مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,579
» آخرین کاربر: NHS
» موضوعات انجمن: 3,312
» ارسالهای انجمن: 10,143

آمار کامل

آخرین موضوعات
مثبت بودن استصحاب در متضا...
انجمن: اصول استاد شب‌زنده‌دار
آخرین‌ارسال: akbarzadeh
8 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 6
پذیرفتن روایت در تعارض در...
انجمن: قواعد رجال
آخرین‌ارسال: علی آمنی
9 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 6
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: Willie
10 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 37
» بازدید: 12,755
مطالب ارائه شده چقدر مفید...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: قرآن
15-ارديبهشت-1403, 15:56
» پاسخ‌ها: 12
» بازدید: 2,011
بررسی وثاقت قاسم بن محمد
انجمن: فقه استاد قائینی
آخرین‌ارسال: NHS
15-ارديبهشت-1403, 13:39
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 116
بررسی دلالت عبارت شیخ طوس...
انجمن: اصول استاد شهیدی
آخرین‌ارسال: یا علی مدد
14-ارديبهشت-1403, 06:53
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 17
اشکال به انحلال در تمسک ب...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
13-ارديبهشت-1403, 19:11
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 57
حکم استفاده از انرژی معرو...
انجمن: سوالات علمی (فقهی)
آخرین‌ارسال: YA Salam
13-ارديبهشت-1403, 16:43
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 37
عدم صحت خروج از متفاهم عر...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
11-ارديبهشت-1403, 16:45
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 31
تاثیر مرجعیت عرف در تشخیص...
انجمن: اصول استاد شب‌زنده‌دار
آخرین‌ارسال: akbarzadeh
10-ارديبهشت-1403, 17:40
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 90

 
  مشروعیت دریافت حقوق در مقابل معالجه نامحرم
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 1-آذر-1399, 20:27 - انجمن: فقه استاد قائینی - پاسخ‌ها (1)

اگر طبابت به صورت مشروع باشد مثلا هم جنس خود را علاج کند و عمل حرامی را مرتکب نشود، اخذ اجرت مانعی ندارد. اما اگر جایی طبابت با عمل محرمی همراه باشد، آیا طبیب استحقاق اخذ اجرت دارد یا نه؟ مثلا در طبابت نیاز به لمس و نظر هست و پزشک حاذق هم جنس وجود دارد، در این صورت اگر به پزشک غیر مماثل رجوع کند، آیا اخذ اجرت برای پزشک جایز است یا آن مال حرام است؟
گاهی خود عمل طبابت حرام است چون مستلزم لمس و نظر نامحرم است با اینکه پزشک مماثل حاذق وجود دارد. در این صورت اخذ اجرت حرام است و پزشک مستحق اجرت نیست به دلیل اینکه «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا حَرَّمَ شَيْئاً حَرَّمَ ثَمَنَهُ»این فرض در جایی است که خود فعلی که علاج با آن صورت می گیرد حرام باشد یعنی ترکیب اتحادی است.
اما گاهی ترکیب انضمامی است یعنی اینکه مثلا مقدمات آن فعل حرام است. مثلا مقدمات علاج این است که بدن نامحرم را لمس کند ولی بعد از اینکه لمس کرد به علاج می پردازد و برای خود علاج نیازی به لمس و نظر نیست. یا اینکه مثلا پزشک غیر مماثل مقدمات علاج را انجام می دهد مثل گرفتن نبض و فشار خون، سپس پزشک دیگری بدون انجام فعل حرام به طبابت می پردازد. در اینصورت به مقداری که کار حرام صورت گرفته است مالک اجرت نمی شود یعنی برای انجام مقدمات مستحق اجرت نیست ولی برای خود طبابت که کار حرامی صورت نگرفته است مستحق اجرت است. درس فقه 4/10/98

چاپ این بخش

  تفسیر تعلق اوامر به طبایع یا افراد
ارسال‌شده توسط: خیشه - 28-آبان-1399, 00:29 - انجمن: اصول استاد گنجی - پاسخ‌ها (6)

