مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,579
» آخرین کاربر: NHS
» موضوعات انجمن: 3,310
» ارسالهای انجمن: 10,137

آمار کامل

آخرین موضوعات
بررسی وثاقت قاسم بن محمد
انجمن: فقه استاد قائینی
آخرین‌ارسال: NHS
1 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 48
مطالب ارائه شده چقدر مفید...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: قرآن
دیروز, 16:12
» پاسخ‌ها: 11
» بازدید: 1,824
بررسی دلالت عبارت شیخ طوس...
انجمن: اصول استاد شهیدی
آخرین‌ارسال: یا علی مدد
دیروز, 06:53
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 13
اشکال به انحلال در تمسک ب...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
13-ارديبهشت-1403, 19:11
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 52
حکم استفاده از انرژی معرو...
انجمن: سوالات علمی (فقهی)
آخرین‌ارسال: YA Salam
13-ارديبهشت-1403, 16:43
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 34
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: MichaelShush
12-ارديبهشت-1403, 15:38
» پاسخ‌ها: 34
» بازدید: 11,746
عدم صحت خروج از متفاهم عر...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
11-ارديبهشت-1403, 16:45
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 30
تاثیر مرجعیت عرف در تشخیص...
انجمن: اصول استاد شب‌زنده‌دار
آخرین‌ارسال: akbarzadeh
10-ارديبهشت-1403, 17:40
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 87
مراجعه به استعمالات و نحو...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: علی آمنی
10-ارديبهشت-1403, 16:39
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 60
سیره متشرعه با ظهور رد نم...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
9-ارديبهشت-1403, 17:36
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 33

 
Information چطور در برخی مسائل مهم دلیل لفظی قابل اتکایی وجود ندارد؟
ارسال‌شده توسط: مخبریان - 18-دي-1400, 16:07 - انجمن: مطالب علمی (فقهی) - پاسخ‌ها (1)

در عروه آمده است: «يجب في صلاة الصبح و الركعتين الأولتين من سائر الفرائض قراءة سورة الحمد»
 
استاد برخی ادله‌ای که برای وجوب قرائت حمد در دو رکعت اول نمازهای واجب اقامه شده بود را ذکر کردند. اولین دلیل تسمک به آیه قرآن بود: «و كون القراءة فريضة، لدلالة قوله تعالى فَاقْرَؤُا مٰا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ بضميمة الإجماع على عدم وجوب القراءة في غير الصلاة عليه» (مستند الشيعة في أحكام الشريعة، ج‌5، ص: 69‌)
 
وقتی اولین استدلال چنین استدلالی باشد، معلوم است که دلیل محکمی در بحث وجود ندارد و اتفاقاً استاد هم بعد از بیان ادله‌ی دیگر -از جمله چندین روایت- گفتند: «پس روایت صریحی که در آن بیان شده باشد که قرائت سوره‌ی حمد در دو رکعت اول نمازهای واجب، واجب است، نداریم. با این حال این مسأله امری مسلم و اجماعی است و هیچ مخالفی با آن نداریم.» نهایتاً با تمسک به اجماع یا تسالم فقها یا ارتکاز متشرعه حکم وجوب قرائت سوره‌ی حمد در نماز معلوم شد؛ اما یک سؤال مهم در چنین بحث‌هایی وجود دارد: چطور ممکن است که برای این مسأله‌ی به این مهمی هیچ روایت صریحی نداشته باشیم؟
 
پاسخ این سؤال می‌تواند این باشد که سؤال راویان از مطالبی است که درباره‌ی آن شک و شبهه‌ای دارند و کسی در صدد این نبوده که از واضحات سؤال بپرسد و آن را ثبت نماید. درمورد روایاتی که به شکل سؤال و جواب نیستند هم همین مسأله وجود دارد: راوی داعی ندارد که واضحات و مسلماتی که مورد بحث و گفتگویی واقع نمی‌شوند را در کتاب روایی خود بیاورد. در نتیجه در عصر صدور و جمع‌آوری روایات، روایتی ثبت نشده است که در آن به صراحت آمده باشد «قرائة الفاتحه واجبة في کل من الرکعتین الاولتین من الفرائض»
 
