مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,583
» آخرین کاربر: مصطفی بابازاده
» موضوعات انجمن: 3,338
» ارسالهای انجمن: 10,196

آمار کامل

آخرین موضوعات
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: MichaelShush
10 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 59
» بازدید: 20,559
غفلت تمامی مترجمین قرآن ا...
انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: haqiqi.1410
دیروز, 17:44
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 14
دلالت حدیث بنی الاسلام عل...
انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: haqiqi.1410
دیروز, 17:14
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 13
اثبات اجماع علمای امامیّه...
انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: haqiqi.1410
دیروز, 15:46
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 12
انسداد صغیر در خصوص روایا...
انجمن: اصول استاد گنجی
آخرین‌ارسال: خیشه
دیروز, 07:35
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 62
بررسی شروط مطرح شده برای ...
انجمن: فقه استاد قائینی
آخرین‌ارسال: سید یزدی
دیروز, 00:10
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 13
دلیل عدم پذیرش شهادت وکیل...
انجمن: فقه استاد قائینی
آخرین‌ارسال: سید یزدی
26-ارديبهشت-1403, 23:40
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 13
بررسی وثاقت قاسم بن محمد
انجمن: فقه استاد قائینی
آخرین‌ارسال: سید یزدی
26-ارديبهشت-1403, 22:51
» پاسخ‌ها: 2
» بازدید: 167
نقد نظریّه اصول متلقّاة
انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: haqiqi.1410
26-ارديبهشت-1403, 16:23
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 18
?دفع اشکال آیت الله سیستا...
انجمن: اصول استاد شب‌زنده‌دار
آخرین‌ارسال: akbarzadeh
26-ارديبهشت-1403, 13:05
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 8

 
  وجوه مطرح شده در بحث رجوع قید به هیئت یا ماده
ارسال‌شده توسط: رضا یعقوبی - 11-آذر-1398, 16:16 - انجمن: اصول استاد گنجی - بدون‌پاسخ

در دوران امر بین رجوع قید به هیئت یا به ماده (در فرض مقید منفصل) نتیجه این شد که مجموعا سه وجه وجود دارد:

1-     دوران بین این است که تقیید وجوب و ابطلال تقید ماده باشد و یا فقط تقیید ماده باشد. مرحوم شیخ و مرحوم آخوند فرمودند:  دوران بین تقیید هیئت و ابطلال تقیید ماده و بین تقیید ماده است. مختار ما (استاد گنجی) نیز این وجه است. البته مرحوم آخوند تقدیم تقیید ماده را قبول نکردند.
2-     مرحوم خویی و مرحوم اصفهانی فرمودند: دوران بین یک تقیید و یک تقیید است.
3-    احتمال سومی وجود داشت( کلام صاحب حاشیه) دوران بین دو تقیید و یک تقیید است.
كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 107 : نعم إذا كان التقييد بمنفصل ، ودار الأمر بين الرجوع إلى المادة أو الهيئة كان لهذا التوهم مجال ، حيث انعقد للمطلق إطلاق ، وقد استقر له ظهور ولو بقرينة الحكمة
مطارح الأنظار ( طبع جديد ) ؛ ج‏1 ؛ ص254: فالحكم هو ما عرفت: من أولوية تقييد المادة من تقييد الهيئة؛ إذ العكس‏ يوجب‏ ارتفاع الإطلاقين و إن كان في أحدهما التقييد حكميا
اجودالتقریرات 1/164:  قد ظهر مما مر ان تقييد الهيئة كما انه لا يستلزم تقييد المادة كذلك لا يستلزم بطلان محل الإطلاق فيها
نهاية الدراية في شرح الكفاية ؛ ج‏2 ؛ ص95: تقييد الهيئة لا يستلزم تقييد المادة
درس اصول استاد گنجی دوشنبه 11 آذر 98

چاپ این بخش

  مثال نقض نسبت به نظریه ی حق الطاعه بامبنای خود شهید صدر
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 11-آذر-1398, 15:49 - انجمن: اصول استاد لاریجانی - پاسخ‌ها (8)

