمُ مَنْ قَتَلَهُ فَدِيَتُهُ عَلَى بَيْتِ الْمَالِ »
در هر صورت روایات قتیل الزحام دلالتشان تمام است و معارضی هم ندارند. و مفتی به بین اصحاب هم این است که بیت المال ضان دیه اوست.درس فقه10/2/98
|
|
|
امکان اثبات حق شفعه با تمسک لاضرر |
ارسالشده توسط: مسعود عطار منش - 18-دي-1398, 00:14 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
- پاسخها (7)
|
|
: استاد در تاریخ 27\8\98 فرمودند : به نظر می رسد، لا ضرر می تواند مثبت حق شفعه باشد به این بیان که ضرر، ناشی از لزوم معامله بر شریک است و برای جلوگیری از لزوم بیع بر شریک، دو راه وجود دارد:یک راه، جعل خیار برای شریک غیر بایع است که موجب تضرّر بایع می شود در حالی که غرض او فروش سهم خویش است و او هم نباید ضرر کند.راه دوم، جعل حق شفعه برای شریک است که در این فرض، ضرری به بایع متوجه نمی شود. شارع برای جلوگیری از ضرر بایع، راه دوم را انتخاب کرده و حکم به حق شفعه کرده است. پس با جعل حق شفعه، ضررِ متوجه به شریک، ناشی از حکم شارع نبوده و حتی اگر شریک به علت نداشتن مال، نتواند حق شفعه را اعمال کند، ضرر ولو بنحو جزء العله از ناحیه مال نداشتن، متوجه اوست نه از ناحیه حکم شارع به لزوم بیع بر او و نهایتش این است که می گئیم شارع در فرض پول نداشتن کسی که حق شفعه دارد ضرر بایع را بر ضرر او مقدم کرده است ولی بهر حال اینها چیزی نیست که باعث شود لا ضرر نتواند مستند این حکم قرار گیرد.سئوال : ممکن است بایع تعمدی در فروش سهم خود بر مشتری داشته باشد و اگر در نهایت سهمش به شریکش برسد غرضش نقض شده متضرر شود .پاسخ : این حالات بازگشت به عدم النفع داشته نه ضرر .
|
|
|
تحلیل معنای قضی در حدیث لاضرر |
ارسالشده توسط: مسعود عطار منش - 18-دي-1398, 00:13 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
- بدونپاسخ
|
|
: استاد در تاریخ 26\8\98 در ذیل یکی از نقلهای حدیث لاضرر (نقل عباده بن صامت)که در آن تعبیر شده قضی پیامبر به لا ضرر و لاضرار فرمودند : مرحوم امام تعبیر قضی را شاهد بر این مطلب دانسته اند که لاضرر یک حکم سلطانی میباشد و آقای سیستانی حفظه الله این تعبیر را شاهد بر این گرفته اند که جمله مذکور باید با یک قضیه ای متصل بوده باشد تا بتوان به آن تعبیر قضاوت را اطلاق کرد (مثلا باید بین دو نفر نزاعی درگرفته باشد و پیامبر صلوات الله علیه و آله در مقام فصل خصومت به لاضرر حکم کرده باشند) و لکن این دو استشهاد صحیح نیست چون در هر دو کلام، خلطی وجود دارد. در توضیح مطلب باید گفت: گاه بعد از اختلاف بین دو نفر، قاضی فصل خصومت کرده و به نفع یکی از این دو نفر، حکم می کند. به حکم قاضی می تواند قضاوت را اطلاق کرد ولی به حکمی که مستند قاضی در قضاوت بوده، قضاوت صادق نیست. قضاوت نتیجه ای است که بر اساس ماده قانونی، انجام می شود.