بعد از گذشت مدتی (مثلاً دو سه قرن) ممکن است شبهات و سؤالاتی پیرامون همان موضوعِ روشنِ اولیه پدید آید. در این دوره علما به دنبال دلیلی می‌گردند تا آن مطلب واضح را مدلل و شبهات را رد کنند. اجماع اولین پاسخ است و تا مدتی پاسخگوست. (مثل اجماعات فراوان در استدلال‌های سید مرتضی)
البته اگر دقیق نگاه کنیم، آثار آن مسأله‌ی واضح را در برخی روایات پیدا خواهیم کرد؛ مثلاً در همین موضوع، در روایت آمده است: «لا بأس بأن يقرأ الرجل في الفريضة بفاتحة الكتاب في الركعتين الأولتين إذا ما أعجلت به حاجة أو تخوف شيئا» یعنی اشکالی ندارد که در نماز واجب به خواندن فاتحه اکتفا شود اگر حاجتی موجب عجله شود یا خوفی وجود داشته باشد. در پَسِ این روایت وجوب خواندن فاتحه دیده می‌شود هرچند چندان روشن نیست. نظیر این روایات چندین روایت دیگر هم وجود دارد و خود این روایات نشان می‌دهد که اصل مسأله واضح بوده و سؤالات راویان از حواشی بوده است.


وقتی کم‌کم سؤالاتی در حاشیه‌ی موضوع اصلی پدید می‌آید (مثل فرض‌های اضطرار یا تزاحم)، اجماع فوق پاسخگو نیست؛ لذا باید به دنبال دلیل لفظی گشت. در این دوره به آن روایاتی نیاز می‌شود که در جایی نقل نشده‌اند.
در نبود آن روایات، باید به روایات با سندهای غیر معتبر یا اشکال‌دار یا ادله‌ی مشابه تمسک کرد. (مثل تمسک شیخ طوسی به روایات فطحیه یا واقفیه یا برخی اصحاب مثل عمار به موسی یا سکونی و...) البته این در بحث استدلالی است که معمولاً با تأخیر چند قرنه در کتب ذکر می‌شود؛ وگرنه در بحث فتوایی نسبت به موضوعات حاشیه‌ای، معمولاً فقهای پیش از این دوره (دوره‌ی بحث استدلالی)، مطابق ارتکاز ایجاد شده از همان حکم اصلی نظر داده‌اند.
 
به این ترتیب هرچه از دوران صدور روایات می‌گذریم، شبهات بیشتر شده و نیاز به استدلال برای احکام بیشتر و از طرف دیگر تمسک به اجماع ضعیف‌تر می‌شود. لذا دیده می‌شود که استدلال‌های متعددی کم‌کم بیان می‌شود. (مثل استدلال‌‌هایی که در برخی کتب علامه ذکر شده است) برخی از این استدلال‌ها -مخصوصاً در ابتدای دوران استدلال- واقعاً ضعیف هستند. (شبیه استدلالی که به آیه‌ی قرآن در صدر مطلب اشاره شد) این استدلال‌ها کم‌‌کم تقویت و پالایش شده  و دلیل‌های محکم‌تر و قابل استنادی در فروع جدید بیان می‌شوند. (مثل استدلا‌ل‌هایی که در کتب متأخرین مانند امام خمینی، آقای خویی و... دیده می‌شود) اما این ادله مبتنی بر توسعه در روایات مرتبط با بحث است -معمولاً در خصوص این موضوعات دلیل روشنی وجود ندارد- به این معنا که از منطوق آن روایات باید به نحوی تعدی کرد: یا اطلاق فهمید، یا تنقیح مناط کرد، یا الغای خصوصیت نمود؛ یا مفهوم گرفت؛ یا از مجموع روایات، یک حکم کلی را نتیجه گرفت و....
بخشی از اختلاف میان فقها از همین جا شکل می‌گیرد؛ لذا استدلال‌های متأخر شکل فنی دارند اما در مبادی آنها اختلاف هست که مثلاً آیا ظهور یک روایت خاص در اعم است یا خصوص، یا در مقام بیان هست یا نیست یا مثلاً در حکم مربوط بیماری که در یک روایت ذکر شده است، بیماری خصوصیت دارد یا مصداقی از اضطرار است و حکم اصلی برای اضطرار است و... یا مبتنی بر برخی مبانی اصولی است که خود آنها اختلافی هستند.

