مهمان عزیز، خوشآمدید. |
شما میتوانید از طریق فرم ثبتنام در انجمن عضو شوید.
|
آمار انجمن |
» کاربران: 1,579
» آخرین کاربر: NHS
» موضوعات انجمن: 3,312
» ارسالهای انجمن: 10,143
آمار کامل
|
|
|
تفصیل شیخ در موضوعات ترکیبی و تقییدی |
ارسالشده توسط: رضا یعقوبی - 4-دي-1398, 20:31 - انجمن: مطالب علمی (اصولی)
- پاسخها (1)
|
|
مرحوم شیخ جریان اصل براءۀ و استصحاب در موضوعات ترکیبی برای اثبات حکم را قبول دارند، ولی در مورد موضوعات تقییدی، به خاطر اشکال اصل مثبت، جریان اصل را قبول نکرده اند. ایشان در مواضعی از کتاب رسائل و برخی کتب فقهیشان، به این مبنا اشاره کرده اند.
الف. موضوع ترکیبی
اگر موضوع حکم شرعی، ترکیبی باشد، استصحاب در اجزاء حکم شرعی جاری است و می توان یک جزء را با وجدان و جزء دیگر را به وسیله اصل عملی استصحاب یا براءۀ، اثبات کرد.
مثال اول: استطاعت
برای مثال موضوع وجوب حج، داشتن مال و نبود شغل ذمه به بدهی است. اگر جزء اول بالوجدان محرز بود و شک در بدهی وجود داشت، به وسیله براءۀ از شغل ذمه، موضوع حکم وجوب حج اثبات می شود و حج واجب می شود.[1]
نکته: دو تحلیل دیگر هم از معنای استطاعت وجود دارد که مرحوم سید یزدی بررسی کرده اند.[2]
مثال دوم: شک در رافع
اگر شک در وجود رافع کردیم (مثل شک در حدوث نوم بعد از وضو)، استصحاب عدم رافع جاری می شود و طهارت اثبات می شود.[3]
البته در مورد شک در حدث بعد از وضوء، مرحوم شیخ جریان استصحاب طهارت را نیز صحیح دانسته اند.[4]
ب. موضوع تقییدی
مثال اول: شک در حیض بودن خون
اگر خون حیض عبارت باشد از هر خونی که استحاضه نباشد، نمی توان با استصحاب عدم استحاضه، اثبات حیض بودن این خون موجود را کرد و از مصادیق اصل مثبت خواهد بود.[5]
مثال دوم: شک در قتل
قتل عبارتست از موت مستند به ضربه ضارب. حال اگر شک کردیم که زید آیا به وسیله ضربه عمرو کشته شده است یا این که به مرگ عادی فوت کرده است، نمی توان با استصحاب بقاء حیات زید تا زمان ضربه عمرو، اثبات کرد که این موت، دارای وصف ِ (استناد به ضربه عمرو) بوده و عمرو باید قصاص شود.[6]
نتیجه: تفصیل بین استصحاب در موضوعات ترکیبی و تقییدی که برخی از معاصرین، بیان کرده اند، مطلب جدیدی نیست.
[1] كأن يثبت بالأصل براءة ذمّة الشخص الواجد لمقدار من المال واف بالحجّ من الدين، فيصير بضميمة أصالة البراءة مستطيعا، فيجب عليه الحجّ؛ فإنّ الدين مانع عن الاستطاعة، فيدفع بالأصل، و يحكم بوجوب الحجّ بذلك المال. و منه المثال الثاني؛ فإنّ أصالة عدم بلوغ الماء الملاقي للنجاسة كرّا يوجب الحكم بقلّته التي انيط بها الانفعال. فرائد الأصول، ج2، ص: 449
[2] تحليل معناي استطاعت در كلام سيد يزدي:
الف. استطاعت معناي بسيط باشد نه مركب: در اين صورت استصحاب عدم دين، نمي تواند اثبات استطاعت را كند.
ب. استطاعت معناي مركب باشد (وجدان مال + عدم بدهي ولو ظاهرا): استصحاب عدم دين مي تواند اثبات استطاعت كند و اين كه بعدا كشف شود اين شخص واقعا بدهكار بوده است، هيچ مشكلي ايجاد نمي كند.