اگر لا ضرر و لا ضرار در واقعه خاص نیز ذکر شده باشد، قضاوت نبوده و مستند قضاوت است. قضی در عرف، به معنای حکم قاطع و فاصل خصومت است. قضا در قضا و قدر نیز به معنای حکم قطعی است. اما مفهوم لغوی قضی، گسترده تر بوده و مطابق تعبیر قضیه در منطق است. لا ضرر و لا ضرار چه در ذیل حدیث شفعه وارد شده باشد و چه مستقل باشد، حکم شخصی نبوده و نهایتا مستند احکام شخصیه است. بنابراین بین قضاوت به معنای حکم شخصی و فاصل خصومت و بین حکم کلی ای که و لو مستند مورد شخصی بوده باشد ، خلط صورت گرفته است. به عبارتی دیگر، به مستند قضاوت، قضاوت اطلاق نمی شود مگر به معنای لغوی و معنای لغوی نیز عام بوده و به معنای حکم قاطع است چه مستند قضاوت بوده و چه مستند قضاوت نباشد. در نتیجه، نمی توان به تعبیر قضی، استدلال کرده و حکم سلطانی بودن را نتیجه گرفت چون حکم سلطانی بودن به قرینۀ دلالت تعبیر قضی بر قضاوت شخصیه بود و حال آن که گفتیم نمی تواند خودش قضاوت باشد و تنها می تواند مستند قضاوت شخصیه باشد و برای این که بر اموری که مستند قضاوت هستند تعبیر قضی صادق باشد به ناچار باید معنای لغوی قضی را که به معنای مطلق حکم قطعی است در اینجا مستعمل فیه بدانیم که اگر این معنای گسترده را مستعمل فیه دانستیم دیگر نمی توان از این تعبیر نتیجه گرفت یک حکم سلطانی است و وجهی برای اختصاص به حکم سلطانی بودن نخواهد داشت و همچنین نمی توان طبق فرمایش آقای سیستانی گفت با توجه به حکم شخصی نبودن خود لا ضرر ، می بایست لا ضرر را ذیل یک حکم شخصی باشد تا تعبیر قضی در موردش صادق باشد و به عبارتی باید در ذیل حدیث شفعه بوده باشد تا بتوان تعبیر قضاء را در موردش بکار برد.خلاصه آنکه، انتساب قضا به لا ضرر و لا ضرار در روایت عباده بن صامت، به معنای لغوی و بیان حکم کلی بوده و می تواند ذیل حدیث شفعه بیان شده و می تواند به صورت مستقل صادر شده باش
|
|
|
غیر مجتهد می تواند قاضی باشد |
ارسالشده توسط: مهدی خسروبیگی - 17-دي-1398, 21:45 - انجمن: فقه استاد قائینی
- بدونپاسخ
|
|
مرحوم خویی فرموده است مستفاد از روایت ابوخدیجه این است که اجتهاد در قاضی شرط نیست در این روایت آمده است« بَعَثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى أَصْحَابِنَا فَقَالَ قُلْ لَهُمْ إِيَّاكُمْ إِذَا وَقَعَتْ بَيْنَكُمْ خُصُومَةٌ أَوْ تَدَارَى بَيْنَكُمْ فِي شَيْءٍ مِنَ الْأَخْذِ وَ الْعَطَاءِ أَنْ تَتَحَاكَمُوا إِلَى أَحَدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ الْفُسَّاقِ اجْعَلُوا بَيْنَكُمْ رَجُلًا مِمَّنْ قَدْ عَرَفَ حَلَالَنَا وَ حَرَامَنَا فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً »در سند این روایت ابوجهم است که مرحوم خویی فرموده است چون از روات کامل الزیارات است او را ثقه می دانیم.
ایشان فرموده است از این فراز روایت استفاده می شود که اجتهاد در قاضی شرط نیست «اجْعَلُوا بَيْنَكُمْ رَجُلًا مِمَّنْ قَدْ عَرَفَ حَلَالَنَا وَ حَرَامَنَا فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً»، در روایت آمده است «قَدْ عَرَفَ حَلَالَنَا وَ حَرَامَنَا» که غیر فقیه نیز می تواند با رجوع به فتوای مجتهد، احکام شرع را بشناسد.