این که اوامر به طبایع تعلق گرفته است یا افراد، تفاسیر مختلفی شده است. در اینجا به دو تفسیر پرداخته میشود. تفسیر اول از جانب مرحوم آخوند است که ایشان فرموده است: مراد از تعلق اوامر به طبایع این است که خصوصیات دخیل در غرض مولا نیست و این طبیعت است که حامل غرض است و مراد از تعلق اوامر به افراد این است که خصوصیات مامور به دخیل در غرض مولا است. مرحوم نائینی این مطلب را دیده و فرموده است:معنا ندارد که خصوصیات ماموربه دخیل در غرض مولا باشد لذا تفسیر دیگری را مطرح کرده است.
ایشان فرموده است: مراد از این که اوامر به طبایع تعلق گرفته است این است که حکم از طبیعت به افراد سرایت نمیکند و مراد از این که احکام به افراد تعلق گرفته است این است که حکم به افراد سرایت میکند. ایشان در بحث اجتماع امر و نهی از ا ین تفسیر استفاده کرده است و ثمره ای بر آن مترتب کرده است

چاپ این بخش

  دلیل محقق همدانی برای نفی اعتبار عجز از توریه در تحقق اکراه
ارسال‌شده توسط: خیشه - 27-آبان-1399, 00:46 - انجمن: فقه استاد شب‌زنده‌دار - پاسخ‌ها (1)

مرحوم همدانی فرموده است: عجز از توریه شرطیت برای تحقق اکراه ندارد. زیرا قوام اکراه به دو امر است: اولا شخص اکراه کننده قدرت بر اضرار داشته باشد و ثانیا شخص اکراه شده خوف از افتادن در ضرر داشته باشد. شخصی که توریه میکند اولا در دسترس اکراه کننده است و هنوز قدرت بر اضرار دارد و ثانیا هنوز میترسد که اگر اکراه کننده مطلع بشود به او ضرر میرساند. بر خلاف موارد دیگری از تفصی که مثلا اگر فرار کند دیگر نمیترسد و اکراه کننده هم قدرت ندارد.
استاد شب زنده دار جواب دادند: در همان مواردی که شخص توریه میکند ممکن است با این توریه اطمینان داشته باشد ضرر به او نمیرساند و چون جهل دارد هم قدرت بر اضرار ندارد

چاپ این بخش

  امکان امر آمر با علم به انتفا شرط امرش
ارسال‌شده توسط: خیشه - 27-آبان-1399, 00:39 - انجمن: اصول استاد گنجی - بدون‌پاسخ

بحثی در کفایه مطرح شده است که اگر آمر عمل داشته باشد به اینکه شرط امرش وجود ندارد ایا میتواند امر فعلی داشته باشد یا نه؟ مرحوم آخوند فرموده است خیر زیرا شرط از اجزا علت تامه است و وقتی علم دارد که شرط وجود ندارد پس معلول ان هم که امر است محقق نمیشود.
مرحوم نائینی فرموده است این بحث از اساس باطل است زیرا خطابات شرعیه یا به نحو قضایای حقیقیه هستند که این بحث معنا ندارد زیرا در این قضایا شرط فرض وجود  شده است یعنی اگر  موضوع با قیودش باشد این حکم هست دیگر ربطی به علم به وجود و انتفا ان ندارد
اما اگر قضیه خارجیه باشد مثلا آمر میگوید این گروه عادل هستند و ان را اکرام کنید در این صورت فرض علم به انتفا شرط معنا ندارد زیرا از تطبیق امر کشف میشود که شرط وجود داشته است

چاپ این بخش

  نکته ای در استصحاب
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 26-آبان-1399, 21:18 - انجمن: مطالب علمی (اصولی) - پاسخ‌ها (1)

