مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,579
» آخرین کاربر: NHS
» موضوعات انجمن: 3,310
» ارسالهای انجمن: 10,141

آمار کامل

آخرین موضوعات
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: Willie
35 دقیقه قبل
» پاسخ‌ها: 37
» بازدید: 12,499
مطالب ارائه شده چقدر مفید...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: قرآن
دیروز, 15:56
» پاسخ‌ها: 12
» بازدید: 1,976
بررسی وثاقت قاسم بن محمد
انجمن: فقه استاد قائینی
آخرین‌ارسال: NHS
دیروز, 13:39
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 106
بررسی دلالت عبارت شیخ طوس...
انجمن: اصول استاد شهیدی
آخرین‌ارسال: یا علی مدد
14-ارديبهشت-1403, 06:53
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 16
اشکال به انحلال در تمسک ب...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
13-ارديبهشت-1403, 19:11
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 56
حکم استفاده از انرژی معرو...
انجمن: سوالات علمی (فقهی)
آخرین‌ارسال: YA Salam
13-ارديبهشت-1403, 16:43
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 36
عدم صحت خروج از متفاهم عر...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
11-ارديبهشت-1403, 16:45
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 30
تاثیر مرجعیت عرف در تشخیص...
انجمن: اصول استاد شب‌زنده‌دار
آخرین‌ارسال: akbarzadeh
10-ارديبهشت-1403, 17:40
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 89
مراجعه به استعمالات و نحو...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: علی آمنی
10-ارديبهشت-1403, 16:39
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 64
سیره متشرعه با ظهور رد نم...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
9-ارديبهشت-1403, 17:36
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 47

 
  عدم لزوم سترزیوار آلات بر زنان
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 24-دي-1398, 22:32 - انجمن: فقه استاد قائینی - پاسخ‌ها (2)

در آیه آمده است ﴿وَ لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ تفسیر آن در روایت بیان شده « مَا دُونَ السِّوَارَيْن من الزینة‏»مراد از سوار، النگو است که در بعضی روایات از آن تعبیر به «مسکه» شده است.بنابراین موضع زینتی که باید پوشیده شود عبارتست از موضع النگو به بالا و خود النگو و حتی خود گردنبند لازم نیست پوشانده شود.

ممکن است ادعا شود که مراد روایت این است که خود النگو و انگشتر زینت است و اینها باید پوشیده شود. اما این ادعا صحیح نیست، زیرا بیان روایت یک تعبیر کنایی است و مراد آیه این می شود که بالاتر از ساعد زن، زینت است و باید پوشیده شود؛ نه به این معنا که مراد این باشد که آرنج زن مثلا زینت است بلکه باید طبق آیه، زنها ما دون سوار یعنی بعد از النگو را باید بپوشانند. متفاهم عرفی از عبارت ﴿وَ لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ این است که می خواهد حدود وجوب ستر را بیان کند و مقدار واجب برای ستر را با وسایل زینتی تعیین می کند. به جای اینکه بگوید بالای مچ را بپوشان گفته است ﴿وَ لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ و روایت هم برای تفسیر همین آیه می گوید مراد از مواضع آشکار، محدوده پایین تر از النگو یعنی کفین است و غیر از آن داخل در زینتی است که باید پوشانده شود.
اینکه در کلام بعضی از فقها آمده است که زن نباید برای اجنبی زینت کند و مراد از زینت را خود النگو و سرمه گرفته اند، خلاف مفاد روایات است.در روایات اعیان زینتی استثنا نشده است. در روایات خود النگو جزء زینتهای ظاهری است که اگر زن به وسیله آنها در دید نامحرم قرار گیرد مانعی ندارد، زیرا در روایت آمده است « فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها قَالَ الزِّينَةُ الظَّاهِرَةُ الْكُحْلُ‏ وَ الْخَاتَم‏». پس مفاد آیه این نیست که بگوید زن مجاز به اظهار زینت هایی مثل النگو و انگشتر نیست بلکه استثناء وجه و کفین به همراه زینت های آنهاست.درس فقه22/8/98

چاپ این بخش

  وضع اسماء اشاره برای معنای واقع شده در طرف اضافه
ارسال‌شده توسط: مهدی منصوری - 24-دي-1398, 19:59 - انجمن: اصول استاد شهیدی - پاسخ‌ها (3)

محقق اصفهانی در تفسیر اسماء اشاره فرموده اند: معنای «هذا»، مفرد مذکری است که طرف اشاره واقع شده است.[1]