با این توضیح معلوم می‌شود که چطور در بحث‌های فقهی برای مدلل کردن موضوعات واضحی مثل لزوم قرائت فاتحه در رکعت‌های اول و دوم نماز واجب، به مشکل برمی‌خوریم و نهایتاً چاره‌ای نمی‌ماند جز این که به اجماع تمسک کنیم. البته اجماع در مسائل اصلی وجود دارد و در مسائل حاشیه‌ای اجماعی نیست، لذا به تسالم فقها یا ارتکاز متشرعه تمسک می‌شود که دلیل‌های جدیدی محسوب می‌شوند.

 

اگر بخواهیم تشبیهی از وضع خودمان نسبت به روایات بیان کنیم، می‌توانیم قضایای انقلاب یا جنگ تحمیلی را مطرح کنیم. در مورد قضایای انقلاب یا جنگ اکنون مطالب روشنی برای ما وجود دارد. آنها را بارها شنیده‌ایم و شکی در آنها نداریم و از مسلمات زمان ماست. به خاطر مسلم بودن و اینکه همه آن را شنیده‌اند، کسی در صدد مستند‌سازی آنها نیست.
اما صد یا پنجاه سال بعد، نسبت به این مسائل ده‌ها سؤال و شبهه به وجود خواهد آمد که لازم است با مراجعه به منابع به طور مستند پاسخ داده شوند. ممکن است در آن زمان مستندی برای یک سؤال خاص پیدا نشود یا تنها یک نفر امروز کتابی نوشته باشد که به طور ضمنی به آن سؤال پاسخ داده باشد. اگر آن نویسنده مشکل وثاقت داشته باشد، چه می‌شود؟!! مسأله‌ای که امروز واضح است، صد سال بعد، بدون دلیل خواهد شد! روشن است که در آن زمان نمی‌توان به اجماع هم تمسک کرد، زیرا در چنین مسائلی، دلیل تعبدی کارآیی ندارد. اهمیت مستندسازی وقایع و مخصوصاً وقایع عادی اینجا خودش را نشان می‌دهد. اگر این وقایع روایت تام وصحیح نشود، صد سال دیگر، وارونه روایت خواهند شد.

چاپ این بخش

  تفاوت مرجح بودن یا مرجع بودن اصل، در عمل به احد المتعارضین
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 18-دي-1400, 13:15 - انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

در تعارض دو دلیل در مرحله اول جمع عرفی مطرح است و سپس در مرحله دوم ترجیح سندی یا دلالی احد المتعارضین مطرح است.
در این مرحله یک بحث وجود دارد که آیا می توان از مرجحات منصوصه تعدی کرد یا نه و بحث دوم اینست که بر فرض تعدی آیا اقربیت الی الواقع شرط مرجح بودن است یا نه؟
اگر در هر دو بحث مذکور در مرحله ترجیح، نظر مثبت داشته باشیم یعنی هم تعدی را بپذیریم و هم اقربیت الی الواقع را شرط ندانیم می توان اصل عملی را به عنوان مرجح احد المتعارضین مطرح کرد هر چند ما نظرمان در هر دو بحث منفی است.
در مرحله سوم اگر ترجیح احد المتعارضین با اصل را نپذیرفتیم اینجاست که اصل عملی بعنوان مرجع حجت می شود، البته منوط به اینکه ادله تخییر را در آن مورد محکم ندانیم و الا جایی برای اصل نمی ماند.

چاپ این بخش

  نحوه انتزاع حکم وضعی از حکم تکلیفی در صبیان
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 18-دي-1400, 13:06 - انجمن: فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری - پاسخ‌ها (2)

مرحوم شیخ انصاری حکم وضعی را از حکم تکلیفی منتزع می دانند.
اشکالی که به این مبنا مطرح شده، اینست که صبیان برخی از احکام وضعی همچون ضمان را دارا هستند ولی اگر قرار باشد ضمان از حکم تکلیفی به وجوب ادای دین انتزاع شود مشکلش اینست که هنوز وجوب ادای دین برای صبی وجود ندارد تا بتوان حکم وضعی را از آن انتزاع کرد و این مطلب شاهد بر ناتمامی مبنای شیخ است.
استاد شبیری در جلسه فقه مورخ 18دی1400 فرمودند:
انتزاعی که ایشان برای حکم وضعی صبیان قایل اند به یکی از این دو شکل تصویر می شود که یا حکم وضعی صبی را از حکم تکلیفی ولی او به وجوب ادای دین انتزاع کنیم و یا از حکم تکلیفی خود صبی در زمان بلوغش.