ج. استطاعت معناي مركب باشد (وجدان مال + عدم بدهي واقعي): استصحاب عدم دين مي تواند اثبات استطاعت كند، ولي اگر بعدا كشف شود كه اين شخص واقعا بدهكار بوده است، سبب مي شود كه پي ببريم اصلا استطاعت حاصل نبوده است و وجوب حجي هم در كار نبوده است و اين حج، مكفي از حج واجب نيست.
حاشية فرائد الأصول ؛ ج2 ؛ ص544
[3] أنّ أصالة عدم الحدث حاكمة على تلك الأدلّة (ادله شک قبل از فراغ)، لأنها بمنزلة الرافع و المزيل للشكّ في بقاء صحّة الأجزاء اللاحقة و وجود الأجزاء اللاحقة على الوجه الصحيح، لأنّ الشكّ في الصحّة مسبّب عن الشكّ في صدور الحدث، فإذا ارتفع بالأصل فقد أحرز بها صحّة الأجزاء جميعا. كتاب الطهارة (للشيخ الأنصاري)، ج2، ص: 480
[4] أنّ الشكّ قد ينشأ من اشتباه الأمر الخارجيّ- مثل: الشكّ في حدوث البول، أو كون الحادث بولا أو وذيا- و يسمّى بالشبهة في الموضوع، سواء كان المستصحب حكما شرعيّا جزئيّا كالطهارة في المثالين، أم موضوعا كالرطوبة و الكرّيّة و نقل اللفظ عن معناه الأصلي، و شبه ذلك. فرائد الأصول، ج3، ص: 43
[5] كاستصحاب عدم الاستحاضة المثبت لكون الدم الموجود حيضا- بناء على أنّ كلّ دم ليس باستحاضة حيض شرعا-. فرائد الأصول، ج3، ص: 236
[6] كاستصحاب الحياة للمقطوع نصفين، فيثبت به «1» القتل الذي هو إزهاق الحياة. فرائد الأصول، ج3، ص: 236
|
|
|
جعل اماریت درفرض شک متساوی الطرفین! |
ارسالشده توسط: عرفان عزیزی - 4-دي-1398, 08:09 - انجمن: اصول استاد لاریجانی
- بدونپاسخ
|
|
مرحوم شیخ انصاری اماره را چیزی می دانند که خودش کشف ناقص از واقع داشته باشد و شارع مقدس نیز از همین جهت آن را حجت کرده باشد مرحوم سید یزدی به کلام شیخ اشکال می کنند در بیان ایشان، ادله ی اجتهادی و أمارات اوسع از این است؛ در آن ها کشف ذاتی لازم نیست بلکه همین که شارع أمری را اعتبار کرد بما أنه الواقع، أماره می شود؛در نظر ایشان در مورد شک بالحمل الشایع که متساوی الطرفین است نیز می توان جعل أماره کرد. بعد می فرماید که بعید نیست که اصل صحت در فعل مسلم و ید مسلم نیز از این قبیل باشد؛ یعنی خودش کاشفیت ذاتی نداشته باشد و شارع آن را تنزیل منزله ی واقع کرده باشد. استاد درنقد کلام سید فرمودند:اگر قائل به تعبد محض در أمارات شدیم به اینکه مودای آن همان واقع است، پس برای حجیت لوازم آن هیچ دلیلی نخواهیم داشت؛ چه اینکه شارع صرفا تعبد به واقع بودن خود أمارات کرده است نه بر لوازم آن!!! لذا طبق بیان محقق یزدی لوازم أمارات حجت نخواهند بود.جلسه ی 23
|
|
|
اشکال آیت الله زنجانی به انقلاب نسبت و شاهد جمع در عمومات |
ارسالشده توسط: عرفان عزیزی - 3-دي-1398, 08:40 - انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری
- پاسخها (4)
|
|
استاد سید جواد شبیری فرمودند :یک اشکال عام هم در شاهد جمع و هم در انقلاب نسبت وجود دارد.بیان اشکال به این صورت است که تخصیص اکثر قبیح است.آیت الله والد می فرماید: نه تنها تخصیص اکثر قبیح است بلکه تخصیص مساوی هم قبیح است و عرفی نیست.فرض کنید در یک روایت آمده است: «اکرم العلماء»در روایت دیگر آمده است: «لا یجب اکرام العلماء» دلیل سوم چنین است: «یجب اکرام العلماء اذا کانوا سادات و لا یجب اکرام العلماء اذا لم یکونوا سادات» سه حالت در مورد تعداد سادات و غیر سادات وجود دارد:سادات بیش تر باشند.