مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,579
» آخرین کاربر: NHS
» موضوعات انجمن: 3,310
» ارسالهای انجمن: 10,138

آمار کامل

آخرین موضوعات
مطالب ارائه شده چقدر مفید...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: قرآن
16 دقیقه قبل
» پاسخ‌ها: 12
» بازدید: 1,870
بررسی وثاقت قاسم بن محمد
انجمن: فقه استاد قائینی
آخرین‌ارسال: NHS
2 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 55
بررسی دلالت عبارت شیخ طوس...
انجمن: اصول استاد شهیدی
آخرین‌ارسال: یا علی مدد
دیروز, 06:53
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 13
اشکال به انحلال در تمسک ب...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
13-ارديبهشت-1403, 19:11
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 52
حکم استفاده از انرژی معرو...
انجمن: سوالات علمی (فقهی)
آخرین‌ارسال: YA Salam
13-ارديبهشت-1403, 16:43
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 34
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: MichaelShush
12-ارديبهشت-1403, 15:38
» پاسخ‌ها: 34
» بازدید: 11,807
عدم صحت خروج از متفاهم عر...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
11-ارديبهشت-1403, 16:45
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 30
تاثیر مرجعیت عرف در تشخیص...
انجمن: اصول استاد شب‌زنده‌دار
آخرین‌ارسال: akbarzadeh
10-ارديبهشت-1403, 17:40
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 87
مراجعه به استعمالات و نحو...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: علی آمنی
10-ارديبهشت-1403, 16:39
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 60
سیره متشرعه با ظهور رد نم...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
9-ارديبهشت-1403, 17:36
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 33

 
  اصل عملی در جواز یا عدم جواز تقدیم خطبه های نماز جمعه بر زوال
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسنی - 14-دي-1397, 16:30 - انجمن: فقه استاد گنجی - بدون‌پاسخ

بحث در این است که اگر کسی روایات وارد شده در مسئله ی جواز یا عدم جواز تقدیم خطبتین نماز جمعه بر زوال را متعارض دید و برای هیچ کدام نیز مرجحی را قائل نشد، نوبت به اصل عملی می رسد. اصل عملی در این مسئله چیست؟

قائلین به وجوب خواندن خطبتین بعد از زوال، به احتیاط استدلال کرده اند همانطور که صاحب جواهر نیز فرموده است درست نیست. زیرا در شبهات وجوبیه در دوران امر بین اقل و اکثر ارتباطی برائت جاری می شود. برائت از تقید جاری می شود. ما در شرط زائد شک داریم و با برائت شرطیت آن را نفی می کنیم.

چاپ این بخش

  نقد کلام شیخ عبدالکریم حائری در باب لاتعاد
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسنی - 14-دي-1397, 16:26 - انجمن: فقه استاد گنجی - بدون‌پاسخ

بحث در مورد نماز جمعه است که خواندن خطبتین مقدم بر نماز واجب است. حال اگر کسی به هر دلیلی خطبتین را مقدم بر نماز نخواند، آیا نماز صحیح است؟
مرحوم شیخ عبدالکریم حائری رحمه الله در کتاب الصلاه فرموده است لاتعاد جایی مجال دارد که بر فرض خلل، جای امر به اعاده داشته باشد. به عنوان مثال باید وقت برای اعاده باشد، آن وقت است که شارع مقدس می گوید اعاده لازم نیست. یعنی اعاده باید جا داشته باشد تا بگوید که این خللی که واقع شده است لا تعاد؛ در جایی که وقت ضیق است و تمام شده است اعاده ی نماز جمعه اطلاق ندارد و از مورد لاتعاد نیز طبعا خارج خواهد بود.