استاد سید مصطفی حسینی نسب(زید عزه) می فرماید: استصحاب «ابقاء ما کان لأجل أنه کان» است. در سیره عقلا نیز «ابقاء ما کان» هست، ولی «لأجل أنه کان» نیست. مثلا اگر کسی برای نماز صبح وضو بگیرد و در ادامه شک کند که وضویش باقی است، آنچه درسیره است این است که اگر عادت خاصی ندارد تا زمانی که فاصله زمان شک با زمان وضو کم است حکم به بقا می گردد ولی اگر فاصله زمان شک با زمان وضو زیاد باشد حکم به بقا نمی شود، در حالی که طبق استصحاب هر چقدر هم فاصله زیاد باشد تا وقتی که یقین وجدانی یا تعبدی برخلاف نیامده، باید حکم به بقا گردد. پس آنچه در ارتکاز سیره است، استصحاب نیست و حجیت استصحاب با اخبار ثابت می شود.

چاپ این بخش

  انکار قاعده «تقدیم ما حقّه التأخیر یفید الحصر»
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 24-آبان-1399, 08:59 - انجمن: فقه استاد شهیدی - پاسخ‌ها (5)

استاد شهیدی این قاعده را نپذیرفتند وفرمودند: ما به کلمات بزرگان مراجعه کردیم و این تعبیر در موارد زیادی بیان شده است و کسانی که با این نظر موافق هستند عبارتند از؛ زمخشری در کشّاف، سکاکی در مفتاح العلوم، ابن أثیر در کتاب المثل السائر و در کتاب الجامع الکبیر، جرجانی در دلائل الاعجاز، تفتازانی در مطوّل و مختصر.
و در میان علمای شیعه علامه مجلسی در بحار در ذیل آیه ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَاد[1] نیز این قاعده را قبول کردند. لکن علمایی دیگر قاعده «تقدیم ما حقّه التأخیر یفید الحصر» را قبول نکرده اند؛ از جمله ابن حاجب، ابن أبی الحدید در کتاب «الفلک الدائر علی المثل السائر» جلد 2 صفحه 257 و جلد 4 صفحه 247، وقتی که ابن أثیر صاحب کتاب المثل السائر در رابطه با ﴿إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ، ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُم[2] بحث می کند و آن را مفید حصر می داند، ابن أبی الحدید می گوید: «فهم حصر از این هیئت نیست بلکه از دلیل دیگر فهمیده می شود  ابوحیان اندلسی می گوید: «تقدیم بیانگر اهمیت آن مطلب است همان طور که سیبویه گفته است »[3] زیرا سیبویه در الکتاب چنین می گوید: «تقدیم نشانگر اهمیت فراوان آن مطلب است  »[4] تقی الدین سبکی نیز در کتاب اقتناص و کتاب فتاوا همین مطلب را بیان کرده است. و برفرض هم که شک بکنیم حصر نیازمند دلیل است.
 
 
 


[1] سوره رعد، آيه 7.
[2] سوره غاشیه، آيه 25.
[3] تفسیر البحر المحیط، 3، 103
[4] الکتاب لسیبویه، 1، 34

چاپ این بخش

  نکاتی مهم در مورد روایات دال بر جبر
ارسال‌شده توسط: حسین بن علی - 23-آبان-1399, 21:14 - انجمن: اصول استاد قائینی - پاسخ‌ها (1)

اولا: به نظر ما هیچ روایتی دال بر جبر وجود ندارد و هرآنچه ادعا شده غلط است
ثانیا: ابتلای عمومی به مساله جبر و اختیار اقتضاء میکند که ائمه علیهم السلام هر نظری داشته باشند کاملا روشن و قطعی باشد نه اینکه امر مخفی باشد که اثبات آن نیازمند به دلیل اثباتی باشد. همین روشن بودن مذهب ائمه علیهم السلام در نفی جبر و اثبات اختیار قرینه متصل به همه روایات و ادله محسوب میشود و چنانچه روایتی با قطع نظر از این ارتکاز و قرینه متصل، در جبر ظهور داشته باشند این قرینه قطعی مانع شکل گیری چنین ظهوری میشود و آن است.
ثالثا: اگر فرض شود برخی روایات نص در جبر هستند باز هم ارزشی ندارد؛ زیرا روایات بر اساس بنای عقلاء حجت شدهاند و بنای عقلاء بر نفی احتمال خطای راوی است. این بناء و اصل عقلایی در مثل این مساله قابل جریان نیست چون مساله از مسائل عمیق عقلی است و ممکن است فرد قول حق در مساله قضا و قدر و اراده و مشیت الهی را به اشتباه جبر بفهمد و در این نوع مسائل بنای عقلاء بر نفی احتمال خطا نیست. یعنی حتی اگر این روایات متواتر هم باشند با این حال موجب قطع به مفاد نخواهند بود و نهایت چیزی که بر اثر تواتر اثبات میشود صدور یک خبر در این مساله از امام معصوم علیه السلام است اما اینکه مفاد آن جبر است قابل اثبات نیست.