استاد در تبیین دو قسم اباحه(اباحه ی اقتضایی و لا اقتضاء) که در کلام شهید صدر آمده است فرمودند :اگر احتمال اباحه اقتضایی را بدهیم و شارع بخواهد با جعل حکم ظاهری بر آن تحفظ کند، تحفظ بر آن مستلزم این است که در ناحیه ی وجوب و حرمت هم ترخیص بدهد ما این نقطه را دلیل بر بطلان حق الطاعة گرفتیم. چون همانطور که حق الطاعة در ناحیه ی لزوم اقتضاء می کند که شما احتیاط کنید، رعایت اباحه ی اقتضایی که شاید ملاکش از لزوم اقوی باشد، اقتضا دارد که مرخص باشید و احتمالش هم کافی است.جلسه ی شانزدهم 28/7

چاپ این بخش

  حرمت هدیه دادن فرزند به پدرش که قاضی است
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 11-آذر-1398, 14:21 - انجمن: فقه استاد قائینی - پاسخ‌ها (2)

در روایات تعبیراتی آمده است مانند «هَدَايَا الْعُمَّالِ‏ غُلُولٌ» به این روایات استدلال بر حرمت مطلق هدیه کرده اند به اعتبار اینکه قاضی هم جزء عمال است و منصوب از جانب سلطان است. اطلاق اقتضا دارد که این روایت شامل قاضی هم شود و هدیه به قاضی حتی در جایی که متضمن انشاء و الزام به باطل(حکم کردن) هم نیست حرام باشد. همچنین هدیه ­ای که به داعی حکم نیست ولی در حکم کردن تاثیر دارد؛ حتی ممکن است بگوییم هدیه به قاضی هرچند احتمال تاثیر هم نباشد حتی هدیه دادن فرزند به پدر خودش که قاضی است طبق اطلاق این روایات حرام است.


امااین استدلال تمام نیست زیرا اینکه بگوییم هدیه به عامل دادن حرام است، غیر از این است که بگوییم رشوه حرام است. و مراد از هدیه هم که در روایت آمده است هدیه ای است که به عامل سلطان جور می دهند،هدایای عمال که در روایت آمده غلول و خیانت است در روایتی تطبیق شده بر عاملی که از جانب پیامبر صل الله علیه و اله و سلم مسئول جمع آوری زکات و دیگر اموال مربوط به بیت المال مثل خراجات بوده است. در روایت آمده که این شخص خدمت حضرت می رسد و می گوید این مقدار مال را مردم به عنوان زکات و مالیات دادند و این مقدار هم به خود من به عنوان هدیه دادند. در روایت چنین آمده است: « اسْتَعْمَلَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا مِنَ الأَزْدِ، يُقَالُ لَهُ ابْنُ الأُتْبِيَّةِ عَلَى الصَّدَقَةِ، فَلَمَّا قَدِمَ قَالَ: هَذَا لَكُمْ وَهَذَا أُهْدِيَ لِي، قَالَ: «فَهَلَّا جَلَسَ فِي بَيْتِ أَبِيهِ أَوْ بَيْتِ أُمِّهِ، فَيَنْظُرَ يُهْدَى لَهُ أَمْ لاَ؟ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لاَ يَأْخُذُ أَحَدٌ مِنْهُ شَيْئًا إِلَّا جَاءَ بِهِ يَوْمَ القِيَامَةِ يَحْمِلُهُ عَلَى رَقَبَتِهِ، إِنْ كَانَ بَعِيرًا لَهُ رُغَاءٌ، أَوْ بَقَرَةً لَهَا خُوَارٌ، أَوْ شَاةً تَيْعَرُ» ثُمَّ رَفَعَ بِيَدِهِ حَتَّى رَأَيْنَا عُفْرَةَ إِبْطَيْهِ: «اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ، اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ» ثَلاَثًا» مفاد روایت این است که هدیه ای به عامل می داده اند که مقداری از مال زکوی را نگیرد مثلا یه کیسه گندم به عامل می داده اند به عنوان هدیه تا او هم در مقابل این هدیه مثلا سه کیسه گندم کمتر از هدیه دهنده زکات بگیرد. مقداری که از زکوات کم می کرده اند بیش از آن بوده است که به عنوان هدیه می داده اند و پیامبر صل الله علیه و اله و سلم هم از باب تقاص آن را از عامل می گرفتند و داخل در بیت المال قرار می دادند. به همین جهت حضرت فرمودند: «فَهَلَّا جَلَسَ فِي بَيْتِ أَبِيهِ أَوْ بَيْتِ أُمِّهِ، فَيَنْظُرَ يُهْدَى لَهُ أَمْ لاَ» این رشوه به خاطر عامل بودن اوست و اگر در منزل می نشست کسی به او چنین هدیه ای نمی داد.درس فقه19/8/98