استاد شهیدی تبیین معنای اسماء اشاره فرموده اند: به نظر ما کلام محقق اصفهانی صحیح است. البته نیازمند ذکر مطلبی است؛ چون معنای «هذا» مفهوم کلی مفرد مذکر مخاطب نیست، بلکه مصداق و واقع مفرد مذکر که طرف اشاره قرار گرفته است.
بنابراین در اسم اشاره وضع عام موضوع له خاص رخ داده است. البته همان طور که در مباحث آتی مطرح می شود، به نظر ما علقه وضعی تصدیقی نیست بلکه تصوری است و لذا حتی اگر طوطی نیز از «هذا» استفاده کند، در عین اینکه از سوی طوطی اشاره صورت نمی گیرد، اما معنایی به ذهن خطور می کند. در نتیجه معنای «هذا» ذاتی است که تصورا فانی در واقعِ مفردِ مذکری است که طرف اشاره شده است.
درس خارج اصول. 98.09.25



[1]. نهایة الدرایه فی شرح الکفایه، محمد حسین اصفهانی، ج1، ص64.

چاپ این بخش

  حل معضلات اصولی با ادعای حصه توأمه
ارسال‌شده توسط: مهدی منصوری - 24-دي-1398, 19:54 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

حصه توأمه همان قضیه حینیه است که محقق عراقی قصد داشته اند با استفاده از آن معضلات اصول را حل کنند. به عنوان مثال مشهور اخذ قصد امتثال امر را در متعلق امر محال می دانند؛ چون متعلق امر در رتبه سابق بر امر لحاظ می‌شود و محال است که قصد امتثال امر در رتبه متعلق اخذ شود که هنوز به آن امر تعلق نگرفته است. محقق عراقی برای حل این مشکل فرموده اند:  اگرچه در مورد عمل عبادی مانند غُسل میت گفته می شود که قصد امتثال امر لازم است، اما قصد امتثال امر مشیر به ذات غُسل میت گرفته می شود؛ چون وقتی وصفی عارض بر موصوفی می شود، آن موصوف تضیّق ذاتی پیدا می کند. به عنوان مثال وقتی تعبیر «الانسان العالم» به کار برده می شود، تضیق ذاتی پیدا کرده و قابل انطباق بر انسان جاهل نخواهد بود. اگر انسان عالم لحاظ شده و بعد گفته شود که «این انسان» اشاره به ذات متضیق شده است و حصه توأمه خواهد بود.
مثال تکوینی این مطلب هم این است که حرارت صادر شده از آتش، حرارت به وصف صدور از آتش نیست، بلکه ذات حرارت از آتش صادر می شود، اما دارای تضیّق ذاتی است و در نتیجه نسبت به حرارت هایی که از آتش دیگر صادر می‌شود، اطلاق ندارد. در مثال غُسل میت هم که قصد امتثال امر در آن لازم است، در متعلق امر مرکبی که قصد امر در آن باشد، اخذ نمی شود، بلکه اشاره به ذات متضیق می شود که حصه توأمه خواهد بود.
در مورد اسم اشاره نیز «هذا» وضع برای حصه توأمه از ذات مبهم وضع شده است؛ یعنی حصه ای از ذات مبهم که تضیّق قهری به حال اشاره به آن پیدا کرده است، مورد وضع واقع می شود.[1]
درس خارج اصول. 98.09.25



چاپ این بخش

  جدایی تخلف از جرم وتاثیر آن دراصول!
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 24-دي-1398, 08:50 - انجمن: اصول استاد لاریجانی - پاسخ‌ها (6)

یکی از ایراداتی که به نظریه ی حق الطاعه ی شهید صدر وارد است این است که ایشان درمفهوم حق اطاعت مولا استحقاق عقاب در صورت ترک طاعت را اشراب نموده است و حال آنکه ملازمه ای بین این دو نیست استحقاق عقاب یک مقوله ای است، وحق طاعت مولا مقوله ای دیگر نظیر این بحث هایی که امروزه وجود دارد که ما در حیطه ی عرف قوانینی داریم، آیا لازمه ی ذاتی این ها وجود مجازات نیز هست یا خیر؟ لازمه ی ذاتی این ها استحقاق مجازات نیز هست یا خیر؟ مثلا مجلس تقنین می کند به اینکه مدیران باید سروقت درمحل کار حضور یابند حال اگر مدیری سر وقت نیامد، استلزام با مجازات دارد؟ یا اینکه همانطور که قانون اساسی می گوید مسئله‌ی جرم انگاری و مجازات خودش تقنین جداگانه ای می خواهد؟ بحث شده است که خود استحقاق مجازات، مجعول است یعنی باید جعل شود که این جرم است و نمی توان هر مخالفت تکلیفی را جرم انگاشت؛ لذا در بحث های حقوقی بین تخلف از قانون و جرم فرق می گذارند. تخلف از قانون اعم از جرم است. اگر جرم انگاری شده باشد با جرم متحد می شود. عرض ما این است که عقل می گوید باید اطاعت مولا کنید ولی لازمه اش این نیست که اگر  اطاعت نکردیم استحقاق عقاب داشته باشیم. از بطن اینکه من باید اطاعت مولا کنم در نمی آید که اگر اطاعت نشد استحقاق عقاب وجود دارد، بلکه خود استحقاق عقاب، موضوع جدید برای حکم عقلی است. که ما موضوع استحقاق عقاب را هتک مولا می دانیم.25/9/98

