مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,577
» آخرین کاربر: 6530091424
» موضوعات انجمن: 3,307
» ارسالهای انجمن: 10,128

آمار کامل

آخرین موضوعات
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: MichaelShush
دیروز, 15:38
» پاسخ‌ها: 34
» بازدید: 10,471
عدم صحت خروج از متفاهم عر...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
11-ارديبهشت-1403, 16:45
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 23
مطالب ارائه شده چقدر مفید...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: قرآن
11-ارديبهشت-1403, 15:23
» پاسخ‌ها: 7
» بازدید: 1,540
تاثیر مرجعیت عرف در تشخیص...
انجمن: اصول استاد شب‌زنده‌دار
آخرین‌ارسال: akbarzadeh
10-ارديبهشت-1403, 17:40
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 67
مراجعه به استعمالات و نحو...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: علی آمنی
10-ارديبهشت-1403, 16:39
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 48
سیره متشرعه با ظهور رد نم...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
9-ارديبهشت-1403, 17:36
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 26
فوارق هشت‌گانۀ معنای حقیق...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
8-ارديبهشت-1403, 20:44
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 24
انصراف لاتعاد از ملتفت و ...
انجمن: فقه استاد شهیدی
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
8-ارديبهشت-1403, 20:28
» پاسخ‌ها: 2
» بازدید: 63
حرمت تغیییر جنسیت به دلیل...
انجمن: فقه استاد اراکی
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
8-ارديبهشت-1403, 15:20
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 103
اهل خبره بودن علمای لغت
انجمن: اصول استاد عابدی
آخرین‌ارسال: مسعود عطار منش
8-ارديبهشت-1403, 14:59
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 67

 
  خارج کردن مرسلات از ارسال
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 15-آبان-1398, 12:45 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - پاسخ‌ها (1)

استاد شبیری در تاریخ ۱\۷ بحثی را شروع نمودند تحت عنوان خارج کردن روایات مرسل از،ارسال ؛ یکی از راههای خارج کردن مرسلات از ارسال با توجه به امکانات جستجویی که در زمان حاضر برای ما میسر شده است عبارت است از اینکه :
راوی قبل و راوی بعد از راوی ذکر نشده را در نظر می گیریم و تمام اشخاصی که بین این دو راوی هستند را از تمام اسناد موجود استخراج نموده ، اگر همه یا اکثریت قریب به اتفاق این اشخاص ثقه بودند به نحوی که به حساب احتمالات احتمال این که این راوی ذکر نشده از غیر این ثقات باشد غیرمعتنابه باشد میتوان اطمینان به وثاقت این راوی ذکر نشده پیدا کرد.
مثال این بحث یکی از نقلهای حدیث لا ضرر است که در سند آن احمد بن محمد بن خالد با واسطه بعض اصحابنا که موجب ارسال است از ابن مسکان نقل میکند و لکن تمام وسایطی که بین این دو نفر هستند علی التحقیق از ثقات اند : در مواردی که محمد بن خالد برقی از عبد الله بن مسکان با یک واسطه نقل کرده است به ترتیب تعداد تکرار و بدون حذف روایات تکراری، این افراد واسطه بین برقی و عبد الله بن مسکان هستند.
عبد الله بن مغیره 13 مورد، عبد الله بن بحر 9 مورد، نضر بن سوید 7 مورد، علی بن نعمان 6 مورد، یونس بن عبد الرحمن 5 مورد، خلف بن حماد 4 مورد، محمد بن سنان 4 مورد، حماد بن عیسی 1 مورد.

چاپ این بخش

  فرق بین ملکیت اعتباری و انتزاعی
ارسال‌شده توسط: خیشه - 13-آبان-1398, 19:43 - انجمن: فقه آیت الله سید احمد مددی - بدون‌پاسخ

استاد سید احمد مددی:
محل بحث ما، ملک اعتباری است. مثلا کسی که در قم زندگی می­کند و یک خانه ای در افریقا دارد. در این جا ملکیت انتزاع نشده است بلکه اعتبار شده است. فارق اساسی بین ملکیت اعتباری و انتزاعی این است که در ملکیت اعتباری یک چیزی را ما اضافه می­کنیم. هر چند که هر دو ملکیت، مَنشا وجود دارد.