چاپ این بخش

  سه مبنا در اعتبار موثقات
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 18-دي-1400, 12:23 - انجمن: قواعد رجال - بدون‌پاسخ

در مورد حجیت موثقات (ثقه غیر امامی) سه مبنا وجود دارد:
1. حجیت مطلق.
2.عدم حجیت مطلق.
3. حجیت مشروط به عدم معارضه با خبر و فتوای امامی.
درس فقه استاد شبیری مورخ18دی1400

چاپ این بخش

  اجماعا علی الظاهر
ارسال‌شده توسط: سید آقا - 17-دي-1400, 23:52 - انجمن: مکاسب شیخ - پاسخ‌ها (1)

سلام. در موارد متعدد مرحوم شیخ میفرمایند: این مساله علی الظاهر اجماعی است. این دیگر چجور اجماعی است که ظاهرا اجماع است؟ منظور مرحوم شیخ چیست؟

چاپ این بخش

  نظر آیت الله شبیری در مورد نقلیات مرحوم ابن ادریس در مستطرفات سرائر
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 17-دي-1400, 22:09 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

استاد شبیری در جلسه 13 درس فقه مورخ 1400/8/4 فرمودند:
مرحوم ابن ادریس در نقل از منابع در مستطرفات سرائر بی دقت است.
برخی از اشتباهات ایشان در نحوه نقل از منابع است.
برخی دیگر از اشتباهات ایشان در شناخت مولف کتاب منبع تست.
و اشتباهات دیگری هم در نقلهای ایشان دیده می شود.
به همین جهت آیت الله والد نسبت به این نقلیات قایل به حجیت متوسط هستند به این معنا که اگر در متن یا سند غرابتی نباشد نقل ایشان پذیرفته می شود.

چاپ این بخش

  امکان اهمال ثبوتی در جعل
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 17-دي-1400, 21:44 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

استاد ‌شبیری در جلسه 59 درس اصول مورخ13دی1400 فرمودند:
گاهی قانونگذار مصلحت را در این می بیند که قانون را جعل کند و آن را مهمل بگذارد یعنی در همان عالم ثبوت حدود و ثغور قانون را مهمل و تعیین نکند.
در جعل های عرفی اهمال می تواند به دلیل تردید و جهل قانوگذار باشد ولی در مورد شارع مقدس که جهل معنا ندارد می توان اهمال را تابع مصلحت دانست.
این فرمایش استاد بود ولی به نظر می رسد اهمال در قانون صرفا در خود جعل قابل تصویر است ولی در حقیقت و روح تکلیف که موضوع حکم عقل به لزوم امتثال است اهمال راه ندارد چون یا مولا مطالبه دارد یا ندارد و حالت اهمال در روح حکم تصویر نمی شود.

چاپ این بخش

  غلو؛ محمد بن سنان و قاسم بن ربیع صحاف و ریشه های جعل در زمان امام رضا علیه السلام
ارسال‌شده توسط: صدرا - 17-دي-1400, 11:45 - انجمن: قواعد رجال - پاسخ‌ها (1)

استاد مددی:
قاسم بن ربیع صحاف
صحاف شبیه انتشاراتی‌های امروز ما بوده است در آن زمان به آن‌ها وراق [هم] می‌گفتند که انتشارات کتاب توسط این‌ها بوده است یک وراق عده‌ای را مثلاً دویست نفر را استخدام می‌کرد و یکی کتاب را برای آن‌ها می‌خواند و آن‌ها می‌نوشتند و وراق آن کتاب را منتشر می‌کرد. وراق‌ها در تاریخ علم نقش مهمی دارند که باید بیشتر روی آن کار شود. احتمال دارد که خط غلو این روایت را جعل کرده باشند، البته نسبت جعل خیلی مشکل است. من احتمال می‌دهم که این رساله کلاً کار قاسم بن ربیع صحاف باشد. البته خیلی بعید است که در خانه نشسته و حدیث جعل کرده باشد (مثل وهب بن وهب ابو البختری که نوشته‌اند شبها بیدار بوده و حدیث جعل می‌کرده اشت، یا مثل محمد بن سعید مصلوب که حتی از پیش خود اسم جعل می‌کرده است صد تا اسم برای او درست کردند تا شناخته نشود) در شیعه چنین چیزهایی نداریم. احتمالی که من می‌دهم این است که شخصی پیش او آمده و گفته که محمد بن سنان نامه‌ای به امام رضا نوشته‌اند و این سؤالات را پرسیده‌اند و او هم با حذف واسطه به صورت مستقیم از محمد بن سنان نقل می‌کند. مواردی مثل این روایت به نحو سماع نبوده و اصولاً مبنای عده‌ای در حدیث نقل چنین اخباری بوده است و این جزء عیوب خفی حدیث است که هر کسی نمی‌تواند به آن پی ببرد. بلکه ممکن است ما این رساله را مجعول بدانیم.