یا غیر سادات بیش تر باشند.یا مساوی باشند.اگر علماء سید بیشتر باشند، دلیل دوم که با دلیل سوم تخصیص می خورد، تخصیص اکثر می شود.اگر علماء غیر سید بیشتر باشند، دلیل اول که با دلیل سوم تخصیص می خورد، تخصیص اکثر می شود.اگر علماء سید و علماء غیر سید مساوی باشند، تخصیص دلیل اول و دلیل دوم به واسطهی دلیل سوم تخصیص مساوی می شود که قبیح است.مانند همین اشکال در انقلاب نسبت هم وجود دارد.آیت الله والد به خاطر این اشکال، انقلاب نسبت و شاهد جمع را در عمومات نمی پذیرند.(جلسه ی 25)
|
|
|
علت ذکر نشدن برخی روات در کتب رجالی |
ارسالشده توسط: مسعود عطار منش - 2-دي-1398, 19:05 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
- بدونپاسخ
|
|
استاد در تاریخ 15\7\98 فرمودند: مرحوم صاحب معالم در منتقی الجمان عبارتی دارد: «رأیت لوالدي - رحمه الله - كلاما في شأن بعض مشايخ الصدوق [ ره ] قريبا مما قلناه، وربما يتوهم أن في ترك التعرض لذكرهم. في كتب الرجال إشعارا بعدم الاعتماد عليهم، وليس بشئ، فإن الاسباب في مثله كثيرة، و اظهرها انه لا تصنیف لهم»
ایشان در این عبارت بیان می کند: این توهم که عدم ذکر این راویان به علت عدم اعتماد به آنهاست، صحیح نیست ، زیرا عمده کتب رجال در مقام ترجمه صاحبان کتب هستند و این راویان صاحب کتاب نیستند. در تکمیل این عبارت باید گفت: کتاب هایی که در مقام تضعیف و توثیق و شرح حال هستند، عمدتا درباره مصنفین است. چهار کتاب اصلی رجال وجود دارد(رجال شیخ طوسی و رجال نجاشی و رجال کشی و رجال برقی). رجال شیخ تنها اصحاب ائمه را ذکر کرده و بنای بر توثیق وتضعیف در این کتاب ندارد. تنها در مواردی که منبع در اختیار شیخ طوسی در رجال، توثیقات را بیان کرده و مشکلی در نقل این توثیقات وجود نداشته، این توثیقات را در رجال منتقل کرده است. در مواردی که منبع در اختیار، توثیق نداشته یا نقل توثیق مشکل داشته است، توثیقی در رجال نیاورده است. مانند ابن عقده که از کلام علامه حلی در خلاصه برداشت می شود، در مقام توثیق بوده است اما چون ابن عقده زیدی است، شیخ طوسی نمی توانسته بدون بررسی کامل، توثیقات ابن عقده را بپذیرد و در رجال در مقام بررسی توثیقات نبوده و به همین دلیل، توثیقات موجود در کتاب ابن عقده را منتقل نکرده است.
فهرست شیخ و رجال نجاشی که بیشتر به توثیق و تضعیف می پردازند، مختص به مصنفین بوده و فهرست کتب المصنفین هستند. اسم اصلی رجال نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه است. رجال کشی تنها در مقام بیان روایات وارد شده در مدح و ذم راویان و کلمات قدمای اصحابی مانند فضل بن شاذان درباره مدح و ذم راویان است مانند عبارت وارد شده در اصحاب اجماع. غالب راویان مورد بحث، متأخر از کشی بوده و حداکثر این است که از قدما عباراتی درباره آنها وارد نشده است تا در کشی ترجمه شوند. بنابراین محدوده کلمات قدماء و رجال کشی نیز ارتباطی به موارد مورد بحث ندارد. رجال برقی نیز در مقام توثیق و تضعیف نیست. بله رساله ابی غالب زراری در مقام توثیق و تضعیف است ولی دایره آنها در مشایخ خودش است. ایشان در ادامه می نویسد: « وأظهرها أنه لا تصنيف لهم، وأكثر الكتب المصنفة في الرجال لمتقدمي الاصحاب اقتصروا فيها على ذكر المصنفين، وبيان الطرق إلى رواية كتبهم.»
