به نظر می توان به روایاتی برای اثبات قاعده نفی حرج تمسک نمود
1. صحیحه ابی بصیر
«الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا نُسَافِرُ فَرُبَّمَا بُلِينَا بِالْغَدِيرِ مِنَ الْمَطَرِ يَكُونُ إِلَى جَانِبِ الْقَرْيَةِ فَتَكُونُ فِيهِ الْعَذِرَةُ وَ يَبُولُ فِيهِ الصَّبِيُّ وَ تَبُولُ فِيهِ الدَّابَّةُ وَ تَرُوثُ فَقَالَ إِنْ عَرَضَ فِي قَلْبِكَ مِنْهُ شَيْءٌ فَافْعَلْ هَكَذَا يَعْنِي افْرِجِ الْمَاءَ بِيَدِكَ ثُمَّ تَوَضَّأْ فَإِنَّ الدِّينَ لَيْسَ بِمُضَيَّقٍ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»[1]
در این روایت نجس نشدن آب کر، مستند به آیه نفی حرج شده است و همین روایت می تواند شاهد این باشد که آیه کریمه نیز دلالت بر قاعده نفی حرج دارد؛ نه اینکه صرفا نگاه به سخت نبودن مجموعه شریعت داشته باشد.
2. صحیحه هیثم بن عروه
« سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ عُرْوَةَ التَّمِيمِيِّ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمُحْرِمِ يُرِيدُ إِسْبَاغَ الْوُضُوءِ فَسَقَطَ مِنْ لِحْيَتِهِ الشَّعْرَةُ أَوِ الشَّعْرَتَانِ فَقَالَ لَيْسَ بِشَيْءٍ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»[2]
در حال احرام انسان کاری کند که مویش کنده شود حرام است ولی برای اسباغ وضو( به معنای احراز وضوی صحیح و مقدمه علمیه) اشکال ندارد؛ سپس امام در مقام تعلیل به آیه «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» تمسک می کنند.
آقای روحانی در منتقی در اشکال به این استدلال فرموده است:
ظاهر این روایات این است که نظر مجموعی به دین کرده اند که دین مضیق نیست. نه اینکه در مقام تطبیق قاعده کلی لاحرج باشد؛ زیرا قاعده لاحرج ناظر به نفی حکمی است که به وسیله اطلاقات و عمومات ثابت است و از اطلاق و عموم، حرج لازم بیاید. اما در مورد آب کر دلیل داریم که اگر به اندازه کر رسید، چیزی آن را نجس نمی کند و نیازی به لاحرج نیست.
3.معتبره عبد الاعلی «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَثَرْتُ فَانْقَطَعَ ظُفُرِي فَجَعَلْتُ عَلَى إِصْبَعِي مَرَارَةً فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِالْوُضُوءِ قَالَ يُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ امْسَحْ عَلَيْهِ»[3]
سند: عبد الاعلی مروی عنه ابن ابی عمیر و صفوان است و مورد وثوق است.
دلالت: در این روایت نیز حضرت دو حکم (مطویا) کردند؛ یکی عدم وجوب وضوی بر روی پوست که مستند آن قاعده نفی حرج بوده و دیگری تجویز وضوی جبیره که تعبدی است و دلیل آن را ذکر ننموده اند
بنابر این وجهی ندارد که مانند آیت الله زنجانی بگوییم مراد از «یعرف هذا....» صرفا اهل بیت هستند و یا اصلا نسخه صحیح نعرف... است.
اگر اشکال شود که جهاد و حج و صوم و برخی دیگر از تکالیف فی حد نفسه مستلزم سختی و حرج هستند و لذا این آیه نفی حرج در دین نمی کند؛ پاسخ می دهیم که مانعی ندارد عموم قاعده نفی حرج به جهت مصالح مهمه، تخصیص بخورد؛ ولی در غیر این موارد؛ قاعده نفی حرج حاکم بر دیگر احکام است
بنابراین به نظر می رسد روایاتی که ذیل آیه نفی حرج وارد شده است و احکام الهی را مستند به آن دانسته است؛ دلیل بر قاعده نفی حرج خواهد بود.
[1] استبصار، شیخ طوسی، ج1، ص22.
[2] تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج5، ص339.
[3] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج3، ص33.
|