چاپ این بخش

  چاره ای برای حلال بودن رهن خانه وجود ندارد؟؟
ارسال‌شده توسط: حسین بن علی - 23-آبان-1399, 21:13 - انجمن: فقه استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

در رهن خانه گفته شده نباید برای قرض، شرط اجاره قرار داده شود تا مستلزم ربا باشد؛ بلکه برای اجاره شرط قرض بگذارد و بگوید اجاره دادن مشروط به قرض الحسنه است

این کار که نوعی حیله در ربا است طبق نظر مرحوم امام و هرکسی که حیل ربا را ممنوع می داند باطل است؛ اما علاوه بر ایشان، آقای سیستانی و شهید صدر نیز که حیل ربا را می پذیرند؛ در اینگونه رهن خانه اشکال می کنند
اشکال این است که اجاره مشروط به قرض و قرض مشروط به اجاره عرفا تفاوت ندارد و روایات مانعه شامل هر دو فرض می شود  به عبارت دیگر شرط یعنی اتصال بین دو امر ولذا فرقی ندارد چه چیزی مشروط و چه چیزی شرط باشد پس بین قرض به شرط اجاره و اجاره به شرط قرض تفاوت نیست.
برای رفع اشکال چند راه حل ارائه شده است
یکی از روشها این است که مستاجر خطاب به صاحب خانه بگوید: "سه دانگ خانه را یکساله را به مبلغ پنجاه میلیون (همان مبلغ رهن) از شما می خرم همراه خیار یکساله، و سه دانگ دیگر را به مبلغ هر ماه صد هزار تومان، اجاره می­کنم". پس مبلغ صد هزار تومان بابت اجرت ماهیانه­ی سه دانگ و مبلغ پنجاه میلیون به عنوان مبلغ بیع الخیار خواهد بود. با رسیدن انتهای اجاره، صاحب خانه پنجاه میلیون را به مستاجر پرداخت کرده و بیع الخیار را فسخ می­کند.
راه های دیگری نیز پیشنهاد شده است مثل قرارداد صوری امضا شود و از آنجا که مستاجر و صاحب خانه راضی به تصرف هستند؛ تصرفات صحیح باشد؛ البته تصرف اعتباری مانند بیع و... در پول رهن صحیح نیست اما می تواند معامله کلی در ذمه کند و پول رهن را به عنوان اداء دین پرداخت کند.

چاپ این بخش

  راه های تخلص از قرض ربوی در عقود بانکی
ارسال‌شده توسط: حسین بن علی - 20-آبان-1399, 21:03 - انجمن: فقه استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

