مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,579
» آخرین کاربر: NHS
» موضوعات انجمن: 3,312
» ارسالهای انجمن: 10,143

آمار کامل

آخرین موضوعات
مثبت بودن استصحاب در متضا...
انجمن: اصول استاد شب‌زنده‌دار
آخرین‌ارسال: akbarzadeh
دیروز, 19:17
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 6
پذیرفتن روایت در تعارض در...
انجمن: قواعد رجال
آخرین‌ارسال: علی آمنی
دیروز, 17:44
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 7
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: Willie
دیروز, 17:05
» پاسخ‌ها: 37
» بازدید: 12,912
مطالب ارائه شده چقدر مفید...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: قرآن
15-ارديبهشت-1403, 15:56
» پاسخ‌ها: 12
» بازدید: 2,031
بررسی وثاقت قاسم بن محمد
انجمن: فقه استاد قائینی
آخرین‌ارسال: NHS
15-ارديبهشت-1403, 13:39
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 116
بررسی دلالت عبارت شیخ طوس...
انجمن: اصول استاد شهیدی
آخرین‌ارسال: یا علی مدد
14-ارديبهشت-1403, 06:53
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 17
اشکال به انحلال در تمسک ب...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
13-ارديبهشت-1403, 19:11
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 57
حکم استفاده از انرژی معرو...
انجمن: سوالات علمی (فقهی)
آخرین‌ارسال: YA Salam
13-ارديبهشت-1403, 16:43
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 37
عدم صحت خروج از متفاهم عر...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
11-ارديبهشت-1403, 16:45
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 31
تاثیر مرجعیت عرف در تشخیص...
انجمن: اصول استاد شب‌زنده‌دار
آخرین‌ارسال: akbarzadeh
10-ارديبهشت-1403, 17:40
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 90

 
  بطلان عمل واقع در سجین
ارسال‌شده توسط: عرفان عزیزی - 20-آبان-1399, 09:53 - انجمن: فقه استاد شهیدی - پاسخ‌ها (2)

استاد شهیدی فرمودند: در بحث مبطلیت ریاء می توان به روایت سکونی [1]تمسک کرد در این روایت آمده که فرشته، عمل عبد را  در حالی که خوشحال است به سمت آسمان می برد سپس خدای متعال می فرماید این عمل را در سجین قرار دهید چرا که فقط مرا اراده نکرده است.
سجین یا به معنای جهنم است که در این صورت هم حرمت عمل فهمیده می شود هم بطلان ویا به معنای مکان پست می باشد که در این صورت حرمت ثابت نیست اما به نظر ما عمل باطل است چرا که عمل صحیح را در مکان پست قرار نمی دهند.


[1] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص‏ إِنَّ الْمَلَكَ لَيَصْعَدُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ مُبْتَهِجاً بِهِ‏فَإِذَا صَعِدَ بِحَسَنَاتِهِ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اجْعَلُوهَا فِي‏ سِجِّينٍ‏ إِنَّهُ لَيْسَ إِيَّايَ أَرَادَ بِهَا.

چاپ این بخش

  جریان ترتب در مواردی که قدرت شرعی اخذه شده است
ارسال‌شده توسط: خیشه - 18-آبان-1399, 21:29 - انجمن: اصول استاد گنجی - پاسخ‌ها (4)