ریشه‌های جعل حدیث از زمان امام رضا ع
در زمان امام رضا ع با آمدن علوم یونان به دنیای اسلام، مباحث فلسفی و مباحثی مانند علل الشرایع رونق گرفت. مثلاً همین زکریای رازی خیلی اشکالات به دین و توحید دارد که ابو حاتم رازی گاهی از او با عنوان ملحد یاد می‌کند. مسألة تعلیل‌گرایی و کشف علت احکام و شرایع با ورود علوم دخیله به دنیای اسلام در میان مسلمانان شروع شد و دو سه اتجاه در برابر آن وجود داشت:
1. این که علم هر چه می‌خواهد بگوید ما کاری به آن نداریم و هرچه دین گفته همان را أخذ می‌کنیم. که این رویکرد امثال اشاعره بود.
2. حل کردن مسائل با تلاش بشری که اتجاه معتزله و برخی از اصحاب ما بود.
3. راه بینابین که یک اتجاه فکری هم این بود.
این رساله هم اینطور است همینطور کتاب علل الشرایع فضل بن شاذان هم بر اساس تفکر معتزله نوشته شده است (یا عطار نیشابوری آن را نوشته یا شخص دیگر) این رساله‌ها اصولاً مجعول است. دربارة رسالة محمد بن سنان هم با توجه به این که هم علی بن عباس را از خط غلو نوشته‌اند و هم این آقا را که صحاف است، و خط غلو اضافه بر این که خودش خیلی نقی نبوده، حدیثش هم خیلی نقی نبوده، پس این رساله کار یکی از این دو نفر باید باشد و بعید است که کار محمد بن سنان باشد. یکی از مشکلات حدیث این بوده است که سریع اعتماد می‌کردند. و لذا به ذهن می‌رسد که کل رساله مجعول است و عامل جعل به نظر ما محمد بن سنان نیست، هرچند در کتب ما او را تضعیف کرده‌اند و به او حمله کرده‌اند اما به نظر ما جاعل آن صحاف است و علت جعل هم شاید این بوده که یک واسطه‌ای این رساله را به امام رضا ع منسوب کرده و به دست صحاف داده است.
 From <http://www.ostadmadadi.ir/persian/book/11460/8654/>

چاپ این بخش

  سعه ی توثیق مستفاد از عدم استثناء مشایخ صاحب نوادر الحکمۀ توسط ابن ولید
ارسال‌شده توسط: محمود رفاهی فرد - 16-دي-1400, 20:14 - انجمن: قواعد رجال - پاسخ‌ها (1)

اگر روایت محمد بن احمد بن یحیی از شخص، منحصر در سنن و آداب و امور غیر الزامی باشد (به این معنی که ما روایت محمد بن احمد بن یحیی از شخص در امور الزامی را نیافته باشیم) آیا باز هم می توان از عدم استثناء ابن ولید، وثاقت او را احراز کرد؟
این مساله محل اختلاف است. آیۀ الله شبیری در این مورد نیز توثیق را پذیرفته اند (مقاله ی "ارزیابی مشایخ محمد بن احمد بن یحیی بر پایه ی توثیق ابن ولید"، مجله پژوهش های رجالی، شماره2) اما استاد سید محمدجواد شبیری در این مورد توثیق را نپذیرفته اند (ن ک https://fa.mfeb.ir/68-7/ ، ملاحظه ی سوم).
سوالی بر پایه ی مبنای استاد: اگر در این فرض، می فرمایید که عدم استثناء ابن ولید، کاشف از وثاقت نیست چرا که در مستحبات، تسامح می شود و حاجت به استثناء نیست، خب اگر فرض کنیم که راوی ضعیفی، مضمون احادیثی که محمد بن احمد بن یحیی از او روایت کرده صحیح باشد (در نظر ابن ولید) باز هم حاجتی به استثناء نیست. بله اگر روایات محمد بن احمد بن یحیی از راوی به حدی از کثرت باشد که احتمال این که ابن ولید، در تمام این موارد، به اتکاء قرائن خارجی، مضمون را صحیح یافته باشد این اشکال وارد نمی شود اما استاد، چنین چیزی را در این توثیق شرط نمی دانند بلکه صرفا در این حد شرط می دانند که روایات محمد بن احمد بن یحیی از راوی،  به حدی کم نباشد که احتمال بدهیم ابن ولید، از روایت محمد بن احمد بن یحیی از آن راوی غفلت کرده باشد.

