مهمان عزیز، خوش‌آمدید.
شما می‌توانید از طریق فرم ثبت‌نام در انجمن عضو شوید.

نام‌کاربری
  

رمز عبور
  





جستجو در انجمن‌ها

(جستجو‌ی پیشرفته)

آمار انجمن
» کاربران: 1,579
» آخرین کاربر: NHS
» موضوعات انجمن: 3,310
» ارسالهای انجمن: 10,139

آمار کامل

آخرین موضوعات
فعالیت در تالار را چقدر ض...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: BryanTIT
3 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 35
» بازدید: 11,919
مطالب ارائه شده چقدر مفید...
انجمن: نظرسنجی کارگاه
آخرین‌ارسال: قرآن
4 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 12
» بازدید: 1,884
بررسی وثاقت قاسم بن محمد
انجمن: فقه استاد قائینی
آخرین‌ارسال: NHS
6 ساعت قبل
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 66
بررسی دلالت عبارت شیخ طوس...
انجمن: اصول استاد شهیدی
آخرین‌ارسال: یا علی مدد
دیروز, 06:53
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 13
اشکال به انحلال در تمسک ب...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
13-ارديبهشت-1403, 19:11
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 52
حکم استفاده از انرژی معرو...
انجمن: سوالات علمی (فقهی)
آخرین‌ارسال: YA Salam
13-ارديبهشت-1403, 16:43
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 34
عدم صحت خروج از متفاهم عر...
انجمن: اصول استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
11-ارديبهشت-1403, 16:45
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 30
تاثیر مرجعیت عرف در تشخیص...
انجمن: اصول استاد شب‌زنده‌دار
آخرین‌ارسال: akbarzadeh
10-ارديبهشت-1403, 17:40
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 87
مراجعه به استعمالات و نحو...
انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری
آخرین‌ارسال: علی آمنی
10-ارديبهشت-1403, 16:39
» پاسخ‌ها: 1
» بازدید: 60
سیره متشرعه با ظهور رد نم...
انجمن: فقه استاد حسینی نسب
آخرین‌ارسال: علی آمنی
9-ارديبهشت-1403, 17:36
» پاسخ‌ها: 0
» بازدید: 33

 
  جایگاه و حقیقت اطلاق
ارسال‌شده توسط: مسعود عطار منش - 4-دي-1397, 08:06 - انجمن: اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری - بدون‌پاسخ

مرحوم نائینی شرط استفاده عموم در امثال اکرم کل عالم را جریان مقدمات حکمت در مدخول کل دانسته اند و لکن مختار این است که اساساً جایگاه اطلاق مفاد افرادی کلمات نیست بلکه مفاد ترکیبی آنهاست و اما توضیح ذلک :
قضیه مذکور از یک موضوع و محمول تشکیل می شود که هرکدام مفاد افرادی ای دارند ؛ برای تعیین مفاد افرادی هر یک از اجزاء کلام نیازی به جریان مقدمات حکمت نیست یعنی اگر از لفظ عالم عالم خاص اراده شده باشد یا بنحو مجاز در کلمه است که با اصاله الحقیقه دفع میشود یا بنحو مجاز در حذف و تقدیر است که با اصل عدم تقدیر رفع میشود یا از باب مجاز در اسناد است که آن هم با اصل دفع میشود بنابراین بدون نیاز به جریان مقدمات حکمت می توان مفاد افرادی کل عالم را تعیین کرد و لکن مع ذلک قضیه یک سور دارد که برخاسته از مفاد ترکیی کلام است یعنی آیا محمول بر تمام افراد موضوع بار شده است یا خیر و این سور یک وقت با امثال کل و ... بیان میشود و یک وقت با سکوت که در حقیقت همان اطلاق است ؛ بنابراین اطلاق برای بیان سور قضیه است یعنی ترتب محمول بر تمام افراد موضوع فلذا گفته شد که جایگاه اطلاق مفاد افرادی نیست بلکه مفاد ترکیبی است .