به نظر ما این فرمایش بعید است. چه فرقی است که بگوییم اگر وقت داری بخوانی لازم نیست بخوانی ولی اگر وقت نداری لازم است؟ البته خود ایشان در ادامه فرموده است که این دقت ها جا ندارد و عرفی نیست[1]. این خلل مضر نیست  و می توان لاتعاد را جاری کرد. اگر بعد از وقت کسی فهمید که نماز ظهر را خوانده است ساتر نداشته است لاتعاد می گوید اعاده نمی خواهد ولو اینکه اگر بخواهد به جا آورد قضاء باید به جا آورد. در این جا بهتر است از آنجا زیرا یک امر ادایی است. لکن در وقت اول نماز ظهر دو خطبه و دو رکعت است، در وقت دوم شده است چهار رکعت؛ حقیقت نماز ظهر و جمعه واحد است که همان صلاه الظهر در روز جمعه است. حقیقت یکی است لذا لاتعاد الصلاه جاری می شود. بسیار بعید است که بگوییم در صورتی که وقت است لازم نیست اعاده کنی ولی اگر وقت نیست باید اعاده کند.
https://fa.mfeb.ir/taqrir/%d8%a7%d8%ad%da%a9%d8%a7%d9%85-%d8%ae%d8%b7%d8%a8%d8%aa%db%8c%d9%86%d8%8c-%d9%82%d8%a7%d8%a6%d9%85-%d8%a8%d9%88%d8%af%d9%86-%d8%ae%d8%b7%db%8c%d8%a8-%d9%87%d9%86%da%af%d8%a7%d9%85-%d8%ae%d8%b7%d8%a8/


[1] .کتاب الصلاه، حائری، ص 671.

چاپ این بخش

  اطلاق گیری از ادله ی شرطیت یا جزئیت
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسنی - 14-دي-1397, 16:20 - انجمن: فقه استاد گنجی - بدون‌پاسخ

شرایط و اجزاء در خطابات به دو لسان آمده است. برخی از آن ها به لسان امر است و برخی نیز به لسان جمله خبریه هستند. آن هایی که به لسان امر هستند مانند اینکه مولا بفرماید «اقرأ السوره فی صلاتک»، آنجا یک بحثی است که آیا اطلاق دارد و فرض عجز را شامل می شود یا خیر؟!

 مرحوم آقای خویی فرموده است این چنین اوامر که به شرایط تعلق گرفته است، همه ارشاد به شرطیت و جزئیت  هستند و در امر ارشادی قدرت شرط نیست. لذا شرطیت و جزئیت در اینگونه اوامر مطلقه هستند[1]. اطلاق آن ها ثابت است مگر اینکه قرینه بر خلاف بیاید. ما در همان بحث اصولی به کلام ایشان اشکال داشتیم. ما می گوییم درست است که ارشادی است، لکن همین ارشاد نیز از عاجز انصراف دارد. به عاجز نمی گویند بخوان. ما گفتیم که اگر به صورت امر بود اطلاق ندارد.
اما اگر به صورت جمله ی خبریه بود مانند «لا صلاۀ الا بطهور»؛ صاحب جواهر دراین فرض تفصیل می دهند. امثال لا صلاه الا بطهور را می فرمایند که شکی نیست که اطلاق دارد. جای بحث ندارد که شرطیت طهارت مطلقه است. اما اگر خطاب مثل خطاب مطرح شده در مقام بود« الخطبه و هو قائم خطبتان» نمی توان اطلاق شرطیت را برداشت کرد. لذا در موارد عجز می توان قیام را رعایت  نکرد. این کلام صاحب جواهر است؛[2]
لکن به نظر ما در اینگونه موارد نیز ظاهر از جمله شرطیت مطلقه است. اگر قدرت داشت باید رعایت کند و اگر قدرت نداشت شرط عوض نشده است بلکه تکلیف ساقط می شود. صاحب جواهر می گوید در این گونه موارد ما اطمینان به اطلاق شرطیت نداریم. ما می گوییم اطمینان مهم نیست. اطلاق حجت است اعم از اینکه اطمینان بیاورد یا نیاورد.
https://fa.mfeb.ir/taqrir/%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85-%d9%82%db%8c%d8%a7%d9%85-%d8%b9%d9%86%d8%af-%d8%a7%d9%84%d8%ae%d8%b7%d8%a8%d8%aa%db%8c%d9%86/


[1] مصباح الاصول، السید أبوالقاسم الخوئی، ج1، ص464.
[2] جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، ج11، ص231.