چاپ این بخش

  تعارض روایت موثقه با صحیحه
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 11-آذر-1398, 00:22 - انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

استاد درتعارض روایت موثقه و صحیحه فرمودند : صحیح این است که ما دلیلی بر حجیت خبر واحد از سیره‌ی عقلا نداریم. دلیل حجیت خبر واحد یا روایات خاصه است یا سیره‌ی متشرعه می باشد. از روایات خاصه در مورد موثقات مطلبی استفاده نمی شود. تنها دلیلی که بر حجیت موثقات است، کلام شیخ طوسی در عده است. شیخ طوسی در عده می فرماید: روایات موثقات حجت است و طایفه به خبر غیر امامی عمل می کنند. البته دو شرط دارد: اول :با خبر امامی مخالف نباشد.دوم :با فتوای طائفه‌ی امامیه مخالف نباشد.بنابراین مقتضی حجیت خبر موثق قاصر است و دلیلی بر حجیت خبر موثق در جایی که با خبر صحیحه معارضه کند، نداریم.جلسه ی پانزدهم 8/12

چاپ این بخش

  پاسخ از ادعای مرحوم آخوند مبنی بر اتحاد ذاتی بین معنای اسمی و حرفی
ارسال‌شده توسط: مهدی منصوری - 10-آذر-1398, 17:55 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

مرحوم آخوند در تبیین معنای حرفی، قائل شده اند که بین معنای حرفی و اسمی اختلاف ذاتی وجود ندارد. به عنوان مثال معنای «من» و لفظ «ابتدائیت» یکسان است. تنها تفاوت این دو کلمه در این است که واضع شرط کرده است که لفظ «من» در مواردی به کار برده شود که لحاظ آلی صورت گرفته و لفظ «الابتداء» در صورتی به کار برده شود که لحاظ استقلالی شده باشد.

استاد شهیدی در پاسخ از کلام مرحوم آخوند فرموده اند: عمده اشکال بر کلام صاحب کفایه این است که اگر تعابیر «الانتهاء خیر من الابتداء» و «سرت من البصره» از موج هوا شنیده شود که استعمال کننده وجود نداشته و در موج هوا لحاظ آلی یا استقلالی وجود ندارد، دو معنا به ذهن خطور می‌کند که این مطلب، علامت اختلاف ذاتی بین معنای لفظ «من» و لفظ ابتداء است. شاهد دیگر بر اختلاف ذاتی لفظ «من» و ابتداء این است که استعمال یکی از آنها به جای دیگری صرف استعمال رکیک نیست بلکه اساساً غیرممکن بوده و مهمل خواهد شد. در همین راستا مرحوم آقای خویی فرموده اند: در صورتی که معنای لفظ «من» و ابتداء یکی باشد، نهایتا استعمال یکی از آنها به جای دیگری استعمال در غیرماوضع له و مجازی می شود، در حالی که استعمال آنها به جای یکدیگر اساساً غلط است.[1]به نظر ما اشکال مرحوم آقای خویی بر کلام صاحب کفایه وارد است.
درس خارج اصول - 98/08/28


[1]. محاضرات فی اصول الفقه، سید ابوالقاسم خویی، ج1، ص60.