چاپ این بخش

  عدم جریان اصلاله الجد در موارد حضور من یتقی منه
ارسال‌شده توسط: مومن - 3-دي-1397, 21:07 - انجمن: فقه استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

استاد شهیدی در درس خارج فقه مطرح فرمودند:
اگر امام در حضور حاکم و یا من یتقی منه جمله ای بگوید اصل عدم تقیه در آن جاری نمی شود، در جایی که من یتّقی منه حاضر باشد مثل این که امام علیه السلام در حضور خلیفه مطلبی را بیان کنند که ولو ندانم مطلب حضرت تقیّه ای بوده است أصل عقلایی جاری نمی شود که حضرت به داعی جدّ صحبت کرده است و ظهور در اراده جدّی منعقد نمی شود مثل «ذاک إلی الامام ان أفطرت أفطرنا و ان صمت صمنا» که امام صادق علیه السلام در حضور خلیفه عباسی این مطلب را بیان کردند.
اما اگر با قرائنی فهمیده شد جزئی از کلام تقیه ای بوده ولی در حضور من یتقی منه بودن احراز نشد، می توان به بقیه کلام حضرت که تقیه در آن محرز نیست تمسک نمود
به نظر می رسد اگر فرازی از کلام تقیه ای باشد نمی توان به آن کلام تمسک نمود، زیرا تقیه کردن ملازم با حضور من یتقی منه و یا هر علت دیگری است که تقیه را ایجاب کرده و با این وجود عقلاء اصاله الجد جاری نمی کنند.

چاپ این بخش

  نقد اصاله عدم نقل
ارسال‌شده توسط: مومن - 3-دي-1397, 21:00 - انجمن: فقه استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

استاد شهیدی در درس خارج فقه مطرح فرمودند:
به تبع آقای سیستانی به این اصل اشکال می کنیم که أصل عقلایی به عنوان استصحاب قهقرایی یا استصحاب عدم نقل نداریم و عقلاء وثوق پیدا می کنند که معنا همین است که الآن می فهمند و  احتمال نمی دهند که معنای جملات در زمان نوشتن وصیت نامه یا وقف نامه یا شعر، با معنای کنونی فرق می کرده است
ولی اگر عقلاء منشأ شکّی پیدا کنند دیگر برای ما محرز نیست که أصل جاری کنند.

چاپ این بخش

  سقط جنین
ارسال‌شده توسط: مهدی خسروبیگی - 2-دي-1397, 20:47 - انجمن: فقه استاد قائینی - پاسخ‌ها (11)

اگر بقای جنینی که ولوج روح در او شده باشد منجر به قتل مادر یا ضرر جدی بر مادر باشد و امر دائر مدار بین سقط جنین باشد یا مرگ مادر در اینجا آیا مادر می تواند سقط جنین کند؟
طبق روایت وَ رَوَى جَعْفَرُ بْنُ بَشِيرٍ عَنْ مُعَلًّى أَبِي عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ غَشِيَتْهُ دَابَّةٌ فَأَرَادَتْ أَنْ تَطَأَهُ وَ خَشِيَ ذَلِكَ مِنْهَا فَزَجَرَ الدَّابَّةَ فَنَفَرَتْ بِصَاحِبِهَا فَصَرَعَتْهُ فَكَانَ جُرْحٌ أَوْ غَيْرُهُ فَقَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ ضَمَانٌ إِنَّمَا زَجَرَ عَنْ نَفْسِهِ وَ هِيَ الْجُبَارُ‌ (من لایحضره الفقیه، جلد ۴، صفحه ۱۰۳) که مضمونش این است که شخصی در معرض این است که توسط دابه ای لگد مال شود و برای دفاع از جان خود دابه را از خود دور می کند که منجر به زمین خوردن و فوت راکب دابه می شود که روایت می فرماید می تواند دابه را از خود دور کند و ضامن خون راکب هم نیست .حضرت استاد قائینی دام ظله می فرماید در این روایت تعلیل آمده است که « إِنَّمَا زَجَرَ عَنْ نَفْسِهِ » یعنی شخص می تواند از جان خود دفاع کند و اگردر این فرض قتلی هم اتفاق افتاد قصاص نمی شود و حتی خود شخص ضامن دیه هم نیست. در بحث جنین هم مادر می تواند زجر از نفس کند در نتیجه نه قصاص می شود و نه دیه ثابت است