مثلا در بحث سجده در دار غصبی گفته می­شود: یک عمل وحدانی نمی­تواند هم مصلحت از او انتزاع بشود و هم مفسده از او انتزاع بشود. اما می­توان هر دو را  نسبت به یک امر وحدانی اعتبار کرد. عمل وحدانی اگر دو اعتبار پیدا کرد اشکالی ندارد. چون در انتزاع کار اضافه ای وجود ندارد. مثلا در فوقیت یک سطح وجود دارد و یک شئ. دیگر اضافه ای وجود ندارد و بعد فوقیت از آن انتزاع می­شود که یک امر ذهنی است. یعنی از مقایسه بین آن دو، فوقیت را ذهن انتزاع می­کند و فوقیت اعتبار و جعل نمی­شود. اما در امور اعتباریه یک اضافه ای وجود دارد. یک جعل وجود دارد.
جلسه 19 تاریخ 12 ابان 98

چاپ این بخش

  بطلان قاعده «الواحد لایصدر الا عن الواحد»
ارسال‌شده توسط: مهدی منصوری - 13-آبان-1398, 19:14 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

استاد شهیدی قاعده «الواحد لایصدر الا عن الواحد» نپذیرفته و در اشکال به آن فرموده اند:
فلاسفه برای قاعده «الواحد لایصدر الا عن الواحد» در مورد فاعل غیر مختار به برهانی اشاره کرده اند که در آن از لزوم سنخیت بین علت و معلول استفاده شده است. توضیح برهان این است که اگر بین علت و معلول سنخیت وجود نداشته باشد، هر چیزی می تواند از هر چیزی صادر شود و لذا باید بین حرارت و آتش سنخیت وجود داشته و بین آب و برودت سنخیت وجود داشته باشد تا اینکه آتش حرارت تولید کرده و آب برودت داشته باشد. حال وقتی حرارت سنخیت با آتش داشته باشد، محال خواهد بود که  با مباین آن سنخیت داشته باشد، الا اینکه جامعی بین آتش و علت دوم وجود داشته باشد که حرارت با آن جامع سنخیت داشته باشد، مثل اینکه آتش، حرکت و غصب، سبب تولید حرارت هستند و حرارت با جامع اینها سنخیت دارد.

برهان ذکر شده صرفا در مورد فاعل غیر مختار مطرح است. اما در مورد فاعل مختار سنخیت با فعل لازم نیست، بلکه در مورد فاعل مختار صرفا وجود سلطنت بر فعل کافی است؛ لذا خداوند متعال قدرت مطلقه است و در عین اینکه سنخیتی با جسم ندارد، جسم را خلق می کند. علاوه بر اینکه خداوند متعال درعین اینکه عرض نیست، اعراض را خلق کرده است. به عنوان مثال علم از اعراض است که در دو آیه شریفه ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ[1] و ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ قَالُوا سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ[2] اشاره به خلق آن از سوی خداوند شده است.
بنابراین در مورد فاعل غیر مختار برهان سنخیت مطرح است و لازم است که بین فاعل غیر مختار و معلول آن سنخیت وجود داشته باشد. البته لازم به ذکر است که سنخیت با جامع ذاتی متفاوت است؛ چون از جوهر عرض صادر می شود، کما اینکه از انسان که جوهر است، عرض تکلّم صادر می شود، در حالی بین جوهر و عرض جامع ذاتی وجود ندارد. در نتیجه سنخیت علت و معلول با وجود جامع ذاتی متفاوت است و معلول نیازمند جامع ذاتی با علت خود نیست بلکه سنخیت کافی است. با توجه به این مطلب وقتی بین علت و معلول آن نیاز به جامع ذاتی نباشد، امر در مورد علل متعدد روشن تر خواهد بود که نیاز به جامع ذاتی نیست؛ مثل اینکه آتش و حرکت دو علت برای حرارت هستند و یکی از آنها جوهر و دیگری عرض است و اساساً جامع ذاتی بین آنها وجود ندارد. در نتیجه قاعده «الواحد لایصدر الا عن واحد» و «الواحد لایصدر عنه الاواحد» باطل خواهند بود و حاصل آن این است که صرفاً باید بین موضوع های یک علم تسانخ وجود داشته باشد ولو اینکه این تسانخ در ایجاد غرض مترتب باشد.
جلسه 98.08.13
[/url]
[url=https://fa.mfeb.ir/taqrir/%d9%85%d8%ae%d8%aa%d8%a7%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d8%b9%d8%b1%db%8c%d9%81-%d8%b9%d9%84%d9%85-%d8%a7%d8%b5%d9%88%d9%84-%d8%aa%d8%b9%d8%b1%db%8c%d9%81-%d8%b9%d9%84%d9%85-%d8%a7%d8%b5%d9%88%d9%84-2/]جهت مشاهده این مطلب و مطالب پیرامون آن اینجا کلیک کنید.