چاپ این بخش

  پاسخ از اشکال واجب الاطاعه نبودن واضع
ارسال‌شده توسط: مهدی منصوری - 10-آذر-1398, 17:48 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

مرحوم آخوند در تبیین معنای حرفی قائل شده اند که ذاتا بین معنای حرفی و اسمی تفاوتی وجود ندارد. بلکه تفاوت بین معنای حرفی و اسمی در این است که واضع شرط کرده است که معنای حرفی در صورتی به کار برده شود که لحاظ آلی صورت گرفته و معنای اسمی در موارد لحاظ استقلالی به کار برده شود. 
 محقق نائینی با نگاه فقهی به ایشان اشکال کرده اند  که واضع، واجب الاطاعه نیست تا شرائط تعیین شده از سوی او مورد اطاعت واقع شود و لذا اینکه واضع شرط کرده است که لفظ «من» صرفا در موارد لحاظ آلی ابتداء استعمال شود، لازم الاطاعه نخواهد بود. فرضاً هم واضع واجب الاطاعه باشد، نهایتاً تخلف از شرط او عصیان خواهد بود، در حالی که اگر لفظ «من» بدون لحاظ معنای آلی استعمال شود، صرف عصیان نیست بلکه اساساً غلط خواهد بود.[1]

استاد شهیدی در پاسخ از اشکال محقق نائینی فرموده اند: کلام محقق نائینی در مورد شرط فقهی مطرح است، اما در محل بحث مراد این است که واضع قید وضع را بیان کرده است. در نتیجه این گونه نیست که وضع مطلق بوده و واضع در ضمن وضع شرطی بیان کرده باشد بلکه واضع اساساً وضع خود را مقید کرده است و با این بیان وقتی مستعمل لفظ را در فرضی استعمال کند که شرط واضع رعایت نشود، گویا اساسا وضع صورت نگرفته و لفظ مهمل خواهد شد؛ نه اینکه وضع وجود داشته و شرط آن عصیان شده است.



[1]. فوائد الاصول، محقق نایینی، ج1، ص49.

چاپ این بخش

  حریز، راوی انقلابی!
ارسال‌شده توسط: سید محمد صادق رضوی - 10-آذر-1398, 15:34 - انجمن: بررسی راویان - بدون‌پاسخ

بسم الله الرحمن الرحیم
 
مطالعه در احوال اصحاب ائمه علیهم السلام و ارتباط دوسویه که میان آنان و دستگاه امامت برقرار بود، از ضرورتهاییست که به شناخت وظیفه ی ما هم کمک شایانی می کند.

نقل شده حریز بن عبد الله سجستانی در منطقه ی سجستان فعالیت های چریکی علیه خوارج انجام می داد و البته این گونه اقدامات مورد رضایت امام صادق علیه السلام واقع نشده و به جایی رسید که امام علیه السلام او را به حضور نمی پذیرفتند. (رجال نجاشی/145، الاختصاص/207)

 این برخورد سختگیرانه برای برخی از اصحاب گران آمد، ابو العباس فضل بن عبد الملک بقباق، بعد از این که حریز اذن حضور خواست و پذیرفته نشد،  از امام صادق علیه السلام میپرسد: مولی تا چه مقدار می تواند عبدش را مجازات کند؟ پاسخ دادند: «به مقدار لغزشی که مرتکب شده است». آنگاه فضل معترضانه گفت: به خدای سوگند که حریز را بیش از مقدار جرمش مجازات نمودی!
امام صادق عليه السلام در پاسخ صريحشان، خطوط قرمز ميان عبد و مولي را به روشني ترسيم نمودند: «واي بر تو! او مملوك من است؟! به درستي كه حريز شمشير كشيده، و  كسي كه شمشير بكشد از من نيست».

این برخورد با وجود اینست که خود حریز راوی فقیه و مورد اعتمادی بوده، در عین حال با این رفتار خود اسباب رنجش امام علیه السلام را فراهم نموده است.
امید که همیشه و در همه حال در پی جلب رضایت آن بزرگواران (علیهم السلام) باشیم.