یکی از تنبیهات ترتب این است که در جایی که دو واجب یا یکی از آنها قدرت شرط شرعی است، جریان دارد یا نه؟ مراد از قدرت شرعی این است که قدرت ناحیه موضوع اخذ شده است و در غرض دخیل است مانند قدرت داشتن بر آب برای وضو گرفتن. اگر آب نباشد، وضو ملاک ندارد. قدرت عقلی این است که در اصل غرض دخیل نیست بلکه در استیفای ملاک دخیل است. در قسم دوم دو مبنا وجود دارد: یکی مشهور است که میگویند عقل دلالت بر شرطیت چنین قدرتی میکند و دیگری مرحوم نائینی است که میگوید قدرت به اقتضای نفس خطاب است.
حال اگر یک آب داریم و دو خطاب. یکی میگوید اب باید صرف در حفظ نفس بشود و دیگری میگوید وضو برای نماز واجب است و وقت داخل شده است. بعضی میگویند: در این جا جای ترتب نیست. یعنی نمیتوان گفت اگر کسی اب را صرف در وضو کرد، وضو با امر ترتبی صحیح است. زیرا ترتب در جایی است که دو واجب ملاک داشته باشند در حالی که با وجود خطاب حفظ نفس، قدرت برای وضو گرفتن باقی نمیماند و چون که قدرت دخیل در اصل غرض وضو است، وضو خالی از غرض است و با ترتب هم نمی­توان آن را تصحیح کرد.

چاپ این بخش

  نفی اعتبار توریه در کذب به وسیله داستان عمار
ارسال‌شده توسط: خیشه - 18-آبان-1399, 21:22 - انجمن: فقه استاد شب‌زنده‌دار - پاسخ‌ها (1)

بحث این است که اگر کسی اکراه بر حلف و کذب شد تفصی از توریه شرط است یا نه؟ بعضی گفته اند که تفصی از توریه شرط نیست و ادله ای را مطرح کرده اند که یکی از آنها داستان عمار است. تقریب استدلال این است که مرحوم شیخ فرموده است: عمار شخص مورد اهمیتی برای پیامبر بوده است و با آن همه علاقه ای که پیامبر به ایشان داشته است اگر تفصی از توریه اعتبار داشت (لا اقل که رجحان دارد) پیامبر به ایشان تذکر میداد که اگر بار دیگران کفار به سراغ تو امدند و تو را مجبور کردند که تبری بجویی اگر توربه ممکن است توربه بکن. در حالی که این کار را نکرده است پس معلوم میشود که تفصی از توریه در اکراه بر حلف و کذب و لازم نیست.
بعضی از بزرگان به این استدلال جواب داده اند که در این مورد اصلا توریه فایده ای نداشته است که پیامبر ان را تذکر دهد. زیرا تبری جستن با کلمات کفر امیز هتک حرمت است چه توریه بکند و چه نکند. لذا پیامبر توریه را تذکر نداده است. مانند فحش دادن. مثلا اگر کسی از حمار، شیر و شجاعت را قصد کند و در یک جمعی به یک کسی آن را بگوید. در این جا میگویندهتک حرمت رخ داده است. کفر نیز این گونه است.
جواب دیگری که داده اند این است که عمار با آن همه جلالت قدر خودش توریه را بلد بوده است و نیازی به گفتن نداشته است. طبیعتا هر انسان مومنی از کفر گفتن بدش میاید و تا جایی که بتواند ان را قصد نمیکند. کما این که کفار هم اگر با اکراه شهادتین بگویند قصد نمیکنند.
استاد شب زنده دار فرمودند که اگر توریه به معنای عدم اراه جدی از لفظ باشد این جواب درست است و الا ( توریه به معنای استعمال لفظ در معنای غیر ظاهر) این جواب دوم صحیح نیست

چاپ این بخش

  اجاره بر فعل مباحی که مقدمه آن حرام است
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 17-آبان-1399, 15:15 - انجمن: فقه استاد قائینی - پاسخ‌ها (1)

اگر امر مباحی مانند علاج و طبابت مبتنی بر مقدمه حرامی باشد، آیا عقد اجاره بر آن فعل مباح جایز است.  برای مثال اگر شارع به زن حائض بگوید که مکث در مسجد بر تو حرام است ولی اگر عصیان کرد و مکث در مسجد کردی در این صورت جارو کردن مسجد امر مباحی است. حال آیا می شود بر این جارو کردن مسجد عقد اجاره بست در حالی که مقدمه جارو کردن، مکث در مسجد است که فعل حرامی است؟