چاپ این بخش

  تاثیر اجمال در اطلاق به جهت عدم استفصال
ارسال‌شده توسط: مومن - 2-دي-1397, 00:10 - انجمن: فقه استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

استاد شهیدی 01 10 1397 فرمودند: مرحوم خویی در مورد خز که مجمل بین پوست و پشم حیوان و ابریشم مخلوط است فرموده اند که اینکه در روایات، نماز در خز تجویز شده است به جهت عدم استفصال امام، اطلاق دارد و دلیل بر تجویز نماز در تمام این امور می شود
استاد به این بیان اشکال نمودند که اجمال، در صورتی موجب عدم استفصال امام و اطلاق ساز می شود که اجمال در آن زمان نیز وجود داشته باشد؛ در حالیکه امکان دارد این اجمال در زمان متاخر به وجود آمده باشد و در آن زمان مفهومش مبین بوده و عدم استفصال شکل نگرفته باشد بنابر این اطلاق ثابت نیست.
اشکالی که به ذهن می رسد اینست که با وجود تشتت اقوال لغویین در معنای خز و اصل عدم قرینه بر تعیین معنا نزد امام و راوی، احتمال شکل گیری اطلاق تقویت می شود

چاپ این بخش

  جریان قاعده سوق در مورد مسلمان غیر مقید
ارسال‌شده توسط: مومن - 30-آذر-1397, 19:38 - انجمن: فقه استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

یکی از امارات بر تذکیه و طهارت و... در شریعت اسلام، سوق و ید مسلمان است که نسبت به طهارت و تذکیه آنچه در سوق فروخته می شود تحقیق هم لازم نیست و حکم یه تذکیه آن حیوان می شود
بر همین اساس مرغ و ماهی و گوشتی که در بازار مسلمین فروخته می شود محکوم به حلیت است
اما جریان این اماره در مورد مسلمانی که به رعایت احکام دین ملتزم نیست چگونه است؟؟؟
استاد فرمودند اولا در زمان صدور روایات دال بر اماریت سوق المسلمین نیز خیلی از مسلمانان بازاری بی قید به احکام بوده اند و ثانیا در روایات نیز حلیت آن به طور مطلق تصریح شده و امام فرموده اند هذه البربر و هذه السودان... ما اظن ان کلهم یسمون ...
بنابر این قاعده سوق مسلم در حق مسلمانان لا ابالی و بی قید نیز جاری می شود مشروط بر اینکه احتمال حلیت را بدهیم

چاپ این بخش

  دو بیان برای تبعیت دلالت التزامی از دلالت مطابقی
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسنی - 29-آذر-1397, 14:46 - انجمن: اصول استاد شهیدی - پاسخ‌ها (2)

برای تبعیت دلالت التزامیه از دلالت مطابقیه دو بیان قابل ذکر است:

1-    بیان اول برای تبعیت دلالت التزامیه از دلالت مطابقیه این است که خبر از دلالت التزامیه به صورت مطلق نیست، بلکه دلالت التزامیه به صورت حصه است. توضیح مطلب اینکه وقتی مخبر خبر می دهد که «هذا ولد زید»، اگرچه خبر از ازدواج زید داده است، اما خبر از ازدواج زید به صورت مطلق نیست بلکه در فرضی که نوجوانِ همراه او فرزند او باشد، خبر از ازدواج داده است. بنابراین خبر از لازم، حصه مقترن به وجود ملزوم است کما اینکه تنظیر آن این است که اگر خبر از وجود زید در خانه داده شود، خبر از انسان در خانه هم وجود دارد، اما خبر از وجود انسان مطلق نیست، بلکه در ضمن زید است.
شاهد بر مطلب ذکر شده این است که اگر نوجوانی که خبر از فرزند بودن او برای زید داده شده است، فرزند زید نباشد، چه بسا خود مخبر در ازدواج زید شک کند و بگوید که «من از اینکه نوجوان فرزند زید بوده است، پی به ازدواج او برده ام» و لذا دیگر خبر از ازدواج زید نخواهد داد. بنابراین خبر از لازم بیش از مقداری که مقترن به وجود ملزوم باشد، نیست. البته اگر مشخص شود که مدلول مطابقی اشتباه بوده است و از مخبر نسبت به دلالت التزامیه سوال شود و در عین علم به خطای دلالت مطابقی، دلالت التزامیه را تایید کند، نسبت به دلالت التزامیه خبر مستقل خواهد بود و حکم خبر مستقل بر آن مترتب می شود.
نتیجه بیان ذکر شده این است که اگر خبر اول به صورت «هذا ولد زید» بوده و بینه دیگر به صورت «هذا لیس ولد زید» باشد، بینه دوم نفی حصه کرده و ازدواج مقترن به ولد بودن این نوجوان را نفی کرده است و لذا بین دو خبر حتی نسبت به مدلول التزامی تعارض رخ می دهد. تطبیق این کلام در مورد مثال شرعی این است که اگر محمد بن مسلم خبر از وجوب تعیینی نماز جمعه بدهد، لازم آن عدم وجوب تعیینی نماز ظهر است، اما در این شرائط اگر از محمد بن مسلم سوال شود که آیا حتی در فرض خطا بودن وجوب تعیینی نماز جمعه، نماز ظهر واجب تعیینی است، چه بسا محمد بن مسلم وجوب تعیینی نماز ظهر در این شرائط را نفی نکند. البته اگر در این شرائط هم وجوب تعیینی نماز ظهر را نفی کند، خبر مستقل خواهد بود و در مورد اخبار مستقل بحثی وجود ندارد، اما نکته این است که صرف خبر از وجوب تعیینی نماز جمعه ظهور در خبر مستقل از عدم وجوب تعیینی نماز ظهر ندارد.[1] حال اگر زراره خبر از وجوب تعیینی نماز ظهر بدهد، خبر از عدم وجوب تعیینی نماز جمعه در فرض وجوب تعیینی نماز ظهر داده است. بنابراین در مورد مدلول التزامی هم تکاذب ایجاد می شود.
2-    بیان دوم برای تبعیت دلالت التزامیه از دلالت مطابقیه در حجیت این است که فرضا اخبار از لازم به صورت مطلق باشد، وجه اینکه عقلاء و روایات خبر ثقه را حجت می دانند، این است که احتمال خطاء در این اخبار با اصل عقلایی نفی می شود و در نزد عقلاء اصل بر عدم خطای مخبر ثقه است. از طرف دیگر وقتی ثقه خبر می دهد که «هذا ولد زید»، مدلول التزامی آن ازدواج زید خواهد بود، اما در صورتی که مشخص شود که ثقه در اخبار به اینکه «هذا ولد زید» اشتباه کرده است، دو اشتباه از او رخ نداده است بلکه صرفا اخبار از اینکه نوجوان فرزند زید بوده است، اشتباه کرده است و لذا در صورتی هم که خبر «هذا ولد زید» دچار تعارض شود و مدلول مطابقی تساقط کند، در مورد مدلول التزامی خطای زائدی رخ نمی دهد تا اصل عدم خطای زائد جاری شود.
اگر هم به صورت قطعی سیره عقلائیه نفی نشود، لااقل سیره عقلائیه بر حجیت مدلول التزامی بعد از سقوط مدلول مطابقی، مشکوک است. دلیل لفظی بر حجیت خبر هم که صحیحه حمیری است و در آن تعبیر «الْعَمْرِيُّ ثِقَتِي فَمَا أَدَّى إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّي وَ مَا قَالَ لَكَ عَنِّي فَعَنِّي يَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ»[2] به کار رفته است، صرفا دلالت مطابقی را که مصداق «قال» است، حجت می کند، اما مدلول التزامی در ابتداء مصداق «ماقال» و «ما أدّی» نیست؛ چون راوی ذکر نمی کند که امام علیه السلام مدلول التزامی را گفته است بلکه نهایتا به این صورت است که راوی مدلول مطابقی را به امام علیه السلام نسبت می دهد و به عنوان مثال می گوید: حال که نماز جمعه واجب تعیینی است، پس معلوم می شود که واجب تخییری نیست.