چاپ این بخش

  قاعده اکل مل به باطل
ارسال‌شده توسط: shahed - 14-دي-1397, 14:58 - انجمن: مطالب علمی (فقهی) - بدون‌پاسخ

تحریر بحث
مال، قوام زندگى است و در صورت استفاده‌ی صحیح از آن، منشأ خیر و سعادت براى انسان مى‌گردد؛ اما چنانچه ناصحیح و غیر مشروع به کار گرفته شود، موجب نابودى او خواهد بود. از این روى، تصرفات ظالمانه و غاصبانه در اموال، تضییع حقوق دیگران، معاملات ضررى و غررى، رشوه، ربا و در یک کلام اکل مال به باطل به معناى عام، سبب از هم گسستگى و هلاکت جامعه اسلامى است. به همین جهت است که قرآن کریم، در آیات متعددی به اکل مال به باطل اشاره نموده و از آن نهی کرده که فقها از آن، قاعده‌ای را تحت عنوان «حرمت اکل مال به باطل» استنباط نموده‌اند. در این نوشتار مختصر، به بررسی مفاد، ادله، و قلمروی کاربرد این قاعده می‌پردازیم.
بررسی ادله‌ی قاعده
عمده دلیلی که قاعده‌ی اکل مال به باطل از آن استنباط شده، آیاتی از قرآن کریم است که عبارتند از:
۱. «و لاتاکلوا اموالکم بینکم بالباطل و تدلوا بها الى الحکام لتاکلوا فریقاً من اموال الناس بالاثم و انتم تعلمون»[1].
۲. «یا ایها الذین آمنوا لاتاکلوا اموالکم بینکم بالباطل، الّا ان تکون تجارة عن تراض منکم و لاتقتلوا انفسکم انّ اللّه کان بکم رحیماً»[2].
۳. «یا ایها الذین آمنوا انّ کثیراً من الاحبار والرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل اللّه و الذین یکنزون الذهب والفضة و لاینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم»[3].
همان‌گونه که مشاهده می‌شود موارد این آیات و شأن نزول آن‌ها یکسان نیست؛ به گونه‌ای که آیه‌ی اول ناظر به حرمت رشوه خوارى و کارهایى است که موجب مى‌گردد قاضى به نفع یکى از دو طرف دعوا به ناحق حکم کند؛ آیه‌ی دوم به رباخوارى و معاملات حرام و فاسد اشاره دارد؛ آیه‌ی سوم نیز زورگویى، غصب و تزویر راهبان و احبار را مطرح کرده است. با این حال، هر سه آیه در دو نکته اشتراک دارند:
الف. بر تمامی موارد مذکور در این آیات و همچنین بر رباخواری، تصرف در مال یتیم، غصب و... در آیاتی دیگر، «باطل» اطلاق شده است.
ب. در هر سه آیه، «اکل مال به باطل» به روشنی مورد نهی قرار گرفته است.
بررسی مضمون قاعده
براى روشن شدن مضمون و قلمروی قاعده‌ی «اکل مال به باطل»، بایستی معنای واژه‌های «اکل» و «باطل» را مورد بحث قرار دهیم:
اکل
ماده‌ی «اکل» بیش از یکصد مورد در قرآن به کار رفته و به معناى خوردن است[4]. از آنجا که «خوردن» هیچ خصوصیتی ندارد، بدان جهت که مهم‌ترین نیاز انسان برای حیات است، در اینجا به عنوان کنایه‌ای از هر نوع تصرف و تملک به کار رفته است[5].
مال
به هر چیزی که دارای منفعت حلال و ارزش مبادله باشد، «مال» اطلاق شده و معامله‌ی آن صحیح است. شیخ انصاری (قدس سره) علاوه بر آنکه در مواضع مختلفی، جواز معامله را بر «منفعة محللة مقصوده» منوط فرموده[6]، در بیان ملاک مالیت فرموده است:
«انّ مالیّة الشیء انّما هى باعتبار منافعها المحللة المقصودة منه».[7]
همچنین ایشان در بیان شرطیت مالیت در عوضین، فرموده است:
«و الأولى ان یقال انّ ما تحقق انه لیس بمال عرفاً فلا اشکال و لاخلاف فى عدم جواز وقوعه أحد العوضین. اذ لا بیع الا فى ملک[8]؛ و ما لم یتحقّق فیه ذلک، فان کان اکل المال فى مقابله اکلاً بالباطل عرفاً، فالظاهر فساد المقابلة؛ و ما لم یتحقق فیه ذلک، فان ثبت دلیل من نص او اجماع على عدم جواز بیعه فهو، و الاّ فلا یخفى وجوب الرجوع الى عمومات صحة البیع و التجارة».[9]