[1]. سوره نساء، آيه 113.
[2]. سوره بقره، آيه 31 و 32.

چاپ این بخش

  تعریف شهید صدر از علم اصول و نحوه خروج قواعد فقهی از تعریف علم اصول
ارسال‌شده توسط: مهدی منصوری - 13-آبان-1398, 19:09 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

شهید صدر در پاسخ از نقض وارد شده بر تعریف علم اصول در مورد قواعد فقهی فرموده اند: در تعریف علم اصول از تعبیر «علم الأصول هو العلم بالعناصر المشتركة في الاستدلال الفقهي خاصة التي يستعملها الفقيه كدليل على الجعل الشرعي الكلي»[1]استفاده کردیم که در این عبارت قیودی وجود دارد که هر کدام موجب خارج شدن برخی از قواعد فقهی می شود. این قیود عبارتند از:
1-   العناصر: برخی از قواعد مانند قاعده «لاضرر» و «لاحرج» به جهت اینکه به معنای دقّی قاعده نیستند، با این قید خارج می شوند؛ چون قاعده شیئی است که ثبوتاً بسیط بوده و دارای وحدت ثبوتیه است، اما قاعده «لاضرر» و «لاحرج» بسیط نیستند؛ چون در صورتی که مراد از قاعده «لاضرر»، تعمیم اضرار به غیر باشد، «لاضرر» حکمی خواهد بود که مربوط به مکلف است و ربطی به اصول ندارد. در صورتی نیز که مراد از آن، نفی احکام ضرری باشد، از نظر ثبوتی شیء نفی احکام ضرری واحد نیست بلکه تجمیع شده احکام عدیده در فقه است؛ مثل اینکه وجوب وضوء مشروط به عدم ضرر است، وجوب غسل مشروط به عدم ضرر است و هکذا که از این موارد متعدد یک قاعده استفاده شده است و در نتیجه وحدت ثبوتیه در قاعده «لاضرر» وجود ندارد.
در اینجا ممکن است گفته شود که ملاک برای تقیّد احکام به عدم ضرر یا حرج واحد است و لذا وحدث ثبوتی ایجاد می شود. در پاسخ این اشکال می گوئیم: در علم اصول بحث از ملاک نمی شود تا از وحدت ملاک وحدت ثبوتی استفاده شود. در علم اصول از حکم شرعی بحث می شود که در مورد دو قاعده «لاضرر» و «لاحرج» حکم واحد وجود ندارد و لذا استفاده از تعبیر عنصر که امر بسیط است، موجب خروج قواعدی مثل «لاضرر» و «لاحرج» می شود.
2-  المشترکه: برخی از قواعد فقهی مانند قاعده طهارت با قید «المشترکه» خارج می شوند؛ چون اختصاص به باب خاص دارد. قاعده اینکه امر به غَسل، ظاهر در ارشاد به نجاست است هم از قواعد مختص به باب فقهی خاص است و به جهت عدم اشتراک در ابواب فقه، خارج از علم اصول خواهد بود.
بنابراین قواعد مختص به ابواب خاصی از فقه با قید «المشترکه» خارج خواهند شد.
3-   «التي يستعملها الفقيه كدليل على الجعل الشرعي الكلي»: برخی دیگر از قواعد فقهی از جمله قاعده «مایضمن بصحیحه یضمن بفاسده و مالایضمن بصحیحه لایضمن بفاسده» به جهت قید «التي يستعملها الفقيه كدليل على الجعل الشرعي الكلي» خارج خواهد شد؛ چون این قاعده دلیل بر جعل شرعی نیست بلکه خود اینکه شارع حکم به ضمان ید کرده است، جعل شرعی است و بر موارد خود تطبیق می شود، در حالی که به عنوان مثال در مورد حجیت خبر ثقه که از مباحث اصولی است، جعل واحد دارد که در همه ابواب فقهی جاری شده و دلیل بر حکم شرعی است.
بخش دیگری از قواعد فقهی که با قید «التي يستعملها الفقيه كدليل على الجعل الشرعي الكلي» از تعریف علم اصول خارج می شوند، اصول عملیه در شبهات موضوعیه مانند قاعده فراغ و تجاوز و قاعده ید است؛ چون دلیل بر حکم شرعی کلی نیستند بلکه دلیل بر حکم جزئی اند. به عنوان مثال قاعده ید، دلیل بر مالکیت زید نسبت به خانه معیّن است که این حکم، جعل شرعی کلی نیست، در حالی که علم اصول برای استنباط حکم شرعی کلی تمهید شده است.
با توجه به توضیح قیود ذکر شده، عملاً تمامی قواعد فقهی از تعریف علم اصول خارج خواهند بود.
تاریخ جلسه: 98.08.13