مرحوم خویی در بحث معاملات فرموده عقود ترتب بردار نیست؛ بحث از اینکه آیا ترتب امکان دارد یا نه مربوط به تکالیف است نه عقود. مرحوم خویی در این صورت می فرماید اجاره صحیح نیست چون مسأله ترتب مربوط به عقود نیست. اگر این مبنای مرحوم خویی را بپذیریم، در مورد طبابتی که مقدمه اش فعل حرام است، می گوییم عقد اجاره بر این طبابت صحیح نیست.
ترتب به این معناست که اگر مقدمه عملی حرام باشد ولی خود عمل حرام نیست و عمل از نظر زمانی متاخر از مقدمه آن است، اگر مکلف عصیان کرد و مقدمه را انجام داد، ارتکاب آن فعل مانعی ندارد. مثلا اگر از نردبان غصبی برای رفتن به بام خانه خود استفاده کند، هر چند کار حرامی مرتکب شده است ولی ماندن روی پشت بام مانعی ندارد. اما در بحث طبابت، جواز یا عدم جواز عقد اجاره مبتنی بر پذیریش یا عدم پذیرش کلام مرحوم خویی است که آیا ترتب در عقود جاری است یا نه؟
درس فقه 99/10/4

چاپ این بخش

  مفاد وسیع لا ضرر به بیان مرحوم اراکی
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 17-آبان-1399, 12:08 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - پاسخ‌ها (2)

مرحوم اراکی می فرمایند لا ضرر و لا ضرار مانند اینست که سلطانی بگوید در مملکت من ضرر نیست و زمانی سلطان می تواند چنین حرفی بزند که اولا خودش به مردم ضرر نزند ثانیا جلوی ضرر زدن مردم به یکدیگر را بگیرد و ثالثا چنانچه شخصی عصیان نموده به دیگری ضرر زد لزوم تدارک را جعل کند.
جلسه۲ مورخ17 شهریور 99

چاپ این بخش

  جریان ترتب در مستحبات
ارسال‌شده توسط: خیشه - 16-آبان-1399, 15:36 - انجمن: اصول استاد گنجی - پاسخ‌ها (16)

در بحث ترتب اختلافی وجود دارد که ایا در مستحبات ترتب جاری میشود یا نه؟ مثلا اگر کسی نزدیک طلوع فجر صادق به جای نماز شب خواندن قران بخواند، ایا این قران خواندن امراستحبابی دارد یا نه؟
استاد فرمودند: صاحب کتاب منتقی الاصول فرموده است: در مستحبات ترتب جاری نیست زیرا ترتب فرع بر تزاحم است و در مستحبات تراحمی وجود ندارد تا ترتب جاری شود. استاد فرمودند: هر چند که در مستحبات ترخیص در ترک وجود دارد اما نکته باب ترتب در این جا هم جاری است زیرا نکته باب ترتب مطارده بود یعنی وقتی که دو واجب با هم تزاحم داشتند و یک قدرت بیشتر نبود هر کدام دیگری را طرد میکرد یا اهم، مهم را ترک میکرد. در مستحبات هم مطارده هست زیرا شارع مثلا هم طلب نماز شب دارد و هم قران خواندن و در لحظه قبل از طلوع فجر طلب نماز شب، طلب قران خواندن را طرد میکند و موضوع ترتب جاری است

چاپ این بخش

  داعی الهی در قلوب انسان، علت تامه اختیار است
ارسال‌شده توسط: حسین بن علی - 15-آبان-1399, 20:57 - انجمن: اصول استاد قائینی - پاسخ‌ها (4)