علامه حلی (قدس سره) نیز ضمن تاکید بر لزوم اشتراط مالیت در عوضین، مبادله‌ی چیزى را که منفعت عقلایى ندارد، از مصادیق باطل مى‌شمارد:
«یشترط کون المبیع مما ینتفع به منفعة معتبرة فى نظر العقلاء شائعة فى نظر الشرع؛ فان مالا منفعة فیه، لایعدّ مالاً فکان أخذ المال فى مقابلته قریباً من اکل المال بالباطل».[10]
بر این اساس، خرید و فروش اشیائى که منافع حلال عقلایى و ارزش مبادله ندارند و یا از سوی شرع حرام و ممنوع شده‌اند، باطل و تحصیل درآمد و کاسبى با آنها، «اکل مال به باطل» مى‌باشد. لازم به ذکر است همان‌طور که شیخ انصاری (قدس سره) فرمود، ملاک مالیت داشتن، تشخیص عرف است. در واقع‌، عرف هر چیزى که براى بشر مفید و دارای منفعت بوده و بتواند یکى از نیازهاى وى را برآورده کند و همچنین مورد رغبت عقلا نیز باشد، مال می‌داند؛ چه آن شیء از امور تکوینی مثل لباس، غذا و مسکن باشد و چه از امور اعتباری مثل اسکناس؛ چه از سنخ اعیان باشد و چه از سنخ افعال[11]. البته اگر دلیلی از جانب شرع رسیده باشد و مالیت شیئی را نفی یا اثبات کند، بر عرف مقدم خواهد شد. به همین دلیل، فقها برای امثال خمر و خنزیر، قائل به مالیت نیستند[12].
نکته: باید توجه داشت که حکم عرف به عدم منفعت، ناشی از دو امر است: قلت و کمی مانند یک دانه گندم و خست و پستی مانند حشرات[13]. اما اینکه وفور و رایگانی نیز موجب از مالیت افتادن بشود، صحیح نیست[14].
باطل
ماده‌ی «بطل» به معناى نابودى و ناپایدارى بوده و ضد ماده‌ی «حق» است. در اینکه مراد از باطل در این آیات چیست احتمالاتی وجود دارد که مفسران برخی از آن‌ها را ذکر کرده و برای آن شواهدی از کتاب و سنت اقامه کرده اند. از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: رباخوارى، رشوه گیرى، سوگند به دروغ، ظلم و ستم، قمار، خوردن مال یتیم، لهو و لعب، غصب و تصرفات عداونی، هر شیء پلید، مبادلات و معاملات غیر مشروع و فاسد، درآمدهاى نامشروع، صرف اموال در مسیرهاى حرام و ناپسند و بالاخره بر هر غیرحق و استفاده‌ی غیرعقلایى از اموال. بر این اساس، باطل مفهوم وسیع و عامّى دارد که هر چیز ناحق‌، بى‌هدف و غیرعقلائی را در بر می‌گیرد.
اقسام باطل
«باطل» دارای دو قسم است:
۱. باطل شرعى که عبارتست از چیزى که از ناحیه‌ی شرع بر بطلان آن تصریح شده باشد. مانند: ربا، قمار، ظلم، غصب.
۲. باطل عرفی که عبارتست از چیزی که در تشخیص و فهم عرف، باطل محسوب شود. مانند:
از آنجا که اگر مراد از باطل در قاعده‌، صرف باطل شرعی باشد، جریان قاعده به مواردی مانند ربا که مورد منع شرعی هستند، اختصاص یافته و در موارد باطل عرفی جریان نخواهد یافت، بایستی مشخص کنیم که مراد از باطل در آیات مذکور و به تبع در قاعده، باطل شرعی است یا عرفی؟ البته اقتضای آیات نسبت به ممنوعیت اکل چیزی که باطل شرعی باشد، مورد تردید نیست. بلکه سخن در این است که آیات مذکور باطل عرفی را نیز شامل می‌شود یا نه؟
به نظر می‌رسد باطل در آیات شریفه، هر دو قسم را در بر گرفته و اختصاص به باطل شرعی ندارد. در واقع شناخت باطل نیز، همچون سایر مفاهیم و مصادیق به عرف واگذار شده، مگر آنکه شرع در مورد آن نظر خاصی را اعمال کرده باشد. شیخ انصاری[15]، امام خمینی[16]و جمع دیگری از فقها این نظریه را پذیرفته اند.از همین رو، شیخ اعظم (قدس سره) در استدلال بر لزوم بیع، به عرفی بودن معنای باطل اشاره کرده و فرموده است:
البته در مقابل این نظر‌، برخی دیگر از فقها مانند مقداد بن عبدالله سیمری[17]و محقق خوئی[18](قدس سرهما) مراد از باطل در آیات شریفه را باطل شرعی دانسته‌اند. لذا قاعده‌ی «اکل مال به باطل» را به هر چیزی که در آیات و روایات به بطلان آن تصریح شده باشد، اختصاص داده‌اند. در نقد این نظریه می‌توان گفت:
اولا مفاهیم الفاظ، به عرف محول است و اگر بنا باشد فهم و تشخیص آن، فقط از ناحیه شرع میسر بوده و فهم عرف دخیل نباشد، در هنگام شک، نه تنها به قاعده‌ی «اکل مال به باطل»، بلکه به هیچ یک از اطلاقات و عمومات وارد در کتاب و سنّت، نمى توان استناد کرد؛ زیرا تمسک به عام، در شبهه مصداقیه مى‌شود و جایز نیست.[19]
ثانیا اگر مراد از باطل، باطل شرعى باشد، دامنه‌ی آن به چند مورد مشخص که در شرع بیان شده محدود و منحصر مى‌شود. در نتیجه، بسیارى از موارد باطل را در بر نمى‌گیرد. حال آن که، همان طور که بیان شد، باطل به موارد خاص محدود نمى‌گردد و با معناى عام و گسترده اى که دارد، همه را شامل مى‌شود.[20]
ثالثا در این آیات شریفه معنای باطل به کلیّت و روشنى آن رها شده و مصادیق آن تعیین نمی‌گردد. در جاهاى دیگر نیز که مواردی به عنوان مصداق باطل بیان شده است، صرفا به خاطر روشن نبودن بطلان آن‌ها در نزد عرف بوده است. به طور مثال در مورد ربا، رشوه و تصرف در اموال یتیمان به نحوی که با دختران یتیم ازدواج کرده و اموال آنان را در اختیار مى‌گرفتند، عرف حکم به باطل بودن نمی‌کرده است. به همین دلیل، فقها برای رفع شک به اطلاق این آیات تمسک می‌کرده‌اند.[21]
لازم به ذکر است که عرف تنها در صورتی مرجع تشخیص باطل خواهد بود که در مورد بطلان یا عدم بطلان، از سوی شارع بیانی نرسیده و مصادیق آن مشخص نشده باشد.
نکته: اگر چه مفهوم واژه سحت که در برخی روایات آمده با مفهوم باطل متفاوت است، ولى از آن جا که به کسب‌هاى حرام و اموالى که از راه‌هاى خلاف شرع و به شیوه‌هاى غیرعادلانه به دست آید، سحت گفته شده، معنایى شبیه باطل دارد و موارد سحت، مشمول قاعده اکل مال به باطل می‌شوند. گفتنی است که معنای سحت نیز همانند باطل، عمومیت داشته و به مصادیق مذکور در روایات اختصاص ندارد.
نقش زمان و مکان در تعیین مصداق باطل
با توجه به این مطلب که مرجع شناخت مفهوم و مصداق باطل را عرف دانستیم، می‌توان گفت: بعید نیست «باطل» به مواردی که فقهای گذشته آن را مصداق باطل برشمرده منحصر نباشد؛ حتی ممکن است برخی از مصادیقی که در کلام ایشان، از آن به عنوان باطل یاد شده بود، دیگر امروزه باطل محسوب نشود. در واقع، دگرگونی شرایطی همچون زمان و مکان می‌تواند موجب رخداد شکل‌هاى دیگرى از باطل شود.
مضمون قاعده
بر اساس آنچه تاکنون بیان شد، مضمون قاعده «اکل مال به باطل» چنین است که هر گونه تصرف در اموال باید بر اساس حق و عدالت و بر مبناى صحیح صورت گیرد و هر چه غیر از این باشد، حرام و باطل است. به عبارت دیگر، تحصیل درآمد از راه‌هایی که عرف آن را باطل به حساب آورد و یا استفاده از آن از نظر شرع ممنوع باشد، به دلیل گستردگی معنای باطل و اطلاق آن، مشمول ممنوعیت و حرمت اکل مال به باطل می‌باشد. علاوه بر این می‌توان گفت، صرف و خرج اموال در مسیرهاى ناپسند و باطل نیز ممنوع و حرام است.
چنانچه مواردی را که فقها در اثبات بطلان وحرمت، به این قاعده استدلال کرده‌اند، مورد تتبع و بررسی قرار دهیم، در می‌یابیم که این موارد در نظر ایشان مشمول قاعده بوده، معاملات مبتنی بر آن فاسد و در آمد نیز حرام می‌باشد: نداشتن منفعت حلال و مالیت، تضییع حقوق دیگران، زیان آورى، فریبکارى و تحمیق، فساد و فحشا، اجرت بر واجبات، لغو و لهو و مالى که از طریق تضعیف نظام اسلامى به دست آید.