چاپ این بخش

  تفاوت بحث زیاده الثقه و بحث دوران امر بین زیاده و نقیصه
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 13-آبان-1398, 06:46 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

استاد در تاریخ 25/6 فرمودند : در عامه بحثی مطرح شده است تحت عنوان زیاده الثقه که مهمترین شخص که این بحث را طرح کرده خطیب بغدادی است . با مراجعه به کلمات خطیب روشن می شود بحث زیاده الثقه در جایی است که دو نقل وجود داشته یکی دارای زیاده و دیگری فاقد آن با این ویژگی که اولا ناقل زیاده واحد و ناقل نقیصه متعدد است و ثانیا در اینکه ناقل نقیصه شهادت به عدم میدهد یا صرفا عدم الشهاده است نزاع وجود دارد ولی بحث دوران بین زیاده و نقیصه هیچیک از این دو ویژگی را ندارد یعنی اولا مبنی بر تعدد ناقل نقیصه نیست و ثانیا وجود شهادت به عدم در ناقل نقیصه مفروض است و بحث در تعارض الشهادتین است.

چاپ این بخش

  شرط حجیت استقراء
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 13-آبان-1398, 06:44 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

شرط حجیت استقراء: استاد در تاریخ۱/۷ فرمودند : مرحوم شیخ در رسایل در بحث ظن آوری استصحاب به نکته ای در رابطه با استقراء اشاره میکنند که جالب توجه است. ایشان در پاسخ به مرحوم صاحب قوانین که قایل به ظن آوری استصحاب در اثر استقراء موارد مختلف است می فرماید: شرط منتج بودن استقراء اینست که بعد از دیدن موارد مختلف علت مشترکی را به نحو ظنی یا قطعی کشف کنیم تا بتوانیم مطلب را از موارد بررسی شده به غیر آن سرایت دهیم.استاد در توضیح فرمایش مرحوم شیخ به یک پارادوکس اشاره نمودند:اگر شخصی تمام انسانهایی که در گذشته و حال و آینده مرده اند و می میرند را بررسی کند و ببیند همه غیر از او بودند نمی تواند بگوید : کل میت فی الماضی و الحال و المستقبل غیری فالمیت غیری و در نتیجه نامیرا بودن خود را نتیجه بگیرد چون غیر بودن یا نبودن هیچ نحو علیتی نسبت به میرا بودن یا نبودن ندارد و به عبارتی علت میرابودن اغیار ، غیر بودنشان نیست تا در مورد خود شخص بتوان گفت چون غیریت نیست میرایی هم نیست.