|
|
|
نکاتی اجمالی در مورد کتاب رجالی رجال علامه حلی و ابن داوود |
ارسالشده توسط: مسعود عطار منش - 2-دي-1398, 19:03 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
- بدونپاسخ
|
|
استاد در تاریخ15\7\98 فرمودند : مرحوم آقای خویی توثیقات متأخرین را به بیاناتی نمی پذیرد. به نظر می رسد بیانات مرحوم خویی ناتمام است.
در خصوص علامه حلی، این نکته وجود دارد که در جایی که از کتاب مشهور مطلبی را نقل می کند، منبع را ذکر نمی کند ولی در جایی که از کتب غیر مشهور مانند ابن فضال و ابن عقده، مطلبی را نقل می کند، منبع آن را ذکر می کند.
این نکته درباره رجال ابن داود و خلاصه الاقول علامه حلی وجود دارد که عمده مطالب رجالی این دو کتاب، از کتاب حل الاشکال سید بن طاوس اخذ شده است. کتاب حل الاشکال نیز بیشتر، جمع آوری اطلاعات اصول رجالی اولیه است. ابن داود در ترجمه احمد بن طاوس می نویسد: « و أكثر فوائد هذا الكتاب من إشاراته و تحقيقاته جزاه الله عني أفضل جزاء المحسنين.» مرحوم صاحب معالم نیز در منتقی الجمان اشاره می کند: کتاب علامه از حل الاشکال اخذ شده است.
|
|
|
عدم تصحیح مرسلات صدوق |
ارسالشده توسط: عرفان عزیزی - 1-دي-1398, 15:30 - انجمن: قواعد رجال
- بدونپاسخ
|
|
استاد سید جواد شبیری فرمودند :برفرض که روایات فقیه را با توجه به مقدمهی آن تصحیح کنیم، مرسلات آن قابل تصحیح نیست.در بعضی موارد مرحوم صدوق در مقام بیان ذکر سند نیست. مثلا در مواردی که در مقام بیان فضائل عبادات و مستحبات می باشد که ممکن است با توجه به تسامح در ادلهی سنن روایت را آورده باشد. در چنین مواردی نمی توان گفت شیخ صدوق به جهت حس روایت را آورده است.اما در مورد روایاتی که بیانگر احکام الزامی هستند باید ببینیم به چه علت شیخ صدوق در میان روایاتی که سندشان ذکر شده، روایت مرسلی آورده است. معمولا یک روایت مرسل را در میان روایاتی که سندشان را ذکر کرده است، می آورد. وقتی روایات فقیه را مقایسه می کنیم در بعضی موارد روشن می شود که روایات را از کافی یا محاسن برقی گرفته است.
با دقت در مواردی که مرحوم صدوق روایتی را مرسل آورده است و مقایسه ای که با منابع آن انجام شد، به این نتیجه رسیدیم که در صد بالایی از مواردی که مرحوم صدوق نام راوی را نیاورده است، یا سند در منبع مرسل بوده ( مثلا بعض اصحابنا بوده) یا راوی مجهول بوده یا ضعیف بوده است.(جلسه ی 24)
|
|
|
نقض روایی بر مرحوم اصفهانی |
ارسالشده توسط: عرفان عزیزی - 1-دي-1398, 15:29 - انجمن: اصول استاد لاریجانی
- پاسخها (8)
|
|
برخی مانند محقق اصفهانی می فرمایند که عقل فقط درک دارد و شأن آن حکم نیست و الزام و باید و نباید ندارد ولی این قول صحیح نیست. توضیح: اینکه عقلی که نظریات را درک می کند، علوم عملی را درک نمی کند، بحثی است، أما اینکه اصلا مرتبه ای از عقل نداشته باشیم که الزام داشته باشد، صحیح نیست. این جواب ثبوتی است و ما در مقام اثبات نیز می بینیم که حاکم بودن عقل از روایات استفاده می شود. مثلا در روایتی از کتاب کافی شریف چنین آمده است:«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْك....»(کافی ج1ص10)فرمایش محقق اصفهانی رحمه الله با ظاهر این روایت سازگار نیست. اگر کار عقل صرفا درک است، پس معنای أدبر و أقبل که در روایت آمده است چیست؟!! ظاهر روایت این است که عقل امتثال کرده است و این غیر از کلام محقق اصفهانی است.جلسه ی بیست ودوم 9/9