[1] بقره، آیه ۱۸۸
[2] نساء، آیه ۲۹
[3] توبه، آیه ۳۴
[4] مفردات راغب، ص۲۰
[5] المیزان، ص۵۱
[6] کتاب المکاسب، ج۱، ص۱۷ و ص۱۹ و ص۲۶ و ص۴۴ و ص۵۷ و ص۶۵ و ص۹۴
[7] کتاب المکاسب، ج۱، ص۶۹
[8] برخى بر استدلال شیخ، به این حدیث خرده گرفته‌و گفته‌اند: شاید مراد شیخ «لا بیع الا فی مال» بوده و نسخه برداران، اشتباها آن را به عنوان حدیث «لا بیع الا فی ملک» ثبت نموده‌اند. در واقع، به نظر می‌رسد شیخ این جمله را به عنوان حدیث نیاورده، بلکه عبارت خود ایشان می‌باشد. موید این مطلب آنست که ملاک در صحت بیع مالیّت است، نه ملکیت. توضیح آنکه ملک عبارتست از سلطه‌ای که انسان بر چیزى دارد، اعم از آنکه آن شیء ارزش عقلایى داشته باشد یا نداشته باشد. لذا نسبت بین مال و ملک عموم و خصوص من وجه است. بعضی از چیزها مانند خانه و اتومبیل، هم ملک هستند و هم مال. بعضی از چیزها مانند مباحات اولیه که هنوز کسی آنها را به تملک درنیاورده است، مال هستند ولى ملک نیستند. اما بعضی دیگر از چیزها مثل یک دانه‌ی گندم، ملک هستند ولى مالیت ندارند؛ لذا اگر در تملک کسى باشند، کسى نمى‌تواند در آنها تصرف کند. ر.ک: مصباح الفقاهة، ج۲،‌ص۴ و کتاب البیع للامام الخمینی، ج۱، ص۱۶۱ و مجموعه مقالات فارسی مجمع بررسی‌های اقتصاد اسلامی، ص۱۲
[9] کتاب المکاسب، ج۴ْ ص۱۰
[10] نهایة الاحکام، ج۲، ص۴۶۵
[11] القواعد الفقهیة، ج۲، ص ۲۹ تا ۳۰
[12] مصباح الفقاهة، ج۲، ص۴
[13] نهایة الاحکام، ج۲، ص۴۶۵
[14] بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص۵۳
[15] کتاب المکاسب، ج۵، ص۲۰
[16] کتاب البیع، ج۱، ص۶۴
[17] کنز العرفان، ج۲، ص۳۵
[18] مصباح الفقاهة، ج۲، ۱۴۱
[19] کتاب البیع، ج۱، ص۶۴
[20] انوار الفقاهة، ج۱، ص۹۳