چاپ این بخش

  عدم امکان ارائه تعریف جامع ومانع برای علم اصول از نظر فنی و حل این امر توسط نگاه عرفی
ارسال‌شده توسط: مهدی منصوری - 12-آبان-1398, 20:26 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

استاد شهیدی در مورد تفاوت مباحث علم اصول و مباحث رجالی از بحث عرفی استفاده کرده و تنها راه برای خارج کردن مباحث رجالی از تعریف علم اصول را استفاده از عرف دانسته اند. ایشان در این زمینه فرموده اند:
به نظر ما از نظر فنی نمی توان تعریفی جامع و مانعی مطرح کرد. کسی هم که در این زمینه تلاش کرده است، تلاش او بی نتیجه مانده است. اما در صورتی که بحث تفاوت علم اصول و مباحث رجالی، لغوی و منطقی به صورت عرفی مطرح شود، مشکل حل خواهد شد و طبق آن علم اصول علمی است که در آن از قواعد مربوط به دلیلیت دلیل حکم شرعی بحث می شود. دلیلیت دلیل اعم از ظهور و حجیت است و لذا وقتی گفته می شود که صیغه امر ظاهر در وجوب است، بحث از دلیل صیغه امر بر وجوب شده است؛ چون ظهور به معنای دلیلیت است. بحث از حجیت خبر ثقه هم مربوط به دلیلیت آن است، در حالی که عرفا بحث از قواعد رجالی مربوط به دلیلیت دلیل حکم شرعی نیست، بلکه صرفا مربوط به وثاقت مشایخ صفوان است که طبق آن موضوع دلیل که حجیت خبر ثقه است، تنقیح می شود. در مباحث لغوی و منطقی نیز از دلیلیت دلیل بحث نمی شود بلکه موضوع دلیل را تبیین می کند.

مطلب ذکر شده نهایت تلاش برای اخراج قواعد منطقی، ادبی و رجالی از تعریف علم اصول است. 

برای مشاهده این مطلب و مطالب پیرامون آن در تقریر درس استاد شهیدی اینجا کلیک کنید.

چاپ این بخش

  راهکار برای خارج کردن علم منطق از تعریف علم اصول
ارسال‌شده توسط: مهدی منصوری - 12-آبان-1398, 20:18 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

یکی از چالش هایی که در مورد تعریف علم اصول وجود دارد، تعریف آن به نحوی است که علم منطق را شامل نشود. استاد شهیدی دو راهکار برای خارج کردن علم منطق از تعریف علم اصول مطرح کرده اند که عبارتند از:

الف: یکی از روش های خارج کردن علم منطق از تعریف علم اصول، توسط مرحوم حائری در کتاب درر الفوائد مطرح شده است. ایشان علم اصول را همانند مشهور به قواعدی تعریف کرده است که علماء آنها را برای قرار گرفتن در طریق استنباط تمهید کرده اند[1]، در حالی که علم منطق از سوی علماء برای استدلال فقهی تمهید نشده است، بلکه برای مطلق استدلال تمهید شده است.[2]
البته اگرچه با توجه به اینکه قواعد رجالی برای استدلال فقهی تمهید شده است، با تعریف مرحوم حائری خارج نمی شود، اما تعریف ایشان موجب خارج شدن علم منطق می شود.
ب: دومین راه خارج کردن علم منطق از تعریف علم اصول این است که گفته شود که علم منطق مواد استدلال را تبیین نمی کند، بلکه شکل استدلال را بیان می کند، در حالی که مسائل اصولی، بحث محتوایی کرده و شکل استدلال را مورد بررسی قرار نمی دهد.



[1] ایشان تعبیر «الممهده» را به صیغه مفعول دانسته اند.
[2] درر الفوائد، عبدالکریم حائری، ج1، ص2.

چاپ این بخش

  مدرَج بودن یا نبودن فقره انما یحلل الکلام و یحرم الکلام
ارسال‌شده توسط: خیشه - 12-آبان-1398, 18:07 - انجمن: فقه آیت الله سید احمد مددی - پاسخ‌ها (4)

استاد سید احمد مددی فرمودند: یک سری شواهد سلبی و ایجابی در مورد این مطلب وجود دارد. مهمترین شاهد سلبی این است که این فقره در یک روایت مطرح شده است و این روایت از همین راوی یک بار دیگر در کتاب یونس نقل شده است اما این فقره را ندارد. در بحث حدیث شناسی این مطلب مطرح است که اگر یک فقره در یک روایت بود و در روایت دیگری که همان روایت است، ذکر نشده بود، از آن تعبیر به ادراج می­کنند. یعنی آن فقره از خود راوی است و امام نفرموده است.