|
|
|
تقدم فهم عرفی در جمع روایات بر جمع صناعی |
ارسالشده توسط: هادی اسکندری - 30-آذر-1398, 19:43 - انجمن: فقه استاد شهیدی
- بدونپاسخ
|
|
تقدم فهم عرفی در جمع روایات بر جمع صناعی
مرحوم حکیم در مستمسک آوردهاند: جمع صناعی بین موثقه سماعه لا یحل مال امرء مسلم الا بطیبة نفسه و توقیع شریف لا یحل لاحد ان یصرف فی مال غیره بغیر اذنه این است که تصرفات در اموال دیگران مشروط به دو امر باشد: ۱. طیب نفس مالک، ۲. اذن مالک. همانند جمع دو خطاب «لا صلاة الا بطهور» و «لا صلاة الا الی القبلة» که مفاد جمع شرطیت طهارت و استقبال خواهد بود.
لکن عرف وقتی دو خطاب مذکور را کنار یکدیگر میگذارد، اچنین میگوید که «اذن» در توقیع شریف طریقیت دارد و نه موضوعیت، و بما هو کاشف عن الرضا و الطیب النفسانی ذکر شده است. در چنین مواردی جمع و فهم عرف مقدم بر جمع صناعی است.
|
|
|
شرط تعارض دو خطاب عام؛ قابلیت حمل بر مورد افتراق عرفا |
ارسالشده توسط: هادی اسکندری - 30-آذر-1398, 19:42 - انجمن: فقه استاد شهیدی
- بدونپاسخ
|
|
شرط تعارض دو خطاب عام؛ قابلیت حمل بر مورد افتراق عرفا
شرط تعارض به عموم من وجه این است که هر یک از دو خطاب عام، قابلیت حمل بر مورد افتراق را عرفا دارا باشند. به طور مثال در «اکرم کل عالم» و «لا تکرم أی فاسق»، عام اول قابلیت حمل بر «عالم عادل»، و عام دوم قابلیت حمل بر «فاسق غیر عالم» را دارا میباشند. لکن اگر حمل یکی از دو عام بر مورد افتراق عرفی نباشد، عام مذکور نص در مورد اجتماع خواهد بود. فلذا به نظر میرسد نتوان نسبت دو عام «لایحل لاحد ان یتصرف فی مال غیره بدون اذنه» و «لایحل مال امرء مسلم الا بطیبة نفسه» را، عموم من وجه دانست؛ چرا که عام دوم مورد افتراقی ندارد، زیرا عرفا موردی که اذن موجود باشد و طیب نفس منتفی باشد، وجود ندارد.
|
|
|
بحث سندی الخراج بالضمان |
ارسالشده توسط: خیشه - 30-آذر-1398, 14:02 - انجمن: فقه آیت الله سید احمد مددی
- پاسخها (5)
|
|
استاد سید احمد مددی فرمودند: الخراج بالضمان در میان اهل سنت در قرن اول شهرت نداشته است و یک سند از عایشه داشته است. در قرن دوم شهرت عملی ( یعنی فتوا بر طبق مضمون الخراج بالضمان) بوده است مخصوصا اهل مدینه. اما خود مالک تصریح میکند که حکم به ضامن نبودن به خاطر اجماع بلد است. اگر الخراج بالضمان مشکلی نداشت حتما به ان تمسک میکرد. در قرن سوم نیز از جانب بخاری و مسلم از حیث سند خدشه وارد شد و سند ان مورد قبول واقع نشد
در میان اهل تشیع نیز در مصادر اولیه اصلا نیامده است. فقط شیخ طوسی یک حکمی را نقل کرده است و مضمون الخراج بالضمان را میرساند اما خود مرحوم شیخ فرموده است که این حکم تقیه ای است. در روایات معصومین ما نیز بر خلاف الخراج بالضمان حکم شده است.
|
|
|
|