چاپ این بخش

  بررسی کلام آیت الله سیستانی حفظه الله در بحث "اقتضاء النهی عن العبادة للفساد"
ارسال‌شده توسط: مجتبی خویشوند - 15-دي-1400, 23:12 - انجمن: فقه استاد گنجی - پاسخ‌ها (2)

بررسی کلام آیت الله سیستانی حفظه الله در بحث "اقتضاء النهی عن العبادة للفساد"

کلام آیت الله سیستانی در "نماز در دار غصبی"

ما تا به حال اینگونه فکر می کردیم که آقای سیستانی حفظه الله با توجه به اینکه در بحث اجتماع امر و نهی قائل به جواز اجتماع امر و نهی هستند، در مسئله "نماز در دار غصبی" اشکال داشته و آنرا علی الاحوط باطل می دانند؛ اما با ملاحظه تقریرات ایشان معلوم شد که اساسا ایشان بحث را داخل در باب اجتماع امر و نهی نمی دانند؛ ایشان ادّعاء کرده اند که نهی در عبادت اگرچه مقتضی فساد پنداشته شده، اما اینگونه نیست و نهی در عبادت مقتضی فساد نیست! توضیح آنکه:
اگر امر مطلقی داشته باشیم(مثل "صلِّ") و نهی خاصّی نیز وارد شده باشد(مثل "لاتصلِّ فی المکان المغصوب")، نهی مذکور دلالتی بر فساد ندارد؛ خطابی که به نحو مطلق امر به نماز کرده است، دلالت بر مطلوبیت و ملاک داشتن مطلق نماز دارد. در ادامه با خطاب خاصّ، تنها حصّه ای را از باب خصوصیت مفسده داری که وجود دارد، مورد نهی قرار داده است. نهی در "لاتصلِّ فی المکان المغصوب" از جهت خصوصیت غصب است، و الّا طبیعت نماز مشکلی ندارد! آنچه که مشکل دارد، خصوصیت غصب است! بنابراین طبیعیّ نماز مطلوب شارع بوده و ملاک دارد. و این طبیعی نماز در ضمن نماز در دار غصبی هم وجود دارد. تنها در دار غصبی، چیزی(غصب) به آن ضمیمه شده و از جهت خصوصیت فردیّه اش مبغوض واقع شده است. بنابراین آنچه که مبغوض است خصوصیت فردیّه است، نه اصل طبیعت! مبغوضیت خصوصیات فردیه به اصل طبیعت سرایت نمی کند!
بنابراین "نماز در دار غصبی"، دو جهت دارد؛ یکی ذات طبیعت(نماز)، که امری مطلوب است. و دیگری خصوصیتی که به طبیعت ضمیمه شده(غصب)، که از این جهت مبغوض است. خصوصیت مذکور، موجب سقوط اصل طبیعت از مطلوبیت نمی شود. در نتیجه اگر کسی در مکان غصبی نماز خواند، هم امر را امتثال کرده و ثواب می برد، و هم نهی(از غصب) را عصیان کرده و عقاب می شود! امر به طبیعت و نهی از خصوصیت در سیره عقلاء و امور عقلائی هم به همین منوال است.
بنابراین از طرفی مقتضای فنّ، عدم بطلان نماز در دار غصبی است. و از طرف دیگر اجماع بر بطلان نماز در دار غصبی وجود دارد. با توجه به اینکه فتوی دادن واجب نیست، احوط را ترک نماز در دار غصبی دانسته اند.( مسألة 536: لا تصح الصلاة فريضة، أو نافلة في المكان المغصوب على الأحوط‌ و إن كان الركوع و السجود بالإيماء ... . (منهاج الصالحین (للسیستانی) ج 1 ص 180))