متن گزارش:
حمدويه، قال حدثنا محمد بن عيسى، عن صفوان، عن عبد الرحمن بن الحجاج، قال: استأذن فضل البقباق لحريز على أبي عبد الله علیه السلام فلم يأذن له، فعاوده فلم يأذن له، فقال له: أيّ شي‏ء للرجل أن يبلغ من عقوبة غلامه؟ قال:«على قدر جريرته»، فقال:قد عاقبت و الله حريزا بأعظم مما صنع! فقال:«ويحك! أنا فعلت ذاك أن حريزا جرد السيف»‏، قال، ثم قال: لو كان حذيفة، ما عاودني فيه بعد أن قلت له. (رجال الکشی،373، ح 717)
علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي عن أبي العباس قال: قلت لأبي عبد الله علیه السلام: ما للرجل يعاقب به مملوكه؟ فقال:«على قدر ذنبه» قال: فقلت: فقد عاقبت‏ حريزاً بأعظم من جرمه! فقال:«ويلك! هو مملوك لي؟! و إنّ حريزاً شهر السيف، و ليس منّي من شهر السيف». (کافی، ج 7 ، 370)

چاپ این بخش

  اجماع مدرکی حجت است
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 10-آذر-1398, 15:16 - انجمن: اصول استاد قائینی - بدون‌پاسخ

اگر مساله ای ضروری دین باشد کشف می کنیم که مقارن با زمان معصوم است مثل اینکه حرمت رشوه از ضروریات دین است یعنی حرمت رشوه مرتکز در نظر عموم متشرعه است و یک دلیل مستقل بر حرمت رشوه ضروری بودن آن است مثل ضروری بودن حرمت خمر. حال این ضرورتی که متصل به زمان معصوم است معنایش این است که در زمان معصوم هم چنین حکمی بوده است هر چند که مدرکی هم باشد حجت است چون شارع وقتی از اجماع زمان معاصر خودش آگاه است و نسبت به آن سکوت می کند کشف می کنیم که آن را پذیرفته است مانند سیره. ولی این اجماع به معنای ذکر شده با اجماع مدرکی مصطلح فرق دارد.وقتی اجماع مدرکی باشد احتمال می دهیم این اجماع در زمان متاخر شکل گرفته باشد و نه در زمان معصوم و برای همین احتمال گفته می­شود که اجماع مدرکی برای حجیت کافی نیست. معاصرت با عصر معصوم سبب می شود که اعتبارش در عرض نصوص باشد یعنی اگر دلالت روایات هم بر مسأله ضعیف بود ارتکازی بودن در عصر معصوم سبب اعتبار آن روایات می شود و حتی گاهی ضعف دلالت را هم جبران می کند، به این معنا که ارتکاز دلالت ساز هم می­شود. بنابراین اینکه گفته شود اجماع اگر مدرکی باشد حجت نیست پس ضرورت هم اگر مدرکی باشد حجت نیست، چنین کلامی صحیح نیست. ضرورت اگر ضرورتی باشد که معاصر معصوم باشد مانند اجماع است که اگر معاصر معصوم باشد هر دو حجت اند. در ضروریات به وسیله اصالت الثباتی که در امور عامه(مثل دلالت لفظ بر فلان معنا) هست کشف می کنیم که در زمان معصوم هم این مساله بوده است و ردع نشده است و حجت است. ولی در اجماعات مدرکی نمی توانیم کشف کنیم در زمان معصوم هم این مساله اجماعی بوده است، ولی اگر توانستیم اجماع زمان معصوم را کشف کنیم اجماع مدرکی هم حجت می شود. بعضی از معاصرین که فرموده­اند اجماع مدرکی حجت است منظورشان همین است که اجماع مدرکی ای که کشف از اجماع معاصر معصوم کند حجت است و فقهایی که می گویند اجماع مدرکی حجت نیست منظورشان این است که ما از اجماع مدرکی نمی توانیم کشف کنیم در زمان معصوم هم این اجماع محقق بوده است؛ پس بین این دو کلام تهافتی نیست.درس خارج فقه 98/8/11


 