چاپ این بخش

  رفت و برگشتی بین استاد شبیری و استاد قائینی!
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 23-دي-1398, 15:58 - انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

استاد قائینی درتبیین تعویض سند مرحوم شیخ طوسی با سند مرحوم نجاشی این طور فرمودند که روش مرحوم نجاشی این است که اگر کتابی دارای نسخ مختلف باشد به این اختلاف تنبیه می دهد.لذا اگر جایی تنبیه نداد کشف می کنیم که کتاب نسخ مختلف ندارد و از آن جا که ایشان در طریق به کتاب علی بن حسن بن فضال تنبهی به اختلاف نسخه نداده کشف می شود که این کتاب نسخه ی مختلف ندارد لذا طریق ضعیف شیخ طوسی که مشتمل بر علی بن محمد بن زبیر هست تصحیح می شود.استاد در نقد این کلام فرمودند: ممکن است کسی تصور کند که در صورت اختلاف نسخ، نجاشی به اختلاف نسخه اشاره می کند، مثلا در ترجمه‌ی ابن ابی عمیر چنین آورده است: «فأما نوادره فهي كثيرة، لأن الرواة لها كثيرة فهي تختلف باختلافهم‏»
در نتیجه اگر در جایی به اختلاف نسخه تصریح نکند بیانگر آن است که این نسخ یکسان می باشند.چنین استشهادی به کلام نجاشی صحیح نیست. غالب مواردی که مرحوم نجاشی به اختلاف نسخ اشاره کرده است، در مورد نوادر است و در موارد کمی در غیر نوادر به اختلاف نسخ اشاره کرده است.این موارد در مورد کتبی است که یک کتاب تحریرهای مختلفی داشته است.
نوادر یعنی روایت های خوب و جالب که شخص خوشش می آمده است. شخصی مثل ابن ابی عمیر در مرحله‌ی اول تعدادی روایت را که برایش جالب بوده برای یکی از شاگردانش نقل کرده است، برای شاگرد بعدی روایات دیگری را نقل می کند. به همین دلیل هر نوادری که برای شخصی نقل می کند، به منزله‌ی یک کتاب مستقل است. به خاطر همین تصریح می کردند که این کتاب تحریرهای مختلفی دارد و این غیر از اشاره به اختلافات جزئی نسخه های یک کتاب است.مثلا نجاشی در مورد کتاب کافی اشاره ای به اختلاف نسخه های آن نکرده است.بنابراین علمای رجال بنا نداشتند اختلافات نسخ را حتی اگر به مقدار کم هم بوده حتما به آن اشاره کنند و شواهدی هم وجود دارد که به این اختلاف نسخ اشاره نکرده اند.4/9/98

چاپ این بخش

  ایراد شهید صدر به محقق اصفهانی
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 22-دي-1398, 08:58 - انجمن: اصول استاد لاریجانی - بدون‌پاسخ