در اختیاری بودن افعال انسان، بیان شد که اختیار علت تامه افعال انسان در فرض قدرت است؛ اما اشکال شد که خود عزم و قصد هم حادث و نیازمند به علت است که با تحقق آن علت، عزم و قصد حتماً محقق می‌شود و با عدم آن، تحقق قصد و اراده محال است.
اصلی‌ترین قسمت حل شبهه جبر و دفع تفویض در همین نقطه است.
ما گفتیم علت قصد و عزم خود نفس است اما تحقق اختیار یک طرف، منوط به داعی است؛ به عبارت دیگر آنچه انسان را به عزم و قصد وادار می‌کند دواعی است که در نفس انسان وجود دارند و تأثیر این دواعی در تحقق عزم و قصد به نحو حتم است اما این داعی اختیار را سلب نمی‌کند یعنی تأثیر این داعی به گونه‌ای نیست که نفس تمکن از ترک آن نداشته باشد. این دواعی باعث می‌شوند انسان حتماً اراده و اختیار کند در عین اینکه می‌تواند نکند.
برای تقریب به ذهن این مثال را می‌زنیم که آمدن مهمان داعی بر این است که فرد حتماً اراده فراهم کردن وسایل پذیرایی داشته باشد و بر آن اقدام می‌کند در عین اینکه می‌تواند نکند.
بله در مواردی که داعی بر جامع وجود دارد ولی ترجیحی در هیچیک از اطراف نیست؛ نفس انسان می تواند اختیار یک طرف مشخص کند.
بنابر این بهشتی و جهنمی شودن انسان ها به اختیار خودشان است و نه جبر و نه ظلم، اما تمام علت موجب نحوه اختیار، داعی در ذهن او بوده که خدا آن داعی را فارغ از اختیار عبد، محقق کرده بوده.

چاپ این بخش

  اسلام نظام اقتصادی دارد
ارسال‌شده توسط: حسین بن علی - 15-آبان-1399, 20:56 - انجمن: فقه استاد شهیدی - پاسخ‌ها (2)

اسلام وقتی می‌‌گوید ربا نگیرید؛ زیرا ربا ظلم است، این نشان می‌‌دهد یک طرز تفکری دارد که این محتوا را ظلم می‌‌داند. عرفی نیست بگوییم این شکل ظلم است. این شکل را عوض بکنید ظلم نیست. اسلامی که می‌‌گوید ما زکات را واجب کردیم تا فقر را در جامعه برطرف کنیم و ان الله اشرک الفقراء فی اموال الاغنیاء و لو علم انه لایکفیهم لزادهم، یا آیه که لکیلا یکون دولة بین الاغنیاء منکم، هدف از تشریع احکام اقتصادی که از ثروتمندان زکات بگیرند یا احکام دیگر این است که ثروت در بین یک طبقه خاصی در گردش نباشد فقط در بین اغنیاء ثروت در گردش نباشد، دیگران هم از این اموال استفاده بکنند. این‌ها یعنی نظام‌مند بودن اقتصاد دین. و این نظام باید حفظ بشود. اگر بناء باشد با تغییر شکل این نظام مختل بشود این کشف می‌‌کند آن تغییر شکل‌ها مشکل دارد.

چاپ این بخش

  نحوه تشخیص حکم تکلیفی و وضعی در معاملات
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 15-آبان-1399, 12:07 - انجمن: مطالب علمی (فقهی) - پاسخ‌ها (4)

استاد سید مصطفی حسینی نسب (زید عزه) می فرماید: الف)  اگر امر یا نهی به فعل اختیاری تعلق بگیرند در حکم تکلیفی ظهور دارند.(مثل «لا تشرب الخمر» که متعلق نهی فعل اختیاری شرب خمر است و در حرمت تکلیفی شرب خمر ظهور دارد)