چاپ این بخش

  عدم وجوب قضای نماز مادر بر پسر بزرگ
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 13-دي-1397, 11:54 - انجمن: فقه استاد قائینی - بدون‌پاسخ

برخی خیال کرده اند به خاطر قاعده اشتراک، همانطور که قضای نمازهای پدر، بر پسر بزرگ واجب است، قضای نمازهای مادر هم واجب است. ولی استاد قائینی دام ظله العالی  می فرماید:اینها غافل شده اند از اینکه قاعده اشتراک، فقط در مورد زن و مرد هست نه پدر و مادر. مفاد قاعده اشتراک این است که ظهور عرفی رجل، انسان است هرچند معنای لغوی آن مذکر باشد ولی وقتی در جایی که عنوان موضوع حکم خودش قرار بگیرد، عنوان برای مکلف است نه اینکه مراد استعمالی اش مکلف باشد، مدلول استعمالی آن مرد است اما مراد تفهیمی اش مکلف است مثلا وقتی زراره از امام علیه السلام شنید که رجل در شک بین 3و4 باید نماز احتیاط بخواند و این حکم را به همسرش گفت نه به ذهن زراره و نه همسرش خطور نکرد که حکم مخصوص مردان است. قاعده اشتراک احکام این است که اگر حکمی در شریعت بیان شد و در موضوع عنوان که در لغت اختصاص به مذکر دارد ذکر شد این حکم اختصاص به رجل ندارد بلکه شامل نساء هم می شود یعنی مثلا اگر در شرع آمده است «اقیموا الصلوة» این که به صیغه مذکر بیان شده است حکم «اقیموا» اختصاص به مردها ندارد و شامل زن ها هم می شود.مفادقاعده اشتراک، فقط در مورد زن و مرد هست نه پدر و مادر.

چاپ این بخش

  اولویت لزوم اجتیاط در اقل و اکثر ارتباطی نسبت به متباینین
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 13-دي-1397, 08:12 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - پاسخ‌ها (1)

در علم اجمالی بین متباینین روایاتی خاصه ای داریم که دال بر لزوم احتیاط است مانند روایت انائین مشتبهین که حضرت علیه السلام فرمودند یهریقهما و یتیمم یا روایات تطهیر آن ناحیه از ثوب که نجاست در آن ناجیه واقع شده و ... .
مدعا این است که در اقل و اکثر ارتباطی اولویت عرفیه ای در احتیاط نسبت به این گونه موارد وجود دارد زیرا در متباینین علی رغم این که برای ادارک واقع می دانیم مؤونۀ زائده ای را متحمل میشویم بیش از مقدار خود واجب ؛ یعنی با این که یکی از انائین واجب الاجتناب است برای احرازش قطعا بیش از یک اناء را متحمل میشویم و با این حال شارع که می توانست ترخیص تخییری بدهد این کار را نکرد تا واقع احراز شود و لکن در اقل و اکثر ارتباطی این مؤونه زائده معلوم نیست بلکه محتمل است یعنی چون احتمال دارد واجب واقعی همان اکثر باشد اگر احتیاط کنیم و واقع را احراز کنیم علم نداریم بیش از همان مقدار واقع را متحمل شده باشیم لذا شارع به طریق اولی ترخیص نخواهد داد .
لازم به ذکر است که این تقریب تنها در جایی جریان دارد که یقین داریم اقل بر فرض وجوب اکثر هیچ مقدار از ملاک اکثر را استیفاء نمی کند .

چاپ این بخش

  اصاله الصحه، آیه اجتناب از ظن
ارسال‌شده توسط: محمود رفاهی فرد - 12-دي-1397, 17:35 - انجمن: اصول استاد شوپایی - بدون‌پاسخ

در مورد آیه ی اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم، بحثی شده که آیا این بعضی از ظن که اثم است همان کثیری از ظن است که واجب الاجتناب است یا اخص از آن است. استاد، ظاهرا (؟) بعید می دانستند که ظنی که اثم است اخص باشد.
اما در بحوث فقیه (مباحث فی الزی و التجمل و ..) که مستقلا و مستوفی از اصاله الصحه به معنای حمل بر صحت فاعلی بحث کرده اند، استدلال کرده اند که نمی شود این دو یکی باشند و الا این گونه تعبیر نمی شد و گفته می شد انه اثم. به این استدلال اشکال شده که تعبیر به بعض الظن قرینه نمی شود چرا که گاهی، استبعاد هست که بخشی از افراد مفهومی حکمی را داشته باشند و برای نفی این استبعاد این گونه تعبیر عرفی است. مثلا گفته می شود لا یجب اکرام العالم الفاسق فان بعض العلماء یحرم اهانتهم. چون استبعاد وجود دارد که بعضی علماء این گونه باشند روی این جهت تاکید می شود.
البته این مطلب، صرفا دلیلی که برای تغایر ذکر شد را نفی می کند و اثبات اتحاد نمی کند. ممکن است تغایر هم عرفی باشد مثلا گفته می شود از خیلی از شوخی ها اجتناب کنید، برخی از شوخی ها گناه است. سید محسن حائری