[1]. به صورت کلی خبر از شیء به معنای اخبار مستقل از لازم بیّن بالمعنی الاخص آن نیست.
[2]. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج1، ص330.

چاپ این بخش

  ثمره ی بحث از اصل اولی در متعارضین
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسنی - 29-آذر-1397, 14:44 - انجمن: اصول استاد شهیدی - بدون‌پاسخ

ثمره بحث از اصل اولی

بحث از مقتضای اصل اولی دارای ثمره است؛ چون بحث از مقتضای دلیل ثانوی، اختصاص به خبرین مختلفین دارد، در حالی که بحث از مقتضای اصل اولی اختصاص به دو خبر متعارض ندارد، بلکه در مواردی از قبیل بیّنه و فتاوی متعارض هم بحث از تساقط مطلق یا فی الجمله جاری خواهد شد.
البته یکی از اشکالات بحث تقلید این است، اگر به عنوان مثال فتوای مجتهدی بر وجوب تعیینی نماز جمعه و فتوای مجتهد دیگر بر وجوب تخییری نماز جمعه باشد و این دو مجتهد از نظر رتبه مساوی باشند، نوعا حکم کرده اند که بین دو قول جمع خواهد شد مگر اینکه تخییر ثابت شود که فقهائی مانند مرحوم آقای خویی، شهید صدر و از معاصرین آقای وحید گفته اند که دلیل بر تخییر وجود ندارد و اخذ به احوط القولین خواهد شد ولی هیچ کس احتیاط تام را لازم ندانسته است، در حالی که از نظر قاعده اولیه این بحث مطرح است که امکان دارد که هر دو فتوا اشتباه بوده و نماز جمعه واجب تخییری یا تعیینی نباشد، بلکه نماز ظهر واجب تعیینی باشد. مقتضای تساقط هر دو خبر این است که هر دو لاحجت محسوب شوند و احتیاط تام صورت گیرد که جمع بین دو نماز است. البته مرحوم خویی فرموده اند: احتمال این نیست که شارع به این مقدار سخت گیری کرده و احتیاط تام را لازم بداند و الا اقتضای قاعده اولیه احتیاط تام است.
اما در مورد متعارضین بالعرض مقتضای قاعده اولیه تساقط فی الجمله است و لذا دلیلی که غیر معلوم بالاجمال است، حجت خواهد شد.
علاوه بر اینکه بحث از اصل اولی، اختصاص به دو خبر متعارض ندارد، نکته دوم این است که بسیاری از فقهاء در بحث از اصل ثانوی به این نتیجه رسیده اند که ادله، اقتضای تخییر ندارد و چیزی بیش از مقتضای قاعده اولیه را اثبات نمی کند. البته در بحث ادله، رجوع به مرجحات وجود دارد، اما در فرض فقد مرجحات، از نصوص باب تعارض نکته اضافی استفاده نمی شود و باید به اصل اولی رجوع شود و لذا باید در اصل اولی بررسی شود که مقتضای اصل اولی تساقط مطلق یا فی الجمله است.