محقق اصفهانی فرموده :استحقاق عقاب بر مخالفت که معنای تنجیز است، موضوع جدید برای حکم عقل نیست، بلکه برای اندراج این مطلب تحت ظلم است. یعنی چون هتک مولاست و مصداق ظلم است مستحق عقاب است یعنی یکی از موضوعات اصیل در احکام عقل عملی احکام واصل به ما هو هو نیست بلکه آنچه که هست عبارت از این است که اگر مخالفت با تکلیف واصل کردیم، هتک مولا و ظلم است. شهید صدر در بحث حجیت به محقق اصفهانی در مسئله‌ی حسن عدل و قبح ظلم اشکال می کند که شما نمی توانید در بحث منجزیت و معذریت به این نکته پناه ببرید، چه اینکه معنای خود ظلم حق دیگری را سلب کردن است. پس برای اینکه ظلم صدق کند در مرتبه ی سابق باید حقی ثابت باشد. شما اینجا ظلم بر مولا تصویر کردید پس در مرتبه ی سابق باید حقی بر از مولا بر عبد داشته باشید که اگر انجام نداد حق مولا را ضایع کرده و ظلم کرده باشد. بعد می پرسد که اگر شما در مرتبه ی سابق حق مولا را قبول کردید وساطت عنوان ظلم را برای چه می خواهید؟ شما می خواهید حق طاعت مولا را ثابت کنید و برای اینکه کشف کنیم که حد طاعت مولا چقدر است می گویید که اگر مخالفت کنیم ظلم است، ایشان می گوید ظلم بودن خودش متوقف بر حق سابق است که حق الطاعۀ است در حالی که شما می خواهید از این راه حق طاعت درست کنید و این معنا ندارد. رجوع به ظلم بودن مخالفت با امر واصل مولا واین را واسطه ی اثبات حق الطاعۀ قرار دادن حشو زائد در کلام است؛ چرا که قبلا برای ما حق طاعت ثابت شده است.25/9/98

چاپ این بخش

  قاضی تشخیص
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 20-دي-1398, 17:03 - انجمن: فقه استاد قائینی - پاسخ‌ها (1)

به حسب ثبوت دو قسم قضاوت می توانیم داشته باشیم. یکی همانکه در اذهان است و در کلمات فقها آمده یعنی قاضی ای که حکم را بر اساس موازین شریعت انجام می دهدیعنی حکم کند بر تطبیق کبری شریعت بر صغریات خارجی. این را قاضی حکم می گویند.

قسم دیگری از قضا داریم و آن قاضی تشخیص است. توضیح این مطلب چنین است که مثلا در کشورهای غیر اسلامی، قاضی ای در محکمه حکم کند که دختر و پسر به مقدار مساوی ارث می برند. اینجا مراد این نیست که از نظر اسلام این حکم ثابت است بلکه مراد این است که حکم او بر حسب مقرراتی که در آن کشور وجود دارد صورت گرفته است و قضاوت آنها مبتنی بر تشخیص صغریات قوانین خودشان است. به همین جهت قاضی غیر مسلمان مندرج در قاضی مصطلح در کلام فقها نیست چون قضای مصطلح ما این است که صغرای شریعت را بیان می کند در حالی که قاضی غیر مسلمان آن را قبول ندارد؛ این گونه قضاوت ها از موارد افتراء نیست چون استناد به شارع نمی دهد.
در کشور ما این معنا قابل تحقق است. ممکن است خود قاضی نظر فقهی اش چیزی باشدولی طبق موازینی که در قانون وجود دارد حکم دیگری کند. قاضی در این فرض مشکل را با تطبیق بر کبریات قانون حل کرده است و تضمینی به صحت شرعی آن ندارد. اگر قاضی چنین حکمی کند و تصریح کند که حکم من ارتباطی به شارع ندارد و حکم من صرفا بر طبق قانون حکومت است، از جهت افترا و قول بدون علم محذور شرعی وجود ندارد.اگر این قسم قاضی تصحیح شود نیاز به اجتهاد هم نیست و همه قضات حکمشان نافذ است.درس فقه98/10/2

چاپ این بخش

  مرحوم آخوند:تمایز علوم به تمایز موضوعات
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 20-دي-1398, 16:45 - انجمن: اصول استاد قائینی - بدون‌پاسخ

از نظر مرحوم آخوند علت تمایز علوم اغراض از علوم است اما غرض واحد باعث می‌شود جامع واحدی بین مسائل هر علم وجود داشته باشد و لذا بین مرحوم آخوند که به تمایز علوم به اغراض معتقد است با سایر علمایی که تمایز علوم را به تمایز موضوعات می‌دانند تفاوتی نیست چون حتما از نظر مرحوم آخوند هم جامع واحدی بین همه مسائل وجود دارد هر چند ما نتوانیم از آن تعبیر کنیم.

غرض اینکه این طور نیست که از نظر مرحوم آخوند علم اصول موضوع واحدی نداشته باشد بلکه حتما علم اصول هم موضوع واحدی دارد که همان جامع بین همه مسائل است اما چون قابل اشاره و بیان نیست لذا در مقام اثبات آنچه جمع کننده همه مسائل علم اصول است همان غرض علم اصول است و اینکه ایشان فرموده‌اند تمایز علوم به تمایز موضوعات نیست منظورشان موضوعات متشتت مسائل علم است و لذا نقض کرده‌اند که و گرنه باید هر مساله‌ای علم مستقلی باشد، و گرنه ایشان هم قبول دارند موضوع کلی که جامع همه مسائل علم است موجب تمایز علوم است اما این موضوع جامع به واسطه غرض تعیین و مشخص می‌شود و لذا با شناخت غرض از علم اصول موضوع علم اصول هم شناخته می‌شود هر چند نتوانیم آن را بیان کنیم.درس اصول98/8/11