استاد قایینی می فرمایداز این عبارت «قَدْ عَرَفَ حَلَالَنَا وَ حَرَامَنَا» اجتهاد فهمیده می شود و بر مقلد این مفهوم صادق نیست. به کسی که تقلید می کند و خودش حلال و حرام را نمی شناسد عارف به احکام نمی گویند. علاوه بر اینکه این روایت صحیح السند نیست زیرا مرحوم خویی در اواخر عمرشان فرمودند که از روات کامل الزیارات فقط مشایخ بلاواسطه ابن قولویه توثیق می شوند.درس فقه98/9/25
|
|
|
بی تاثیری طرق به کتب در اعتبار روایات |
ارسالشده توسط: عرفان عزیزی - 17-دي-1398, 09:15 - انجمن: قواعد رجال
- بدونپاسخ
|
|
استاد سید جواد شبیری فرمودند:این بحث های تعویض سند ناشی از ذهنیت های خاصی است که برخی بزرگان در مورد طرق دارند.بعضی از این تعویض اسناد ناشی از این است که تصور شده است طرقی که در نجاشی و فهرست می باشد، نسخهی یک کتاب را تصحیح می کند. یعنی طریق فهرست شیخ و نجاشی صلاحیت دارد به نسخه ای از کتاب که در اختیار شیخ طوسی و نجاشی بوده است، اعتبار ببخشد. سوالی که مطرح می شود این است که وقتی استاد اجازهی کتابی را به شاگردش می داد، الزاما همراه این اجازه، نسخه ای از این کتاب را هم به شاگرد می داد؟ یعنی اجازه همراه مناولهی کتاب بوده است؟اجازه دو نوع بوده است: یکی اجازهی همراه مناوله و دیگری اجازهی مجرد از مناوله شواهد بسیاری وجود دارد که اجازات الزاما همراه مناوله نبوده است و طرقی که در رجال نجاشی و فهرست شیخ طوسی هست، طرقی نیست که حتما همراه آن نسخهی خاصی در اختیار شاگرد قرار گرفته باشد. بلکه استاد این طور می گوید که جمیع کتب و روایاتم را به تو اجازه می دهم. گاهی در اجازات چنین تعبیراتی به کار می بردند که «اجزت لک بما صحّ عندک من روایتی» یعنی به تو اجازه می دهم هر آن چه از روایات من نزد تو ثابت شود، نقل کنی.
اجازه در واقع شایسته دانستن شاگرد برای تشخیص روایات استاد است.در واقع استاد نسخه را تایید نمی کند بلکه استاد تایید می کند که شاگرد شایستگی تشخیص نسخهی صحیح از سقیم را دارد. بنابراین طریقی که وجود دارد، صحت نسخه را تایید نمی کند، بلکه شایستگی شاگرد برای تشخیص صحت نسخه را تایید می کند.بنابراین تعویض سندها مفید برای اثبات صحت نسخه نمی باشد جلسه ی27تاریخ 98/9/3
|
|
|
صغروی یا کبروی بودن نزاع اخباری و اصولی دربرائت |
ارسالشده توسط: عرفان عزیزی - 15-دي-1398, 09:20 - انجمن: اصول استاد لاریجانی
- بدونپاسخ
|
|
استاد لاریجانی فرمودند:محقق عراقی فرموده ما در بحث برائت در کبری هیچ بحثی نداریم که قبح عقاب بلابیان است یا دفع ضرر محتمل یعنی اگر تکلیف واصل نشد مسلم است که اینجا عقاب کردن قبیح است و اگر احتمال ضرر دادیم به طوری که احتمال ضرر مساوق با احتمال تکلیف باشد، منجز است؛ یعنی تنجیز فی الجملۀ ثابت است و اینجا هم جای احتیاط است و کسی در آن تردید ندارد. فقط بحث در دو جهت است که آیا اخبار احتیاط و علم اجمالی قبل الفحص بیان بر واقع هستند یا نه؟ قائلین به برائت می گویند که علم اجمالی منحل است و اخبار هم دلالت بر احتیاط ندارند ولی اخباری احتیاط را ثابت می داند. اما مرحوم شهید صدر با طرح نظریه ی حق الطاعه نزاع را در کبرا هم جاری می دانند. صاحب منتقی نیز منکر قبح عقاب بلابیان است لکن به وجه دیگری مطرح می کند. محقق داماد نیز چنین فرمایشی دارند در محاضرات، ولی اصل ادعا را ایشان نیز قبول دارند. در فحصی که کردیم دیدیم که مرحوم آقای اراکی نیز در حاشیه ای که بر درر زده این است که از جمله ادله ی احتیاط نفس بیانیت احتمال است. یعنی کسی بگوید نفس احتمال بیان است. این کلام نیز شبیه حق الطاعۀ می شود. البته سپس رد می کند و این کلام را نمی پذیرد. (جلسه ی 30)
|
|
|
عدم شرطیت اجتهاد مطلق برای قاضی |
ارسالشده توسط: مهدی خسروبیگی - 14-دي-1398, 21:50 - انجمن: فقه استاد قائینی
- پاسخها (2)
|
|
مرحوم خویی فرموده است در شریعت قاضی تحکیم داریم و استدلال کردند بر مشروعیت قاضی تحکیم به روایت ابی خدیجه که در آن آمده« قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِيَّاكُمْ أَنْ يُحَاكِمَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً إِلَى أَهْلِ الْجَوْرِ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضَائِنَا فَاجْعَلُوهُ بَيْنَكُمْ فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً فَتَحَاكَمُوا إِلَيْهِ»
به نظر ایشان فرق بین قاضی تحکیم و منصوب این است که در قاضی منصوب اجتهاد مطلق شرط است ولی در قاضی تحکیم طبق این روایت اجتهاد مطلق شرط نیست چون در روایت آمده است «انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضَائِنَا» که در مجتهد متجزی در حیطه ای که قرار است حکم کند، این مفهوم صادق است.
استاد قایینی می فرماید این روایت دلالت بر کفایت اجتهاد متجزی نمی کند زیرا تعبیر «يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضَائِنَا» به این خاطر است که حتی مجتهد مطلق نیز همه قضایای ائمه را نمی داند چون دانسته های او تنها قسمتی است که مربوط به فقه است. عجیب است از ایشان که از این روایت اجتهاد متجزی را استنباط کرده اند در حالی که در اصول ( مصباح الاصول، السید أبوالقاسم الخوئی، ج3، ص437.)از همین روایت، اجتهاد مطلق را فهمیده اند. درس فقه98/9/25
|
|
|
جایگاه عالم اعتبار عقلائی در حقیقت انشاء |
ارسالشده توسط: مهدی منصوری - 14-دي-1398, 14:31 - انجمن: اصول استاد شهیدی
- بدونپاسخ
|
|
مشهور فقهاء در مورد حقیقت انشاء بیان کرده اند که حقیقت انشاء ایجاد معنا به وجود انشائی توسط لفظ است. صاحب منتقی الاصول در تبیین کلام مشهور فرموده اند: انشاء طبق نظر مشهور، ایجاد معنا به واسطه لفظ در عالم اعتبار عقلائی است و لذا به عنوان مثال تعبیر «لیت زیداً قائم» ایجاد تمنی به وجود انشائی نمی کند بلکه این تعبیر در عالم اعتبار عقلائی ایجاد تمنی می کند. تعبیر «زوجتک نفسی» هم ایجاد زوجیت در عالم اعتبار عقلائی می کند.