مناقشه در کلام آیت الله سیستانی حفظه الله

به نظر می رسد که کلام ایشان عقلائی نیست! باید دید که آیا عقلاء "نماز در دار غصبی" را امتثال می دانند یا خیر؟ به عقیده ما اگر مولی امر به نماز کرد(صلِّ) و در ادامه از نماز در دار غصبی نهی کرد(لاتصلِّ فی المکان المغصوب)، امر مذکور شامل نماز در دار غصبی نمی شود!
چندین بیان برای عدم شمول امر مذکور(صلِّ) نسبت به مورد نهی(نماز در دار غصبی) وجود دارد؛
یک بیان آن است که اطلاق امر به نماز(صلِّ) به معنای طلب طبیعت از مکلّف و رفض القیود است. لازمه طلب طبیعت، ترخیص در تطبیق است؛ حال ترخیص در تطبیق شرعی باشد(همانگونه که مرحوم آقای خوئی قائلند) و یا عقلی(که آقای سیستانی حفظه الله قائلند)! امر به طبیعت و رفض قیود، به معنای ترخیص در تطبیق طبیعت در مقام امتثال است. به عقیده ما با نهی از حصّه(لاتصلِّ فی المکان المغصوب)، نه خطاب امر(صلِّ) ظهوری در ترخیص در تطبیق دارد و نه عقل حکم به ترخیص در تطبیق می کند(یعنی نه ترخیص شرعی وجود دارد و نه ترخیص عقلی)! اگر خود مولی از نماز در مکان غصبی نهی کرده باشد، گفتنی نیست که تطبیق "مامور به" بر فرد مورد نهی را اجازه داده باشد!  
اگر هم گفته شود که "مدلول التزامی "صلِّ"، ترخیص در تطبیق مامور به بر افراد آن است"، با ورود نهی از نماز در مکان غصبی اطلاقِ امر مذکور حجّت نخواهد بود. عقل و عقلاء هم اجازه تطبیق نماز بر نماز در دار غصبی را نمی دهند. بنابراین به عقیده ما ترخیص در تطبیق بر فرد منهیّ عنه وجود ندارد.
مقام امتثال، امری عقلائی است؛ فعلی که با یک عنوان، هم ماموربه قرار گرفته است و هم منهیّ عنه، مقرّبیّت ندارد!
بله در فعل دارای دو عنوان ممکن است گفته شود که به یک عنوان امتثال است و به عنوان دیگر عصیان! در فعل دارای دو عنوان چنین تفکیکی جا دارد؛ اما در فعل دارای یک عنوان، چنین سخنی گفتنی نیست! تفکیک بین طبیعیّ نماز و حصّه ای از آن، صحیح نیست. عرف طبیعت و حصّه را دو چیز نمی داند! نمی شود گفت نمازی که خوانده شده از حیث ذاتش مقرِّب است و از حیث خصوصیّتش مبعِّد است! بنابراین حتی اگر در دو عنوان (چون موهِم تعدّد معنون است) این تفکیک را بپذیریم، در طبیعت و فرد این تفکیک را نخواهیم پذیرفت. ذهن عقلائی ما چنین تفکیکی را نمی پذیرد. با وجود نهی از نماز در مکان غصبی نمی توان به استناد امر به طبیعت نماز در مکان غصبی نماز خواند! در چنین فرضی مولی خواهد گفت: من که گفتم در مکان غصبی نماز نخوان!
بله، در توصّلیّات ممکن است گفته شود که این تفکیک صحیح است؛ مثلا مولی امر به نان خریدن کرده و در عین حال از خریدن نان اول وقت هم نهی کرده است. در چنین فرضی اگرچه معلوم نیست که خریدن نان اول وقت امتثال امرِ به نان خریدن باشد؛ اما حتی اگر بپذیریم که در این مورد(و به طور کلی در توصّلیّات)، ملاکِ امر حاصل می شود و امر امتثال شده، در تعبّدیّات چنین چیزی قابل قبول نیست.
در مجموع، اتیان به "منهیّ عنه" به نهی تحریمی در امتثالِ امرِ به مطلق، پذیرفته نیست.

چاپ این بخش