راه اول؛ قرض دادن طلا و دلار به جای پول

مقرِض به جای پول -که تورم دارد- دلار و طلا قرض دهد. این طریق در غالب اوقات که تومان مبتلی به مشکل تورم است
راه دوم؛ فروش طلا و دلار به قیمت دلخواه
مکلف به جای دادن قرض، طلا و دلار را به هر قیمتی که اراده کند نسیه بفروشد؛ به طور مثال هزار دلار را که در این زمان معادل سی میلیون است را به پنجاه میلیون یک ساله بفروشد.
راه سوم؛ هبه­ی مشروط به هبه
زید خطاب به عمرو بگوید: ده میلیون تومان به تو هبه می­کنم مشروط به این­که در انتهاء سال پانزده میلیون به من هبه کنی.
راه چهارم؛ هبه­ی مشروط به قرض
هبه­ی مشروط به قرض به این­که زید به عمرو پنج ملیوم هبه می کند مشروط بر اینکه عمرو به او بیست ملیوم قرض دهد
راه پنجم؛ جعاله بر قرض
جعاله ی بر قرض راه بعدی است به این صورت که مقترض بگوید: «هرکسی به من ده ملیوم قرض بدهد من به او دو ملیوم جعل خواهم داد»؛ مقرض عمل به جعاله کرده و مستحق جُعل خواهد شد.
راه ششم؛ ارجاع به واسطه
مقرض، مقترض را به کارمند خود ارجاع دهد ؛ کارمند نیز خطاب به وی می­گوید: در قبال وساطت و زحمتی که برای اعطاء وام از سرمایه­ی زید متحمل می­شوم، دو میلیون تومان اخذ می­کنم که در ضمن پرداخت اقساط وام، جعل مذکور را نیز پرداخت خواهی نمود.
مقرض اصلی هم در ضمن عقد آخری با کارمند مذکور شرط می­کند که کل و یا جزئی از مبالغی که از طریق وساطت کذائی به دست آورده­ای، می بایست به من بدهی.

چاپ این بخش

  ریای در اجزاء عبادت مبطل عبادت نیست
ارسال‌شده توسط: حسین بن علی - 20-آبان-1399, 21:02 - انجمن: فقه استاد شهیدی - پاسخ‌ها (4)

در فرض ریای در جزء عبادت مثل ریا در خواندن سوره ی جمعه و... در صورتی که جزء ریایی تدارک شود؛ مرحوم خویی دو وجه برای بطلان نماز ذکر نموده اند؛ البته وجوه دیگری نیز وجود دارد که استاد هیچیک را نپذیرفتند.
وجه أول (صدق زیاده با قصد جزئیت)

نباید قصد جزئیت کند؛ زیرا اگر قصد جزئیت در خواندن سوره جمعه ریایی داشته باشد به این خاطر که جزء نماز نیست و به قصد جزئیت آورده است زیاده محسوب می شود و مصداق «من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده» خواهد بود.
مناقشه
عنوان «زاد فی صلاته» یک مفهوم عرفی است و لذا هر چه در نماز قرآن یا دعا خوانده شود جزء نماز است، هرچند از حدّ واجب خارج است. اگر بنا باشد انجام هر چه از حدّ واجب خارج است را مصداق زیاده قرار دهیم عرفاً همه نماز ها مشتمل بر زیاده است زیرا مردم که أجزای مستحب را در نماز انجام می دهند قصد می کنند که این أجزای مستحب، جزء نماز است و واقعاً هم جزء نماز است ولی جزء واجب نیست.
به عبارت دیگر اتیان به أجزایی مثل قرائت قرآن، ذکر و دعا که شأنیّت دارند مستحبّ باشند ولو بالفعل مستحب نیست به این خاطر که به قصد ریا یا با وسواس بوده و نهی دارند، اتیان به این أجزاء در نماز موجب صدق «من زاد فی صلاته» نمی شود و حداقل در صدق آن شک می کنیم که دیگر نمی توانیم به دلیل «من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده» تمسّک کنیم.
وجه دوم (فرض تحقّق فصل طویل)
نباید فصل طویل بشود و لذا اگر سوره جمعه را به مقداری طول بدهد که اگر در این مدت سکوت می کرد می گفتند «این چه نمازی است که می خوانی؟!» صورت نماز محو شده و باطل است.
مناقشه
 محو صورت نماز یک مطلب عرفی است و لذا اگر قنوت نماز که جزء نماز نیست (به این خاطر که ایشان جزء مستحب در نماز را قبول ندارند) طولانی شود موجب بطلان نمی شود و عرف، قنوت طولانی را ماحی صورت نماز نمی داند و اگر سوره بقره یا سوره جمعه طولانی (با گریه و تکرار) بخواند عرفاً موجب محو شدن صورت نماز نمی شود.

چاپ این بخش