چاپ این بخش

  اثبات صحت نسخه به وسیله ی شهادت شیخ طوسی
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 19-دي-1398, 12:54 - انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

استاد دربحث بی تاثیر بودن طرق به کتب در اعتبار روایات، فرقی بین کتب مشهور و غیر آن نمی گذارند ودرمقام تبیین راه صحیح برای اثبات صحت نسخه فرمودند:شیخ طوسی وظیفه‌اش تشخیص روایات حسن بن علی بن فضال است.این طریق یک طریق عام است و موجب تایید نسخه ای از کتاب که در اختیار شیخ طوسی بوده، نمی شود. صحت آن نسخه را شهادت شیخ طوسی تضمین می کند و البته باید شهادت اساتید شیخ طوسی به صلاحیت شیخ طوسی که نسخه شناس است و می تواند روایات صحیح را تشخیص دهد، هم در نظر گرفت.آن چه مصحح صحت انتساب کتاب به مولف است، شهادت شیخ طوسی می باشد.
شهادت شیخ طوسی که می فرماید: «علی بن حسن بن فضال این مطلب را در کتابش آورده است»، معتبر است و طریق نقشی در تصحیح این کتاب ندارد، بلکه طریق، صلاحیت شیخ طوسی را ثابت می کند. البته صلاحیت شیخ طوسی از طرق دیگر هم برای ما ثابت شده است.در نتیجه این طرق در اثبات اعتبار نسخه ای از مصادر که در اختیار افرادی مثل شیخ طوسی بوده، هیچ اعتباری ندارد و فرقی هم بین کتب مشهوره و کتب غیر مشهوره نیست.98/9/3

چاپ این بخش

  بیان شهید صدر در انکار برائت عقلیه
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 19-دي-1398, 12:48 - انجمن: اصول استاد لاریجانی - پاسخ‌ها (9)

استاد درتاریخ 98/9/25فرمودندشهید صدر درتبیین نفی برائت عقلیه فرموده:
برائت عقلی به معنای قبح عقاب بلابیان یک اصل مسلمی در علم اصول شده است از زمان وحید بهبهانی به بعد این قاعده به عنوان یک قاعده مسلم شمرده شده است. اصولیین در بحث تنجیز و تعذیر یک خطای اساسی را مرتکب شده اند و گمان کرده اند که بحث مولویت مولا و بحث تنجیز و تعذیر دو وادی هستند. اصولیین یک بحث دارند که چرا مولا مولویت دارد و چرا حق طاعت دارد و مَنشأیی مانند «لزوم شکر منعم» را ذکر می کنند. سپس یک بحث دیگری به معنای معیار حجیت و معذریت و منجزیت مطرح می کنند که چه چیز هایی به چه دلیل منجز هستند. در بحث قطع می گویند منجزیت ذاتی قطع است و از این کلام به دلالت التزامی می فهمند که پس اگر قطع نباشد آن ذاتی نیز نیست. یعنی در غیر قطع حجیت به معنای منجزیت و معذریت ساقط است، سپس به تعبیر ایشان اصولیین دریک حیرتی می افتند که حکم عقل به قبح عقاب بلابیان که فقط با بیان به معنای قطع برداشته می شود، یک حکم عقلی است که تخصیص بردار نیست، پس در ظنون چه کنند؟ مسئله ی جعل جاعل را در ظنون مطرح می کنند. یعنی درصدد این برآمده اند که برای ظنون علم جعل کنند مانند محقق نایینی رحمه الله. راه صحیح این است  که معذریت و منجزیت را باتوجه به  دائره ی مولویت مولا بررسی کنیم ، اگر دائره ی مولویت مولا دائره خاصی باشد فقط احکام مقطوع را می گیرد و اگر وسیع تر باشد مظنونات را نیز شامل می شود. واگر وسیع تر باشد وهم به تکلیف را هم شامل می شود ما در بحث منجزیت باید کبرای سعه ی مولویت مولا را روشن کنیم.بعد ایشان به تفاوت موالی عرفیه با مولای حقیقی پرداخته وفرموده هرچه منعم با عظمت تر باشد دائره ی مولویت او آکد است؛ لذا در مولای حقیقی وسیع ترین مولویت ها و حق الطاعۀ ها می باشد(جلسه ی 31)

چاپ این بخش