روایتی نیز از عبد الرحمان بن حجاج نقل شده است که قریب به روایت مورد بحث است، اما این فقره را ندارد. لذا گفته می­شود با قطع نظر از نکته ادراج، چنین فقراتی حجت است اما با توجه به نکته ادراج حجیت آن زیر سوال می­رود.
از جمله شواهد ایجابی این است که روایتی که این فقره را دارد از کتاب ابن ابی عمیر نقل شده است و خیلی بعید است که ابن ابی عمیر حدیث مدرج را نشناسد. خصوصا که روایت عبد الرحمان بن حجاج را نیز ابن ابی عمیر نقل کرده است. مضافا به این که این قسمت از حدیث در باب مضاربه آمده است که بعضی از آنها نیز صحیح است. مضافا به این که حکم این فقره( نه خود فقره) در بعضی دیگر از روایات آمده است. مثل روایات باب عینه( دقیقا این قاعده تطبیق شده است)
جلسه 19 تاریخ 12 ابان 98

چاپ این بخش

  مانع اغیار نبودن تعریف مشهور از علم اصول
ارسال‌شده توسط: مهدی منصوری - 11-آبان-1398, 19:37 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

مشهور در تعریف علم اصول از تعبیر «علم الاصول علم بالقواعد الممهدة لاستنباط الأحكام الشرعية» استفاده کرده اند. طبق این تعریف اگر تعبیر «الممهده» به کسر هاء خوانده شود، علم اصول علم به قواعدی است که تمهید برای استنباط حکم شرعی ایجاد می کند و در صورتی که به فتح هاء خوانده شود، تعبیر ذکر شده به این معنا خواهد شد که علم اصول علمی است که از سوی علماء برای استنباط حکم شرعی تدوین شده است.

در مورد تعریف مشهور اشکالی وجود دارد که تعریف صاحب کفایه هم این اشکال را برطرف نمی کند. اشکال وارد بر تعریف مشهور این است که این تعریف مانع اغیار نیست. برای روشن شدن این اشکال می توان به دو مورد اشاره کرد:

1-   تعریف مشهور شامل بحث از قواعد منطقی، لغوی و رجالی می شود؛ چون اگر شخصی از وثاقت مشایخ صفوان، ابن ابی عمیر و بزنطی بحث کند، بحث از قاعده ای است که در نتیجه آن در طریق استنباط حکم شرعی قرار دارد و لذا باید بحث از قواعد رجالی داخل در علم اصول باشد، کما اینکه بحث از قواعد منطقی و لغوی، مباحثی است که در طریق استنباط احکام شرعی قرار دارد و باید در علم اصول داخل شود، در حالی که داخل شدن این مباحث در علم اصول خلاف مرتکز است.
2-   تعریف مشهور شامل قواعد فقهی نیز می شود؛ چون به عنوان مثال بحث از قاعده «مایضمن بصحیحه یضمن بفاسده و مالایضمن بصحیحه لایضمن بفاسده»[1]قاعده فقهی است که تعریف مشهور از علم اصول مبنی بر قواعدی که در طریق استنباط حکم شرعی قرار می گیرد، شامل آن می شود؛ چون با استناد به این قاعده در مورد مشتری حکم به ضمان ثمن المثل در بیع فاسد می شود، در حالی که از سوی فقهاء مطرح شده است که قواعد فقهی با قواعد اصولی متفاوت است.
با توجه به دو نقض مطرح شده بر تعریف مشهور، فقهاء سعی در اصلاح تعریف علم اصول داشته اند تا نقض های مطرح شده بر آن وارد نباشد.


[1]. تطبیق این قاعده در بیع به این صورت است که در صورت صحت بیع، مشتری ضامن ثمن المسمی است و در صورتی که فاسد باشد، مشتری ضامن ثمن المثل است.

جهت مشاهده این مطلب و مطالب پیرامون آن اینجا کلیک کلید.

چاپ این بخش