چاپ این بخش

  جمع موضوعی بین عامین من وجه
ارسال‌شده توسط: محمود رفاهی فرد - 12-دي-1397, 16:59 - انجمن: اصول استاد شوپایی - بدون‌پاسخ

استاد در درس 97/9/6 بیان کردند که گاهی رابطه ی دو دلیل، عموم و خصوص من وجه است اما با توجه به این که رابطه ی موضوع رئیسی در یک دلیل با موضوع رئیسی در دلیل دیگر، عموم و خصوص مطلق است، جمع عرفی به نحو تخصیص جاری می شود و نوبت به جریان احکام عامین من وجه نمی رسد.
این مطلب را آقای خوئی در بحث خمس اراضی مفتوح العنوه (با تعبیر تقدیم اطلاق خاص بر اطلاق عام؟)، آقای تبریزی در بحث ستر راس امه و آقای صدر در اقتصادنا طرح کردند.
شاید بتوان گفت گاهی به دلیل تاکید روی موضوع خاص، عرف دیگر متذکر وجه عمومیت دلیل نمی شود و آن را خاص می بیند و به همین جهت تخصیص می زند.

چاپ این بخش

  ملاک در تشخیص موضوعات نظر دقیق عرفی است
ارسال‌شده توسط: montazer7948 - 12-دي-1397, 11:06 - انجمن: مطالب علمی (اصولی) - پاسخ‌ها (1)

بسم الله الرحمن الرحیم

نظر بر سه قسم است :
نظر دقیق عقلی
نظر دقیق عرفی
نظر مسامحی عرفی
فرض کنید یک شخص مقداری حناء در دست خود قرار دهد، و بعد دست خود را بشوید لکن مقداری از ذرات ریز از آن در دست وی باقی بماند، در این صورت نفی بقاء حناء ممکن نیست مگر به نظر مسامحی عرفی، که عرف مسامحی در اجزاء صغیره وجود و عدم را یکسان می انگارد، لکن همین صورت به نظر دقیق عرفی حناء در دست باقی است و در صورتی که مانع باشد باید ازاله شود، در باقی موارد نیز همین طور است به طور مثال در آب کر اگر مقداری از کر کمتر باشد که به نظر دقیق عرفی کر نباشد لکن به نظر مسامحی عرفی کر باشد احکام کر نباید بار شود.
حال در مثال مذکور فرض کنیم شخص دست خود را به خوبی بشوید تا اجزاء صغیره نیز از بین برود، لکن رنگ حناء باقی بماند در این صورت می توان نفی کرد بقاء حناء در دست را حتی به نظر دقیق عرفی، لکن به نظر دقیق عقلی در این صورت نمی توان  نفی بقاء کرد  به این خاطر که رنگ عرض است و در جای خود ثابت شده است که انتقال عرض بدون معروض محال است و لذا وجود رنگ کاشف است از بقاء اجزاء بسیار کوچک از رنگ.
در موضوعات احکام شرعیه و جوانب آن ملاک نظر دقیق عرفی است نه نظر دقیق عقلی و نه نظر مسامحی عرفی.

چاپ این بخش

  حجیت روایات مضمره
ارسال‌شده توسط: حسین بن علی - 12-دي-1397, 00:13 - انجمن: قواعد رجال - بدون‌پاسخ

استار شهیدی در درس خارج فقه ۱۳۹۷/۱۰/۱۰ فرمودند:
در عرف متشرعه ظاهر اضمار، سوال از امام است؛ زیرا به جهت عدم متعارف بودن ابتداء  به ضمیر، روشن می شود روایت مضمره تقطیع روایت دیگر بوده است و اگر جملات سابقه از غیر از امام معصوم می بود مولف کتاب حق تقطیع روایت را نداشت. بنابراین هر روایت مضمره ای حجت خواهد بود .
 

چاپ این بخش