ب) اگر نهی به اثر فعل اختیاری  تعلق بگیرد در ارشاد به حکم وضعی همانند فساد معامله ظهور دارد.                           
سر این دو مطلب آن است که متعلق حکم تکلیفی همواره فعل اختیاری مکلف است، به خلاف حکم وضعی.                  
ج) اگر متعلق نهی هیج یک از فعل اختیاری یا اثر فعل اختیاری نباشد بلکه خصوصیتی از خصوصیات فعل اختیاری یا اثر آن باشد، امر به آن خصوصیت در ارشاد به جزئیت یا شرطیت آن ظهور دارد [مثل امر به خصوصیت رو به قبله بودن در نماز که ارشاد به شرطیت آن است] و نهی از آن خصوصیت در مانعیت آن چیز ظهور خواهد داشت. [مثل نهی از غرر در بیع که ارشاد به مانعیت غرر از بیع دارد]                                                                                                      
مرحوم میرزای نائینی این چهار قاعده را در عبارت ذیل ذکر کرده اند: « لا إشكال في ان كل امر و نهى في نفسه ظاهر في كونه نفسياً إلّا انه يختص بما إذا لم يكن متعلق الأمر أو النهي حصة خاصة من مركب اعتباري جعله المولى متعلقا لحكمه التكليفي [متعلق حکم تکلیفی=فعل اختیاری] أو الوضعي أو خصوصية من خصوصيات ذلك المركب. و اما فيما إذا كان متعلق الأمر أو النهي شيئا من هذين الأمرين فلا يكون الأمر الا ظاهرا في الإرشاد إلى كون الخصوصية المتعلق بها الأمر أو المأخوذة في متعلق الأمر شرطا للمأمور به أو لحكم وضعي ثابت في مورده كما لا يكون النهي الا ظاهرا في الإرشاد إلى كون تلك الخصوصية مانعة من تحقق المأمور به أو عن حكم وضعي ثابت في مورده فلا يستفاد من الأمر بالصلاة إلى القبلة أو الأمر باستشهاد شاهدين عدلين عند الإطلاق الا كون استقبال القبلة شرطا في صحة الصلاة و كون الاستشهاد المزبور شرطا للحكم بوقوع الطلاق كما لا يستفاد من النهي عن الصلاة في غير المأكول من الحيوان أو النهي عن بيع الغرر الا كون وقوع الصلاة فيما لا يؤكل لحمه مانعا من صحتها و لزوم الغرر مانعا من صحة البيع‏» (ر.ک: میرزا محمد حسین نائینی، أجود التقريرات، ‏1: 535-534)

چاپ این بخش

  وجود یا عدم وجود نظامهای مختلف اسلامی(نظام اقتصادی،طبی و...)
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 14-آبان-1399, 18:19 - انجمن: مطالب علمی (اصولی) - پاسخ‌ها (2)

بنده خیال میکنم در بحث وجود طب اسلامی یا اقتصاد اسلامی یا... گاهی دو بحث با هم خلط میشود .
یک بحث اینست که آیا اسلام کامل بحقیقته که عند الله تعالی و امام زمان علیه السلام است چنین مطالبی دارد یا نه؟
بحث دیگر اینست که آیا این مطالب در کلمات شارع بیان شده و به دست ما رسیده یا نه؟
فکر میکنم بحث اول قابل تشکیک نیست و بعضی استدلالها برای بیش از بحث اول بدرد نمیخورد و به نظر قابل تردید نیست که اگر الان دسترسی به یکی از معصومین علیهم السلام داشتیم و سیوال میکردیم حتما جوابی برای گفتن داشتند حال ارشادی یا مولوی بودنش مهم نیست. مثلا استدلال میکنند اسلام دین کامل است مگر میشود در مساله ای نظر نداشته باشد یا روایت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله که هر آنچه امت نیاز داشته بیان کردم و... که این استدلالات تنها برای بحث اول بدرد میخورد.
ولی عمده بحث دوم است که آیا این نظام ها با این مقدار ادله ای که به دست ما رسیده قابل استخزاج است یا نه که به راحتی هم قابل اثبات نیست!
چون اولا ما در امثال طب و... به دنبال واقعیت صحت بدن هستیم و اصطلاحا واقع محور است نه به دنبال حجت در روز قیامت و برای کشف واقعیت از ادله هم نمیتوان به ظواهری که با هزار جور اصل عقلایی حجت میشود واقعیت را کشف کرد.
ثانیا اساسا معلوم نیست معصومین علیهم السلام تمکن از بیان نظام لازم برای زمان خود را داشته اند چه برسد همه زمانها چون همانطور که میدانید غالب ایمه علیهم السلام در خفقان و تنگنا بودند چطور میتوان ادعا کرد حتما نظام لازم برای زمان ما را بیان کرده اند.

چاپ این بخش