بنابراین انشاء به صورت «کون الشخص بصدد ایجاد المعنی باللفظ فی عالم الاعتبار العقلائی بحیث اذا لم یکن موجودا سابقاً یوجد فعلا» تعریف می شود. طبق این تعریف در صورتی که فردی به صورت مکرر انشاء کند، به صدد ایجاد آن در عالم اعتبار عقلائی است که اگر قبلا موجود شده باشد، انشای او اثری نخواهد داشت و در صورتی که قبلا موجود نشده باشد، با انشاء صورت گرفته موجود می شود. به عبارت دیگر تکرار انشاء به رجای ایجاد آن در عالم اعتبار عقلائی است؛ چون با لفظ، انشاء کننده صرفا ایجاد مقتضی برای وجود معنا در عالم اعتبار عقلائی می کند که چه بسا این اعتبار عقلائی به جهت فقدان شرط یا ابتلاء به مانع، فعلی نشود؛ کما اینکه غاصبی که ملک غیر را بیع می کند، به صدد ایجاد ملکیت عقلائی است و با استفاده از الفاظ بیع، برای اعتبار عقلائی ایجاد مقتضی می کند و این عمل او ممکن است به رجای امضای معامله از سوی مالک باشد و ممکن است اساساً خود را مالک مال فرض کند.
ایشان فرموده اند: مطالب ذکر شده در مورد جملات تمنی، ترجی و استفهام هم مطرح می شود و لذا به عنوان مثال وقتی تعبیر «لیت زیدا قائم» مورد استعمال قرار می گیرد،متکلم به صدد ایجاد تمنی در عالم اعتبار عقلائی است و بعد از این تعبیر عقلاء اعتبار کرده و تعبیر «آرزو کرد» را به کار می برند. [1]
درس خارج اصول، 98.09.23
|
|
|
امکان استفاده از جمله اسمیه در مقام انشاء |
ارسالشده توسط: مهدی منصوری - 14-دي-1398, 13:11 - انجمن: اصول استاد شهیدی
- پاسخها (2)
|
|
استاد شهیدی در بحث تفاوت جملات انشائی و جملات خبری در مقام انشاء فرموده اند: مرحوم آقای خویی مدعی شده اند که در مقام بعث و طلب از جمله اسمیه استفاده نمی شود؛ در حالی که به نظر ما استفاده از جمله اسمیه در مقام انشاء با مشکلی مواجه نیست و لذا مولی می تواند به عبد خود تعبیر «أنت معی غداً» را بیان کرده و قصد او امر به همراهی عبد در سفر باشد. مثال دیگر اینکه می توان به دیگری تعبیر «أنا أعلم بأنک تحفظ احترامی» را بیان کرد که گاهی به عنوان اخبار استفاده می شود و گاهی نیز در مقام انشاء استفاده می شود.
البته استعمال جمله اسمیه در مقام طلب نادر است، اما مهم این است که غلط نیست و در فرضی که جمله اسمیه در مقام طلب ذکر شود، مستعمل فیه با فرض اخبار یکسان است، اما تصورا داعی متفاوت است. در مورد تعبیر «بعت» نیز به همین صورت خواهد بود و لذا مستعمل فیه مقام اخبار و انشاء یکی است، اما داعی هر یک متفاوت با دیگری است.
درس خارج اصول، 98.09.20
|
|
|
تصحیح طریق شیخ طوسی به کتاب ابن فضال توسط محقق خویی |
ارسالشده توسط: عرفان عزیزی - 14-دي-1398, 12:22 - انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری
- بدونپاسخ
|
|
مرحوم آقای خویی فرموده در طریق شیخ به کتاب ابن فضال علی بن محمد بن زبیر وجود دارد که توثیق ندارد می توان به واسطه ی تعویض سند طریق را تصحیح کرد ایشان بیان می کنند که نجاشی و شیخ طوسی یک طریق مشترک دارند که به خاطر اشتمال بر علی بن محمد بن زبیر ضعیف است.اما نجاشی یک طریق مختص دارد که صحیح است. این طریق مختص و طریق مشترک همه یک چیز را حکایت می کنند و مربوط به یک کتاب هستند، پس طریق مختص نجاشی که از استادش محمد بن جعفر مودب گرفته است باعث می شود ضعف طریق شیخ طوسی مضر نباشد.استاد تاملاتی در کلام مرحوم آقای خویی دارد که می آید (جلسه ی 27)
|
|
|
|