چاپ این بخش

  تعارض دوقول شیخ طوسی با کلام نجاشی
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 10-آذر-1398, 14:13 - انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری - پاسخ‌ها (4)

استاد فرمودند :مرحوم شیخ طوسی سهل بن زیاد را درکتاب تهذیب یا استبصار تضعیف کرده اما در رجال توثیق کرده است اما مرحوم نجاشی ایشان را تضعیف کرده است مرحوم آقای خویی فرمودند هرسه کلام تساقط می کنند زیرا عقلا تضعیف شیخ و نجاشی را در یک طرف می بینند و توثیق شیخ راهم در یک طرف می بینند اما حاج آقا می فرمودند عقلا نسبت به کلام شیخ طوسی توقف می کنند زیرا کلام او مناقض است اما به چه دلیل کلام نجاشی که اجمالی ندارد و یک دست هست داخل در تعارض باشد لذا به تضعیف نجاشی می توان اخذ کرد.جلسه ی 31.تاریخ 10/9

چاپ این بخش

  خرید با مال غیر مخمس و غیر مزکی
ارسال‌شده توسط: هادی اسکندری - 10-آذر-1398, 13:54 - انجمن: فقه استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

خرید با مال غیر مخمس و غیر مزکی

مرحوم سید یزدی در عروه می‌فرماید:
«إذا اشترى دارا من المال الغير المزكى أو الغير المخمس يكون بالنسبة إلى مقدار الزكاة أو الخمس فضوليا، فإن أمضاه الحاكم...»
اگر با پول غیر مخمس و غیر مزکی خانه‌ای خریداری شود، معامله به مقدارِ مبلغ خمس و زکات فضولی بوده و موقوف به امضاء حاکم شارع است.


چه بسان بتوان بین پول غیر مخمس و غیر مزکی در فرع مذکور فرق قائل شد؛ چرا که دلیل خاص بر امضاء چنین بیعی با پول غیر مزکی وجود دارد؛ در صحیحه عبدالرحمن بن أبی عبدالله چنین آمده است: «حَمَّادُ بْنُ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ لَمْ يُزَكِّ إِبِلَهُ أَوْ شَاتَهُ عَامَيْنِ فَبَاعَهَا عَلَى مَنِ اشْتَرَاهَا أَنْ يُزَكِّيَهَا لِمَا مَضَى قَالَ نَعَمْ تُؤْخَذُ مِنْهُ زَكَاتُهَا وَ يَتْبَعُ بِهَا الْبَائِعَ أَوْ يُؤَدِّيَ زَكَاتَهَا الْبَائِعُ»؛ یعنی اگر شخصی شتر یا گوسفندی که متعلق زکات است را بفروشد و سپس مبلغ زکات را پرداخت کند، معامله‌ی مذکور نافذ است. حال آن‌که در باب خمس چنین دلیل خاصی وجود ندارد و اقدام به چنین معامله‌ای در واقع معامله با مال غیر بوده و اگر مکلف بعد از خرید خانه، خمس را اداء کند از مصادیق «من اشتری ثم ملک» خواهد بود که محل اختلاف بین فقهاء است؛ مشهور قائل به عدم صحت چنین معامله‌ای هستند حتّی با ضمیمه‌ی اجازه‌ی مالک حقیقی. برخی مثل مرحوم خویی قائل شده‌اند: معامله باطل نبوده و اجازه مالک نیز لزومی نداشته، و به مجرد این‌که مکلف مالک ثمنی می شود که با آن خانه را خریداری کرده است، معامله از زمان انتقال ثمن به وی تصحیح می شود. برخی مثل مرحوم آقای تبریزی فرموده‌اند: اگر خریدار در زمانی که خس را پرداخت کرده و مالک ثمن شد، معامله را اجازه کند معامله صحیح وگرنه باطل خواهد بود.
بله می‌توان با استناد به اخبار تحلیل خمس حکم مال مخمس و مال مزکی را واحد دانست. بررسی اخبار تحلیل خمس را در نوشته‌ّهای آتی ملاحظه بفرمایید.

چاپ این بخش