چاپ این بخش

  تفاوت عملی شرط وجوب و شرط واجب
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسنی - 29-آذر-1397, 14:38 - انجمن: فقه استاد گنجی - بدون‌پاسخ

تفاوت شرط وجوب و واجب

در همان بحث مقدمه ی واجب گفته اند که شرط وجوب لازم التحصیل نیست؛ مولا گفته است اگر مستطیع شدید حج واجب می شود و تحصیل استطاعت واجب نیست؛ زیرا وقتی استطاعت نباشد، وجوبی در بین نیست که استطاعت هم واجب باشد. مخصوصا اینکه برخی اوقات خارج از قدرت مکلف است مثل زوال شمس؛ بر خلاف قید واجب که وجوب روی تقید هم رفته است، لذا واجب التحصیل است. اگر مولا گفت نماز با طهارت واجب است عقل می گوید امتثال واجب است و امتثال آن بدین است که تحصیل طهارت بشود. نکته اش هم همین است که چون تقید مَرکب حکم شده است. وقتی مقید واجب شده باشد، از باب مقدمه باید قید آورده شود تا مقید محقق شود.
کلام مرحوم آخوند: تفصیل در وجوب تحصیل شرط واجب
مرحوم آخوند در شرط الواجب یک کلامی دارند که شرط واجب، واجب التحصیل است مگر اینکه خود جاعل و مولا، آن را علی سبیل الاتفاق اخذ کرده باشد[1]. به عنوان مثال گفته است نماز با طهارت واجب است اما نماز با طهارت اگر خود طهارت اتفاق بیفتد واجب است. بنابراین اگر شرط واجب را مولا علی سبیل الاتفاق اخذ کند شرط واجب وجوب تحصیل ندارد زیرا وجوب تحصیل خلف فرض است. زیرا فرض این است که خود مولا گفته است که اگر اتفاقا محقق شد واجب است. بررسی کلام محقق آخوند به علم اصول موکول می شود. کلام ایشان روی مبنای خودش که شرایط را به علم به شرط برگردانده است قابل تصویر است.


[1] کفایه الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص99.

چاپ این بخش

  اقسام شرایط وجوب و واجب
ارسال‌شده توسط: سید رضا حسنی - 29-آذر-1397, 14:37 - انجمن: فقه استاد گنجی - بدون‌پاسخ

شرایط به سه قسم هستند:

1.     بعضی از شرایط فقط شرط واجب هستند مانند لا صلاه الا بطهور که طهور قید واجب است و ربطی به وجوب ندارد. شخص چه طهارت داشته باشد چه نداشته باشد لازم است که نماز بخواند.
2.     برخی از شروط شرط وجوب هستند؛ بدین معنا که شرط تکلیف هستند و شرط فعل نیستند. به عبارت دیگر تکلیف بر آن معلق شده است. لازم نیست که با فعل معیت داشته باشد. مانند استطاعت در باب حج که شرط وجوب حج است. وقتی شخص مستطیع شود وجوب فعلی می شود. استطاعت شرط واجب نیست، لذا اگر کسی فقیرانه برود حج به جا آورد اشکالی ندارد.
3.     بعضی شرایط هم هستند که هم شرط واجب و هم شرط وجوب هستند. بعد از آمدن آن وجوب می آید و واجب هم باید همراه آن آورده شود. وقت از جمله این شرایط است. به عنوان مثال بین الحدین زوال شمس تا غروب، هم شرط وجوب است که از اذا زالت الشمس وجبت الصلاه استفاده می شود، هم شرط واجب نیز است یعنی باید نماز را بین الحدین به جا آورد. اینگونه نیست که بعد از زوال وجوب بیاید و شخص بتواند بعد از غروب به جا آورد.

چاپ این بخش